پرش به محتوا

رنج حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب'
جز (جایگزینی متن - 'خوشامد' به 'خوش‌آمد')
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
به خدا سوگند! اگر فاطمه {{س}}، گیسوانش را افشان می‌کرد، همه آنها نابود می‌شدند<ref>کافی، ج۸، ص۲۳۸، ح۳۲۱.</ref>.
به خدا سوگند! اگر فاطمه {{س}}، گیسوانش را افشان می‌کرد، همه آنها نابود می‌شدند<ref>کافی، ج۸، ص۲۳۸، ح۳۲۱.</ref>.


۹. [[ابن شهر آشوب]] از [[شیخ طوسی]] نقل کرده است که در کتاب [[اختیار]] معرفة الرجال از [[امام صادق]] {{ع}} و [[سلمان فارسی]]، چنین آورده است:
۹. [[ابن‌شهرآشوب]] از [[شیخ طوسی]] نقل کرده است که در کتاب [[اختیار]] معرفة الرجال از [[امام صادق]] {{ع}} و [[سلمان فارسی]]، چنین آورده است:
وقتی [[امیرمؤمنان]]، علی {{ع}} را از خانه‌اش بیرون آوردند، فاطمه‌{{س}} بر [[تربت]] [[پاک]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} حضور یافت و خطاب به [[مردم]] فرمود: دست از پسر عمویم بردارید! سوگند به آن خدایی که محمد {{صل}} را به [[حق]] و [[راستی]] فرستاده و به [[پیامبری]] برانگیخته است، اگر دست از او برندارید، گیسوانم را افشان کرده، [[پیراهن پیامبر]] خدا {{صل}} را بر سر می‌گذارم و با ناله و [[شیون]] به [[خدای متعال]]، شکایت می‌کنم. به خدا سوگند! [[شتر صالح]]، نزد خدای متعال، شریف‌تر و بزرگوار‌تر از فرزندانم نیست.
وقتی [[امیرمؤمنان]]، علی {{ع}} را از خانه‌اش بیرون آوردند، فاطمه‌{{س}} بر [[تربت]] [[پاک]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} حضور یافت و خطاب به [[مردم]] فرمود: دست از پسر عمویم بردارید! سوگند به آن خدایی که محمد {{صل}} را به [[حق]] و [[راستی]] فرستاده و به [[پیامبری]] برانگیخته است، اگر دست از او برندارید، گیسوانم را افشان کرده، [[پیراهن پیامبر]] خدا {{صل}} را بر سر می‌گذارم و با ناله و [[شیون]] به [[خدای متعال]]، شکایت می‌کنم. به خدا سوگند! [[شتر صالح]]، نزد خدای متعال، شریف‌تر و بزرگوار‌تر از فرزندانم نیست.
[[سلمان]] گفت: به خدا سوگند! در این هنگام، دیوارهای [[مسجد]] را دیدم که از بنیان بلند شدند؛ به گونه‌ای که عبور از زیر آنها میسر بود؛ لذا نزدیک فاطمه {{س}} رفتم و عرض کردم: بانویم و سرورم! [[خداوند تبارک و تعالی]]، پدرت را [[پیامبر]] [[رحمت]] قرار داد. بنابراین شما دردآور و بلاخیز مباشید. فاطمه {{س}} آرام گرفت و دیوارهای مسجد به جای خود بازگشتند؛ به گونه‌ای که گرد و [[خاک]] از آنها برخاست و بینی ما را آکنده ساخت<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۳۹.</ref>.
[[سلمان]] گفت: به خدا سوگند! در این هنگام، دیوارهای [[مسجد]] را دیدم که از بنیان بلند شدند؛ به گونه‌ای که عبور از زیر آنها میسر بود؛ لذا نزدیک فاطمه {{س}} رفتم و عرض کردم: بانویم و سرورم! [[خداوند تبارک و تعالی]]، پدرت را [[پیامبر]] [[رحمت]] قرار داد. بنابراین شما دردآور و بلاخیز مباشید. فاطمه {{س}} آرام گرفت و دیوارهای مسجد به جای خود بازگشتند؛ به گونه‌ای که گرد و [[خاک]] از آنها برخاست و بینی ما را آکنده ساخت<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۳۹.</ref>.
خط ۴۸۱: خط ۴۸۱:
[[خدا]] می‌داند که چنین بود و [[امین]] او ([[جبرئیل]]) نیز بر آن [[گواه]] است. اگر چه آنها، این لقمه راحت و دست‌مایه زندگی‌ام را، گرفتند؛ حتی از غذای باقی مانده، بین دندان نیز [[چشم‌پوشی]] نکردند و من این [[مظلومیت]] را مایه [[قرب]] خویش در [[روز رستاخیز]] می‌دانم؛ ولی خورندگان [[فدک]] به زودی خواهند دید که فدک عامل افروختن [[آتش جهنم]] و شعله‌ور شدن زبانه‌هایش برای آنهاست<ref>امالی، ص۲۰۴، ح۳۵۰.</ref>.
[[خدا]] می‌داند که چنین بود و [[امین]] او ([[جبرئیل]]) نیز بر آن [[گواه]] است. اگر چه آنها، این لقمه راحت و دست‌مایه زندگی‌ام را، گرفتند؛ حتی از غذای باقی مانده، بین دندان نیز [[چشم‌پوشی]] نکردند و من این [[مظلومیت]] را مایه [[قرب]] خویش در [[روز رستاخیز]] می‌دانم؛ ولی خورندگان [[فدک]] به زودی خواهند دید که فدک عامل افروختن [[آتش جهنم]] و شعله‌ور شدن زبانه‌هایش برای آنهاست<ref>امالی، ص۲۰۴، ح۳۵۰.</ref>.


۱۲. «[[ابن شهر آشوب]]» گفته است:
۱۲. «[[ابن‌شهرآشوب]]» گفته است:
«[[ام سلمه]] {{س}}» نزد [[فاطمه]] {{س}} آمد و گفت: ای [[دختر پیامبر]] {{صل}}! [[شب]] را چگونه صبح کردی؟ فرمود:
«[[ام سلمه]] {{س}}» نزد [[فاطمه]] {{س}} آمد و گفت: ای [[دختر پیامبر]] {{صل}}! [[شب]] را چگونه صبح کردی؟ فرمود:
روزم را با [[اندوه]] فراوان، آغاز کردم. [[پیامبر]] {{صل}} از نزد ما رفت و به [[وصی]] و [[جانشین]] او نیز [[ستم]] روا داشتند. به [[خدا]] [[سوگند]]! پرده [[حرمت]] او، دریده شد و [[امامت]] در جایی قرار گرفت. غیر از آنجایی [[خدای متعال]] در [[قرآن]] فرموده و پیامبرش [[تأویل]] کرده بود. همه این [[دشمنی‌ها]] ناشی از [[کینه]] کشته شدگان [[بدر]] و ناراحتی‌های [[جنگ احد]] است که در دل‌های [[منافقان]] پنهان مانده و امکان بروز نیافته بود.
روزم را با [[اندوه]] فراوان، آغاز کردم. [[پیامبر]] {{صل}} از نزد ما رفت و به [[وصی]] و [[جانشین]] او نیز [[ستم]] روا داشتند. به [[خدا]] [[سوگند]]! پرده [[حرمت]] او، دریده شد و [[امامت]] در جایی قرار گرفت. غیر از آنجایی [[خدای متعال]] در [[قرآن]] فرموده و پیامبرش [[تأویل]] کرده بود. همه این [[دشمنی‌ها]] ناشی از [[کینه]] کشته شدگان [[بدر]] و ناراحتی‌های [[جنگ احد]] است که در دل‌های [[منافقان]] پنهان مانده و امکان بروز نیافته بود.
۲۱۸٬۶۱۷

ویرایش