پرش به محتوا

عبدالله بن یقطر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


== [[همراهی]] ابن یقطر با [[امام]] {{ع}} ==
== [[همراهی]] ابن یقطر با [[امام]] {{ع}} ==
اگرچه مکان پیوستن عبدالله بن یقطر در [[تاریخ]] ذکر نشده، ولی از آنجا که وی در [[مدینه]] سکونت داشت، می‌‌توان گفت که از همان مدینه همراه [[کاروان حسینی]] بوده و با امام به [[مکه]] آمده است؛ امام {{ع}} قبل از اطلاع از [[شهادت]] [[مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]]، عبدالله را به [[کوفه]] فرستاد تا نامه‌ای را به مسلم برساند و از اوضاع [[کوفه]] هم خبری بیاورد. [[عبدالله]] به [[دستور امام]] {{ع}} راهی کوفه شد و حضرت از [[سرنوشت]] او بی‌خبر بود تا آنکه در [[منزل]] [[ثعلبیه]] ـ بین [[مکه]] و کوفه ـ خبر [[شهادت]] [[مسلم بن عقیل]]، و [[هانی بن عروه]] را به حضرت دادند. [[امام]] {{ع}} با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد. سپس به راه خویش ادامه داد تا آنکه به منزل بعدی به نام «زباله» رسید. در آنجا بود که خبر ناگوار شهادت [[عبدالله بن یقطر]] نیز به حضرت {{ع}} داده شد و امام از این خبر سخت نگران گردید<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸، در برخی از کتب مقاتل و تاریخ گفته‌اند: در منزل زباله خبر شهادت قیس بن مسهر هم به امام داده شد. ولی طبری، ج۵، ص۴۰۴، گفته: خبر شهادت قیس در عذیب الهجانات به اتمام رسید، و در محل زباله، خبر شهادت عبدالله بن یقطر به امام داده شد.</ref> و در همین منزل بود که به همراهان اجازه داد هر کس می‌‌خواهد به [[وطن]] خود بازگردد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۱۶-۵۱۷.</ref>.
اگرچه مکان پیوستن عبدالله بن یقطر در [[تاریخ]] ذکر نشده، ولی از آنجا که وی در [[مدینه]] سکونت داشت، می‌‌توان گفت که از همان مدینه همراه [[کاروان حسینی]] بوده و با امام به [[مکه]] آمده است؛ امام {{ع}} قبل از اطلاع از [[شهادت]] [[مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]]، عبدالله را به [[کوفه]] فرستاد تا نامه‌ای را به مسلم برساند و از اوضاع [[کوفه]] هم خبری بیاورد. [[عبدالله]] به [[دستور امام]] {{ع}} راهی کوفه شد و حضرت از [[سرنوشت]] او بی‌خبر بود تا آنکه در [[منزل]] [[ثعلبیه]] ـ بین [[مکه]] و کوفه ـ خبر [[شهادت]] [[مسلم بن عقیل]]، و [[هانی بن عروه]] را به حضرت دادند. [[امام]] {{ع}} با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد. سپس به راه خویش ادامه داد تا آنکه به منزل بعدی به نام «زباله» رسید. در آنجا بود که خبر ناگوار شهادت عبدالله بن یقطر نیز به حضرت {{ع}} داده شد و امام از این خبر سخت نگران گردید<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸، در برخی از کتب مقاتل و تاریخ گفته‌اند: در منزل زباله خبر شهادت قیس بن مسهر هم به امام داده شد. ولی طبری، ج۵، ص۴۰۴، گفته: خبر شهادت قیس در عذیب الهجانات به اتمام رسید، و در محل زباله، خبر شهادت عبدالله بن یقطر به امام داده شد.</ref> و در همین منزل بود که به همراهان اجازه داد هر کس می‌‌خواهد به [[وطن]] خود بازگردد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۱۶-۵۱۷.</ref>.


== چگونگی [[شهادت]] عبدالله در کوفه ==
== چگونگی [[شهادت]] عبدالله در کوفه ==
موقعی که [[عبدالله بن یقطر]] از جانب [[امام]] {{ع}} عازم کوفه بود تا [[نامه]] امام {{ع}} را به مسلم برساند، در [[قادسیه]] نزدیکی [[شهر کوفه]] توسط «[[حصین بن تمیم]]» که از [[جاسوسان]] [[ابن زیاد]] بود، دستگیر شد و دست بسته او را نزد ابن زیاد بردند<ref>در مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۹۴ می‌‌نویسد: پس از آنکه ابن زیاد از عیادت شریک بن اعور در خانه هانی ابن عروه، به دارالاماره آمد، مالک بن یربوع تمیمی، نامه ای را که از دست عبدالله بن یقطر گرفته بود به او داد و این نامه را مسلم بن عقیل برای امام حسین {{ع}} فرستاده بود که «مردم کوفه همه با شما بیعت کرده‌اند و این بیعت مردم را به اطلاع شما می‌‌رسانم. آنگاه که نامه من به تو رسید [در آمدن به سوی کوفه] شتاب کن. همانا مردم با تو هستند و به یزید بن معاویه تمایلی ندارند!» وقتی ابن زیاد این نامه را دید فرمان داد تا عبدالله بن یقطر را به قتل برسانند. آنچه این شهر آشوب آورده با نوشته مورخان و سیره نویسان که می‌‌گویند: دستگیری عبدالله بن یقطر وقتی بود که نامه امام {{ع}} را برای مسلم بن عقیل برده است، کاملاً اختلاف دارد و به نظر مؤلف طبق مدارک مستند، سخن مورخان و سیره‌نویسان به صحت نزدیک‌تر است تا نظر ابن شهر آشوب.</ref>.  
موقعی که عبدالله بن یقطر از جانب [[امام]] {{ع}} عازم کوفه بود تا [[نامه]] امام {{ع}} را به مسلم برساند، در [[قادسیه]] نزدیکی [[شهر کوفه]] توسط «[[حصین بن تمیم]]» که از [[جاسوسان]] [[ابن زیاد]] بود، دستگیر شد و دست بسته او را نزد ابن زیاد بردند<ref>در مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۹۴ می‌‌نویسد: پس از آنکه ابن زیاد از عیادت شریک بن اعور در خانه هانی ابن عروه، به دارالاماره آمد، مالک بن یربوع تمیمی، نامه ای را که از دست عبدالله بن یقطر گرفته بود به او داد و این نامه را مسلم بن عقیل برای امام حسین {{ع}} فرستاده بود که «مردم کوفه همه با شما بیعت کرده‌اند و این بیعت مردم را به اطلاع شما می‌‌رسانم. آنگاه که نامه من به تو رسید [در آمدن به سوی کوفه] شتاب کن. همانا مردم با تو هستند و به یزید بن معاویه تمایلی ندارند!» وقتی ابن زیاد این نامه را دید فرمان داد تا عبدالله بن یقطر را به قتل برسانند. آنچه این شهر آشوب آورده با نوشته مورخان و سیره نویسان که می‌‌گویند: دستگیری عبدالله بن یقطر وقتی بود که نامه امام {{ع}} را برای مسلم بن عقیل برده است، کاملاً اختلاف دارد و به نظر مؤلف طبق مدارک مستند، سخن مورخان و سیره‌نویسان به صحت نزدیک‌تر است تا نظر ابن شهر آشوب.</ref>.  


[[ابن زیاد]] به [[عبدالله]] گفت: برای چه به اینجا آمدی؟ عبدالله پاسخی نداد و [[سکوت]] [[اختیار]] کرد.
[[ابن زیاد]] به [[عبدالله]] گفت: برای چه به اینجا آمدی؟ عبدالله پاسخی نداد و [[سکوت]] [[اختیار]] کرد.


ابن زیاد گفت: باید بالای [[قصر]] [[دارالاماره]] بروی و [[حسین]] {{ع}} و پدرش را [[لعن]] کنی! بعد که پایین آمدی درباره تو [[تصمیم]] خواهم گرفت که با تو چه کنم! [[عبدالله بن یقطر]] از این [[فرصت]] استفاده کرد و حاضر شد [[فرمان]] ابن زیاد را [[اطاعت]] کند و بر بالای قصر دارالاماره رفت و همین که بر [[مردم کوفه]] اشراف پیدا کرد در یک جمله‌ای کوتاه و زمانی اندک، [[نمایندگی]] خود و شخصیت [[امام حسین]] {{ع}} و پستی [[بنی امیه]] را گوشزد کرد و چنین گفت: «ای [[مردم]] ([[کوفه]]) من فرستاده حسین [[فرزند فاطمه]] [[دختر رسول خدا]] {{صل}} به سوی شما هستم (ای مردم) حسین را بر [[ضد]] پسر مرجانه و پسر [[سمیه]]، و [[آلوده]] دامن، فرزند آلوده دامن، پاری و [[پشتیبانی]] نمایید!»
ابن زیاد گفت: باید بالای [[قصر]] [[دارالاماره]] بروی و [[حسین]] {{ع}} و پدرش را [[لعن]] کنی! بعد که پایین آمدی درباره تو [[تصمیم]] خواهم گرفت که با تو چه کنم! عبدالله بن یقطر از این [[فرصت]] استفاده کرد و حاضر شد [[فرمان]] ابن زیاد را [[اطاعت]] کند و بر بالای قصر دارالاماره رفت و همین که بر [[مردم کوفه]] اشراف پیدا کرد در یک جمله‌ای کوتاه و زمانی اندک، [[نمایندگی]] خود و شخصیت [[امام حسین]] {{ع}} و پستی [[بنی امیه]] را گوشزد کرد و چنین گفت: «ای [[مردم]] ([[کوفه]]) من فرستاده حسین [[فرزند فاطمه]] [[دختر رسول خدا]] {{صل}} به سوی شما هستم (ای مردم) حسین را بر [[ضد]] پسر مرجانه و پسر [[سمیه]]، و [[آلوده]] دامن، فرزند آلوده دامن، پاری و [[پشتیبانی]] نمایید!»


و سپس به ابن زیاد و پدرش لعن و [[نفرین]] فرستاد و بر [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[درود]] و صلوات فرستاد و [[طلب]] [[مغفرت]] نمود.
و سپس به ابن زیاد و پدرش لعن و [[نفرین]] فرستاد و بر [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[درود]] و صلوات فرستاد و [[طلب]] [[مغفرت]] نمود.


ابن زیاد که هرگز [[انتظار]] نداشت، این‌گونه در مقابل خودش مورد [[اهانت]] قرار گیرد، بسیار [[خشمگین]] شد و [[دستور]] داد از همان جا [[عبدالله بن یقطر]] را از بالای قصر به [[زمین]] بیندازند. استخوان‌های او درهم [[شکست]] و هنوز رمقی در [[بدن]] داشت که مردی به نام [[عبدالملک بن عمیر لُخَمِی]]، [[قاضی]] و [[فقیه]] [[کوفه]]<ref>در برخی کتب، مثل قاموس الرجال، ج۶، ص۶۶۶، از هشام نقل کرده که او عبدالملک بن عمیر نبود؛ بلکه جعد طوال بوده و شباهت به عبدالملک بن عمیر داشته است.</ref> آمد و سر او را از بدن جدا کرد! وقتی به این قاضی خود فروخته و [[بی‌تقوا]] [[عیب]] گرفتند که چرا چنین کردی؟ گفت: خواستم او را آسوده و راحت کنم<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۹؛ ابصارالعین، ص۸۷؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۶۶۶ مقتل مقرم، ص۱۸۰، با کمی تفاوت؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۷۰ و نیز ر. ک: تنقیح المقال، ج۲، ص۲۲۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۱۷-۵۱۸؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۲۲؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص ۳۵۶.</ref>
ابن زیاد که هرگز [[انتظار]] نداشت، این‌گونه در مقابل خودش مورد [[اهانت]] قرار گیرد، بسیار [[خشمگین]] شد و [[دستور]] داد از همان جا عبدالله بن یقطر را از بالای قصر به [[زمین]] بیندازند. استخوان‌های او درهم [[شکست]] و هنوز رمقی در [[بدن]] داشت که مردی به نام [[عبدالملک بن عمیر لُخَمِی]]، [[قاضی]] و [[فقیه]] [[کوفه]]<ref>در برخی کتب، مثل قاموس الرجال، ج۶، ص۶۶۶، از هشام نقل کرده که او عبدالملک بن عمیر نبود؛ بلکه جعد طوال بوده و شباهت به عبدالملک بن عمیر داشته است.</ref> آمد و سر او را از بدن جدا کرد! وقتی به این قاضی خود فروخته و [[بی‌تقوا]] [[عیب]] گرفتند که چرا چنین کردی؟ گفت: خواستم او را آسوده و راحت کنم<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۹؛ ابصارالعین، ص۸۷؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۶۶۶ مقتل مقرم، ص۱۸۰، با کمی تفاوت؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۷۰ و نیز ر. ک: تنقیح المقال، ج۲، ص۲۲۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۱۷-۵۱۸؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۲۲؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص ۳۵۶.</ref>


== عکس‌العمل [[امام]] {{ع}} از خبر [[شهادت]] [[عبدالله]] ==
== عکس‌العمل [[امام]] {{ع}} از خبر [[شهادت]] [[عبدالله]] ==
۱۰۷٬۱۹۴

ویرایش