پرش به محتوا

موالی قوم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'کرد' به 'کرد'
جز (جایگزینی متن - 'عمربن' به 'عمر بن')
جز (جایگزینی متن - 'کرد' به 'کرد')
خط ۱۵: خط ۱۵:
* پیشه‌وران و [[صنعتگران]]: گروه‌های زیادی از [[ایرانیان]] که مسلمان شده بودند، برای بهبود بخشیدن به وضعیت [[اقتصادی]] خود به عنوان پیشه‌ور و صنعتگر به کوفه می‌آمدند.
* پیشه‌وران و [[صنعتگران]]: گروه‌های زیادی از [[ایرانیان]] که مسلمان شده بودند، برای بهبود بخشیدن به وضعیت [[اقتصادی]] خود به عنوان پیشه‌ور و صنعتگر به کوفه می‌آمدند.
* تازه مسلمانان از خاندان‌های [[شریف]]: این گروه از ایرانیان از پرداخت [[جزیه]] معاف بودند، ولی می‌باید [[مالیات]] [[زمین]] ([[خراج]]) را بپردازند<ref>نک: تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۴۰.</ref>.
* تازه مسلمانان از خاندان‌های [[شریف]]: این گروه از ایرانیان از پرداخت [[جزیه]] معاف بودند، ولی می‌باید [[مالیات]] [[زمین]] ([[خراج]]) را بپردازند<ref>نک: تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۴۰.</ref>.
بر این تقسیم‌بندی باید تعداد چشمگیری از اسیران [[زن]] را، که بهره فاتحان عرب شده بودند، افزود. این [[زنان]] به همسری [[مشروع]] اسیرکنندگان عرب درآمدند و از ایشان فرزندها به [[دنیا]] آوردند. نتیجه این بود که در مدتی کمتر از بیست سال، در حدود زمانی که [[حضرت علی]]{{ع}} به کوفه آمد، [[نسل]] جدید [[جوانی]] از [[اعراب]] در کوفه وجود داشتند که از نظر [[مادر]]، [[ایرانی]] بودند. در مجموع می‌توان علل حضور «موالی» در کوفه را در دو نکته جستجو [[کرد]]:
بر این تقسیم‌بندی باید تعداد چشمگیری از اسیران [[زن]] را، که بهره فاتحان عرب شده بودند، افزود. این [[زنان]] به همسری [[مشروع]] اسیرکنندگان عرب درآمدند و از ایشان فرزندها به [[دنیا]] آوردند. نتیجه این بود که در مدتی کمتر از بیست سال، در حدود زمانی که [[حضرت علی]]{{ع}} به کوفه آمد، [[نسل]] جدید [[جوانی]] از [[اعراب]] در کوفه وجود داشتند که از نظر [[مادر]]، [[ایرانی]] بودند. در مجموع می‌توان علل حضور «موالی» در کوفه را در دو نکته جستجو کرد:
* اول: آوردن اجباری آنان به عنوان [[اسیر]] و برده، اعم از زن و مرد و [[کودک]] و [[وابستگی]] آنها به [[قبایل عرب]] ساکن کوفه.
* اول: آوردن اجباری آنان به عنوان [[اسیر]] و برده، اعم از زن و مرد و [[کودک]] و [[وابستگی]] آنها به [[قبایل عرب]] ساکن کوفه.
* دوم: وابستگی جغرافیایی: به این معنی که [[شهر کوفه]] به لحاظ واقع شدن در قلمرو [[ایران]] ساسانی، مناسب‌ترین محل برای [[مهاجرت]] ایرانیانی شد که وسایل [[زندگی]] خود را در [[امپراتوری]] مضمحل شده از دست داده بودند<ref>تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۹.</ref>.
* دوم: وابستگی جغرافیایی: به این معنی که [[شهر کوفه]] به لحاظ واقع شدن در قلمرو [[ایران]] ساسانی، مناسب‌ترین محل برای [[مهاجرت]] ایرانیانی شد که وسایل [[زندگی]] خود را در [[امپراتوری]] مضمحل شده از دست داده بودند<ref>تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۹.</ref>.
خط ۲۴: خط ۲۴:
در واقع [[مولی]] همیشه از [[عرب]] [[پست‌تر]] بود. کارهایی به مولی واگذار می‌شد که مستلزم [[امانت]] و [[اعتماد]] بود. مولی می‌توانست [[تحصیل علم]] و [[ادب]] کند، ولی هیچ‌گاه مقامی مهم مانند [[داوری]] ([[قضا]]) به مولی واگذار نمی‌شد<ref>تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج۴، ص۶۸۹، در حالی که جرجی زیدان عرب معتقد است که مسئولیت «قضا» به موالی واگذار نمی‌شد، آقای زرین کوب معتقد است شریح قاضی که سال‌ها در کوفه قضا می‌راند از موالی به شمار می‌آمد! نک: تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۳۷۹.</ref>.
در واقع [[مولی]] همیشه از [[عرب]] [[پست‌تر]] بود. کارهایی به مولی واگذار می‌شد که مستلزم [[امانت]] و [[اعتماد]] بود. مولی می‌توانست [[تحصیل علم]] و [[ادب]] کند، ولی هیچ‌گاه مقامی مهم مانند [[داوری]] ([[قضا]]) به مولی واگذار نمی‌شد<ref>تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج۴، ص۶۸۹، در حالی که جرجی زیدان عرب معتقد است که مسئولیت «قضا» به موالی واگذار نمی‌شد، آقای زرین کوب معتقد است شریح قاضی که سال‌ها در کوفه قضا می‌راند از موالی به شمار می‌آمد! نک: تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۳۷۹.</ref>.


اولین [[تبعیض]] نسبت به [[موالی]] توسط عمر بن خطاب روا داشته شد. وی عطای موالی را کمتر از عرب معین [[کرد]]. [[عمر]] در نامه‌ای خطاب به [[فرماندهان سپاه]] دستور داد که از حمراء، آنها را که [[اسلام]] آورده‌اند و [[آزاد]] کرده‌اید، عطایی در حد موالی بدهید و اگر خواستند خود قبیله‌ای مستقل باشند، باز عطایی به همان مقدار موالی تعیین کنید<ref>فتوح البلدان، ص۳۱۱.</ref>.
اولین [[تبعیض]] نسبت به [[موالی]] توسط عمر بن خطاب روا داشته شد. وی عطای موالی را کمتر از عرب معین کرد. [[عمر]] در نامه‌ای خطاب به [[فرماندهان سپاه]] دستور داد که از حمراء، آنها را که [[اسلام]] آورده‌اند و [[آزاد]] کرده‌اید، عطایی در حد موالی بدهید و اگر خواستند خود قبیله‌ای مستقل باشند، باز عطایی به همان مقدار موالی تعیین کنید<ref>فتوح البلدان، ص۳۱۱.</ref>.
افزون بر اینکه [[خلیفه دوم]] میان عرب و [[عجم]] [[مسلمان]] تبعیض قایل می‌شد، حتی [[سپاه]] «حمراء» را که از [[جنگ]] با [[مسلمانان]] کناره گرفته و بدون [[شکست]] اسلام آورده بودند، با اسیرانی که به هر علت مسلمان شده بودند برابر، و کمتر از عرب می‌دانست. [[عثمان]] [[خلیفه سوم]] نیز به شیوه عمر در این خصوص عمل کرد تا اینکه امیرالمؤمنین علی{{ع}} به [[خلافت]] رسید. در واقع موالی تنها در دوران کوتاه خلافت آن [[حضرت]] است که با عرب برابر شدند و حتی برخی از آنان به دلیل فضایلی که اسلام، آنها را دلیل [[برتری]] می‌داند بر بسیاری از [[اعراب]] ترجیح داده شدند.
افزون بر اینکه [[خلیفه دوم]] میان عرب و [[عجم]] [[مسلمان]] تبعیض قایل می‌شد، حتی [[سپاه]] «حمراء» را که از [[جنگ]] با [[مسلمانان]] کناره گرفته و بدون [[شکست]] اسلام آورده بودند، با اسیرانی که به هر علت مسلمان شده بودند برابر، و کمتر از عرب می‌دانست. [[عثمان]] [[خلیفه سوم]] نیز به شیوه عمر در این خصوص عمل کرد تا اینکه امیرالمؤمنین علی{{ع}} به [[خلافت]] رسید. در واقع موالی تنها در دوران کوتاه خلافت آن [[حضرت]] است که با عرب برابر شدند و حتی برخی از آنان به دلیل فضایلی که اسلام، آنها را دلیل [[برتری]] می‌داند بر بسیاری از [[اعراب]] ترجیح داده شدند.


خط ۳۲: خط ۳۲:


شمار موالی در [[زمان معاویه]]، فقط در کوفه به بیست هزار تن می‌رسید. [[معاویه]] از این افزایش [[جمعیت]] بیمناک شده و گفته بود: می‌بینم که حمراء زیاد شده‌اند و ممکن است یکباره بر عرب و [[اقتدار]] آنها [[یورش]] برند. به همین جهت، [[مصلحت]] این است که جمعی از آنها را به [[قتل]] رسانم و بقیه را باقی گذارم تا [[کارها]] را انجام دهند (یعنی آنها را برای انجام کارهای [[پست]] که عرب در [[شأن]] خود نمی‌دید، [[حفظ]] کند)؛ ولی [[احنف بن قیس]] او را از این [[فکر]] منصرف ساخت. با این حال وی گروهی از آنان را به [[سرزمین شام]] فرستاد که در آنجا به نام [[فارسیان]] مشهور شدند و گروهی دیگر را به [[بصره]] فرستاد که همه به اسوارانی که در آنجا بودند پیوستند<ref>فتوح البلدان، ص۳۹۴.</ref>.
شمار موالی در [[زمان معاویه]]، فقط در کوفه به بیست هزار تن می‌رسید. [[معاویه]] از این افزایش [[جمعیت]] بیمناک شده و گفته بود: می‌بینم که حمراء زیاد شده‌اند و ممکن است یکباره بر عرب و [[اقتدار]] آنها [[یورش]] برند. به همین جهت، [[مصلحت]] این است که جمعی از آنها را به [[قتل]] رسانم و بقیه را باقی گذارم تا [[کارها]] را انجام دهند (یعنی آنها را برای انجام کارهای [[پست]] که عرب در [[شأن]] خود نمی‌دید، [[حفظ]] کند)؛ ولی [[احنف بن قیس]] او را از این [[فکر]] منصرف ساخت. با این حال وی گروهی از آنان را به [[سرزمین شام]] فرستاد که در آنجا به نام [[فارسیان]] مشهور شدند و گروهی دیگر را به [[بصره]] فرستاد که همه به اسوارانی که در آنجا بودند پیوستند<ref>فتوح البلدان، ص۳۹۴.</ref>.
مختار در [[قیام]] بر [[ضد]] [[امویان]] توانست [[ایرانیان]] را به خود متمایل سازد و با کمک آنها با [[بنی‌امیه]] [[پیکار]] کند. مختار بر خلاف آنچه تا آن [[زمان]] معمول بود، به آنان [[اجازه]] [[سوار شدن]] بر اسب داد و ایرانیان، سواره به نزد او می‌آمدند<ref>تاریخ طبری، ترجمه فارسی، ج۸، ص۳۳۳۰.</ref>، نوشته‌اند بیست هزار مرد از ایرانیان مقیم [[کوفه]] به مختار پیوسته بودند؛ به گونه‌ای که در اردوی او [[عربی]] سخن گفته نمی‌شد. پس از اینکه مختار، [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} را کشت، خانه‌های آنها را در کوفه ویران [[کرد]] و دستور داد [[اموال]] آنها را میان [[سپاهیان]] ایرانی‌اش تقسیم کنند. بعدها نیز برای آنها و فرزندان‌شان [[حقوقی]] مقرر داشت.
مختار در [[قیام]] بر [[ضد]] [[امویان]] توانست [[ایرانیان]] را به خود متمایل سازد و با کمک آنها با [[بنی‌امیه]] [[پیکار]] کند. مختار بر خلاف آنچه تا آن [[زمان]] معمول بود، به آنان [[اجازه]] [[سوار شدن]] بر اسب داد و ایرانیان، سواره به نزد او می‌آمدند<ref>تاریخ طبری، ترجمه فارسی، ج۸، ص۳۳۳۰.</ref>، نوشته‌اند بیست هزار مرد از ایرانیان مقیم [[کوفه]] به مختار پیوسته بودند؛ به گونه‌ای که در اردوی او [[عربی]] سخن گفته نمی‌شد. پس از اینکه مختار، [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} را کشت، خانه‌های آنها را در کوفه ویران کرد و دستور داد [[اموال]] آنها را میان [[سپاهیان]] ایرانی‌اش تقسیم کنند. بعدها نیز برای آنها و فرزندان‌شان [[حقوقی]] مقرر داشت.


مختار با ایرانیان نشست و برخاست می‌کرد و با این کار [[عرب]] را از خود می‌راند و چون بزرگان عرب در این خصوص بر او ایراد گرفتند، گفت: شما [[عرب‌ها]] را [[محرم]] دانستم اما [[سرکشی]] کردید و چون به [[حکومت]] [[منصوب]] داشتم، باعث کسر عایدات شدید؛ ولی [[ایرانی‌ها]] از شما فرمانبردارتر و در انجام دستور، صدیق‌تر و فرمانبردارترند<ref>الاخبار الطوال، ص۳۴۴.</ref>. اما پس از [[قتل]] مختار، چهار هزار نفر [[ایرانی]] مستقر در قلعه و [[قصر کوفه]] توسط [[مصعب بن زبیر]] گردن زده شدند<ref>الاخبار الطوال، ص۳۵۲.</ref>. در زمان حکومت [[ابن زبیر]] گروهی از اسواران در [[نبرد]] [[ربذه]]<ref>ربذه از روستاهای مدینه به فاصله سه روز تا «ذات عِرق» از راه حجاز، و مدفن ابوذر غفاری است (معجم البلدان، ج۳، ص۲۴). </ref> شرکت کردند و بسیاری را با تیرهای خود کشتند و از [[مهارت]] آنان، تیر هیچ یک بر [[خاک]] نمی‌نشست<ref>فتوح البلدان، ص۵۲۲. </ref>.
مختار با ایرانیان نشست و برخاست می‌کرد و با این کار [[عرب]] را از خود می‌راند و چون بزرگان عرب در این خصوص بر او ایراد گرفتند، گفت: شما [[عرب‌ها]] را [[محرم]] دانستم اما [[سرکشی]] کردید و چون به [[حکومت]] [[منصوب]] داشتم، باعث کسر عایدات شدید؛ ولی [[ایرانی‌ها]] از شما فرمانبردارتر و در انجام دستور، صدیق‌تر و فرمانبردارترند<ref>الاخبار الطوال، ص۳۴۴.</ref>. اما پس از [[قتل]] مختار، چهار هزار نفر [[ایرانی]] مستقر در قلعه و [[قصر کوفه]] توسط [[مصعب بن زبیر]] گردن زده شدند<ref>الاخبار الطوال، ص۳۵۲.</ref>. در زمان حکومت [[ابن زبیر]] گروهی از اسواران در [[نبرد]] [[ربذه]]<ref>ربذه از روستاهای مدینه به فاصله سه روز تا «ذات عِرق» از راه حجاز، و مدفن ابوذر غفاری است (معجم البلدان، ج۳، ص۲۴). </ref> شرکت کردند و بسیاری را با تیرهای خود کشتند و از [[مهارت]] آنان، تیر هیچ یک بر [[خاک]] نمی‌نشست<ref>فتوح البلدان، ص۵۲۲. </ref>.
خط ۳۸: خط ۳۸:
وقتی یکی از [[سرداران]] [[عبدالملک بن مروان]] نزد [[ابراهیم]]، پسر [[مالک اشتر]]<ref>در بحث از قیام مختار راجع به ابراهیم بن مالک اشتر سخن خواهیم گفت.</ref> [[فرمانده لشکر]] مختار آمد تا درباره [[جنگ]] با وی [[گفتگو]] کند، به ابراهیم گفت: از وقتی من وارد [[لشکر]] تو شده‌ام، تاکنون که تو را می‌بینم، یک کلمه [[عربی]] از [[سپاهیان]] تو نشنیده‌ام و این موجب [[تأسف]] و [[اندوه]] من است؛ نمی‌دانم که [[امیر]] چگونه می‌خواهد با این [[جماعت]] بر پهلوانان [[شام]] [[پیروز]] شود؟ ابراهیم گفت: به [[خدا]] اگر جز مور، همراه من نبود با [[شامیان]] می‌جنگیدم؛ تا چه رسد به این [[قوم]] که بهتر از هر کس در جنگ با [[مردم]] شام، [[بصیرت]] دارند و همه، [[فرزندان]] مرزبانان و اسوارانند<ref>الاخبار الطوال، ص۳۳۹.</ref>.
وقتی یکی از [[سرداران]] [[عبدالملک بن مروان]] نزد [[ابراهیم]]، پسر [[مالک اشتر]]<ref>در بحث از قیام مختار راجع به ابراهیم بن مالک اشتر سخن خواهیم گفت.</ref> [[فرمانده لشکر]] مختار آمد تا درباره [[جنگ]] با وی [[گفتگو]] کند، به ابراهیم گفت: از وقتی من وارد [[لشکر]] تو شده‌ام، تاکنون که تو را می‌بینم، یک کلمه [[عربی]] از [[سپاهیان]] تو نشنیده‌ام و این موجب [[تأسف]] و [[اندوه]] من است؛ نمی‌دانم که [[امیر]] چگونه می‌خواهد با این [[جماعت]] بر پهلوانان [[شام]] [[پیروز]] شود؟ ابراهیم گفت: به [[خدا]] اگر جز مور، همراه من نبود با [[شامیان]] می‌جنگیدم؛ تا چه رسد به این [[قوم]] که بهتر از هر کس در جنگ با [[مردم]] شام، [[بصیرت]] دارند و همه، [[فرزندان]] مرزبانان و اسوارانند<ref>الاخبار الطوال، ص۳۳۹.</ref>.


در جریان [[قیام]] [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]]<ref>در آینده به اجمال درباره قیام ابن اشعث سخن خواهیم گفت.</ref> نیز اسواران به جنگ [[حجاج]] رفتند و چون [[عبدالرحمن]] [[شکست]] خورد، حجاج آنان را بسیار [[آزار]] داد و خانه‌هایشان را ویران ساخت؛ از [[حقوق]] آنها کاست و بعضی از آنها را [[تبعید]] [[کرد]] و به آنان گفت: از شرایط [[صلح]] شما این بود که در جنگ میان ما [[عرب‌ها]]، گروهی را بر [[ضد]] گروه دیگری [[یاری]] نکنید<ref>فتوح البلدان، ص۳۶۸. درباره نقش موالی در قیام‌های مختلف عالم اسلام، نک: تاریخ ایران بعد از اسلام بخش «موالی و نهضت‌ها».</ref>. اشاره حجاج به شرایط صلح منعقد، میان «سیاه اسواری» [[فرمانده]] اسواران و [[ابوموسی اشعری]] به هنگام محاصره شوشتر بود<ref>جرجی [[زیدان]] می‌نویسد: گروهی از [[ایرانیان]] را که در [[یمن]] می‌زیستند به نام فرزندان [[فارس]] «ابناء الفرس» یا آزادگان «ابناء الاحرار» می‌خواندند تا از ایرانیان [[تحت الحمایه]] - [[موالی]] – مقیم [[عربستان]] متمایز باشند. سپس در ادامه با اشاره به [[ظهور اسلام]] و عرضه آن به [[اهل یمن]] و [[مسلمان]] شدن سپاهیان [[ایرانی]] و فرزندان آنها که مقیم یمن بودند، می‌گوید: «این قبیل ایرانیان [[آزاد]] در شام و [[عراق]] و جزیره هم بودند و در هر جا نام مخصوص داشتند. [[ایرانیان]] مقیم صنعاء بنی [[احرار]](زاده آزادگان)، ایرانیان [[کوفه]] «احامره» و ایرانیان [[بصره]] «اساوره» و ایرانیان مقیم [[جزیره]]«حضارمه» و ایرانیان مقیم [[شام]] «جراجمه» خوانده می‌شدند. «ابناء الفرس، در [[تاریخ اسلام]] [[مقام]] مهمی داشتند؛ زیرا در [[جنگ‌ها]] هم‌دست [[اعراب]] بودند و از ایرانیان [[تحت الحمایه]] - [[موالی]] ۔ متمایز بودند ([[تاریخ]] [[تمدن]] [[اسلام]]، ص۶۶۵). با توجه به آنچه بیان شد، تقسیم‌بندی و نام‌گذاری [[جرجی زیدان]] در مورد ایرانیان کوفه و بصره صحیح به نظر نمی‌رسد. ابناء الاحرار نیز با وجود خدمات ارزنده خود در [[جنگ]] با [[مرتدان]] [[یمن]]، تقریباً در تاریخ اسلام سخنی از آنها - غیر از آن جنگ‌ها - به میان نیامده است (برخلاف نظر جرجی زیدان). نام‌گذاری ایرانیان مقیم شام به «جراجمه» از سوی وی قابل [[تأمل]] است. گذشته از آنچه گفته شد، بنابر [[روایت]] [[بلاذری]] آنان را «[[فارسیان]]» می‌نامیدند. فیلیب حتی، «جراجمه» را با توصیفی که ارائه می‌دهد، قومی کاملاً سوای [[ایرانی‌ها]] قلمداد می‌کند و می‌نویسد قومی [[شورشی]] [[مسیحی]] که خدمتگزاران [[روم]] بودند و در [[غرب]] در کوهستان‌های اللکام نیمه مستقل می‌زیستند، سنگ راه [[خلافت]] [[عرب]] بودند. اعراب، ایشان را که اصلشان شناخته نبود، «جراجمه» می‌نامیدند. جراجمه در میان عرب و روم، چون دیواری آهنین بودند که از [[آسیای صغیر]] [[دفاع]] می‌کردند... بعدها بیشتر این جنگاوران [[سوریه]] را [[تخلیه]] کردند و در ولایات داخلی اقامت گزیدند یا در سواحل آسیای صغیر به دریانوردی پرداختند. گروهی از ایشان نیز به جا ماندند و یکی از مایه‌های [[جماعت]] مارونی را که هنوز در شمال لبنان اعتباری دارد به وجود آوردند (تاریخ عرب، ص۲۶۶). در [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]] جلد دوم، زیر عنوان «ابناء» تحقیق نسبتاً مفصلی ارائه شده است. طبق این تحقیق، ابناء فارس با بنوالاحرار نام [[فرزندان]] گروهی از [[سپاه]] ایرانیان به [[فرماندهی]] «وهرز» است که به دوران [[پادشاهی]] انوشیروان به [[یاری]] [[سیف بن ذی یزن]] که ادعای [[حکومت]] یمن داشت به آنجا اعزام و در آن منطقه ساکن شدند. در این که چرا ابناء (پسران) نامیده شدند، آورده است که [[پدران]] و [[مادران]] آنها هم نژاد نبودند؛ زیرا انوشیروان با [[سیف بن ذی یزن]] شرط کرده بود که نیروهای [[ایرانی]] از عرب‌های [[یمنی]] [[زن]] بگیرند، ولی به آنها زن ندهند. اگر وجود چنین شرطی مورد تردید قرار گیرد، شواهد دیگری مانند [[تعصب]] بیش از حد دیلمیانی که در [[سپاه]] [[ایران]] مستقر در [[یمن]] وجود داشت، نشان از [[حفظ]] [[فرهنگ]] ایران در برخورد با فرهنگ آن منطقه دارد. نام دیگر آنها، «بنو الاحرار» پیشینه‌ای دیرینه دارد؛ زیرا [[عرب‌ها]] از دیرباز، [[ایرانیان]] را «احرار» یا «بنو الاحرار» می‌خواندند. از آن رو که ایرانیان، دیگران را به [[بندگی]] و [[خدمتگزاری]] می‌گرفتند و خود به بندگی و خدمتگزاری دیگران در نمی‌آمدند. نام «احرار» بی‌گمان برگردان [[عربی]] «[[آزاد]]» یا «[[آزاده]]» است، که نباید این واژه را در برابر واژه «[[بنده]]» گرفت، بلکه بیشتر باید آن را به معنای «[[شریف]]» و «نژاده» و «پاکزاد» دانست.
در جریان [[قیام]] [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]]<ref>در آینده به اجمال درباره قیام ابن اشعث سخن خواهیم گفت.</ref> نیز اسواران به جنگ [[حجاج]] رفتند و چون [[عبدالرحمن]] [[شکست]] خورد، حجاج آنان را بسیار [[آزار]] داد و خانه‌هایشان را ویران ساخت؛ از [[حقوق]] آنها کاست و بعضی از آنها را [[تبعید]] کرد و به آنان گفت: از شرایط [[صلح]] شما این بود که در جنگ میان ما [[عرب‌ها]]، گروهی را بر [[ضد]] گروه دیگری [[یاری]] نکنید<ref>فتوح البلدان، ص۳۶۸. درباره نقش موالی در قیام‌های مختلف عالم اسلام، نک: تاریخ ایران بعد از اسلام بخش «موالی و نهضت‌ها».</ref>. اشاره حجاج به شرایط صلح منعقد، میان «سیاه اسواری» [[فرمانده]] اسواران و [[ابوموسی اشعری]] به هنگام محاصره شوشتر بود<ref>جرجی [[زیدان]] می‌نویسد: گروهی از [[ایرانیان]] را که در [[یمن]] می‌زیستند به نام فرزندان [[فارس]] «ابناء الفرس» یا آزادگان «ابناء الاحرار» می‌خواندند تا از ایرانیان [[تحت الحمایه]] - [[موالی]] – مقیم [[عربستان]] متمایز باشند. سپس در ادامه با اشاره به [[ظهور اسلام]] و عرضه آن به [[اهل یمن]] و [[مسلمان]] شدن سپاهیان [[ایرانی]] و فرزندان آنها که مقیم یمن بودند، می‌گوید: «این قبیل ایرانیان [[آزاد]] در شام و [[عراق]] و جزیره هم بودند و در هر جا نام مخصوص داشتند. [[ایرانیان]] مقیم صنعاء بنی [[احرار]](زاده آزادگان)، ایرانیان [[کوفه]] «احامره» و ایرانیان [[بصره]] «اساوره» و ایرانیان مقیم [[جزیره]]«حضارمه» و ایرانیان مقیم [[شام]] «جراجمه» خوانده می‌شدند. «ابناء الفرس، در [[تاریخ اسلام]] [[مقام]] مهمی داشتند؛ زیرا در [[جنگ‌ها]] هم‌دست [[اعراب]] بودند و از ایرانیان [[تحت الحمایه]] - [[موالی]] ۔ متمایز بودند ([[تاریخ]] [[تمدن]] [[اسلام]]، ص۶۶۵). با توجه به آنچه بیان شد، تقسیم‌بندی و نام‌گذاری [[جرجی زیدان]] در مورد ایرانیان کوفه و بصره صحیح به نظر نمی‌رسد. ابناء الاحرار نیز با وجود خدمات ارزنده خود در [[جنگ]] با [[مرتدان]] [[یمن]]، تقریباً در تاریخ اسلام سخنی از آنها - غیر از آن جنگ‌ها - به میان نیامده است (برخلاف نظر جرجی زیدان). نام‌گذاری ایرانیان مقیم شام به «جراجمه» از سوی وی قابل [[تأمل]] است. گذشته از آنچه گفته شد، بنابر [[روایت]] [[بلاذری]] آنان را «[[فارسیان]]» می‌نامیدند. فیلیب حتی، «جراجمه» را با توصیفی که ارائه می‌دهد، قومی کاملاً سوای [[ایرانی‌ها]] قلمداد می‌کند و می‌نویسد قومی [[شورشی]] [[مسیحی]] که خدمتگزاران [[روم]] بودند و در [[غرب]] در کوهستان‌های اللکام نیمه مستقل می‌زیستند، سنگ راه [[خلافت]] [[عرب]] بودند. اعراب، ایشان را که اصلشان شناخته نبود، «جراجمه» می‌نامیدند. جراجمه در میان عرب و روم، چون دیواری آهنین بودند که از [[آسیای صغیر]] [[دفاع]] می‌کردند... بعدها بیشتر این جنگاوران [[سوریه]] را [[تخلیه]] کردند و در ولایات داخلی اقامت گزیدند یا در سواحل آسیای صغیر به دریانوردی پرداختند. گروهی از ایشان نیز به جا ماندند و یکی از مایه‌های [[جماعت]] مارونی را که هنوز در شمال لبنان اعتباری دارد به وجود آوردند (تاریخ عرب، ص۲۶۶). در [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]] جلد دوم، زیر عنوان «ابناء» تحقیق نسبتاً مفصلی ارائه شده است. طبق این تحقیق، ابناء فارس با بنوالاحرار نام [[فرزندان]] گروهی از [[سپاه]] ایرانیان به [[فرماندهی]] «وهرز» است که به دوران [[پادشاهی]] انوشیروان به [[یاری]] [[سیف بن ذی یزن]] که ادعای [[حکومت]] یمن داشت به آنجا اعزام و در آن منطقه ساکن شدند. در این که چرا ابناء (پسران) نامیده شدند، آورده است که [[پدران]] و [[مادران]] آنها هم نژاد نبودند؛ زیرا انوشیروان با [[سیف بن ذی یزن]] شرط کرده بود که نیروهای [[ایرانی]] از عرب‌های [[یمنی]] [[زن]] بگیرند، ولی به آنها زن ندهند. اگر وجود چنین شرطی مورد تردید قرار گیرد، شواهد دیگری مانند [[تعصب]] بیش از حد دیلمیانی که در [[سپاه]] [[ایران]] مستقر در [[یمن]] وجود داشت، نشان از [[حفظ]] [[فرهنگ]] ایران در برخورد با فرهنگ آن منطقه دارد. نام دیگر آنها، «بنو الاحرار» پیشینه‌ای دیرینه دارد؛ زیرا [[عرب‌ها]] از دیرباز، [[ایرانیان]] را «احرار» یا «بنو الاحرار» می‌خواندند. از آن رو که ایرانیان، دیگران را به [[بندگی]] و [[خدمتگزاری]] می‌گرفتند و خود به بندگی و خدمتگزاری دیگران در نمی‌آمدند. نام «احرار» بی‌گمان برگردان [[عربی]] «[[آزاد]]» یا «[[آزاده]]» است، که نباید این واژه را در برابر واژه «[[بنده]]» گرفت، بلکه بیشتر باید آن را به معنای «[[شریف]]» و «نژاده» و «پاکزاد» دانست.


پس از اینکه سپاه اعزامی ایران [[حبشیان]] را از یمن راند و [[حکومت]] را به [[سیف]] سپرد، وی در اثر سختگیری‌های زیاد بر حبشیان کشته شد و مجدداً انوشیروان سپاهی را به یمن فرستاد. از آن [[زمان]]، یمن تا [[ظهور اسلام]] تحت حکومت ایران درآمد و در این مدت پنج نفر ایرانی بر آنجا [[حکم]] راندند. باذام یا [[باذان]]، آخرین [[حکمران]] [[ساسانیان]] بر یمن بود که پس از اینکه به [[فرمان]] [[خسروپرویز]] برای [[دستگیری]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] رفت، [[مسلمان]] شد و در [[حیات]] [[پیغمبر]]{{صل}} درگذشت. پس از او پیغمبر{{صل}} حکومت [[شهر صنعا]] را به پسرش [[شهربن باذام]] سپرد. «[[شهر]]» در جریان [[ارتداد]] [[مردم یمن]] توسط «[[اسود عنسی]]»، که داعیه [[پیغمبری]] داشت، کشته شد. سپس در ادامه [[شورش]] مرتدین، [[خانواده]] بسیاری از ایرانیان مسلمان توسط آنها روانه ایران شدند، ولی مدتی بعد با سرکوبی مرتدین، [[فیروز دیلمی]] از سوی [[ابوبکر]] به حکومت یمن رسید. ابناء الفرس در [[دوران جاهلیت]] دو بازار مشهور عدن و [[صنعا]] را در دست داشتند و ده یک فروش کالاها را می‌گرفتند. در دوران پس از [[اسلام]]، ابناء در ساختار [[اجتماعی]] [[شهر صنعا]] یکی از نقیبان چهارگانه به شمار می‌آمدند و گروهی از ایشان کارهای [[مسجد جامع]] را بر عهده داشتند. همچنین [[دائرة‌المعارف]]، مانند [[تاریخ]] [[تمدن]] [[جرجی زیدان]] به نقل از [[ابوالفرج اصفهانی]] می‌نویسد ابناء در گستره جغرافیایی پهناوری پراکنده بودند و نام‌های گوناگونی داشتند. آنان را در صنعا «بنوالاحرار»، در بقیه [[یمن]] «ابناء»، در [[کوفه]] «احامره»، در [[بصره]] «اساوره»، در [[جزیره]] «خضارمه» و در [[شام]] «جراجمه» می‌نامیدند ([[دایرة المعارف]] بزرگ [[اسلامی]]، ج۲، ص۶۰۷ نقل به اختصار).</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۱۳۹-۱۴۹.</ref>
پس از اینکه سپاه اعزامی ایران [[حبشیان]] را از یمن راند و [[حکومت]] را به [[سیف]] سپرد، وی در اثر سختگیری‌های زیاد بر حبشیان کشته شد و مجدداً انوشیروان سپاهی را به یمن فرستاد. از آن [[زمان]]، یمن تا [[ظهور اسلام]] تحت حکومت ایران درآمد و در این مدت پنج نفر ایرانی بر آنجا [[حکم]] راندند. باذام یا [[باذان]]، آخرین [[حکمران]] [[ساسانیان]] بر یمن بود که پس از اینکه به [[فرمان]] [[خسروپرویز]] برای [[دستگیری]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] رفت، [[مسلمان]] شد و در [[حیات]] [[پیغمبر]]{{صل}} درگذشت. پس از او پیغمبر{{صل}} حکومت [[شهر صنعا]] را به پسرش [[شهربن باذام]] سپرد. «[[شهر]]» در جریان [[ارتداد]] [[مردم یمن]] توسط «[[اسود عنسی]]»، که داعیه [[پیغمبری]] داشت، کشته شد. سپس در ادامه [[شورش]] مرتدین، [[خانواده]] بسیاری از ایرانیان مسلمان توسط آنها روانه ایران شدند، ولی مدتی بعد با سرکوبی مرتدین، [[فیروز دیلمی]] از سوی [[ابوبکر]] به حکومت یمن رسید. ابناء الفرس در [[دوران جاهلیت]] دو بازار مشهور عدن و [[صنعا]] را در دست داشتند و ده یک فروش کالاها را می‌گرفتند. در دوران پس از [[اسلام]]، ابناء در ساختار [[اجتماعی]] [[شهر صنعا]] یکی از نقیبان چهارگانه به شمار می‌آمدند و گروهی از ایشان کارهای [[مسجد جامع]] را بر عهده داشتند. همچنین [[دائرة‌المعارف]]، مانند [[تاریخ]] [[تمدن]] [[جرجی زیدان]] به نقل از [[ابوالفرج اصفهانی]] می‌نویسد ابناء در گستره جغرافیایی پهناوری پراکنده بودند و نام‌های گوناگونی داشتند. آنان را در صنعا «بنوالاحرار»، در بقیه [[یمن]] «ابناء»، در [[کوفه]] «احامره»، در [[بصره]] «اساوره»، در [[جزیره]] «خضارمه» و در [[شام]] «جراجمه» می‌نامیدند ([[دایرة المعارف]] بزرگ [[اسلامی]]، ج۲، ص۶۰۷ نقل به اختصار).</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۱۳۹-۱۴۹.</ref>
۲۱۸٬۲۱۵

ویرایش