پرش به محتوا

بحث:صلح امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'یابن [[رسول' به 'یا ابن [[رسول'
جز (جایگزینی متن - 'خلافت امام حسن' به 'خلافت امام حسن')
جز (جایگزینی متن - 'یابن [[رسول' به 'یا ابن [[رسول')
خط ۲۵: خط ۲۵:
*[[زید بن وهب جهنی]] گوید: پس از [[مصالحه]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و [[معاویه]]، به [[محضر امام]]{{ع}} رسیده، عرض کردم: [[مردم]] در این‌باره متحیراند که شما چرا با شخصی چون [[معاویه]] [[صلح]] کردی؟
*[[زید بن وهب جهنی]] گوید: پس از [[مصالحه]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و [[معاویه]]، به [[محضر امام]]{{ع}} رسیده، عرض کردم: [[مردم]] در این‌باره متحیراند که شما چرا با شخصی چون [[معاویه]] [[صلح]] کردی؟
*آن [[حضرت]] فرمود: "والله که من [[معاویه]] را نسبت به خود، بسیار بسیار بهتر از این [[جماعت]] (که گمانشان این است که [[شیعه]] من هستند) دیدم؛ زیرا که این جمع گندم‌نمای جو فروش، [[اراده]] [[قتل]] من نموده، [[مال]] مرا به [[غارت]] و تاراج و دارائیم را با تمام [[خوشحالی]] به یغما بردند. والله که اگر در این حال، من از [[معاویه]] [[عهد]] و [[پیمان]]، در اقوال و [[افعال]] بگیرم که [[خون]] من، ناریخته و اهل‌بیتم، [[امن]] باشند؛ بهترست از آنکه من در دست این گروه بی‌وفا کشته شده، [[اهل‌بیت]] و بعضی از [[پیروان]] من ضایع و [[زبون]] باشند و خون‌های ایشان را بریزند. والله که اگر با [[معاویه]] مقابله و [[جنگ]] می‌کردم، هرآینه گلویم را گرفته، [[تسلیم]] [[معاویه]] می‌کردید. پس والله اگر من به واسطه کم [[یاوری]]، [[خلافت]] را به [[معاویه]] واگذارم و خود را نزد [[خالق]] و [[خلق]]، [[عزیز]] نگهدارم، بهتر از آن است که اینان مرا بکشند و یا [[اسیر]] کنند و یا اینکه من و [[بنی‌هاشم]] زیر [[منت]] ایشان [[زندگی]] کنیم و تا ابد این [[منت]] باقی باشد".
*آن [[حضرت]] فرمود: "والله که من [[معاویه]] را نسبت به خود، بسیار بسیار بهتر از این [[جماعت]] (که گمانشان این است که [[شیعه]] من هستند) دیدم؛ زیرا که این جمع گندم‌نمای جو فروش، [[اراده]] [[قتل]] من نموده، [[مال]] مرا به [[غارت]] و تاراج و دارائیم را با تمام [[خوشحالی]] به یغما بردند. والله که اگر در این حال، من از [[معاویه]] [[عهد]] و [[پیمان]]، در اقوال و [[افعال]] بگیرم که [[خون]] من، ناریخته و اهل‌بیتم، [[امن]] باشند؛ بهترست از آنکه من در دست این گروه بی‌وفا کشته شده، [[اهل‌بیت]] و بعضی از [[پیروان]] من ضایع و [[زبون]] باشند و خون‌های ایشان را بریزند. والله که اگر با [[معاویه]] مقابله و [[جنگ]] می‌کردم، هرآینه گلویم را گرفته، [[تسلیم]] [[معاویه]] می‌کردید. پس والله اگر من به واسطه کم [[یاوری]]، [[خلافت]] را به [[معاویه]] واگذارم و خود را نزد [[خالق]] و [[خلق]]، [[عزیز]] نگهدارم، بهتر از آن است که اینان مرا بکشند و یا [[اسیر]] کنند و یا اینکه من و [[بنی‌هاشم]] زیر [[منت]] ایشان [[زندگی]] کنیم و تا ابد این [[منت]] باقی باشد".
*[[زید]] گوید: عرض کردم: یابن [[رسول الله]]{{صل}} شما [[شیعه]] خود را مثل رمه، بی‌شبان گذاشتید!
*[[زید]] گوید: عرض کردم: یا ابن [[رسول الله]]{{صل}} شما [[شیعه]] خود را مثل رمه، بی‌شبان گذاشتید!
*[[امام حسن]]{{ع}} فرمود: "ای [[برادر]]! من چه کنم؟ والله که من این کار را به واسطه آن برگزیدم که حقیقتش توسط کسی که راستگوتر افراد و مورد اعتمادترین ایشان بود، به من رسیده بود؛ از کسی که [[راستگو]] و [[ثقه]] بود؛ زیرا که روزی [[حضرت امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} مرا خوشحال دید، فرمود: "ای [[حسن]]! آیا [[خوشحالی]] می‌نمائی؟! وقتی که پدرت را کشته دیدی چه حال و روزی خواهی داشت و نیز حال تو چگونه خواهد بود هنگامی که [[بنی‌امیه]] مسلط بر امور شوند و [[فرد]] [[پرخوری]] که معده‌اش هیچ‌وقت پر نمی‌شود، [[امیر]] و [[حاکم]] شود! کسی که به هنگام مردن، هیچ [[یاوری]] از [[آسمان]] و [[عذرپذیری]] از [[زمین]] ندارد؛ همین شخص بر [[شرق]] و [[غرب]] عالم مسلط گردد؛ [[مردم]] برای او [[بندگی]] کنند، حکومتش طولانی گردد، آئین [[اهل]] [[بدعت]] و [[گمراهی]] را [[برگزیده]] و [[ترویج]] می‌نماید، [[دین راستین]] و [[سنت رسول خدا]] را از بین می‌برد و [[مال]] [[مردم]] را به [[اهل ولایت]] خود تقسیم نماید و صاحب [[حق]] را از آن منع فرماید. در [[ملک]] او [[مؤمن]]، [[ذلیل]] و در [[سلطنت]] و حکومتش، هر [[فاسق]]، [[قوی]] و صاحب [[احترام]] است و [[مال]] را در میان [[انصار]] و اعوان خودش بخشیده و [[بندگان خدا]] را بی‌بهره گرداند. و در ایام سلطنتش، [[امر]] [[حق]] مندرس و [[باطل]]، آشکار شود، و کسی را که به دنبال [[حق]] و طالب آن باشد، به [[قتل]] می‌رساند و هر که بر [[یاری]] [[باطل]] او باشد، کمک می‌نماید؛ او به همین شیوه خواهد بود"<ref>الاحتجاج، طبرسی (ترجمه: غفاری مازندرانی)، ج۳، ص۹۰-۹۷. (با اندکی تغییر).</ref>.
*[[امام حسن]]{{ع}} فرمود: "ای [[برادر]]! من چه کنم؟ والله که من این کار را به واسطه آن برگزیدم که حقیقتش توسط کسی که راستگوتر افراد و مورد اعتمادترین ایشان بود، به من رسیده بود؛ از کسی که [[راستگو]] و [[ثقه]] بود؛ زیرا که روزی [[حضرت امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} مرا خوشحال دید، فرمود: "ای [[حسن]]! آیا [[خوشحالی]] می‌نمائی؟! وقتی که پدرت را کشته دیدی چه حال و روزی خواهی داشت و نیز حال تو چگونه خواهد بود هنگامی که [[بنی‌امیه]] مسلط بر امور شوند و [[فرد]] [[پرخوری]] که معده‌اش هیچ‌وقت پر نمی‌شود، [[امیر]] و [[حاکم]] شود! کسی که به هنگام مردن، هیچ [[یاوری]] از [[آسمان]] و [[عذرپذیری]] از [[زمین]] ندارد؛ همین شخص بر [[شرق]] و [[غرب]] عالم مسلط گردد؛ [[مردم]] برای او [[بندگی]] کنند، حکومتش طولانی گردد، آئین [[اهل]] [[بدعت]] و [[گمراهی]] را [[برگزیده]] و [[ترویج]] می‌نماید، [[دین راستین]] و [[سنت رسول خدا]] را از بین می‌برد و [[مال]] [[مردم]] را به [[اهل ولایت]] خود تقسیم نماید و صاحب [[حق]] را از آن منع فرماید. در [[ملک]] او [[مؤمن]]، [[ذلیل]] و در [[سلطنت]] و حکومتش، هر [[فاسق]]، [[قوی]] و صاحب [[احترام]] است و [[مال]] را در میان [[انصار]] و اعوان خودش بخشیده و [[بندگان خدا]] را بی‌بهره گرداند. و در ایام سلطنتش، [[امر]] [[حق]] مندرس و [[باطل]]، آشکار شود، و کسی را که به دنبال [[حق]] و طالب آن باشد، به [[قتل]] می‌رساند و هر که بر [[یاری]] [[باطل]] او باشد، کمک می‌نماید؛ او به همین شیوه خواهد بود"<ref>الاحتجاج، طبرسی (ترجمه: غفاری مازندرانی)، ج۳، ص۹۰-۹۷. (با اندکی تغییر).</ref>.
*پس از [[صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} با [[معاویه]]، [[مردم]] به حضور آن [[حضرت]] رفتند و درباره [[صلح]] با [[معاویه]] بر آن [[حضرت]] خرده گرفته و ایشان را [[سرزنش]] کردند؛ [[امام حسن]]{{ع}} به آنها فرمود: "وای بر شما! شما نمی‌دانید من چه عملی را انجام داده‌ام؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، عمل من برای شیعیانم از آن‌چه که [[خورشید]] بر آن پرتو می‌افکند، بهترست؛ مگر شما نمی‌دانید من [[امام]] شما هستم، و [[اطاعت]] من بر شما [[واجب]] است و من یکی از [[سید]] [[جوانان]] [[اهل]] بهشتم و جدم به این موضوع تصریح کرده است؟"
*پس از [[صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} با [[معاویه]]، [[مردم]] به حضور آن [[حضرت]] رفتند و درباره [[صلح]] با [[معاویه]] بر آن [[حضرت]] خرده گرفته و ایشان را [[سرزنش]] کردند؛ [[امام حسن]]{{ع}} به آنها فرمود: "وای بر شما! شما نمی‌دانید من چه عملی را انجام داده‌ام؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، عمل من برای شیعیانم از آن‌چه که [[خورشید]] بر آن پرتو می‌افکند، بهترست؛ مگر شما نمی‌دانید من [[امام]] شما هستم، و [[اطاعت]] من بر شما [[واجب]] است و من یکی از [[سید]] [[جوانان]] [[اهل]] بهشتم و جدم به این موضوع تصریح کرده است؟"
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش