پرش به محتوا

قیام حجر بن عدی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۷٬۸۴۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۲
تغییرمسیر به حجر بن عدی کندی حذف شد
(تغییر هدف تغییرمسیر از حُجر بن عدی کندی به حجر بن عدی کندی)
برچسب: تغییر هدف تغییرمسیر
(تغییرمسیر به حجر بن عدی کندی حذف شد)
برچسب‌ها: تغییرمسیر حذف شد پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱: خط ۱:
#تغییر_مسیر [[حجر بن عدی کندی]]
==حجر بن عدی کیست؟==
{{اصلی|حجر بن عدی}}
«حجر بن عدی کندی» از [[اصحاب]] [[جلیل القدر]] [[رسول اکرم]]{{صل}} و معروف به حجرالخیر و نیز از [[شیعیان]] برگزیده [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و مورد [[عنایت خاص]] آن [[حضرت]] بود. در جنگ‌های [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} از [[فرماندهان]] اصلی [[سپاه]] او بود که در راه آن حضرت تا می‌توانست [[جان‌فشانی]] می‌کرد<ref>نک: اسد الغابة، ج۱، ص۴۶۱؛ الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۳۱۴.</ref>؛ تا آنجا که امیرالمؤمنین{{ع}} درباره او فرمود: {{متن حدیث|لَا حَرَّمَكَ اللَّهُ الشّهادَةَ؛ فَإِنِّي أعلَمُ أنَّكَ مِنْ رِجَالِهَا}}<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۰، یعنی خداوند شهادت را بر تو حرام نگرداند که می‌دانم تو از مردان اهل شهادت هستی.</ref>.
==پیشینه قیام==
حجر پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} که برایش بسیار ناگوار بود با [[معاویه]] از روی بی‌میلی و بالإجبار [[بیعت]] کرد؛ اما همان‌گونه که ذکر شد، اقدامات معاویه در [[اهانت]] به امیرالمؤمنین{{ع}} باعث عکس‌العمل شیعیان و در رأس آنها [[حجر بن عدی]] شد.
معاویه هنگام تعیین [[مغیرة بن شعبه]] به [[حکومت]] [[کوفه]] به او گفت: سفارش‌های بسیاری می‌خواستم به تو بکنم، ولی از آنجا که [[اعتماد]] دارم تو [[رضایت]] من و [[مصالح]] حکومتم را می‌دانی، از ذکر آنها خودداری می‌کنم. فقط تو را به [[ناسزاگویی به علی]] و [[رحمت]] فرستادن به [[عثمان]] سفارش می‌کنم. [[شیعیان علی]] را دورنما و [[بدگویی]] کن و در مقابل، هواخواهان عثمان را به خود نزدیک بدار<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۸۸.</ref>. [[مغیره]] در عمل به سفارش معاویه، در [[تملق]] و [[چاپلوسی]] برای او با [[خباثت]] ذاتی که داشت، بر [[منبر]] [[مسجد کوفه]] صریحاً امیرالمؤمنین{{ع}} را [[لعن]] می‌کرد. او نخستین کسی بود که در کوفه، مرکز [[خلافت]] آن حضرت، [[اقدام]] به چنین عملی کرد<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۹.</ref>.
وقتی حجر چنین حرکاتی را از مغیره می‌دید، برمی خاست و می‌گفت: «[[خدا]] شما را [[لعنت]] و [[مذمت]] کند. [[شهادت]] می‌دهم کسی را که [[عیب‌جویی]] می‌کنید، فضیلتش بیشتر است و آن کس را که [[ستایش]] می‌کنید [[شایسته]] [[سرزنش]] است». مغیره با سیاستی که به کار می‌بست از برخورد [[خشن]] و سخت با او خودداری می‌کرد و به او می‌گفت: «از [[بخت]] توست که من [[حاکم]] بر شما - [[کوفیان]] - هستم». تا یک بار پس از [[سب حضرت علی]]{{ع}} توسط [[مغیره]] و مقابله [[حجر]] با او دو سوم [[مردم]] حاضر در [[مسجد]] به [[تأیید]] حجر برخاستند.
 
مغیره پس از پایین آمدن از [[منبر]] در پاسخ اطرافیانش که خواستار برخورد با حجر بودند، گفت: «من با این کار او را به کشتن دادم؛ زیرا حجر [[تصور]] می‌کند با هر امیری می‌تواند چنین سخن بگوید. [[مرگ]] من نزدیک است، حاکمی که پس از من خواهد آمد، او را می‌گیرد و به بدترین وضعی به [[قتل]] خواهد رساند»<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۸۸.</ref>.
به قولی مغیره در [[روز]] جمعه‌ای به منبر رفت. حجر به همراه چند تن از یارانش به او سنگ‌ریزه پرتاب کردند. مغیره با [[عجله]] از منبر فرود آمد و به دارالإماره بازگشت. آن‌گاه پنج هزار درهم برای حجر فرستاد تا [[رضایت]] او را جلب کند. به مغیره گفتند که این کار باعث [[ذلت]] و [[خفت]] تو می‌شود؛ اما او گفت: با این کار حجر را به کشتن داده‌ام<ref>الاخبار الطوال، ص۲۷۰.</ref>.
به روایتی پس از مرگ مغیره و [[حاکمیت]] [[زیاد بن ابیه]] بر [[کوفه]]، حجر با او نیز چنین [[رفتار]] کرد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۹۰.</ref>، ولی از عکس‌العمل زیاد در این [[روایت]] چیزی نقل نشده است. در یکی از سفرهای زیاد به [[بصره]]، [[عمرو بن حریث]] [[جانشین]] او در کوفه، روز جمعه‌ای به منبر رفت. حجر و یارانش او را ریگ‌باران کردند. [[عمرو]] ناچار از منبر فرود آمد و برخورد حجر و یارانش را در نامه‌ای به زیاد اطلاع داد<ref>الاخبار الطوال، ص۲۷۰.</ref>. میان حجربن عدی و [[زیاد]] [[دوستی]] بود<ref>همان‌گونه که پیش از این گفته شد زیاد از مسئولان و دولتمردان حکومت امیرمؤمنان علی{{ع}} بود. از این رو با سران شیعه کوفه سابقه آشنایی و دوستی داشت.</ref>. زیاد نامه‌ای به [[معاویه]] نوشت و [[اعمال]] [[حجر]] را به او اطلاع داد و از وی بسیار به [[بدی]] یاد کرد. [[معاویه]] نیز نوشت که حجر را در بند آهنین نموده و به طرف او اعزام کند.
زیادبن ابیه به [[کوفه]] آمد و [[فرمانده]] [[شرطه]]، [[شداد بن هیثم هلالی]]<ref>طبری، نام وی را هیثم بن شداد نیز ضبط کرده است.</ref> را برای جلب حجر فرستاد، ولی [[یاران]] او گفتند حجر نمی‌آید و به فرستادگان زیاد پرخاش کردند.
 
زیاد سران کوفه را فراخواند و به آنها گفت: ای [[مردم کوفه]]! با یک دست زخم وارد می‌کنید و با دست دیگر مرهم می‌گذارید، دل‌های شما با حجر و جسمتان با من است؛ این از توطئه‌گری شماست. به [[خدا]] قسم یا باید بی‌گناهی خود را ثابت کنید یا به وسیله کسانی که خواهم آورد شما را از [[انحراف]] در خواهم آورد.
سران کوفه به او گفتند: خدا نکند ما در کوفه غیر از [[اطاعت]] [[امیرالمؤمنین]] (معاویه) و جلب [[رضایت]] و اطاعت تو و [[مخالفت]] با حجر عقیده‌ای داشته باشیم؛ در مورد حجر هر [[دستوری]] [[صلاح]] می‌دانی به ما بگو. زیاد گفت: اگر هر یک از شما در میان یاران حجر، [[برادر]] و فرزند و یا [[خویشاوندی]] دارد، باید او را از [[یاری]] حجر برحذر دارد تا وی را رها کنند. بزرگان کوفه، دستور زیاد را [[اجرا]] کردند و بدین ترتیب بیشتر یاران حجر از او جدا شدند.
[[زیاد بن ابیه]] در این هنگام فرمانده شرطه را دوباره برای [[دستگیری]] حجر و یارانش اعزام نموده و سفارش کرد اگر نخواستند بیایند، ستون‌های بازار را از جا بکنند و به آنها [[حمله]] کنند تا حجر دستگیر شود و هر کس مانع شد او را بزنند. با ممانعت یاران حجر از دستگیری او، شرطه‌های کوفه ستون‌های بازار را کندند و به آنها حمله‌ور شدند. چون [[تعداد یاران]] حجر کم بود و تنها یک [[شمشیر]] داشتند، به پیشنهاد یکی از آنها حجر را فراری دادند که به میان [[قبیله]] خود کنده و یمنی‌ها برود تا از او [[حمایت]] کنند.
شرطه‌های [[کوفه]] با ستونی، به سر [[عمرو بن حمق خزاعی]] (از [[یاران]] [[حجر]]) زدند که به [[زمین]] خورد. دو نفر از [[قبیله ازد]] او را مخفی کردند تا زمانی که قصد خروج از کوفه کرد. [[قبایل]] مختلف [[یمنی]] از [[ترس]] [[زیاد بن ابیه]] نه تنها حجر را رها کردند، بلکه برخی از آنها سوارانی برای [[دستگیری]] او فرستادند و با یارانش درگیر شدند. وقتی حجر به [[خانه]] خود رسید، متوجه شد که از [[قوم]] او، تعداد بسیار کمی با وی مانده‌اند. از این رو تا چند [[روز]] به حالت متواری و پنهانی به سر برد.
 
زیاد پس از ناکامی در دستگیری حجر، [[محمد بن اشعث بن قیس]] را که از [[قبیله]] حجر بود به دستگیری او موظف کرده و اعلام نمود ظرف سه روز باید حجر را تحویل دهد، در غیر این صورت او را به [[زندان]] خواهد افکند. حجر با اطلاع از این موقعیت به [[محمد بن اشعث]] [[پیام]] داد چند نفر را نزد زیاد بفرستد تا از او بخواهند وی را [[امان]] دهد و به سوی [[معاویه]] اعزام کند. [[محمدبن اشعث]]، [[حجر بن یزید]] و [[جریر بن عبدالله بجلی]]<ref>جریر بن عبدالله بجلی، همان کسی است که از طرف امیرمؤمنان علی{{ع}} برای مذاکره با معاویه به شام رفت، ولی پس از اینکه به سازش با معاویه متهم شد از حضرت امیر{{ع}} جدا شد و به جزیره رفت. امیرمؤمنان{{ع}} هم خانه او را ویران کرد. او پس از شهادت حضرت علی{{ع}} به کوفه بازگشت.</ref> و عبدالله بن [[حارث]] [[برادر]] [[مالک اشتر]] را نزد زیاد فرستاد تا از او برای حجر امان بگیرند. به این ترتیب حجر خود را [[تسلیم]] زیاد کرد. زیاد بن ابیه ده روز او را به زندان انداخت تا در این مدت یارانش را دستگیر کند. سیزده تن از [[شیعیان]] که جزو یاران حجر بودند، در این فاصله دستگیر شدند و [[زیاد بن ابیه]] آنان را به همراه [[حجر]] به سوی [[معاویه]] فرستاد.
زیاد همچنین سران چهار ناحیه [[کوفه]] را فراخواند و از آنها خواست تا بر [[ضد]] حجر [[شهادت]] دهند. این چهار نفر که عبارت بودند از [[عمروبن حریث]]، [[خالدبن عرفطه]]، [[قیس بن ولید بن عبد شمس]] و [[ابوبردة]] پسر [[ابوموسی اشعری]]<ref>عمرو بن حریث جانشین زیاد در کوفه بود. خالد بن عرفطه بزرگ مردم تمیم و همدان، و قیس بن ولید بزرگ قبایل ربیعه و کنده، و ابوبردة بزرگ قبایل مذحج و اسد بود (تاریخ طبری، ج۴، ص۹۹).</ref>، چنین شهادت دادند: «حجر، [[مردم]] را به دور خود جمع نموده و آشکارا از [[خلیفه]] (معاویه) [[بدگویی]] می‌کند و به [[جنگ]] با او [[دعوت]] کرده است. [[حجر بن عدی]] [[خلافت]] را [[حق]] [[خاندان]] [[ابوطالب]] می‌داند و در [[شهر]] [[قیام]] کرده و عامل [[امیرالمؤمنین]] را بیرون کرده است. کسانی که با او در [[زندان]] هستند سران [[یاران]] وی می‌باشند که با حجر هم [[عقیده]] و در کار او [[شریک]] هستند».
 
زیاد این شهادت را کافی ندانست و از چهل نفر سرشناسان کوفه که از [[قبایل]] مختلف [[یمنی]] و مضری بودند نیز شهادت گرفت.
زیاد بن ابیه شنید که اگر حجر و یاران او را ببرند، [[مردم کوفه]] جلوگیری خواهند کرد. پس با خرید شترهای تندرو که محمل بر آنها بسته شده بود، حجر و یارانش را سوار کرد و اول [[روز]] در میدان شهر گردانید و گفت هر که می‌خواهد مانع شود، اما هیچ‌کس از میان مردم نجنبید.
زیاد بن ابیه چنان [[رعب]] و وحشتی در میان [[کوفیان]] آورده بود، که هنگام گرداندن حجر و یارانش در شهر، حتی [[خویشاوندان]] و اعضای قبیله‌های آنان نیز [[جرأت]] [[دفاع]] از آن حق‌گویان [[مظلوم]] را نداشتند. [[عبیدالله بن حر جعفی]] از سرشناسان [[دلیر]] کوفه<ref>درباره وی نگاه کنید به متن و پاورقی صفحه ۳۳۰ همین کتاب.</ref> می‌گوید: «هنگامی که کاروان حجر بن عدی و یاران اسیرش را برای حرکت به سوی [[شام]] در [[کوفه]] می‌گرداندند، من کنار [[خانه]] پسر ابی وقاص ایستاده بودم. به حاضران (و تماشاچیان) گفتم: آیا ده مرد پیدا نمی‌شود تا اینها را [[آزاد]] کنیم؟ آیا برای [[رهایی]] آنها پنج نفر هم پیدا نمی‌شود مرا کمک کنند؟ اما هیچ‌کس پاسخم را نداد»<ref>تاریخ طبری، (دوره ۱۱ جلدی) ج۵، ص۲۷۱.</ref>. همچنین زمانی که [[قبیصة بن ضبیعه عبسی]] یکی از [[یاران]] [[حجر بن عدی]] را از مقابل خانه وی عبور می‌دادند، [[چشم]] او به دخترانش افتاد که می‌گریستند. [[قبیصه]] با [[اجازه]] مأموران برای خداحافظی نزد دخترانش رفت و ضمن آرام کردن آنها به [[صبر]] و [[تقوا]] سفارش نمود. چون او را با کاروان حرکت دادند، خویشاوندانش که در جمع تماشاچیان بودند، برای وی آرزوی [[سلامتی]] کردند. قبیصه خطاب به آنان گفت: به نظرم [[تباهی]] [[قوم]] من از حالی که من دارم، کمتر نیست؛ زیرا من را [[یاری]] نکردند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۱.</ref>.
 
[[حجر]] و یاران اسیرش در مسیر شام به «مَرْج [[عذرا]]»<ref>قریه‌ای از غوطه دمشق در دوازده میلی آن شهر است (نک: معجم البلدان، ج۴، ص۹۱).</ref> رسیدند. [[معاویه]] به درخواست شش نفر از اطرافیانش، شش تن از یاران حجر را که از [[قبیله]] آنان بودند، بخشید و دستور [[قتل]] بقیه را صادر کرد. حجر و شش نفر باقی مانده از یارانش در [[مرج]] عذرا به [[شهادت]] رسیدند. یک نفر از آنان به نام [[عبدالرحمن بن حسان عنزی]] که حاضر نشد در مقابل معاویه به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ناسزا]] بگوید و [[عثمان]] را [[ظالم]] خواند، به دستور معاویه به سوی زیاد بازگردانده شد. معاویه به او نوشت: این فرد از همه افرادی که فرستاده بودی بدتر است. او را مجازاتی کن که شایسته‌اش باشد و به بدترین صورت به قتل برسان. زیاد نیز او را به قس الناطف<ref>قس الناطف: موضعی نزدیک کوفه بر ساحل شرقی فرات است (معجم البلدان، ج۴، ص۳۴۹).</ref> فرستاد و در آنجا زنده به [[گور]] کرد<ref>نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۱۸۸-۲۰۷.</ref>.
قتل [[حجر بن عدی]] و [[یاران]] او [[مردم]] را سخت [[اندوهگین]] و مرعوب کرد. [[حجر]] از بزرگان [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و آن [[حضرت]] می‌خواست وی را به [[ریاست]] [[قبیله کنده]] [[منصوب]] نماید و [[اشعث بن قیس]] را از این کار [[عزل]] کند؛ اما حجر به دلیل [[نفرت]] از اشعث بن قیس اعلام داشت از پذیرش این سمت تا موقعی که [[اشعث]] زنده باشد خودداری خواهد کرد<ref>الاخبار الطوال، ص۲۷۲؛ و نیز نک: اسد الغابه، ج۱، ص۴۶۱؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۳۴۱.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۳۲۳.</ref>
۲۱۸٬۲۱۵

ویرایش