حارث بن یزید قرشی عامری در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'صحابه نگاران' به 'صحابهنگاران'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'صحابه نگاران' به 'صحابهنگاران') |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[حارث]] از "[[بنیمعیص]]"<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> از تیره "بنی عامر بن لوئی»<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷؛ جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۷.</ref> بود که در [[مکه]] میزیست. او را "اخو بنی معیص"<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹؛ الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> و "[[مولی]] بنی عامر بن لوئی"<ref>. تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۱۰۳۱؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص ۶۱۶.</ref> نیز گفتهاند. گزارش اخیر حاکی از آن است که وی از اعضای اصلی بنی عامربن لو ٔ نبوده است؛ به ویژه که در منابع انساب نامی از او در میان این [[قبیله]] دیده نمیشود.<ref> النسب، ص ۲۱۸؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۷۰؛ المقتضب، ص ۶۰ - ۶۴.</ref> نام [[پدر]] حارث را [[زید]] <ref> جامعالبیان، ج ۳، ص ۲۹۵؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹؛ الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> نیز گفتهاند که گویا تصحیف [[یزید]] است، از اینرو | [[حارث]] از "[[بنیمعیص]]"<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> از تیره "بنی عامر بن لوئی»<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷؛ جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۷.</ref> بود که در [[مکه]] میزیست. او را "اخو بنی معیص"<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹؛ الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> و "[[مولی]] بنی عامر بن لوئی"<ref>. تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۱۰۳۱؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص ۶۱۶.</ref> نیز گفتهاند. گزارش اخیر حاکی از آن است که وی از اعضای اصلی بنی عامربن لو ٔ نبوده است؛ به ویژه که در منابع انساب نامی از او در میان این [[قبیله]] دیده نمیشود.<ref> النسب، ص ۲۱۸؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۷۰؛ المقتضب، ص ۶۰ - ۶۴.</ref> نام [[پدر]] حارث را [[زید]] <ref> جامعالبیان، ج ۳، ص ۲۹۵؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹؛ الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> نیز گفتهاند که گویا تصحیف [[یزید]] است، از اینرو صحابهنگارانی چون ابن عبدالبر، ابناثیر و [[ابن حجر عسقلانی]]، حارث بن زید را به [[حارث بن یزید]] ارجاع داده یا این دو را یکی دانستهاند.<ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷، اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷؛ الاصابه، ج ۱، ص ۶۶۹.</ref> درباره نام جدّش نیز [[اختلاف]] بسیاری دیده میشود: أنسه،<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷؛ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۱۳۸.</ref> أنَیسه،<ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷؛ روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴؛ الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> ابوأنَیسه،<ref> الجرح والتعدیل، ج ۳، ص ۹۳؛ الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۲۷.</ref> نبیشه <ref>جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۷؛ الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> و أبونبیشه.<ref> کنزالدقائق، ج ۳، ص ۵۰۱.</ref> ابن عبدالبر <ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷.</ref> و [[ابن اثیر]] <ref> اسدالغابه، ج ۱، ۶۴۷.</ref> أنسه و عسقلانی <ref> الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> أنیسه را ترجیح دادهاند. | ||
گذشته حارث بن یزید در دوره [[جاهلیت]] نامعلوم است. از [[اخبار]] معدودی که از وی مانده بر میآید که [[روابط]] نزدیکی با [[ابوجهل]] داشته؛ اما چرایی و [[انگیزه]] آن مشخص نیست؛ همچنین گفته شده که [[حارث بن یزید]] از [[مخالفان]] سرسخت [[پیامبر]] بوده است.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷.</ref> علت طرح [[شخصیت]] حارث بن یزید عامری در منابع، [[اسلام آوردن]] [[عیاش بن ابی ربیعه]] ([[برادر]] ناتنی ابوجهل) است. گفتهاند: [[عیاش]] که [[اسلام]] آورده بود پیش از [[هجرت پیامبر به مدینه]] رفت.<ref>روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴.</ref> مادرش [[اسماء]] دختر مخرّمه که او را از دیگر پسرانش بیشتر [[دوست]] میداشت،<ref> جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۶ - ۲۷۷.</ref> سخت بیتاب شد و به پسرانش ابوجهل و [[حارث]] که از دو [[پدر]] بودند [[دستور]] داد تا عیاش را از [[مدینه]] بازگردانند. آن دو در پی برادر رفتند و او را آوردند. برخی گفتهاند: در این [[سفر]] تنها حارث بن یزید همراه ابوجهل بود.<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۲۷.</ref> چندان بعید نمینماید که حارث بن یزید نیز برادر [[مادری]] ابوجهل و عیاش باشد، زیرا دلیلی وجود ندارد که ابوجهل که از [[بنیمخزوم]] است، برای درخواست مادرش از حارث بن یزید عامری کمک بگیرد، به هر حال آنان وقتی به مدینه رسیدند، به [[پناهگاه]] عیاش رفته، [[نگرانی]] شدید [[مادر]] را برایش بازگفتند و به او [[اطمینان]] دادند که اگر بازگردد او را نیازارند و کاری به دینش نداشته باشند. عیاش که از [[بیتابی]] مادرش نگران شده و به گفته آنان [[اعتماد]] کرده بود، با ایشان همراه شد؛ اما وقتی از مدینه دور شدند، حارث و ابوجهل او را با طنابی بستند و هریک ۱۰۰ تازیانه بر او زدند و چون به [[مکه]] رسیدند، مادرش [[سوگند]] یاد کرد تا زمانی که به آنچه [[ایمان]] آورده [[کفر]] نورزد، او را از بند نرهاند. سپس وی را با دست و پای بسته زیر گرمای سوزان [[خورشید]] رها کردند. [[سختی]] [[شکنجه]] به حدی بود که عیاش به خواسته آنان تن داد و به ظاهر از [[ایمان]] [[دست]] کشید. مدتی بعد [[حارث بن یزید]]، نزد [[عیاش]] آمد و او را [[سرزنش]] کرد و گفت: چرا چنین کردی؟ نه بر [[دین]] پدرانت ماندی و نه بر [[دین جدید]]. این دین که بر آن بودی اگر [[هدایت]] بود، تو آن را رها کردی و اگر [[گمراهی]] بود، چندگاهی [[گمراه]] بودی. عیاش که از این سخن [[حارث]] [[خشمگین]] شده بود، [[سوگند]] یاد کرد که اگر فرصتی دست دهد او را بکشد.<ref>اسباب النزول، ص ۱۴۰؛ روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴؛ الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹.</ref> در گزارشی نیز آمده است که عیاش، هنگامی که حارث او را در مسیر [[مدینه]] به [[مکه]] تازیانه میزد، به [[مرگ]] تهدیدش کرد.<ref>الکشاف ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹.</ref> شاید بتوان گفت [[تحقیر]] عیاش از سوی [[برادر]] ناتنیاش، حارث بن [[عامر]] که به لحاظ موقعیت قبیلهای جزو [[موالی]] و از او [[پایینتر]] بود موجب شد تنها حارث را به مرگ [[تهدید]] کند و در برابر [[ابوجهل]] که او نیز از [[بنیمخزوم]] بود، از خود واکنشی نشان ندهد. | گذشته حارث بن یزید در دوره [[جاهلیت]] نامعلوم است. از [[اخبار]] معدودی که از وی مانده بر میآید که [[روابط]] نزدیکی با [[ابوجهل]] داشته؛ اما چرایی و [[انگیزه]] آن مشخص نیست؛ همچنین گفته شده که [[حارث بن یزید]] از [[مخالفان]] سرسخت [[پیامبر]] بوده است.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷.</ref> علت طرح [[شخصیت]] حارث بن یزید عامری در منابع، [[اسلام آوردن]] [[عیاش بن ابی ربیعه]] ([[برادر]] ناتنی ابوجهل) است. گفتهاند: [[عیاش]] که [[اسلام]] آورده بود پیش از [[هجرت پیامبر به مدینه]] رفت.<ref>روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴.</ref> مادرش [[اسماء]] دختر مخرّمه که او را از دیگر پسرانش بیشتر [[دوست]] میداشت،<ref> جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۶ - ۲۷۷.</ref> سخت بیتاب شد و به پسرانش ابوجهل و [[حارث]] که از دو [[پدر]] بودند [[دستور]] داد تا عیاش را از [[مدینه]] بازگردانند. آن دو در پی برادر رفتند و او را آوردند. برخی گفتهاند: در این [[سفر]] تنها حارث بن یزید همراه ابوجهل بود.<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۲۷.</ref> چندان بعید نمینماید که حارث بن یزید نیز برادر [[مادری]] ابوجهل و عیاش باشد، زیرا دلیلی وجود ندارد که ابوجهل که از [[بنیمخزوم]] است، برای درخواست مادرش از حارث بن یزید عامری کمک بگیرد، به هر حال آنان وقتی به مدینه رسیدند، به [[پناهگاه]] عیاش رفته، [[نگرانی]] شدید [[مادر]] را برایش بازگفتند و به او [[اطمینان]] دادند که اگر بازگردد او را نیازارند و کاری به دینش نداشته باشند. عیاش که از [[بیتابی]] مادرش نگران شده و به گفته آنان [[اعتماد]] کرده بود، با ایشان همراه شد؛ اما وقتی از مدینه دور شدند، حارث و ابوجهل او را با طنابی بستند و هریک ۱۰۰ تازیانه بر او زدند و چون به [[مکه]] رسیدند، مادرش [[سوگند]] یاد کرد تا زمانی که به آنچه [[ایمان]] آورده [[کفر]] نورزد، او را از بند نرهاند. سپس وی را با دست و پای بسته زیر گرمای سوزان [[خورشید]] رها کردند. [[سختی]] [[شکنجه]] به حدی بود که عیاش به خواسته آنان تن داد و به ظاهر از [[ایمان]] [[دست]] کشید. مدتی بعد [[حارث بن یزید]]، نزد [[عیاش]] آمد و او را [[سرزنش]] کرد و گفت: چرا چنین کردی؟ نه بر [[دین]] پدرانت ماندی و نه بر [[دین جدید]]. این دین که بر آن بودی اگر [[هدایت]] بود، تو آن را رها کردی و اگر [[گمراهی]] بود، چندگاهی [[گمراه]] بودی. عیاش که از این سخن [[حارث]] [[خشمگین]] شده بود، [[سوگند]] یاد کرد که اگر فرصتی دست دهد او را بکشد.<ref>اسباب النزول، ص ۱۴۰؛ روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴؛ الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹.</ref> در گزارشی نیز آمده است که عیاش، هنگامی که حارث او را در مسیر [[مدینه]] به [[مکه]] تازیانه میزد، به [[مرگ]] تهدیدش کرد.<ref>الکشاف ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹.</ref> شاید بتوان گفت [[تحقیر]] عیاش از سوی [[برادر]] ناتنیاش، حارث بن [[عامر]] که به لحاظ موقعیت قبیلهای جزو [[موالی]] و از او [[پایینتر]] بود موجب شد تنها حارث را به مرگ [[تهدید]] کند و در برابر [[ابوجهل]] که او نیز از [[بنیمخزوم]] بود، از خود واکنشی نشان ندهد. |