نسبیت معرفت: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار') |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
# [[انسان]] موجودی است مادی. [[اندیشه]] او نیز واقعیتی مادی است که از گذر ابزارهای مادی معینی در داد و ستد با [[جهان]] خارج حاصل میشود. این نشان میدهد که [[فهم]] [[بشر]]، امری نسبی و عصری است؛ زیرا [[دانش]] [[انسان]]، دریافت مستقیم واقعیت و [[فهم]] بی واسطه مقصود [[متکلم]] نیست؛ بلکه برآیند کنشهای مادی مغز با پدیدههای خارجی است. پدیده معرفتی در مسیر انتقال به مغز، با صدها تأثیر و تأثر مواجه میشود و تحولها و دگرگونیهایی میپذیرد که با شرایط مادی عنصر منتقلشونده و محیط و مسیر حرکت آن تناسب دارد. چون [[معرفت]] جدید به مغز میرسد، نه [[هویت]] پیشین خود را دارد و نه مغز بر وضعیت پیشین خود است. بدین سان، آنچه در فرآیند معرفتی تحقق میپذیرد، همواره پدیدهای نسبی است که تحت تأثیر محیط شکلگیری خود است. تغییر دائم محیط [[علمی]] و عنصر زمان، [[خصلت]] عصری بودن را نیز به [[معرفت]] پیشکش میکند<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۰.</ref>. | # [[انسان]] موجودی است مادی. [[اندیشه]] او نیز واقعیتی مادی است که از گذر ابزارهای مادی معینی در داد و ستد با [[جهان]] خارج حاصل میشود. این نشان میدهد که [[فهم]] [[بشر]]، امری نسبی و عصری است؛ زیرا [[دانش]] [[انسان]]، دریافت مستقیم واقعیت و [[فهم]] بی واسطه مقصود [[متکلم]] نیست؛ بلکه برآیند کنشهای مادی مغز با پدیدههای خارجی است. پدیده معرفتی در مسیر انتقال به مغز، با صدها تأثیر و تأثر مواجه میشود و تحولها و دگرگونیهایی میپذیرد که با شرایط مادی عنصر منتقلشونده و محیط و مسیر حرکت آن تناسب دارد. چون [[معرفت]] جدید به مغز میرسد، نه [[هویت]] پیشین خود را دارد و نه مغز بر وضعیت پیشین خود است. بدین سان، آنچه در فرآیند معرفتی تحقق میپذیرد، همواره پدیدهای نسبی است که تحت تأثیر محیط شکلگیری خود است. تغییر دائم محیط [[علمی]] و عنصر زمان، [[خصلت]] عصری بودن را نیز به [[معرفت]] پیشکش میکند<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۰.</ref>. | ||
# [[اندیشه]] بشری چیزی جز توسعه فرضیههای گذشته نیست. بنابراین، [[دانش]] نو، پیش از ورود به فضای [[فهم]] [[انسان]]، در قالب پیشفرضهای گذشته، سازمان مییابد. در [[حقیقت]]، [[فهم]]، چیزی جز بازسازی یافتههای جدید نیست. پس یافتهها و فراوردههای [[علمی]]، هرگز متن [[حقیقت]] خارجی نیستند. به عبارت دیگر، [[حقیقت]] خارجی هیچ گاه چنان که هست، به ذهن نمیآید. [[علم]]، نتیجه ترکیب دانستههای درونی و دادههای بیرونی و متناسب با پیشفرضهای عالِم است. بدین سان، روشن میشود که اشیاء، هرگز آنسان که هستند به ذهن [[آدمی]] بار نمییابند؛ بلکه همواره در مشایعت صور نسبی و قالبهای ذهنی، نزد [[انسان]] حاضر میشوند. از اینکه قالبهای ذهنی، پایدار و [[استوار]] نیستند و در زمانهای مختلف، گونههای متفاوت مییابند، عصری بودن [[معرفت]] ثابت میشود<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۲.</ref>. | # [[اندیشه]] بشری چیزی جز توسعه فرضیههای گذشته نیست. بنابراین، [[دانش]] نو، پیش از ورود به فضای [[فهم]] [[انسان]]، در قالب پیشفرضهای گذشته، سازمان مییابد. در [[حقیقت]]، [[فهم]]، چیزی جز بازسازی یافتههای جدید نیست. پس یافتهها و فراوردههای [[علمی]]، هرگز متن [[حقیقت]] خارجی نیستند. به عبارت دیگر، [[حقیقت]] خارجی هیچ گاه چنان که هست، به ذهن نمیآید. [[علم]]، نتیجه ترکیب دانستههای درونی و دادههای بیرونی و متناسب با پیشفرضهای عالِم است. بدین سان، روشن میشود که اشیاء، هرگز آنسان که هستند به ذهن [[آدمی]] بار نمییابند؛ بلکه همواره در مشایعت صور نسبی و قالبهای ذهنی، نزد [[انسان]] حاضر میشوند. از اینکه قالبهای ذهنی، پایدار و [[استوار]] نیستند و در زمانهای مختلف، گونههای متفاوت مییابند، عصری بودن [[معرفت]] ثابت میشود<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۲.</ref>. | ||
# [[علوم]] پیشین با دریافت دانشهای پسین دگرگون میشوند و از این رو، [[شناخت]] هر کس متناسب است با مجهولات وی. این بدان سبب است که معلوم شدن هر مجهولی، دانشهای پیشین را دگرگون میکند و از این رو، [[فهم]] مطلق هر واقعیتی تنها آنگاه ممکن میشود که همه [[اسرار]] [[جهان]] | # [[علوم]] پیشین با دریافت دانشهای پسین دگرگون میشوند و از این رو، [[شناخت]] هر کس متناسب است با مجهولات وی. این بدان سبب است که معلوم شدن هر مجهولی، دانشهای پیشین را دگرگون میکند و از این رو، [[فهم]] مطلق هر واقعیتی تنها آنگاه ممکن میشود که همه [[اسرار]] [[جهان]] آشکار گردد. تا [[اسرار]] [[جهان]] و همه مجهولات [[آدمی]] [[کشف]] نگردند، هیچ یک از [[معارف]] و [[علوم]] به گونه مطلق اعتمادپذیر نیستند<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۳.</ref>. | ||
# از [[دلیل]] دوم و سوم میتوان دریافت که [[معرفت]] بشری، فردی نیست و دارای [[هویت]] جمعی است و مفاهیم جزئی در ارتباط با دیگر مفاهیم معنا مییابند. این پیوند نظاممند، هر گونه تغییر را که به مجموعه [[معرفت]] بشری راه یابد، به همه عناصر آن منتقل میکند. آنچه تغییر میکند، [[ساخت و ساز]] منظومه معرفتی است. با تغییر این منظومه، مفاهیم و عناصر موجود در آن نیز دگرگون میشوند و با تحقق این دگرگونی، هر مفهومی، معنایی جدیدی- در سازمانی نو با دیگر مفاهیم- پیدا میکند. بنابر این دیدگاه، دریافت ساده و عریان [[حقیقت]] و واقعیت، پنداری خام و باوری سادهلوحانه است. هواخواهان این دیدگاه، [[حقیقت]] را [[انکار]] نمیکنند و از نسبی [[خواندن]] [[حقیقت]] ابا دارند؛ اما [[شناخت کامل]] واقعیت را- اگر محال ندانند- ویژه کسانی میدانند که از همه حقایق [[جهان]] آگاهاند و هیچ نادانستهای در ذهن ندارند<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۴.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 441-442.</ref>. | # از [[دلیل]] دوم و سوم میتوان دریافت که [[معرفت]] بشری، فردی نیست و دارای [[هویت]] جمعی است و مفاهیم جزئی در ارتباط با دیگر مفاهیم معنا مییابند. این پیوند نظاممند، هر گونه تغییر را که به مجموعه [[معرفت]] بشری راه یابد، به همه عناصر آن منتقل میکند. آنچه تغییر میکند، [[ساخت و ساز]] منظومه معرفتی است. با تغییر این منظومه، مفاهیم و عناصر موجود در آن نیز دگرگون میشوند و با تحقق این دگرگونی، هر مفهومی، معنایی جدیدی- در سازمانی نو با دیگر مفاهیم- پیدا میکند. بنابر این دیدگاه، دریافت ساده و عریان [[حقیقت]] و واقعیت، پنداری خام و باوری سادهلوحانه است. هواخواهان این دیدگاه، [[حقیقت]] را [[انکار]] نمیکنند و از نسبی [[خواندن]] [[حقیقت]] ابا دارند؛ اما [[شناخت کامل]] واقعیت را- اگر محال ندانند- ویژه کسانی میدانند که از همه حقایق [[جهان]] آگاهاند و هیچ نادانستهای در ذهن ندارند<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۴.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 441-442.</ref>. | ||
* '''نقد نظریه:''' | * '''نقد نظریه:''' | ||
# هر چند صاحبان نظریه نسبیت [[معرفت]]، خویش را از شکاکیت مبرا میدانند و نظریه خود را گونهای واقعگرایی (رئالیسم) میشمارند، ولی دستاورد [[اندیشه]] آنان جز شکاکیت و نسبیتگرایی نیست. اگر [[معرفت]] بشری را نسبی بشماریم، دیگر نمیتوانیم به حکایتگری گزارههای [[علمی]] از واقعیت [[اعتماد]] کنیم؛ چه [[معرفت]] بشری را پدیده جدید مادی و حاصل ترکیب خصوصیات ذهن با واقعیتهای خارجی بدانیم و چه پدیدهای متناسب با داشتههای پیشین و دادههای پسین. بنابر این نظریه هیچ سری از [[اسرار]] [[طبیعت]]- آن سان که هست- | # هر چند صاحبان نظریه نسبیت [[معرفت]]، خویش را از شکاکیت مبرا میدانند و نظریه خود را گونهای واقعگرایی (رئالیسم) میشمارند، ولی دستاورد [[اندیشه]] آنان جز شکاکیت و نسبیتگرایی نیست. اگر [[معرفت]] بشری را نسبی بشماریم، دیگر نمیتوانیم به حکایتگری گزارههای [[علمی]] از واقعیت [[اعتماد]] کنیم؛ چه [[معرفت]] بشری را پدیده جدید مادی و حاصل ترکیب خصوصیات ذهن با واقعیتهای خارجی بدانیم و چه پدیدهای متناسب با داشتههای پیشین و دادههای پسین. بنابر این نظریه هیچ سری از [[اسرار]] [[طبیعت]]- آن سان که هست- آشکار نمیشود و هیچ حکمی از [[احکام شریعت]] به [[فهم]] [[آدمی]] نمیرسد و هیچ گویندهای، مراد خویش را به شنونده نمیفهماند. آنچه گوینده میگوید، پیش از رسیدن به شنونده، بارها دگرگون میشود و اگر به [[سلامت]] به منزل رسد، تنها در [[نظام]] معرفتی شخصی معین معنا میدهد. بدین سان، روشن میشود که برآیند این نظریه جز شکاکیت و [[انکار]] [[شناخت]] نیست<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۶.</ref>. | ||
# نظریه نسبیت [[معرفت]]، به خود نیز [[امان]] نمیدهد و واقعیتگرایی خویش را به مخاطره میاندازد؛ زیرا همین نظریه نیز معرفت بشری است و در شرایط متناسب با خود پدید آمده و احتمال دگرگونی و تغییر در آن میرود. از قضایای بنیادی این نظریه آن است که "ورای ظرف [[ادراک]] [[بشر]]، واقعیتی وجود دارد که [[انسان]] به [[درک]] آن نایل میشود". اگر این گزاره نیز همانند دیگر گزارهها، نسبی و عصری است، دیگر راهی برای اثبات آن نمیتوان یافت<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۸.</ref>. | # نظریه نسبیت [[معرفت]]، به خود نیز [[امان]] نمیدهد و واقعیتگرایی خویش را به مخاطره میاندازد؛ زیرا همین نظریه نیز معرفت بشری است و در شرایط متناسب با خود پدید آمده و احتمال دگرگونی و تغییر در آن میرود. از قضایای بنیادی این نظریه آن است که "ورای ظرف [[ادراک]] [[بشر]]، واقعیتی وجود دارد که [[انسان]] به [[درک]] آن نایل میشود". اگر این گزاره نیز همانند دیگر گزارهها، نسبی و عصری است، دیگر راهی برای اثبات آن نمیتوان یافت<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۸.</ref>. | ||
# خصیصه ذاتی [[علم]] آن است که [[جهان]] خارج را نشان دهد؛ چنان که اگر این خصیصه از [[علم]] جدا شود، چیزی جز [[جهل]] نمیماند. [[علم]] هرگز نسبیت و زمان و مکان نمیپذیرد. نمیتوان حکایت [[علم]] را از واقعیت در شرایط و زمانهای گوناگون، مختلف پنداشت؛ زیرا این موجب زوال آن میشود<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۹.</ref>. | # خصیصه ذاتی [[علم]] آن است که [[جهان]] خارج را نشان دهد؛ چنان که اگر این خصیصه از [[علم]] جدا شود، چیزی جز [[جهل]] نمیماند. [[علم]] هرگز نسبیت و زمان و مکان نمیپذیرد. نمیتوان حکایت [[علم]] را از واقعیت در شرایط و زمانهای گوناگون، مختلف پنداشت؛ زیرا این موجب زوال آن میشود<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۹.</ref>. |