پرش به محتوا

باب حطه: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۹۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ نوامبر ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «باب حطّه: از درهاى مسجدالاقصى و جايگاهى مقدس براى توبه در ميان بنى‌اسرائيل...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
باب حطّه: از درهاى مسجدالاقصى و جايگاهى مقدس براى توبه در ميان بنى‌اسرائيل
باب حطّه: از درهای مسجدالاقصی و جایگاهی مقدس برای توبه در میان بنی‌اسرائیل


حطه را در لغت، برگرفته از ريشه «ح ـ ط ـ ط» مى‌دانند.[1] معانى گوناگون و در عين حال قابل جمعى كه در واژه‌نامه‌هاى عربى براى ريشه ياد شده آمده است، نشان مى‌دهد كه فرونهادن و پايين آوردن چيزى يا كسى از جاى و جايگاه بالاى آن، اعم از اينكه مادى يا معنوى باشد، اصلى‌ترين مؤلّفه معنايى آن است[2ازاين‌رو بر زمين نهادن بار چارپايان،[3] تنزل مقام، برداشتن بار و سنگينى تكليف يا گناه از دوش انسان[4پايين آمدن بهاى كالا[5] و ... از مصاديق گوناگون اين معنا در كاربردهاى متفاوت آن است.
حطه را در لغت، برگرفته از ریشه «ح ـ ط ـ ط» می‌دانند.[۱] معانی گوناگون و در عین حال قابل جمعی که در واژه‌نامه‌های عربی برای ریشه یاد شده آمده است، نشان می‌دهد که فرونهادن و پایین آوردن چیزی یا کسی از جای و جایگاه بالای آن، اعم از اینکه مادی یا معنوی باشد، اصلی‌ترین مؤلّفه معنایی آن است[۲ازاین‌رو بر زمین نهادن بار چارپایان،[۳] تنزل مقام، برداشتن بار و سنگینی تکلیف یا گناه از دوش انسان[۴پایین آمدن بهای کالا[۵] و ... از مصادیق گوناگون این معنا در کاربردهای متفاوت آن است.
واژه حطّة، دوبار در قرآن آمده است. (بقره/2، 58‌؛ اعراف/7،161) عربى يا دخيل بودن آن از چالشهايى است كه توجه واژه پژوهان قرآنى و مفسران را به خود معطوف ساخته است. ديدگاه مشهور فرهنگ نويسان عربى[6]، واژه پژوهان قرآنى[7] و نيز مفسران شيعه[8] و سنى[9] آن را عربى مى‌داند. در مقابل، برخى از صاحب نظران، حطه را از واژگان دخيل مى‌شمارند، با اين تفاوت كه فراء آن را نَبطى[10سيوطى عبرى[11] و برخى ديگر سُريانى مى‌دانند[12چنان‌كه تلاش شمارى از پژوهشگران اروپايى براى به دست دادن يك ريشه عبرى براى واژه ياد شده، حاكى از وحدت نظر آنان با سيوطى است، هرچند برخى به رغم پذيرش دخيل بودن، ريشه و خاستگاه حطّه را معمّاگونه خوانده و هيچ‌يك از ريشه‌هاى گفته شده را قانع كننده و پذيرفتنى نمى‌دانند.[13] نيامدن اين واژه در برخى منابع مربوط به واژگان دخيل قرآن[14] و نيز پراكندگى آراى صاحبان ديدگاه مقابل، مى‌تواند مؤيدى بر ديدگاه مشهور باشد.[15] بنابر آنچه گفته شد، به احتمال قريب به يقين، حطّه از واژگان عربى و منقول به معناست[16]؛ اما از آنجا كه گفتارى از بنى اسرائيلِ عبرى زبان را گزارش مى‌كند، شائبه غير عربى بودن آن پديد آمده است.
واژه حطّة، دوبار در قرآن آمده است. (بقره/۲، ۵۸‌؛ اعراف/۷،۱۶۱) عربی یا دخیل بودن آن از چالشهایی است که توجه واژه پژوهان قرآنی و مفسران را به خود معطوف ساخته است. دیدگاه مشهور فرهنگ نویسان عربی[۶]، واژه پژوهان قرآنی[۷] و نیز مفسران شیعه[۸] و سنی[۹] آن را عربی می‌داند. در مقابل، برخی از صاحب نظران، حطه را از واژگان دخیل می‌شمارند، با این تفاوت که فراء آن را نَبطی[۱۰سیوطی عبری[۱۱] و برخی دیگر سُریانی می‌دانند[۱۲چنان‌که تلاش شماری از پژوهشگران اروپایی برای به دست دادن یک ریشه عبری برای واژه یاد شده، حاکی از وحدت نظر آنان با سیوطی است، هرچند برخی به رغم پذیرش دخیل بودن، ریشه و خاستگاه حطّه را معمّاگونه خوانده و هیچ‌یک از ریشه‌های گفته شده را قانع کننده و پذیرفتنی نمی‌دانند.[۱۳] نیامدن این واژه در برخی منابع مربوط به واژگان دخیل قرآن[۱۴] و نیز پراکندگی آرای صاحبان دیدگاه مقابل، می‌تواند مؤیدی بر دیدگاه مشهور باشد.[۱۵] بنابر آنچه گفته شد، به احتمال قریب به یقین، حطّه از واژگان عربی و منقول به معناست[۱۶]؛ اما از آنجا که گفتاری از بنی اسرائیلِ عبری زبان را گزارش می‌کند، شائبه غیر عربی بودن آن پدید آمده است.
تركيب «باب حطّه» عيناً در قرآن نيامده، بلكه نامى است كه دست كم ساختار عربى آن پس از نزول قرآن و به سبب تقارن در كاربرد و نيز ارتباط «الباب» و «حطه» با يكديگر پديد آمده است: «و اِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَريَةَ فَكُلوا مِنها حَيثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلوا البابَ سُجَّدًا وقولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَكُم خَطـيـكُم وسَنَزيدُ المُحسِنين...» . (بقره/2،58) مشهور[17] مفسران نخستين[18] و نيز مفسران متأخر شيعه[19] و سنى[20] مراد از «القَريَة» را شهر بيت المقدس* و برخى آيه «يـقَومِ ادخُلوا الاَرضَ‌المُقَدَّسَةَ الَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُم...» (مائده/5‌،21) را مؤيّد آن دانسته‌اند.[21] برخى بر اين باورند كه فرمان ورود ياد شده در آيه مربوط به پس از رهايى بنى* اسرائيل از وادى تيه* است[22]، در هر صورت دست كم اين معناى سربسته را مى‌توان از آيه برداشت كرد كه خداوند، بنى‌اسرائيل را فرمان داد كه با حالتى خاص، از درى معين وارد شده، عبارت مشخصى را بر زبان آورند تا خداوند از خطاهاى گذشته آنان درگذرد؛ اما گروهى، با تغيير عبارت مورد نظر، جمله‌اى تمسخرآميز بر زبان آورده، در نتيجه به عذاب الهى دچار آمدند: «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَـلَموا قَولاً غَيرَ الَّذى قيلَ لَهُم...» (بقره/2، 59)؛ اما اينكه مراد از «البابَ» كدام در و «سُجَّداً» و «حِطَّةٌ» به چه معناست، مفسران به اختلاف گراييده‌اند. تفسير آيه ياد شده از اين نظر، يكى از پرچالش‌ترين مباحث مفسران‌است.
ترکیب «باب حطّه» عیناً در قرآن نیامده، بلکه نامی است که دست کم ساختار عربی آن پس از نزول قرآن و به سبب تقارن در کاربرد و نیز ارتباط «الباب» و «حطه» با یکدیگر پدید آمده است: «و اِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَریَةَ فَکُلوا مِنها حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلوا البابَ سُجَّدًا وقولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَکُم خَطـیـکُم وسَنَزیدُ المُحسِنین...» . (بقره/۲،۵۸) مشهور[۱۷] مفسران نخستین[۱۸] و نیز مفسران متأخر شیعه[۱۹] و سنی[۲۰] مراد از «القَریَة» را شهر بیت المقدس* و برخی آیه «یـقَومِ ادخُلوا الاَرضَ‌المُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللّهُ لَکُم...» (مائده/۵‌،۲۱) را مؤیّد آن دانسته‌اند.[۲۱] برخی بر این باورند که فرمان ورود یاد شده در آیه مربوط به پس از رهایی بنی* اسرائیل از وادی تیه* است[۲۲]، در هر صورت دست کم این معنای سربسته را می‌توان از آیه برداشت کرد که خداوند، بنی‌اسرائیل را فرمان داد که با حالتی خاص، از دری معین وارد شده، عبارت مشخصی را بر زبان آورند تا خداوند از خطاهای گذشته آنان درگذرد؛ اما گروهی، با تغییر عبارت مورد نظر، جمله‌ای تمسخرآمیز بر زبان آورده، در نتیجه به عذاب الهی دچار آمدند: «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَـلَموا قَولاً غَیرَ الَّذی قیلَ لَهُم...» (بقره/۲، ۵۹)؛ اما اینکه مراد از «البابَ» کدام در و «سُجَّداً» و «حِطَّةٌ» به چه معناست، مفسران به اختلاف گراییده‌اند. تفسیر آیه یاد شده از این نظر، یکی از پرچالش‌ترین مباحث مفسران‌است.
«ال» تعريف در «الباب» (بقره/2،52‌؛ اعراف/7،161) نشان مى‌دهد كه بنى‌اسرائيل، درِ ياد شده را كاملا مى‌شناخته‌اند؛ اما مفسران در تعيين مصداق آن اختلاف دارند. در برابر ديدگاه شمارى از مفسران شيعه[23] و سنى[24] كه «الباب» را دروازه «القَريَة» مى‌دانند، اكثر قريب به اتفاق مفسّران نخست و متأخر[25حتى مفسرانى كه قريه را شهر «أريحا» گفته‌اند[26] «الباب» را اشاره به يكى از درهاى بيت المقدس مى‌دانند[27]؛ با اين توضيح كه شمارى از اين مفسران، روشن نكرده‌اند كه مرادشان از بيت المقدس، شهر قدس است يا مسجدالاقصى [معبد مقدس شهر][28]؛ اما گروهى به صراحت، درِ ياد شده را يكى از درهاى مسجدالاقصى خوانده‌اند.[29] ظاهر عبارت برخى نيز همين را مى‌رساند.[30] ظاهر آيه و فاصله ميان دو بار فرمان به داخل شدن، مؤيد اين ديدگاه است، زيرا از آن برمى‌آيد كه بايد دو ورود انجام مى‌گرفت: يك‌بار ورود به شهر قدس و بار ديگر از درِ مسجد‌الاقصى.[31] اين دسته از مفسران در تطبيق درِ ياد شده با يكى از درهاى چندگانه مسجد و معبد مقدس اختلاف دارند. باب حطه از سوى برخى چون ابن‌عباس، درِ قُبه‌اى (صخره‌مقدس) كه موسى(عليه السلام) و بنى‌اسرائيل به سوى آن نماز مى‌گزاردند[32] و نيز درِ بيت ايليا[33]ـ‌نام يكى از پيامبران بنى‌اسرائيل[34] كه در مسجد*الاقصى، غرفه‌اى براى عبادت داشت‌ـ شناسانده شده است. برخى به صراحت[35] و برخى ديگر به احتمال[36]، باب حطّه را همان درِ صخره مقدس دانسته‌اند كه روبه‌روى يكى از پلكانهاى شمالى صحن صخره قرار دارد.[37] گزارش ناصر خسرو در سفرنامه خويش به نوعى مؤيد اين ديدگاه است.[38] براساس پاره‌اى گزارشهاى ديگر، باب حطه نزديك محراب مريم مقدس قرار دارد و گويا نام ديگرى براى باب توبه است كه بنى‌اسرائيل، در صورت ارتكاب گناه و براى طلب آمرزش، آنجا به تضرع مى‌آمده‌اند.[39] برخى از كسانى كه درهاى بيت المقدس را نام برده‌اند، در ضلع شمالى آن به جز باب توبه از در ديگرى ياد نكرده‌اند[40] و اين مى‌تواند مؤيّد يكى بودن باب توبه و حطه باشد، چنان‌كه ياد كرد باب حطه به عنوان جايگاهى براى توبه در ميان بنى‌اسرائيل، در پاره‌اى از احاديث شيعه[41] و سنى[42] مى‌تواند مؤيد ديگرى بر يكى بودن آن دو باشد.
«ال» تعریف در «الباب» (بقره/۲،۵۲‌؛ اعراف/۷،۱۶۱) نشان می‌دهد که بنی‌اسرائیل، درِ یاد شده را کاملا می‌شناخته‌اند؛ اما مفسران در تعیین مصداق آن اختلاف دارند. در برابر دیدگاه شماری از مفسران شیعه[۲۳] و سنی[۲۴] که «الباب» را دروازه «القَریَة» می‌دانند، اکثر قریب به اتفاق مفسّران نخست و متأخر[۲۵حتی مفسرانی که قریه را شهر «أریحا» گفته‌اند[۲۶] «الباب» را اشاره به یکی از درهای بیت المقدس می‌دانند[۲۷]؛ با این توضیح که شماری از این مفسران، روشن نکرده‌اند که مرادشان از بیت المقدس، شهر قدس است یا مسجدالاقصی [معبد مقدس شهر][۲۸]؛ اما گروهی به صراحت، درِ یاد شده را یکی از درهای مسجدالاقصی خوانده‌اند.[۲۹] ظاهر عبارت برخی نیز همین را می‌رساند.[۳۰] ظاهر آیه و فاصله میان دو بار فرمان به داخل شدن، مؤید این دیدگاه است، زیرا از آن برمی‌آید که باید دو ورود انجام می‌گرفت: یک‌بار ورود به شهر قدس و بار دیگر از درِ مسجد‌الاقصی.[۳۱] این دسته از مفسران در تطبیق درِ یاد شده با یکی از درهای چندگانه مسجد و معبد مقدس اختلاف دارند. باب حطه از سوی برخی چون ابن‌عباس، درِ قُبه‌ای (صخره‌مقدس) که موسی(علیه السلام) و بنی‌اسرائیل به سوی آن نماز می‌گزاردند[۳۲] و نیز درِ بیت ایلیا[۳۳]ـ‌نام یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل[۳۴] که در مسجد*الاقصی، غرفه‌ای برای عبادت داشت‌ـ شناسانده شده است. برخی به صراحت[۳۵] و برخی دیگر به احتمال[۳۶]، باب حطّه را همان درِ صخره مقدس دانسته‌اند که روبه‌روی یکی از پلکانهای شمالی صحن صخره قرار دارد.[۳۷] گزارش ناصر خسرو در سفرنامه خویش به نوعی مؤید این دیدگاه است.[۳۸] براساس پاره‌ای گزارشهای دیگر، باب حطه نزدیک محراب مریم مقدس قرار دارد و گویا نام دیگری برای باب توبه است که بنی‌اسرائیل، در صورت ارتکاب گناه و برای طلب آمرزش، آنجا به تضرع می‌آمده‌اند.[۳۹] برخی از کسانی که درهای بیت المقدس را نام برده‌اند، در ضلع شمالی آن به جز باب توبه از در دیگری یاد نکرده‌اند[۴۰] و این می‌تواند مؤیّد یکی بودن باب توبه و حطه باشد، چنان‌که یاد کرد باب حطه به عنوان جایگاهی برای توبه در میان بنی‌اسرائیل، در پاره‌ای از احادیث شیعه[۴۱] و سنی[۴۲] می‌تواند مؤید دیگری بر یکی بودن آن دو باشد.
حالت بايسته ورود بنى اسرائيل از باب حطه موضوع مورد اختلاف ديگرى است. واژه «سُجَّداً» بيانگر اين حالت است و ظاهراً به سبب آنكه سجده به مفهوم اصطلاحى و شناخته شده آن، آرامش و سكون را مى‌طلبد و با حركتِ هنگام عبور از در، سازگار نيست، زمينه اختلاف ياد شده فراهم آمده است.[43] برخى آن را به معناى ظاهرى و شناخته شده گرفته و بر اين باورند كه بنى‌اسرائيل، بايد پس از عبور و براى سپاسگزارى و خاكسارى، به سجده مى‌افتادند.[44] ديدگاه دوم با توجه به امكان‌پذير نبودن سجده* اصطلاحى به هنگام حركت، آن را به معناى غير ظاهر آن گرفته‌اند؛ با اين توضيح كه برخى از صاحبان اين ديدگاه، با پذيرش نظر ابن‌عباس كه اساس و جوهر هر سجده‌اى را خم شدن در برابر فرد مورد تعظيم مى‌داند، آن را به معناى خميده بودن و حالت ركوع گرفته‌اند.[45] بعضى در ادامه اين ديدگاه، ورود با حالت خميده را به سبب تنگ و كوتاه بودن باب حطه، گريز‌ناپذير خوانده‌اند.[46] هرچند اين توجيه با گزارش ناصر‌خسرو مبنى بر قرار داشتن باب حطه در زير صخره مقدس سازگار است[47]؛ اما با اين استدلال كه در صورت گزيرناپذير بودن، ديگر نيازى به فرمان خداوند نبود، مورد ترديد واقع شده است.[48] در مقابل، گروهى ديگر، «سُجَّداً» را به‌معناى، خشوع، خضوع و تواضع گرفته‌اند، با اين استدلال كه سجده، همه جا به معناى شناخته شده آن به كار نمى‌رود[49] و بايد متناسب با موارد كاربرد آن معنا شود، چنان‌كه در قرآن از سجده خورشيد، ماه، ستارگان، كوهها و درختان براى خداوند ياد مى‌شود (حجّ/22، 18) كه قطعاً نمى‌تواند به معناى شناخته شده آن باشد.
حالت بایسته ورود بنی اسرائیل از باب حطه موضوع مورد اختلاف دیگری است. واژه «سُجَّداً» بیانگر این حالت است و ظاهراً به سبب آنکه سجده به مفهوم اصطلاحی و شناخته شده آن، آرامش و سکون را می‌طلبد و با حرکتِ هنگام عبور از در، سازگار نیست، زمینه اختلاف یاد شده فراهم آمده است.[۴۳] برخی آن را به معنای ظاهری و شناخته شده گرفته و بر این باورند که بنی‌اسرائیل، باید پس از عبور و برای سپاسگزاری و خاکساری، به سجده می‌افتادند.[۴۴] دیدگاه دوم با توجه به امکان‌پذیر نبودن سجده* اصطلاحی به هنگام حرکت، آن را به معنای غیر ظاهر آن گرفته‌اند؛ با این توضیح که برخی از صاحبان این دیدگاه، با پذیرش نظر ابن‌عباس که اساس و جوهر هر سجده‌ای را خم شدن در برابر فرد مورد تعظیم می‌داند، آن را به معنای خمیده بودن و حالت رکوع گرفته‌اند.[۴۵] بعضی در ادامه این دیدگاه، ورود با حالت خمیده را به سبب تنگ و کوتاه بودن باب حطه، گریز‌ناپذیر خوانده‌اند.[۴۶] هرچند این توجیه با گزارش ناصر‌خسرو مبنی بر قرار داشتن باب حطه در زیر صخره مقدس سازگار است[۴۷]؛ اما با این استدلال که در صورت گزیرناپذیر بودن، دیگر نیازی به فرمان خداوند نبود، مورد تردید واقع شده است.[۴۸] در مقابل، گروهی دیگر، «سُجَّداً» را به‌معنای، خشوع، خضوع و تواضع گرفته‌اند، با این استدلال که سجده، همه جا به معنای شناخته شده آن به کار نمی‌رود[۴۹] و باید متناسب با موارد کاربرد آن معنا شود، چنان‌که در قرآن از سجده خورشید، ماه، ستارگان، کوهها و درختان برای خداوند یاد می‌شود (حجّ/۲۲، ۱۸) که قطعاً نمی‌تواند به معنای شناخته شده آن باشد.
مفسران در نصب، رفع و تقدير حطه، همچنين در تعيين مصداق جمله‌اى كه بايد بنى‌اسرائيل بر‌زبان جارى مى‌ساخت نيز به اختلاف گراييده‌اند. ديدگاه مشهور كه آن را مرفوع مى‌خواند، به رغم اختلاف در تقدير جمله و انشايى و اخبارى بودن آن، حطه را عربى و به معناى طلب بخشش و آمرزش گناهان مى‌داند.[50] برخى اين توضيح را آورده‌اند كه افزون بر پشيمانى قلبى، توبه بايد در رفتار (جوارح) و گفتار انسان نيز بازتاب يابد، ازاين‌رو بنى‌اسرائيل، پس از پشيمانى، فرمان يافتند كه خاضعانه از باب حطه عبور كرده، گفتارى مبنى بر طلب آمرزش بر زبان جارى كنند.[51] معناى طلب آمرزش بودن حطه، در پاره‌اى از احاديث شيعه[52] و سنى[53] كه مورد توجه مفسران نيز قرار گرفته، بازتاب يافته است.[54] در اين احاديث، جايگاه اميرمؤمنان، على(عليه السلام) و اهل‌بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميان مسلمانان همانند باب‌حطه براى بنى‌اسرائيل خوانده شده است كه ورود از آن (محبت و ولايت آنان) مايه آمرزش گناهان و معيار ايمان به خداست. برخى از مفسران با پذيرش معناى مشهور، مصداق جمله‌اى را كه بايد بنى اسرائيل مى‌گفتند، «لا إله إلا اللّه» مى‌دانند.[55] ديدگاه دوم، با تشبيه «قولوا حِطَّة» به «قولوا لا إله إلا اللّه» كه اساسى‌ترين شعار توحيدى اسلام است، به معناى فراگيرترى قائل شده است. بر اساس اين تفسير، حطه به معناى وانهادن همه باورها، انديشه‌ها، اخلاق و رفتارهاى غيرتوحيدى است كه بر دوش انسان سنگينى مى‌كند و بايد اساس برنامه‌هاى زندگى بنى‌اسرائيل قرار مى‌گرفت[56]و سرانجام اينكه برخى با نفى ديدگاه مشهور و در برداشتى كاملا بى‌سابقه، عبور از باب‌حطه را نمادى از تسليم شدن در برابر قوانين‌شهرى و گفتن حطه را به معناى آگاهى و اقرار به دست كشيدن از آزادى مطلق و پذيرش شرايط شهرنشينى پنداشته‌اند؛ با اين توضيح كه بنى‌اسرائيل در صحراى سينا، زندگى بيابانى و آزادى داشتند و هنگامى كه فرمان اقامت در شهر را يافتند، خداوند از آنان خواست تا قوانين و شرايط شهرنشينى را گردن نهند، زيرا در غير اين صورت شيرازه جامعه از هم مى‌پاشيد.[57] اين دو ديدگاه اخير با ظاهر آيه و ديدگاه مشهور واژه‌پژوهان و مفسران درباره معناى حطه سازگار‌نيست.
مفسران در نصب، رفع و تقدیر حطه، همچنین در تعیین مصداق جمله‌ای که باید بنی‌اسرائیل بر‌زبان جاری می‌ساخت نیز به اختلاف گراییده‌اند. دیدگاه مشهور که آن را مرفوع می‌خواند، به رغم اختلاف در تقدیر جمله و انشایی و اخباری بودن آن، حطه را عربی و به معنای طلب بخشش و آمرزش گناهان می‌داند.[۵۰] برخی این توضیح را آورده‌اند که افزون بر پشیمانی قلبی، توبه باید در رفتار (جوارح) و گفتار انسان نیز بازتاب یابد، ازاین‌رو بنی‌اسرائیل، پس از پشیمانی، فرمان یافتند که خاضعانه از باب حطه عبور کرده، گفتاری مبنی بر طلب آمرزش بر زبان جاری کنند.[۵۱] معنای طلب آمرزش بودن حطه، در پاره‌ای از احادیث شیعه[۵۲] و سنی[۵۳] که مورد توجه مفسران نیز قرار گرفته، بازتاب یافته است.[۵۴] در این احادیث، جایگاه امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) و اهل‌بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در میان مسلمانان همانند باب‌حطه برای بنی‌اسرائیل خوانده شده است که ورود از آن (محبت و ولایت آنان) مایه آمرزش گناهان و معیار ایمان به خداست. برخی از مفسران با پذیرش معنای مشهور، مصداق جمله‌ای را که باید بنی اسرائیل می‌گفتند، «لا إله إلا اللّه» می‌دانند.[۵۵] دیدگاه دوم، با تشبیه «قولوا حِطَّة» به «قولوا لا إله إلا اللّه» که اساسی‌ترین شعار توحیدی اسلام است، به معنای فراگیرتری قائل شده است. بر اساس این تفسیر، حطه به معنای وانهادن همه باورها، اندیشه‌ها، اخلاق و رفتارهای غیرتوحیدی است که بر دوش انسان سنگینی می‌کند و باید اساس برنامه‌های زندگی بنی‌اسرائیل قرار می‌گرفت[۵۶]و سرانجام اینکه برخی با نفی دیدگاه مشهور و در برداشتی کاملا بی‌سابقه، عبور از باب‌حطه را نمادی از تسلیم شدن در برابر قوانین‌شهری و گفتن حطه را به معنای آگاهی و اقرار به دست کشیدن از آزادی مطلق و پذیرش شرایط شهرنشینی پنداشته‌اند؛ با این توضیح که بنی‌اسرائیل در صحرای سینا، زندگی بیابانی و آزادی داشتند و هنگامی که فرمان اقامت در شهر را یافتند، خداوند از آنان خواست تا قوانین و شرایط شهرنشینی را گردن نهند، زیرا در غیر این صورت شیرازه جامعه از هم می‌پاشید.[۵۷] این دو دیدگاه اخیر با ظاهر آیه و دیدگاه مشهور واژه‌پژوهان و مفسران درباره معنای حطه سازگار‌نیست.
از مجموع آيات (بقره/2، 58 ـ 59‌؛ اعراف/7،161 ـ 162) و آنچه تاكنون گفته شد مى‌توان نتيجه گرفت كه باب‌حطه در ميان بنى‌اسرائيل داراى جايگاهى مقدس و كاملا شناخته شده بوده است و به احتمال زياد همان در صخره مقدس است كه پس از اسلام به نام باب توبه و حطه خوانده شده است.
از مجموع آیات (بقره/۲، ۵۸ ـ ۵۹‌؛ اعراف/۷،۱۶۱ ـ ۱۶۲) و آنچه تاکنون گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که باب‌حطه در میان بنی‌اسرائیل دارای جایگاهی مقدس و کاملا شناخته شده بوده است و به احتمال زیاد همان در صخره مقدس است که پس از اسلام به نام باب توبه و حطه خوانده شده است.








[1]. الصحاح، ج‌3، ص‌1119، «حطط»؛ مقاييس اللغه، ج‌2، ص‌13؛ المصباح، ج‌1، ص‌141، «حط».
[۱]. الصحاح، ج‌۳، ص‌۱۱۱۹، «حطط»؛ مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۱۳؛ المصباح، ج‌۱، ص‌۱۴۱، «حط».
[2]. مفردات، ص‌242؛ تاج‌العروس، ج‌10، ص‌216، «حطط»؛ ترتيب العين، ص‌186، «حط».
[۲]. مفردات، ص‌۲۴۲؛ تاج‌العروس، ج‌۱۰، ص‌۲۱۶، «حطط»؛ ترتیب العین، ص‌۱۸۶، «حط».
[3]. الصحاح، ج‌3، ص‌1119؛ ترتيب العين، ص‌186، «حط»؛ النهايه، ج‌1، ص‌402، «حطط».
[۳]. الصحاح، ج‌۳، ص‌۱۱۱۹؛ ترتیب العین، ص‌۱۸۶، «حط»؛ النهایه، ج‌۱، ص‌۴۰۲، «حطط».
[4]. ترتيب العين، ص‌186؛ القاموس المحيط، ج‌2، ص‌894‌ـ‌895‌، «حط»؛ تاج‌العروس، ج‌10، ص‌216‌ـ‌217، «حطط».
[۴]. ترتیب العین، ص‌۱۸۶؛ القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۸۹۴‌ـ‌۸۹۵‌، «حط»؛ تاج‌العروس، ج‌۱۰، ص‌۲۱۶‌ـ‌۲۱۷، «حطط».
[5]. لسان العرب، ج‌3، ص‌226؛ تاج‌العروس، ج‌10، ص‌216؛ مجمع البحرين، ج‌1، ص‌533‌، «حطط».
[۵]. لسان العرب، ج‌۳، ص‌۲۲۶؛ تاج‌العروس، ج‌۱۰، ص‌۲۱۶؛ مجمع البحرین، ج‌۱، ص‌۵۳۳‌، «حطط».
[6]. الصحاح، ج‌3، ص‌1119؛ ترتيب العين، ص‌186؛ المصباح، ج‌1، ص‌141، «حط».
[۶]. الصحاح، ج‌۳، ص‌۱۱۱۹؛ ترتیب العین، ص‌۱۸۶؛ المصباح، ج‌۱، ص‌۱۴۱، «حط».
[7]. مفردات، ص‌242؛ الغريبين، ج‌2، ص‌460؛ التحقيق، ج‌2، ص‌243 ـ 244، «حط».
[۷]. مفردات، ص‌۲۴۲؛ الغریبین، ج‌۲، ص‌۴۶۰؛ التحقیق، ج‌۲، ص‌۲۴۳ ـ ۲۴۴، «حط».
[8]. التبيان، ج‌1، ص‌263‌ـ‌264؛ جوامع‌الجامع، ج‌1، ص‌53‌؛ غريب القرآن، ص‌343.
[۸]. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۴؛ جوامع‌الجامع، ج‌۱، ص‌۵۳‌؛ غریب القرآن، ص‌۳۴۳.
[9]. جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌427‌ـ‌428؛ التفسير الكبير، ج‌3، ص‌89 - 90؛ البحر المحيط، ج‌1، ص‌360.
[۹]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷‌ـ‌۴۲۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹ - ۹۰؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۶۰.
[10]. تاج‌العروس، ج‌10، ص‌218؛ معانى القرآن، ج‌1، ص‌38؛ واژه‌هاى دخيل، ص‌180.
[۱۰]. تاج‌العروس، ج‌۱۰، ص‌۲۱۸؛ معانی القرآن، ج‌۱، ص‌۳۸؛ واژه‌های دخیل، ص‌۱۸۰.
[11]. الاتقان، ج‌1، ص‌292؛ المتوكلى، ص‌124.
[۱۱]. الاتقان، ج‌۱، ص‌۲۹۲؛ المتوکلی، ص‌۱۲۴.
[12]. واژه‌هاى دخيل، ص‌180.
[۱۲]. واژه‌های دخیل، ص‌۱۸۰.
[13]. واژه‌هاى دخيل، ص‌180.
[۱۳]. واژه‌های دخیل، ص‌۱۸۰.
[14]. ر. ك: هل فى القرآن اعجمى؛ لغات القبائل الواردة فى القرآن.
[۱۴]. ر. ک: هل فی القرآن اعجمی؛ لغات القبائل الواردة فی القرآن.
[15]. واژه‌هاى دخيل، ص‌180.
[۱۵]. واژه‌های دخیل، ص‌۱۸۰.
[16]. التفسير الكبير، ج‌3، ص‌90؛ البحر المحيط، ج‌1، ص‌360؛ الفرقان، ج‌1، ص‌429.
[۱۶]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۹۰؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۶۰؛ الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۹.
[17]. تفسير ثعالبى، ج 1، ص‌79؛ كنزالدقائق، ج 2، ص‌17.
[۱۷]. تفسیر ثعالبی، ج ۱، ص‌۷۹؛ کنزالدقائق، ج ۲، ص‌۱۷.
[18]. جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌426؛ التبيان، ج‌1، ص‌262؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌247.
[۱۸]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۶؛ التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۲؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
[19]. التبيان، ج‌1، ص‌262؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌247؛ روض الجنان، ج‌1، ص‌302.
[۱۹]. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۲؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ روض الجنان، ج‌۱، ص‌۳۰۲.
[20]. كشف‌الاسرار، ج‌1، ص‌203؛ الكشاف، ج‌1، ص‌142؛ التفسير‌الكبير، ج‌3، ص‌88‌.
[۲۰]. کشف‌الاسرار، ج‌۱، ص‌۲۰۳؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۱۴۲؛ التفسیر‌الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۸‌.
[21]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌247؛ البحر المحيط، ج‌1، ص‌357؛ اللباب، ج‌2، ص‌93.
[۲۱]. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۷؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۳.
[22]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص‌259؛ التفسير الكبير، ج‌3، ص‌88‌.
[۲۲]. تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام)، ص‌۲۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۸‌.
[23]. جوامع الجامع، ج‌1، ص‌53‌؛ الاصفى، ج‌1، ص‌39؛ كنزالدقائق، ج‌2، ص‌17.
[۲۳]. جوامع الجامع، ج‌۱، ص‌۵۳‌؛ الاصفی، ج‌۱، ص‌۳۹؛ کنزالدقائق، ج‌۲، ص‌۱۷.
[24]. البحرالمحيط، ج1، ص358؛ تفسير جلالين، ص217؛ التفسير‌الكبير، ج‌3، ص‌88‌.
[۲۴]. البحرالمحیط، ج۱، ص۳۵۸؛ تفسیر جلالین، ص۲۱۷؛ التفسیر‌الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۸‌.
[25]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌426؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌247؛ اللباب، ج‌2، ص‌95.
[۲۵]. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۶؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۵.
[26]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌426؛ اللباب، ج‌2، ص‌93.
[۲۶]. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۶؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۳.
[27]. جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌427؛ اللباب، ج‌2، ص‌95.
[۲۷]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۵.
[28]. تفسير البيضاوى، ج‌1، ص‌104؛ زادالمسير، ج‌1، ص‌85‌.
[۲۸]. تفسیر البیضاوی، ج‌۱، ص‌۱۰۴؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۸۵‌.
[29]. البحرالمحيط، ج1، ص357؛ نمونه، ج‌1، ص‌268؛ الفرقان، ج‌1، ص‌428.
[۲۹]. البحرالمحیط، ج۱، ص۳۵۷؛ نمونه، ج‌۱، ص‌۲۶۸؛ الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸.
[30]. التبيان، ج1، ص263؛ تفسير قرطبى، ج‌1، ص‌279؛ فتح‌القدير، ج‌1، ص‌88‌.
[۳۰]. التبیان، ج۱، ص۲۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱، ص‌۲۷۹؛ فتح‌القدیر، ج‌۱، ص‌۸۸‌.
[31]. الفرقان، ج‌1، ص‌428.
[۳۱]. الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸.
[32]. التبيان، ج‌1، ص‌263؛ الكشاف، ج‌1، ص‌142؛ روض‌الجنان، ج‌1، ص‌303.
[۳۲]. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۱۴۲؛ روض‌الجنان، ج‌۱، ص‌۳۰۳.
[33]. تفسير مجاهد، ج‌1، ص‌203؛ جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌427؛ بيت‌المقدس و تحول قبله، مقدمه، ص‌يب.
[۳۳]. تفسیر مجاهد، ج‌۱، ص‌۲۰۳؛ جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷؛ بیت‌المقدس و تحول قبله، مقدمه، ص‌یب.
[34]. قاموس كتاب مقدس، ص‌144.
[۳۴]. قاموس کتاب مقدس، ص‌۱۴۴.
[35]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌247؛ البحر المحيط، ج‌1، ص‌358.
[۳۵]. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸.
[36]. الفرقان، ج‌1، ص‌428.
[۳۶]. الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸.
[37]. بيت المقدس، ص‌164.
[۳۷]. بیت المقدس، ص‌۱۶۴.
[38]. سفرنامه، ص‌64‌.
[۳۸]. سفرنامه، ص‌۶۴‌.
[39]. البحرالمحيط، ج‌1، ص‌358؛ الانس الجليل، ج‌2، ص‌30؛ روح المعانى، مج‌1، ج‌1، ص‌430.
[۳۹]. البحرالمحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ الانس الجلیل، ج‌۲، ص‌۳۰؛ روح المعانی، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۳۰.
[40]. الموسوعة الذهبيه، ج‌8‌، ص‌117.
[۴۰]. الموسوعة الذهبیه، ج‌۸‌، ص‌۱۱۷.
[41]. كتاب سليم بن قيس، ص‌127‌ـ‌128؛ مناقب اميرالمؤمنين(عليه السلام)، ج‌2، ص‌147؛ نورالثقلين، ج‌1، ص‌83‌.
[۴۱]. کتاب سلیم بن قیس، ص‌۱۲۷‌ـ‌۱۲۸؛ مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج‌۲، ص‌۱۴۷؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۸۳‌.
[42]. المعجم الصغير، ج‌1، ص‌139؛ نظم درر السبطين، ص‌235؛ كنزالعمال، ج‌2، ص‌435.
[۴۲]. المعجم الصغیر، ج‌۱، ص‌۱۳۹؛ نظم درر السبطین، ص‌۲۳۵؛ کنزالعمال، ج‌۲، ص‌۴۳۵.
[43]. التفسير الكبير، ج‌3، ص‌89‌؛ البحر المحيط، ج‌1، ص‌358؛ الفرقان، ج‌1، ص‌428.
[۴۳]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸.
[44]. التفسير الكبير، ج‌3، ص‌89‌؛ البحرالمحيط، ج‌1، ص‌358؛ روح المعانى، مج‌1، ج‌1، ص‌420.
[۴۴]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌؛ البحرالمحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ روح المعانی، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۰.
[45]. جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌427‌ـ‌428؛ التبيان، ج‌1، ص‌263؛ التفسير الكبير، ج‌3، ص‌89‌.
[۴۵]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷‌ـ‌۴۲۸؛ التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳؛ التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌.
[46]. التبيان، ج‌5‌، ص‌10؛ روض الجنان، ج‌1، ص‌304؛ روح المعانى، مج‌1، ج‌1، ص‌421.
[۴۶]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۰؛ روض الجنان، ج‌۱، ص‌۳۰۴؛ روح المعانی، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۱.
[47]. سفرنامه، ص‌64‌.
[۴۷]. سفرنامه، ص‌۶۴‌.
[48]. التفسير الكبير، ج‌3، ص‌89‌؛ البحر المحيط، ج‌1، ص‌358؛ اللباب، ج‌2، ص‌96.
[۴۸]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۶.
[49]. مجمع البيان، ج‌1، ص‌247؛ الكاشف، ج‌1، ص‌110؛ الفرقان، ج‌1، ص‌428.
[۴۹]. مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ الکاشف، ج‌۱، ص‌۱۱۰؛ الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸.
[50]. جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌428، 430؛ التبيان، ج‌1، ص‌263‌ـ‌264؛ الكشاف، ج‌1، ص‌142.
[۵۰]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۸، ۴۳۰؛ التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۴؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۱۴۲.
[51]. التفسير الكبير، ج‌3، ص‌89‌؛ البحرالمحيط، ج‌1، ص‌358.
[۵۱]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌؛ البحرالمحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸.
[52]. بصائر الدرجات، ص‌317؛ الامالى، ص‌133؛ الخصال، ص‌574‌.
[۵۲]. بصائر الدرجات، ص‌۳۱۷؛ الامالی، ص‌۱۳۳؛ الخصال، ص‌۵۷۴‌.
[53]. جامع الصغير، ج‌2، ص‌177؛ كنز العمال، ج‌11، ص‌603‌؛ فيض القدير، ج‌4، ص‌469.
[۵۳]. جامع الصغیر، ج‌۲، ص‌۱۷۷؛ کنز العمال، ج‌۱۱، ص‌۶۰۳‌؛ فیض القدیر، ج‌۴، ص‌۴۶۹.
[54]. تفسير فرات‌الكوفى، ص‌348؛ شواهدالتنزيل، ج‌1، ص‌361؛ ج‌2، ص‌158؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌247.
[۵۴]. تفسیر فرات‌الکوفی، ص‌۳۴۸؛ شواهدالتنزیل، ج‌۱، ص‌۳۶۱؛ ج‌۲، ص‌۱۵۸؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
[55]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌428‌ـ‌429؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌247؛ الدرالمنثور، ج‌1، ص‌173.
[۵۵]. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۸‌ـ‌۴۲۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ الدرالمنثور، ج‌۱، ص‌۱۷۳.
[56]. التحقيق، ج‌2، ص‌244.
[۵۶]. التحقیق، ج‌۲، ص‌۲۴۴.
[57]. فى ظلال القرآن، ج‌1، ص‌73؛ احسن الحديث، ج‌1، ص‌43؛ قاموس قرآن، ج‌1، ص‌152.
[۵۷]. فى ظلال القرآن، ج‌۱، ص‌۷۳؛ احسن الحدیث، ج‌۱، ص‌۴۳؛ قاموس قرآن، ج‌۱، ص‌۱۵۲.
۱۱۵٬۱۸۰

ویرایش