جز
جایگزینی متن - 'رویم' به 'رویم'
جز (جایگزینی متن - 'ضمیر' به 'ضمیر') |
جز (جایگزینی متن - 'رویم' به 'رویم') |
||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
سخنان سعد بن معاذ رسول خدا {{صل}} را خوشحال کرد و نشاطی در او به وجود آورد، پس فرمود: «به [[راه]] افتید، و [[بشارت]] باد شما را که خداوند [[پیروزی]] بر یکی از این دو گروه را به من [[وعده]] داده است [یا تصاحب کاروان و یا پیروزی بر [[قریش]]]. سوگند به [[خدا]] گویی هم اکنون جای کشته شدنشان را در پیش روی خود میبینم»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.</ref>. | سخنان سعد بن معاذ رسول خدا {{صل}} را خوشحال کرد و نشاطی در او به وجود آورد، پس فرمود: «به [[راه]] افتید، و [[بشارت]] باد شما را که خداوند [[پیروزی]] بر یکی از این دو گروه را به من [[وعده]] داده است [یا تصاحب کاروان و یا پیروزی بر [[قریش]]]. سوگند به [[خدا]] گویی هم اکنون جای کشته شدنشان را در پیش روی خود میبینم»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.</ref>. | ||
پس از این جلسه مشورتی، [[رسول خدا]] {{صل}} از [[منزل]] «ذَفِران» حرکت کرد و از گردنهای که موسوم به «اصافر» بود گذشت و به سوی قریهای که در پایین گردنه قرار داشت و آن را «دبه» میگفتند سرازیر شد و «حنان» را که تپه ریگ بزرگی چون [[کوه]] بود در طرف راست قرار داد و همچنان بیامد تا نزدیک «[[بدر]]» فرود آمد<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.</ref>. «بدر» منطقه وسیعی است که جنوب آن بلند و شمال آن [[پست]] و سرازیر است. در این دشت، آبهای مختلفی به وسیله چاههایی که در آن حفر شده بود، وجود داشت و پیوسته محل توقف کاروانها بود<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۸؛ الروض المعطار، ص۸۲.</ref>. در اینجا [[پیامبر]] به کسب اطلاعات مشغول شد. چاههای بدر در وسط آن وادی قرار داشت و [[مسلمانان]] زودتر از [[قریش]] به چاهها رسیدند و در کنار اولین [[چاه]] فرود آمدند. [[حباب بن منذر]] پیش آمد و گفت: «ای رسول خدا، آیا [[فرمان الهی]] است که در اینجا فرود آمدهای و ما هم باید فرود آییم و گامی پس و پیش نگذاریم یا [[تدبیر]] و [[مصالح]] [[نبرد]] و مقتضیات آن را در نظر گرفتهای؟» پیامبر فرمود: «[[فرمان]] خاصی نرسیده است، بلکه تدبیر [[جنگی]] است». حباب گفت: «اینجا مناسب نبرد نیست. فرمان دهید تا آخرین چاه که به [[دشمن]] نزدیک است پیش | پس از این جلسه مشورتی، [[رسول خدا]] {{صل}} از [[منزل]] «ذَفِران» حرکت کرد و از گردنهای که موسوم به «اصافر» بود گذشت و به سوی قریهای که در پایین گردنه قرار داشت و آن را «دبه» میگفتند سرازیر شد و «حنان» را که تپه ریگ بزرگی چون [[کوه]] بود در طرف راست قرار داد و همچنان بیامد تا نزدیک «[[بدر]]» فرود آمد<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.</ref>. «بدر» منطقه وسیعی است که جنوب آن بلند و شمال آن [[پست]] و سرازیر است. در این دشت، آبهای مختلفی به وسیله چاههایی که در آن حفر شده بود، وجود داشت و پیوسته محل توقف کاروانها بود<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۸؛ الروض المعطار، ص۸۲.</ref>. در اینجا [[پیامبر]] به کسب اطلاعات مشغول شد. چاههای بدر در وسط آن وادی قرار داشت و [[مسلمانان]] زودتر از [[قریش]] به چاهها رسیدند و در کنار اولین [[چاه]] فرود آمدند. [[حباب بن منذر]] پیش آمد و گفت: «ای رسول خدا، آیا [[فرمان الهی]] است که در اینجا فرود آمدهای و ما هم باید فرود آییم و گامی پس و پیش نگذاریم یا [[تدبیر]] و [[مصالح]] [[نبرد]] و مقتضیات آن را در نظر گرفتهای؟» پیامبر فرمود: «[[فرمان]] خاصی نرسیده است، بلکه تدبیر [[جنگی]] است». حباب گفت: «اینجا مناسب نبرد نیست. فرمان دهید تا آخرین چاه که به [[دشمن]] نزدیک است پیش رویم و در آنجا اردو کنیم». رسول خدا فرمود: «[[رأی]] صواب همان است که تو گفتی»<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۹-۲۶۰؛ و نیز نک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۰؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ الدر المنثور، ج۲، ص۹۰؛ تفسیر المنار، ج۴، ص۲۰۰.</ref>. واقدی در نقل این امر نوشته است که پس از فرود آمدن در کنار اولین چاه پیامبر از [[اصحاب]] خود نظر مشورتی خواست و فرمود: {{متن حدیث|أَشِیرُوا عَلَیَّ فِي الْمَنْزِلْ}}<ref>المغازی، ج۱، ص۵۲؛ و مقریزی چنین نوشته است: {{عربی|وَ اسْتَشَارَ أَصْحَابَهُ فِی الْمَنْزِلِ}}. امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۷.</ref>. (درباره این مکان که فرود آمدهایم نظر دهید). پس [[حباب بن منذر]] برخاست و نظر داد. بدین ترتیب با [[رهبری]] حکیمانه [[پیامبر]] و توجه آن [[حضرت]] به [[رأی]] و [[اندیشه]] دیگران و عمل به [[مشورت]] و بهرهگیری از روشهای نظامی درست و به جا و با وجود [[روح]] سرشار از [[ایمان]] و [[حاکمیت]] [[فرهنگ]] [[جهاد]] و [[شهادت]] در [[سپاه اسلام]]، با وجود آنکه [[مسلمانان]] حدود یک سوم نیروی [[دشمن]] بودند و امکانات نظامی اندکی داشتند به [[پیروزی]] چشمگیری دست یافتند. پس از پایان کار، پیامبر درباره [[اسیران]] این [[نبرد]] نیز با [[اصحاب]] خود مشورت کرد<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۴۳؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۱۸۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۲، ص۶۰.</ref>. | ||
در نبرد [[احد]] نیز پیامبر با اصحاب خود به مشورت پرداخت یعنی پس از آنکه نیروهای اطلاعاتی پیامبر به آن حضرت گزارش دادند که [[قریش]] در [[تدارک]] [[حمله]] به [[مدینه]] است<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۷؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۱۸.</ref>، آن حضرت در نحوه مقابله با [[لشکر]] قریش، شورایی نظامی تشکیل داد و فرمود: {{متن حدیث|أَشِیرُوا عَلَیَّ}}<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۹.</ref>. (نظر مشورتی خود را بیان کنید). عبدالله بن اُبَیّ - سرکرده [[منافقان]] مدینه - پیشنهاد کرد که در [[شهر]] بمانند و با دشمن روبهرو شوند و گفت: «ای [[رسول خدا]]، ما در [[جاهلیت]] داخل شهر میجنگیدیم و [[زنان]] و [[کودکان]] را در این حصارها جای میدادیم و با آنان مقداری سنگ قرار میدادیم به طوری که به [[خدا]] [[سوگند]]، گاهی یک ماه بچهها میتوانستند ما را با آوردن سنگ در [[مبارزه]] با دشمن [[یاری]] کنند و خانههای مدینه را به گونهای به هم متصل میکردیم که از هر سو چون دژی بود که زنان و کودکان از بالای حصارها سنگ میزدند و ما در کوچهها با شمشیرهایمان نبرد میکردیم». اما نوجوانانی که در [[بدر]] حضور نداشتند، خواهان بیرون رفتن و [[رویارویی]] با [[دشمن]] بودند. برخی از مردان کامل و [[خیرخواه]] و خبیر چون [[حمزة بن عبدالمطلب]]، [[سعد بن عباده]]، [[نعمان بن ثعلبه]] و برخی دیگر از [[اوس و خزرج]] هم نظرشان بر [[پیکار]] رویاروی در خارج از [[شهر]] بود. آنان گفتند: «ای [[رسول خدا]]، میترسیم دشمن [[گمان]] کند که ما از [[ترس]] مقابله با آنان از شهر خارج نشدهایم و این امر موجب گستاخی و جرأت آنان نسبت به ما شود». آنگاه [[نبرد بدر]] را یادآور شدند و خود را خواهان یکی از دو [[نیکوترین]] {{متن قرآن|إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ}}<ref>«بگو آیا برای ما جز یکی از دو نکویی را انتظار دارید؟» سوره توبه، آیه ۵۲.</ref>: [[شهادت]] یا [[پیروزی]] معرفی کردند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از شنیدن سخنان هر دو گروه، نظر [[اکثریت]] مبنی بر خروج از شهر و مقابله رویاروی با دشمن را پذیرفت؛ به [[خانه]] رفت و [[لباس]] رزم پوشید<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۱؛ سیرة ابن هشام، ج۳، ص۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۰؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۱۳-۱۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۹.</ref>. | در نبرد [[احد]] نیز پیامبر با اصحاب خود به مشورت پرداخت یعنی پس از آنکه نیروهای اطلاعاتی پیامبر به آن حضرت گزارش دادند که [[قریش]] در [[تدارک]] [[حمله]] به [[مدینه]] است<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۷؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۱۸.</ref>، آن حضرت در نحوه مقابله با [[لشکر]] قریش، شورایی نظامی تشکیل داد و فرمود: {{متن حدیث|أَشِیرُوا عَلَیَّ}}<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۹.</ref>. (نظر مشورتی خود را بیان کنید). عبدالله بن اُبَیّ - سرکرده [[منافقان]] مدینه - پیشنهاد کرد که در [[شهر]] بمانند و با دشمن روبهرو شوند و گفت: «ای [[رسول خدا]]، ما در [[جاهلیت]] داخل شهر میجنگیدیم و [[زنان]] و [[کودکان]] را در این حصارها جای میدادیم و با آنان مقداری سنگ قرار میدادیم به طوری که به [[خدا]] [[سوگند]]، گاهی یک ماه بچهها میتوانستند ما را با آوردن سنگ در [[مبارزه]] با دشمن [[یاری]] کنند و خانههای مدینه را به گونهای به هم متصل میکردیم که از هر سو چون دژی بود که زنان و کودکان از بالای حصارها سنگ میزدند و ما در کوچهها با شمشیرهایمان نبرد میکردیم». اما نوجوانانی که در [[بدر]] حضور نداشتند، خواهان بیرون رفتن و [[رویارویی]] با [[دشمن]] بودند. برخی از مردان کامل و [[خیرخواه]] و خبیر چون [[حمزة بن عبدالمطلب]]، [[سعد بن عباده]]، [[نعمان بن ثعلبه]] و برخی دیگر از [[اوس و خزرج]] هم نظرشان بر [[پیکار]] رویاروی در خارج از [[شهر]] بود. آنان گفتند: «ای [[رسول خدا]]، میترسیم دشمن [[گمان]] کند که ما از [[ترس]] مقابله با آنان از شهر خارج نشدهایم و این امر موجب گستاخی و جرأت آنان نسبت به ما شود». آنگاه [[نبرد بدر]] را یادآور شدند و خود را خواهان یکی از دو [[نیکوترین]] {{متن قرآن|إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ}}<ref>«بگو آیا برای ما جز یکی از دو نکویی را انتظار دارید؟» سوره توبه، آیه ۵۲.</ref>: [[شهادت]] یا [[پیروزی]] معرفی کردند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از شنیدن سخنان هر دو گروه، نظر [[اکثریت]] مبنی بر خروج از شهر و مقابله رویاروی با دشمن را پذیرفت؛ به [[خانه]] رفت و [[لباس]] رزم پوشید<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۱؛ سیرة ابن هشام، ج۳، ص۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۰؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۱۳-۱۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۹.</ref>. |