عمران بن حصین خزاعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب'
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب') |
|||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
بلکه به [[مردم]]، برای آنچه [[خدا]] از [[فضل]] خویش به آنان [[عطا]] کرده، [[رشک]] میورزند؛ در [[حقیقت]]، ما به [[خاندان ابراهیم]] کتاب و [[حکمت]] دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم". سپس [[بریده]] گفت: "خداوند، [[نبوت]] و [[خلافت]] را برای [[آل ابراهیم]] جمع کرده است". | بلکه به [[مردم]]، برای آنچه [[خدا]] از [[فضل]] خویش به آنان [[عطا]] کرده، [[رشک]] میورزند؛ در [[حقیقت]]، ما به [[خاندان ابراهیم]] کتاب و [[حکمت]] دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم". سپس [[بریده]] گفت: "خداوند، [[نبوت]] و [[خلافت]] را برای [[آل ابراهیم]] جمع کرده است". | ||
[[عمر]] غضبناک شد و سپس گفت: "بروید تا [[اجتماع]] این مردم را پراکنده نکردهاید". [[راوی]] میگوید: آثار [[غضب]] تا [[روز]] [[مرگ عمر]] در چهره او دیده میشد<ref>الیقین، سید بن طاووس، ص۲۷۲-۲۷۴ و مختصر آن در: مناقب آل ابی طالب، | [[عمر]] غضبناک شد و سپس گفت: "بروید تا [[اجتماع]] این مردم را پراکنده نکردهاید". [[راوی]] میگوید: آثار [[غضب]] تا [[روز]] [[مرگ عمر]] در چهره او دیده میشد<ref>الیقین، سید بن طاووس، ص۲۷۲-۲۷۴ و مختصر آن در: مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۲، ص۲۵۳ (به نقل از ثقفی).</ref>. | ||
[[نقل]] شده، [[عمر بن خطاب]] [[عمران بن حصین]] را به [[بصره]] فرستاد تا [[اهل]] آنجا را با [[فقه]] آشنا کند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۷۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۵۸۵-۵۸۶.</ref>. و در [[سال ۱۷ هجری]] [[ابوموسی]] به بصره رفت و عمر به او نوشت که به [[اهواز]] برود. ابوموسی به سمت اهواز حرکت کرد و عمران بن حصین را در بصره [[جانشین]] خود قرار داد<ref>تاریخ خلیفه، خلیفه بن خیاط، ص۷۴.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمران بن حصین (مقاله)|مقاله «عمران بن حصین»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۵۴-۳۵۶.</ref> | [[نقل]] شده، [[عمر بن خطاب]] [[عمران بن حصین]] را به [[بصره]] فرستاد تا [[اهل]] آنجا را با [[فقه]] آشنا کند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۷۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۵۸۵-۵۸۶.</ref>. و در [[سال ۱۷ هجری]] [[ابوموسی]] به بصره رفت و عمر به او نوشت که به [[اهواز]] برود. ابوموسی به سمت اهواز حرکت کرد و عمران بن حصین را در بصره [[جانشین]] خود قرار داد<ref>تاریخ خلیفه، خلیفه بن خیاط، ص۷۴.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمران بن حصین (مقاله)|مقاله «عمران بن حصین»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۵۴-۳۵۶.</ref> | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
چند نمونه از احادیثی که او نقل کرده یا از او نقل کردهاند: | چند نمونه از احادیثی که او نقل کرده یا از او نقل کردهاند: | ||
# [[عمران بن حصین]] گوید: روزی من و [[عمر بن خطاب]] در حضور [[رسول خدا]] {{صل}} نشسته بودیم و [[علی]] {{ع}} نیز کنار آن [[حضرت]] نشسته بود که رسول خدا این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ میدهد و بلا را (از او) میگرداند؟ و شما را جانشینان زمین میگرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند میپذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.</ref>. ناگهان علی {{ع}} مانند گنجشک به خود لرزید؛ [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "چه شد، نگران شدی؟" گفت: چرا نگران نباشم و حال آنکه [[خداوند]] میفرماید که ما را خلیفههای خود در [[زمین]] قرار خواهد داد!" پیامبر {{صل}} فرمود: "ناراحت و نگران مباش که به [[خدا]] [[سوگند]] تو را [[دوست]] ندارد، جز [[مؤمن]]، و [[دشمن]] ندارد مگر منافق"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۳۰۸-۳۰۷.</ref>. | # [[عمران بن حصین]] گوید: روزی من و [[عمر بن خطاب]] در حضور [[رسول خدا]] {{صل}} نشسته بودیم و [[علی]] {{ع}} نیز کنار آن [[حضرت]] نشسته بود که رسول خدا این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ میدهد و بلا را (از او) میگرداند؟ و شما را جانشینان زمین میگرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند میپذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.</ref>. ناگهان علی {{ع}} مانند گنجشک به خود لرزید؛ [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "چه شد، نگران شدی؟" گفت: چرا نگران نباشم و حال آنکه [[خداوند]] میفرماید که ما را خلیفههای خود در [[زمین]] قرار خواهد داد!" پیامبر {{صل}} فرمود: "ناراحت و نگران مباش که به [[خدا]] [[سوگند]] تو را [[دوست]] ندارد، جز [[مؤمن]]، و [[دشمن]] ندارد مگر منافق"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۳۰۸-۳۰۷.</ref>. | ||
# عمران بن حصین و [[جابر بن سمره]] [[روایت]] کردهاند: روزی پیامبر {{صل}} به [[خانه]] دخترش [[فاطمه]] {{س}} رفت و فرمود: "دخترم! خود را در چه حالی میبینی؟" فاطمه {{س}} گفت: "علاوه بر اینکه [[بیمار]] هستم، غذایی هم برای خوردن ندارم". پیامبر {{صل}} فرمود: "دخترم! آیا همین که [[سرور زنان]] دو عالم باشی تو را [[راضی]] نمیکند؟" فاطمه {{س}} گفت: "ای [[پدر]]! پس [[حضرت مریم]] چه میشود؟" پیامبر {{صل}} فرمود: "مریم [[سرور]] و بزرگ [[زنان]] عالم خود بوده است و تو بزرگ و سرور زنان [[زمان]] خویش هستی، و به خداوند سوگند! تو را به همسری آقا و سرور [[دنیا]] و [[آخرت]] در آوردم"<ref>مناقب آل ابی طالب، | # عمران بن حصین و [[جابر بن سمره]] [[روایت]] کردهاند: روزی پیامبر {{صل}} به [[خانه]] دخترش [[فاطمه]] {{س}} رفت و فرمود: "دخترم! خود را در چه حالی میبینی؟" فاطمه {{س}} گفت: "علاوه بر اینکه [[بیمار]] هستم، غذایی هم برای خوردن ندارم". پیامبر {{صل}} فرمود: "دخترم! آیا همین که [[سرور زنان]] دو عالم باشی تو را [[راضی]] نمیکند؟" فاطمه {{س}} گفت: "ای [[پدر]]! پس [[حضرت مریم]] چه میشود؟" پیامبر {{صل}} فرمود: "مریم [[سرور]] و بزرگ [[زنان]] عالم خود بوده است و تو بزرگ و سرور زنان [[زمان]] خویش هستی، و به خداوند سوگند! تو را به همسری آقا و سرور [[دنیا]] و [[آخرت]] در آوردم"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۰۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالر، ج۴، ص۱۸۹۵؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۳۴؛ االاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۰۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۳۴۵-۴۶ و ج۳۷، ص۶۹.</ref>. | ||
# [[عمران بن حصین]] از [[پیامبر]] {{صل}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "[[علی]] از من است و من از علی هستم و او ولی هر مؤمنی است بعد از من"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي}}؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۶۵.</ref>. | # [[عمران بن حصین]] از [[پیامبر]] {{صل}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "[[علی]] از من است و من از علی هستم و او ولی هر مؤمنی است بعد از من"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي}}؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۶۵.</ref>. | ||
# از عمران بن حصین روایت کردهاند که [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "کسی که [[امید]] خود را از [[خلق]] [[برید]]، و همه امیدش را به [[خدا]] بست، خدا تمام خواستههایش را برآورده میکند، و از جایی که خود او احتمالش را هم ندهد روزی میدهد، و کسی که همه امیدش به [[دنیا]] باشد، خدا او را به همان دنیا واگذار مینماید<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۲۳۳.</ref>. | # از عمران بن حصین روایت کردهاند که [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "کسی که [[امید]] خود را از [[خلق]] [[برید]]، و همه امیدش را به [[خدا]] بست، خدا تمام خواستههایش را برآورده میکند، و از جایی که خود او احتمالش را هم ندهد روزی میدهد، و کسی که همه امیدش به [[دنیا]] باشد، خدا او را به همان دنیا واگذار مینماید<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۲۳۳.</ref>. |