پرش به محتوا

شناخت قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۶۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ اکتبر ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۰: خط ۲۰:
===الف. [[امکان شناخت قرآن]]:===
===الف. [[امکان شناخت قرآن]]:===
ازآنجا ک قرآن کتاب هدایت و تربیت برای همه انسان‌ها است‌، معنا ندارد که کسی مدعی باشد که شناخت قرآن امکان ندارد یا آنکه مدعی باشد اگر هم شناخت قران ممکن است، این شناخت تنهاا منحصر به افراد و گروه‌های خاص است و عموم مردم از آن بهره ندارند.
ازآنجا ک قرآن کتاب هدایت و تربیت برای همه انسان‌ها است‌، معنا ندارد که کسی مدعی باشد که شناخت قرآن امکان ندارد یا آنکه مدعی باشد اگر هم شناخت قران ممکن است، این شناخت تنهاا منحصر به افراد و گروه‌های خاص است و عموم مردم از آن بهره ندارند.
در تحلیل و شناخت محتوای قرآن نخستین سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا اساساً قرآن قابل شناخت و بررسی هست؟ آیا می‌توان در مطالب و مسائل قرآن تفکر و تدبر کرد یا آنکه این کتاب اساساً برای شناختن عرضه نشده بلکه صرفاً برای تلاوت و قرائت و یا برای ثواب بردن و [[تبرک]] و تیمن است. در میان علمای [[شیعه]] در سه قرن پیش افرادی پیدا شدند که معتقد بودند قرآن [[حجت]] نیست. این‌ها از منابع چهارگانه فقه که از طرف علمای اسلام به‌عنوان معیار شناخت مسائل اسلامی عرضه‌شده بود یعنی [[قرآن]] و [[سنت]] و [[عقل]] و [[اجماع]]، سه منبع را قبول نداشتند. در مورد اجماع می‌گفتند این رسم سنی‌ها است و نمی‌توان از آن تبعیت کرد. در خصوص عقل می‌گفتند بااین‌همه خطای عقل اعتماد به آن جایز نیست. اما در مورد قرآن محترمانه ادعا می‌کردند که قرآن بزرگ‌تر از آن است که ما آدم‌های حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم؛ فقط [[پیامبر]] و [[ائمه]] [[حق]] دارند درآیات [[قرآن]] غور کنند، ما فقط حق تلاوت آیات راداریم. این گروه همان اخباریون هستند. اخباریون تنها مراجعه به اخبار و احادیث را جایز می‌دانستند. شاید تعجب کنید اگر بدانید در بعضی از تفاسیری که توسط این افراد نوشته شد در ذیل هر آیه اگر حدیثی بود آن را ذکر می‌کردند و اگر حدیثی وجود نداشت از ذکر آیه خودداری می‌کردند آن‌طور که گویی اصلاً آن آیه از قرآن نیست. این عمل یک نوع ظلم و جفا بر قرآن بود. و پیداست جامعه‌ای که کتاب آسمانی خود‌، آن‌هم کتابی مانند قرآن را به این شکل طرد کند و آن را به دست فراموشی بسپارد هرگز در مسیر قرآن حرکت نخواهد کرد<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۵</ref> به‌جز [[اخباریون]] گروه‌های دیگری نیز بودند که قرآن را دور از دسترس عامه می‌دانستند. ازجمله اینان [[اشاعره]] را می‌توان نام برد که معتقد بودند شناخت قرآن معنایش تدبر درآیات نیست بلکه معنای آن فهم معانی تحت‌اللفظی آیات است، معنایش این است که هرچه از ظاهر آیات فهمیدیم همان را قبول کنیم و کاری به باطن آن نداشته باشیم<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۵</ref> چنین برخوردی با قرآن ظلم و جفا به این کتاب آسمانی است. باید دانست که اگر تدبر در قرآن‌همراه با اصول و ضوابط آن بوده و شرایط تدبر رعایت شود، به گروهی خاص منحصر نیست، بلکه همه مردم می‌توانند در قرآن تدبر کنند. قرآن مجید حق هر فرد مسلمانی است و در انحصار فرد یا گروهی نیست و برداشت‌ها هراندازه بی‌غرضانه باشد، یک‌جور از آب درنمی‌آید<ref>م.آ.ج ۱، ص ۴۶۰</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.
در تحلیل و شناخت محتوای قرآن نخستین سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا اساساً قرآن قابل شناخت و بررسی هست؟ آیا می‌توان در مطالب و مسائل قرآن تفکر و تدبر کرد یا آنکه این کتاب اساساً برای شناختن عرضه نشده بلکه صرفاً برای تلاوت و قرائت و یا برای ثواب بردن و [[تبرک]] و تیمن است. در میان علمای [[شیعه]] در سه قرن پیش افرادی پیدا شدند که معتقد بودند قرآن [[حجت]] نیست. این‌ها از منابع چهارگانه فقه که از طرف علمای اسلام به‌عنوان معیار شناخت مسائل اسلامی عرضه‌شده بود یعنی [[قرآن]] و [[سنت]] و [[عقل]] و [[اجماع]]، سه منبع را قبول نداشتند. در مورد اجماع می‌گفتند این رسم سنی‌ها است و نمی‌توان از آن تبعیت کرد. در خصوص عقل می‌گفتند بااین‌همه خطای عقل اعتماد به آن جایز نیست. اما در مورد قرآن محترمانه ادعا می‌کردند که قرآن بزرگ‌تر از آن است که ما آدم‌های حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم؛ فقط [[پیامبر]] و [[ائمه]] [[حق]] دارند درآیات [[قرآن]] غور کنند، ما فقط حق تلاوت آیات راداریم. این گروه همان اخباریون هستند. اخباریون تنها مراجعه به اخبار و احادیث را جایز می‌دانستند. شاید تعجب کنید اگر بدانید در بعضی از تفاسیری که توسط این افراد نوشته شد در ذیل هر آیه اگر حدیثی بود آن را ذکر می‌کردند و اگر حدیثی وجود نداشت از ذکر آیه خودداری می‌کردند آن‌طور که گویی اصلاً آن آیه از قرآن نیست. این عمل یک نوع ظلم و جفا بر قرآن بود. و پیداست جامعه‌ای که کتاب آسمانی خود‌، آن‌هم کتابی مانند قرآن را به این شکل طرد کند و آن را به دست فراموشی بسپارد هرگز در مسیر قرآن حرکت نخواهد کرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۵</ref> به‌جز [[اخباریون]] گروه‌های دیگری نیز بودند که قرآن را دور از دسترس عامه می‌دانستند. ازجمله اینان [[اشاعره]] را می‌توان نام برد که معتقد بودند شناخت قرآن معنایش تدبر درآیات نیست بلکه معنای آن فهم معانی تحت‌اللفظی آیات است، معنایش این است که هرچه از ظاهر آیات فهمیدیم همان را قبول کنیم و کاری به باطن آن نداشته باشیم<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۵</ref> چنین برخوردی با قرآن ظلم و جفا به این کتاب آسمانی است. باید دانست که اگر تدبر در قرآن‌همراه با اصول و ضوابط آن بوده و شرایط تدبر رعایت شود، به گروهی خاص منحصر نیست، بلکه همه مردم می‌توانند در قرآن تدبر کنند. قرآن مجید حق هر فرد مسلمانی است و در انحصار فرد یا گروهی نیست و برداشت‌ها هراندازه بی‌غرضانه باشد، یک‌جور از آب درنمی‌آید<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، علل گرایش به مادی‌گری، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۰.</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.


===ب. [[شرایط شناخت]]:===
===ب. [[شرایط شناخت]]:===
باید دانست که به‌رغم دعوت قرآن به تدبر و تفکر درآیات آن، باید پذیرفت که قرآن یک متن دینی ویژه است که به خاطر عربی بودن، و برخورداری از ویژگی‌های فهم، تدبر و شناخت آن مشروط به برخورداری از شرایطی است که عدم مراعات آن‌ها باعث فرو غلتیدن در لغزش‌هایی فکری می‌شود. بنابراین باید تأکید کرد که آشنایی با قرآن به مقدماتی نیازمند است... یکی از شرط‌های ضروری شناخت قرآن آشنایی به زبان عربی است.... شرط دیگر، آشنایی به تاریخ [[اسلام]] است زیرا قرآن مثل تورات یا انجیل نیست که یک‌باره توسط [[پیامبر]] عرضه‌شده باشد،... شرط سوم، آشنایی با سخنان [[پیامبر]]{{صل}} است. ایشان به نص خود قرآن اولین مفسر این کتاب است. طبق نظر قرآن، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} خود مبین و مفسر این کتاب است و آنچه از [[پیامبر]]{{صل}} رسیده ما را در تفسیر [[قرآن]] یاری می‌دهد و اما برای ما که شیعه هستیم و اعتقادداریم آنچه را که [[پیامبر]]{{صل}} از ناحیه خدا داشته به اوصیاء گرامی‌اش منتقل کرده است، روایت‌های معتبری که از ائمه رسیده نیز همان اعتبار روایات معتبری رادارند که از ناحیه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} رسیده است و لهذا روایت‌های موثق [[ائمه]] کمک بزرگی است درراه شناخت قرآن<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۰</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.
باید دانست که به‌رغم دعوت قرآن به تدبر و تفکر درآیات آن، باید پذیرفت که قرآن یک متن دینی ویژه است که به خاطر عربی بودن، و برخورداری از ویژگی‌های فهم، تدبر و شناخت آن مشروط به برخورداری از شرایطی است که عدم مراعات آن‌ها باعث فرو غلتیدن در لغزش‌هایی فکری می‌شود. بنابراین باید تأکید کرد که آشنایی با قرآن به مقدماتی نیازمند است... یکی از شرط‌های ضروری شناخت قرآن آشنایی به زبان عربی است.... شرط دیگر، آشنایی به تاریخ [[اسلام]] است زیرا قرآن مثل تورات یا انجیل نیست که یک‌باره توسط [[پیامبر]] عرضه‌شده باشد،... شرط سوم، آشنایی با سخنان [[پیامبر]]{{صل}} است. ایشان به نص خود قرآن اولین مفسر این کتاب است. طبق نظر قرآن، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} خود مبین و مفسر این کتاب است و آنچه از [[پیامبر]]{{صل}} رسیده ما را در تفسیر [[قرآن]] یاری می‌دهد و اما برای ما که شیعه هستیم و اعتقادداریم آنچه را که [[پیامبر]]{{صل}} از ناحیه خدا داشته به اوصیاء گرامی‌اش منتقل کرده است، روایت‌های معتبری که از ائمه رسیده نیز همان اعتبار روایات معتبری رادارند که از ناحیه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} رسیده است و لهذا روایت‌های موثق [[ائمه]] کمک بزرگی است درراه شناخت قرآن<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۰</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.


===ج. [[انواع شناخت قرآن]]:===
===ج. [[انواع شناخت قرآن]]:===
یکی از مباحث مفید درزمینهٔ شناخت قرآن، تقسیم‌بندی است که می‌توان درزمینهٔ شناخت قرآن ارائه کرد. شناخت قرآن به سه دسته قابل‌تقسیم است که عبارت‌اند از: شناخت سندی؛ شناخت تحلیلی؛ شناخت ریشه‌ای
یکی از مباحث مفید درزمینهٔ شناخت قرآن، تقسیم‌بندی است که می‌توان درزمینهٔ شناخت قرآن ارائه کرد. شناخت قرآن به سه دسته قابل‌تقسیم است که عبارت‌اند از: شناخت سندی؛ شناخت تحلیلی؛ شناخت ریشه‌ای


'''۱. [[شناخت سندی]] یا انتسابی''': مقصود از این نوع شناخت قرآن، آن است که از رهگذر شناخت سندی قرآن، به دنبال اثبات انتساب قرآن به پدیدآورنده آن یعنی خداوند برآییم. چنان‌که مثلاً از رهگذر بررسی نسخ قدیمی دیوان حافظ درصدد آن بر‌می‌آییم که اثبات کنیم فلان دیوان موجود به‌طور کامل و بدون کاستی و فزونی حاوی سروده‌های حافظ است. در این مرحله می‌خواهیم بدانیم انتساب کتاب به نویسنده آن تا چه اندازه قطعی است؟ مثلاً فرض کنید که می‌خواهیم دیوان حافظ و یا خیام را بشناسیم. اولین کاری که باید بکنیم این است که ببینیم آیا آنچه به نام دیوان حافظ مشهور شده همه آن از حافظ است و یا تنها بعضی از قسمت‌هایش به حافظ تعلق دارد و بقیه‌اش الحاقی است<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۱</ref> این نوع شناخت آن چیزی است که [[قرآن]] از آن بی‌نیاز است و از این نظر کتاب منحصربه‌فرد جهان قدیم محسوب می‌شود. در میان کتاب‌های قدیم کتاب دیگری نمی‌توان یافت که قرن‌‌ها بر آن گذشته باشد و تا این حد بلاشبهه باقی‌مانده باشد. مسائلی از این قبیل که فلان سوره مشکوک است، فلان آیه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نیست، در مورد قرآن اساساً مطرح نیست. قرآن بر نسخه و نسخه‌شناسی پیشی گرفت. جای کوچک‌ترین تردیدی نیست که آوردندِ قرآن همه این آیات موجود حضرت محمد‌بن‌عبدالله است که آن‌ها را به‌عنوان معجزه و کلام الهی آورد و احدی نمی‌تواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگری از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقی هم در دنیا پیدا نشده که بخواهد قرآن‌شناسی را ازاینجا شروع کند که بگوید باید به سراغ نسخه‌های قدیمی و قدیمی‌ترین نسخه‌های قرآن برویم و ببینیم در آن‌ها چه چیزهایی هست و چه چیز‌هایی نیست<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۲</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>. برای اثبات مدعای بی‌نیازی [[قرآن]] از شناخت سندی از دو عامل می‌توان بهره جست:
'''۱. [[شناخت سندی]] یا انتسابی''': مقصود از این نوع شناخت قرآن، آن است که از رهگذر شناخت سندی قرآن، به دنبال اثبات انتساب قرآن به پدیدآورنده آن یعنی خداوند برآییم. چنان‌که مثلاً از رهگذر بررسی نسخ قدیمی دیوان حافظ درصدد آن بر‌می‌آییم که اثبات کنیم فلان دیوان موجود به‌طور کامل و بدون کاستی و فزونی حاوی سروده‌های حافظ است. در این مرحله می‌خواهیم بدانیم انتساب کتاب به نویسنده آن تا چه اندازه قطعی است؟ مثلاً فرض کنید که می‌خواهیم دیوان حافظ و یا خیام را بشناسیم. اولین کاری که باید بکنیم این است که ببینیم آیا آنچه به نام دیوان حافظ مشهور شده همه آن از حافظ است و یا تنها بعضی از قسمت‌هایش به حافظ تعلق دارد و بقیه‌اش الحاقی است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۱</ref> این نوع شناخت آن چیزی است که [[قرآن]] از آن بی‌نیاز است و از این نظر کتاب منحصربه‌فرد جهان قدیم محسوب می‌شود. در میان کتاب‌های قدیم کتاب دیگری نمی‌توان یافت که قرن‌‌ها بر آن گذشته باشد و تا این حد بلاشبهه باقی‌مانده باشد. مسائلی از این قبیل که فلان سوره مشکوک است، فلان آیه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نیست، در مورد قرآن اساساً مطرح نیست. قرآن بر نسخه و نسخه‌شناسی پیشی گرفت. جای کوچک‌ترین تردیدی نیست که آوردندِ قرآن همه این آیات موجود حضرت محمد‌بن‌عبدالله است که آن‌ها را به‌عنوان معجزه و کلام الهی آورد و احدی نمی‌تواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگری از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقی هم در دنیا پیدا نشده که بخواهد قرآن‌شناسی را ازاینجا شروع کند که بگوید باید به سراغ نسخه‌های قدیمی و قدیمی‌ترین نسخه‌های قرآن برویم و ببینیم در آن‌ها چه چیزهایی هست و چه چیز‌هایی نیست<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۲</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>. برای اثبات مدعای بی‌نیازی [[قرآن]] از شناخت سندی از دو عامل می‌توان بهره جست:
'''عامل نخست: حک شدن قرآن در دل‌وجان مسلمانان''' : قرآن بسان نقشی که بر سنگ حک بکنند بر دل‌وجان مسلمانان حک شد. این امر به خاطر سه ویژگی بوده است که عبارت‌اند از: نزول تدریجی و نه یکجای قرآن؛ فصاحت، بلاغت و زیبایی دلکش قرآن؛ ذهن خالی و حافظه قوی اعراب. این عوامل سه‌گانه دست‌به‌دست هم دارد و قرآن را بیش از آنکه به ثبت و کتابت و پدید آمدن نسخه‌ها نیازمند سازد، در جان‌ها حک کرد. بر اساس شواهد تاریخی، آیات قرآن به‌تدریج و در طول بیست‌وسه سال نازل شد و از همان روز اول نزول، مسلمانان مانند تشنه بسیار سوزانی که به آب گوارایی برسد آیات قرآن را فرامی‌گرفتند و حفظ و ضبط می‌کردند، به‌خصوص که جامعه آن روز مسلمانان جامعه‌ای بسیط بود و کتاب دیگری وجود نداشت تا مسلمانان، هم ناگزیر به حفظ آن باشند و هم ناچار از ضبط آن<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳</ref> از سوی دیگر ذهن خالی و حافظه قوی و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سبب شده بود تا مسلمانان اطلاعاتشان را تنها از راه آنچه می‌دیدند و می‌شنیدند کسب کنند<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳</ref> زیبایی دلکش قرآن در ضبط و حفظ آن نیز عامل سوم در ماندگاری قرآن بوده است به این معنا که جنبه ادبی و هنری فوق‌العاده قوی آن بود که از آن به "فصاحت و بلاغت" تعبیر می‌شود. جاذبه ادبی شدید قرآن باعث می‌شود مردم توجهشان به آن جلب شود و آن را به‌سرعت فراگیرند<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۴</ref>
'''عامل نخست: حک شدن قرآن در دل‌وجان مسلمانان''' : قرآن بسان نقشی که بر سنگ حک بکنند بر دل‌وجان مسلمانان حک شد. این امر به خاطر سه ویژگی بوده است که عبارت‌اند از: نزول تدریجی و نه یکجای قرآن؛ فصاحت، بلاغت و زیبایی دلکش قرآن؛ ذهن خالی و حافظه قوی اعراب. این عوامل سه‌گانه دست‌به‌دست هم دارد و قرآن را بیش از آنکه به ثبت و کتابت و پدید آمدن نسخه‌ها نیازمند سازد، در جان‌ها حک کرد. بر اساس شواهد تاریخی، آیات قرآن به‌تدریج و در طول بیست‌وسه سال نازل شد و از همان روز اول نزول، مسلمانان مانند تشنه بسیار سوزانی که به آب گوارایی برسد آیات قرآن را فرامی‌گرفتند و حفظ و ضبط می‌کردند، به‌خصوص که جامعه آن روز مسلمانان جامعه‌ای بسیط بود و کتاب دیگری وجود نداشت تا مسلمانان، هم ناگزیر به حفظ آن باشند و هم ناچار از ضبط آن<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳</ref> از سوی دیگر ذهن خالی و حافظه قوی و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سبب شده بود تا مسلمانان اطلاعاتشان را تنها از راه آنچه می‌دیدند و می‌شنیدند کسب کنند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳</ref> زیبایی دلکش قرآن در ضبط و حفظ آن نیز عامل سوم در ماندگاری قرآن بوده است به این معنا که جنبه ادبی و هنری فوق‌العاده قوی آن بود که از آن به "فصاحت و بلاغت" تعبیر می‌شود. جاذبه ادبی شدید قرآن باعث می‌شود مردم توجهشان به آن جلب شود و آن را به‌سرعت فراگیرند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۴</ref>
'''عامل دوم: ثبت و ضبط [[قرآن]] توسط کاتبان [[وحی]]''': چنان‌که همگان در بررسی تاریخ قرآن آورده‌اند، [[پیامبر]]{{صل}} باوجود ضبط مثبت قرآن در دل‌وجان مسلمانان، به ثبت و کتابت آن اهتمام ویژه‌ای داشت. این عامل نیز در ماندگاری و اعتبار مخدوش ناپذیر قرآن مؤثر بوده است. مزید بر همه این‌ها [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} از همان روز‌های اول عده‌ای نویسندگان خاص برای قرآن انتخاب کرد که به "کُتـّاب وحی" معروف‌اند. این امر امتیازی برای قرآن محسوب می‌شود که هیچ‌کدام از کتاب‌های قدیمی از آن برخوردار نبوده‌اند. نگارش کلام خدا از همان آغاز، ازجمله علل قطعی حفظ و مصون ماندن آن از تحریف بود<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.
'''عامل دوم: ثبت و ضبط [[قرآن]] توسط کاتبان [[وحی]]''': چنان‌که همگان در بررسی تاریخ قرآن آورده‌اند، [[پیامبر]]{{صل}} باوجود ضبط مثبت قرآن در دل‌وجان مسلمانان، به ثبت و کتابت آن اهتمام ویژه‌ای داشت. این عامل نیز در ماندگاری و اعتبار مخدوش ناپذیر قرآن مؤثر بوده است. مزید بر همه این‌ها [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} از همان روز‌های اول عده‌ای نویسندگان خاص برای قرآن انتخاب کرد که به "کُتـّاب وحی" معروف‌اند. این امر امتیازی برای قرآن محسوب می‌شود که هیچ‌کدام از کتاب‌های قدیمی از آن برخوردار نبوده‌اند. نگارش کلام خدا از همان آغاز، ازجمله علل قطعی حفظ و مصون ماندن آن از تحریف بود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.


'''۲. [[شناخت تحلیلی]]''': مقصود از شناخت تحلیلی بازشناخت درون‌مایه، محتویات و مضامین قرآن است. که اصطلاحاً به آن "علوم فی القرآن" می‌گویند که البته انواع تفاسیر اعم از تفسیر تربیتی و بیشتر تفسیر موضوعی به آن می‌پردازند. اینکه قرآن به چه مسائلی و موضوعاتی می‌پردازد موردتوجه شناخت تحلیلی است و پیداست که نمایشان انواع شناخت‌های قرآن شناخت تحلیلی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. درباره ماهیت "شناخت تحلیلی" و در تعریف آن می‌توان چنین گفت: در این مرحله، بررسی تحلیلی کتاب، موردنظر است، یعنی تشخیص اینکه این کتاب مشتمل بر چه مطالبی است و چه هدفی را تعقیب می‌کند، درباره جهان چه نظری دارد، نظرش درباره انسان چیست؟ چه دیدی درباره جامعه دارد؟ سبک ارائه مطالب در آن و شیوه برخورد آن با مسائل چگونه است؟ آیا دیدی فیلسوفانه و یا به‌اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آیا قضایا را از دریچه چشم یک عارف نگاه می‌کند و یا آنکه سبکش مخصوص به خود است؟ آیا این کتاب پیامی و رهنمودی برای بشریت دارد یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پیام چیست؟<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۵</ref> به‌عبارتی‌دیگر: در باب شناخت تحلیلی قرآن باید ببینیم قرآن مجموعاً مشتمل بر چه مسائلی است و آن مسائل را چگونه عرضه کرده است. استدلال‌ها واحتجاجات قرآنی در زمینه‌های مختلف چگونه است؟ آیا چون قرآن حافظ و حارس و نگهبان ایمان است و پیامش یک پیام ایمانی است، به عقل به چشم یک رقیب نگاه می‌کند و می‌کوشد تا جلوی تهاجم عقل را بگیرد و دست‌وپای رقیب را ببندد و یا به‌عکس همواره به چشم یک حامی و یک مدافع به عقل نگاه می‌کند و از نیروی آن استمداد می‌کند؟<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۶</ref> بااین‌حال، به‌رغم گستردگی موضوعات قرآن، مباحث و موضوعات آن را می‌توان به شش دسته تقسیم کرد که عبارت‌اند از: خداشناسی؛ جهان‌شناسی؛ انسان‌شناسی؛ جامعه‌شناسی؛ قرآن‌شناسی‌؛ پیامبرشناسی.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۳۱</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.
'''۲. [[شناخت تحلیلی]]''': مقصود از شناخت تحلیلی بازشناخت درون‌مایه، محتویات و مضامین قرآن است. که اصطلاحاً به آن "علوم فی القرآن" می‌گویند که البته انواع تفاسیر اعم از تفسیر تربیتی و بیشتر تفسیر موضوعی به آن می‌پردازند. اینکه قرآن به چه مسائلی و موضوعاتی می‌پردازد موردتوجه شناخت تحلیلی است و پیداست که نمایشان انواع شناخت‌های قرآن شناخت تحلیلی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. درباره ماهیت "شناخت تحلیلی" و در تعریف آن می‌توان چنین گفت: در این مرحله، بررسی تحلیلی کتاب، موردنظر است، یعنی تشخیص اینکه این کتاب مشتمل بر چه مطالبی است و چه هدفی را تعقیب می‌کند، درباره جهان چه نظری دارد، نظرش درباره انسان چیست؟ چه دیدی درباره جامعه دارد؟ سبک ارائه مطالب در آن و شیوه برخورد آن با مسائل چگونه است؟ آیا دیدی فیلسوفانه و یا به‌اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آیا قضایا را از دریچه چشم یک عارف نگاه می‌کند و یا آنکه سبکش مخصوص به خود است؟ آیا این کتاب پیامی و رهنمودی برای بشریت دارد یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پیام چیست؟<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۵</ref> به‌عبارتی‌دیگر: در باب شناخت تحلیلی قرآن باید ببینیم قرآن مجموعاً مشتمل بر چه مسائلی است و آن مسائل را چگونه عرضه کرده است. استدلال‌ها واحتجاجات قرآنی در زمینه‌های مختلف چگونه است؟ آیا چون قرآن حافظ و حارس و نگهبان ایمان است و پیامش یک پیام ایمانی است، به عقل به چشم یک رقیب نگاه می‌کند و می‌کوشد تا جلوی تهاجم عقل را بگیرد و دست‌وپای رقیب را ببندد و یا به‌عکس همواره به چشم یک حامی و یک مدافع به عقل نگاه می‌کند و از نیروی آن استمداد می‌کند؟<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۶</ref> بااین‌حال، به‌رغم گستردگی موضوعات قرآن، مباحث و موضوعات آن را می‌توان به شش دسته تقسیم کرد که عبارت‌اند از: خداشناسی؛ جهان‌شناسی؛ انسان‌شناسی؛ جامعه‌شناسی؛ قرآن‌شناسی‌؛ پیامبرشناسی.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۳۱</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.


'''۳. [[شناخت ریشه‌ای]]''': مقصود از شناخت ریشه‌ای این است که به بررسی این مسئله باید پرداخت که مباحث و محتوای قرآن را با سایر کتاب‌های دینی و غیردینی که پیش و هم‌زمان با قرآن وجود داشته مقایسه کنیم و ببینیم آیا قرآن حاوی مطالب کاملاً بدیع و نوینی است یا از کتاب‌های دیگر برگرفته‌شده است. پاسخ به این پرسش و مسئله ازآن‌جهت مهم است که شماری از خاورشناسان برای تضعیف قران و تخریب آسمانی بودن این کتاب آسمانی، پیوسته بر این نکته پای می‌فشرند که قرآن از کتاب‌های پیش از خود و به‌ویژه کتاب‌های آسمانی دیگر برگرفته‌شده است و در حقیقت مدعی‌اند که [[پیامبر]]{{صل}} در سایه تعلیم ازاحبار و رهبان این‌چنین کتابی را با ادعای اعجاز عرضه کرده است. این شبهه اصطلاحاً با عنوان "شبهه مصادر قرآن" یاد می‌شود و شناخت ریشه‌ای قرآن به رفع این شبهه می‌پردازد.<ref>برای تفصیل بیشتر دراین‌باره ر.ک.محمدهادی معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الکریم</ref> این نوع شناخت را می‌توان این‌چنین تعریف کرد: بعدازآنکه صحت استناد و انتساب یک کتاب به نویسنده‌اش محرز شد و بعدازاینکه محتوای کتاب به‌خوبی تحلیل و بررسی شد، باید به تحقیق در این مورد بپردازیم که آیا مطالب و محتویات کتاب، فکر بدیع نویسنده آن است یا آنکه از اندیشه دیگران وام گرفته‌شده است.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۶</ref> می‌باید قرآن را با تمام محتویاتش با کتاب‌های دیگری که در آن زمان وجود داشته و به‌خصوص کتاب‌های مذهبی آن زمان مقایسه کنیم. در این مقایسه لازم است همه شرایط و امکانات را از قبیل میزان ارتباط شبه‌جزیره عربستان با سایر نقاط و تعداد آدم‌های باسواد که در آن هنگام در مکه زندگی می‌کردند در نظر گرفت، آنگاه ارزیابی کرد که آیا آنچه در قرآن هست در کتاب‌های دیگر پیدا می‌شود یا نه، و اگر پیدا می‌شود به چه نسبت است؟ و آیا آن مطالبی که مشابه سایر کتاب‌ها است شکل اقتباس دارد یا آنکه مستقل است و حتی نقش تصحیح اغلاط آن کتاب‌ها و روشن کردن تحریفات آن‌ها را ایفا می‌کند؟<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۸</ref>به‌عبارتی‌دیگر باید تأکید کنیم که: معارف قرآن التقاطی و اقتباسی نیست بلکه ابتکاری است.<ref>آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۹</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.
'''۳. [[شناخت ریشه‌ای]]''': مقصود از شناخت ریشه‌ای این است که به بررسی این مسئله باید پرداخت که مباحث و محتوای قرآن را با سایر کتاب‌های دینی و غیردینی که پیش و هم‌زمان با قرآن وجود داشته مقایسه کنیم و ببینیم آیا قرآن حاوی مطالب کاملاً بدیع و نوینی است یا از کتاب‌های دیگر برگرفته‌شده است. پاسخ به این پرسش و مسئله ازآن‌جهت مهم است که شماری از خاورشناسان برای تضعیف قران و تخریب آسمانی بودن این کتاب آسمانی، پیوسته بر این نکته پای می‌فشرند که قرآن از کتاب‌های پیش از خود و به‌ویژه کتاب‌های آسمانی دیگر برگرفته‌شده است و در حقیقت مدعی‌اند که [[پیامبر]]{{صل}} در سایه تعلیم ازاحبار و رهبان این‌چنین کتابی را با ادعای اعجاز عرضه کرده است. این شبهه اصطلاحاً با عنوان "شبهه مصادر قرآن" یاد می‌شود و شناخت ریشه‌ای قرآن به رفع این شبهه می‌پردازد.<ref>برای تفصیل بیشتر دراین‌باره ر.ک.محمدهادی معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الکریم</ref> این نوع شناخت را می‌توان این‌چنین تعریف کرد: بعدازآنکه صحت استناد و انتساب یک کتاب به نویسنده‌اش محرز شد و بعدازاینکه محتوای کتاب به‌خوبی تحلیل و بررسی شد، باید به تحقیق در این مورد بپردازیم که آیا مطالب و محتویات کتاب، فکر بدیع نویسنده آن است یا آنکه از اندیشه دیگران وام گرفته‌شده است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۶</ref> می‌باید قرآن را با تمام محتویاتش با کتاب‌های دیگری که در آن زمان وجود داشته و به‌خصوص کتاب‌های مذهبی آن زمان مقایسه کنیم. در این مقایسه لازم است همه شرایط و امکانات را از قبیل میزان ارتباط شبه‌جزیره عربستان با سایر نقاط و تعداد آدم‌های باسواد که در آن هنگام در مکه زندگی می‌کردند در نظر گرفت، آنگاه ارزیابی کرد که آیا آنچه در قرآن هست در کتاب‌های دیگر پیدا می‌شود یا نه، و اگر پیدا می‌شود به چه نسبت است؟ و آیا آن مطالبی که مشابه سایر کتاب‌ها است شکل اقتباس دارد یا آنکه مستقل است و حتی نقش تصحیح اغلاط آن کتاب‌ها و روشن کردن تحریفات آن‌ها را ایفا می‌کند؟<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۸</ref>به‌عبارتی‌دیگر باید تأکید کنیم که: معارف قرآن التقاطی و اقتباسی نیست بلکه ابتکاری است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۹</ref><ref>[[علی نصیری|نصیری، علی]]، [[چلچراغ حکمت ج۲۲ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۲۲]]، ص: ۲۵ تا ۴۰.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۰۱۷

ویرایش