صلح امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:


[[امام مجتبی]]{{ع}} نهایتاً با این [[منطق]] آنان را قانع ساخت که فرمود: [[مَثَل]] من و شما، مثل [[خضر]] و [[موسی]]{{ع}} است. همان‌گونه که خضر کارهایی کرد که موسی [[حکمت]] آن را نمی‌دانست و به او [[اعتراض]] می‌کرد؛ تا آن‌گاه که خضر، موسی را از [[حقیقت]] [[آگاه]] ساخت و او [[راضی]] شد. اگر من این کار (پذیرش صلح) را نمی‌کردم، یک تن از [[شیعیان]] ما بر روی [[زمین]]، [[جان]] به در نمی‌برد و همه را می‌کشتند<ref>نک: احتجاج طبرسی، ج۲، ص۶۷؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۸۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۹۶.</ref>
[[امام مجتبی]]{{ع}} نهایتاً با این [[منطق]] آنان را قانع ساخت که فرمود: [[مَثَل]] من و شما، مثل [[خضر]] و [[موسی]]{{ع}} است. همان‌گونه که خضر کارهایی کرد که موسی [[حکمت]] آن را نمی‌دانست و به او [[اعتراض]] می‌کرد؛ تا آن‌گاه که خضر، موسی را از [[حقیقت]] [[آگاه]] ساخت و او [[راضی]] شد. اگر من این کار (پذیرش صلح) را نمی‌کردم، یک تن از [[شیعیان]] ما بر روی [[زمین]]، [[جان]] به در نمی‌برد و همه را می‌کشتند<ref>نک: احتجاج طبرسی، ج۲، ص۶۷؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۸۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۹۶.</ref>
==[[صلح]] [[امام]]{{ع}}==
به تصریح [[سبط ابن جوزی]]<ref>سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۸۰.</ref>، [[معاویه]] به طور پنهانی چند بار از [[امام حسن]]{{ع}} درخواست صلح کرده بود، ولی امام نپذیرفته بود. زمانی که تشتت [[سپاه]] و [[خیانت]] اشراف و [[فرماندهان]] آشکار شد، [[نمایندگان]] معاویه در [[مدائن]] با آن [[حضرت]] [[گفتگو]] کردند. معاویه [[عبدالله بن عامر]] و [[عبدالرحمان بن سمره]] یا [[مغیرة بن شعبه]] را با نامه‌های اشراف [[سپاه امام]] نزد آن حضرت فرستاد. این [[نامه‌ها]] بیانگر پیشنهاد اشراف بود که حاضرند امام{{ع}} را تحویل معاویه بدهند یا بکشند. منابع به گفتگوی میان امام و نمایندگان معاویه اشاره‌ای نکرده‌اند و گزارشی از این گفتگوها به بیرون راه نیافته است.
نمایندگان معاویه پس از پایان گفتگوها و خروج از نزد امام، به گونه‌ای که دیگران بشنوند گفتند: «کسی بهتر از پسر [[پیامبر]]{{صل}} به [[فکر]] [[حفظ]] [[خون]] [[مسلمانان]] و [[صلاح]] آنان نیست»، که این سبب [[بدبینی]] به امام و [[آشفتگی]] در مدائن شد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref>. به نظر می‌رسد پس از این گفتگوها امام حسن{{ع}} خطبه‌ای ایراد کرد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۸۷.</ref> و [[مردم]] را میان [[جنگ]] و صلح مخیر ساخت که با توجه به ترکیب سپاه، سه واکنش صورت گرفت. یکی واکنش [[خوارج]] بود که با تعداد اندک‌شان خواهان [[نبرد]] با هر شرایطی بودند. دیگری واکنش [[وفاداران]] به امام بود که کسانی مانند [[قیس بن سعد بن عباده]]، [[حجر بن عدی]]، [[عمرو بن حمق خزاعی]] پیرو [[تصمیم امام]] بودند. [[اکثریت]] سپاه نیز با فریاد {{متن حدیث|الْبَقِيَّةَ الْبَقِيَّةَ}}<ref>به معنای خواهان عافیت و سلامت. ر.ک: سید رضی، تلخیص البیان، ص۱۶۵.</ref> خواستار صلح و مخالف جنگ با معاویه شدند<ref>سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۶۸.</ref>.
در برابر [[جمعیت]] فراوانی که خواهان صلح بودند، و با وجود اینکه امام حسن{{ع}} پیشنهاد معاویه و رد کردن آن را به اطلاع مردم رساند، خوارج دریافتند حضرت عملی برخلاف خواسته عموم [[مردم]] (یعنی پذیرش [[صلح]]) نخواهد داست. از این رو، [[امام]] را به [[شرک]] و [[کفر]] متهم کردند و به سراپرده آن [[حضرت]] حمله‌ور شدند، [[سجاده]] از زیر پایش کشیدند، جامه‌های او را [[غارت]] کردند و ردا از دوش حضرت برداشتند. در این حال، امام{{ع}} اسب خود را خواست، سوار شد و فرمود: افراد قبیله‌های [[ربیعه]] و [[همدان]] کجایند؟ آنان با [[شتاب]] آمدند و مردم را از امام دور کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵-۳۶؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۲.</ref>.
[[خوارج]] بدون اینکه [[منتظر]] [[تصمیم امام]] در برخورد با [[معاویه]] باشند، از [[سپاه امام]] جدا شدند و از [[مدائن]] به سوی [[کوفه]] حرکت کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵.</ref>. پاسخ عموم مردم، [[رفتار]] خوارج و نیز [[اطمینان]] به [[صحت]] گزارش [[خیانت]] عبیدالله و اشراف و قبائل [[پناهنده]] به معاویه، حضرت را ناگزیر به پذیرش صلح کرد<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۱.</ref>.
با توجه به مطالب یادشده، [[امام حسن]]{{ع}} منتظر نماند تا [[سپاه معاویه]] به پشت دروازه‌های کوفه برسد و با مردم کاری را انجام دهد که [[مصعب]] با مختار و یارانش کرد<ref>مصعب پس از پیروزی بر کوفه، همه یاران تسلیم شده مختار را، به تعداد ۵ تا ۸ هزار نفر، گردن زد (ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۵۲؛ ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۰۹).</ref>. در این صورت، امام{{ع}} هم به بی‌تدبیری، [[ضعف]] و [[سستی]] متهم می‌شد و هم در موضع [[قدرت]] نبود تا بتواند [[حکومت]] را مشروط به معاویه واگذار کند؛ بلکه در این صورت، باید بدون هیچ پیش شرطی [[تسلیم محض]] معاویه می‌شد تا او هرگونه که بخواهد با حضرت و [[مردم عراق]] رفتار کند. با این شرایط، تنها [[تدبیر]]، انجام دادن یک حرکت نظامی در برابر معاویه بود تا از این طریق [[حجت]] را تمام کند. این مسئله از دو حال خارج نبود:
یا مردم عراق با امام حسن{{ع}} [[همراهی]] می‌کردند که حضرت می‌توانست کار را تا پایان پیش ببرد، که البته امام چندان بدان [[دل]] نبسته بود یا اینکه [[مردم]] [[همراهی]] نمی‌کردند که [[امام]] با این حرکت نظامی می‌توانست امتیازهایی از [[معاویه]] بگیرد. امام این [[تصمیم]] را با [[مشورت]] [[اصحاب خاص]] خود، مانند [[امام حسین]]{{ع}} و [[عبدالله بن جعفر]] گرفت و آنان به نظر [[امام حسن]]{{ع}} [[احترام]] گذاشتند و تصمیم او را [[تأیید]] کردند<ref>آثار فراوانی مواضع امام حسین{{ع}} درباره صلح را بررسی کرده‌اند، از جمله محمدجعفری و رضایی، «روایات اعتراض امام حسین{{ع}} به صلح امام حسن{{ع}} در ترازوی نقد»، مجله علوم حدیث، شماره ۸۵، ص۹۷-۱۲۰.</ref>.
پس از آشکار شدن خواست عمومی مردم برای پاسخ مثبت به [[صلح]] پیشنهادی معاویه، امام حسن{{ع}} ناگزیر به [[خواست مردم]] پاسخ داد و به صلح متمایل شد. [[بلاذری]]، از اعزام [[نمایندگان]] دو طرف خبر داده و اینکه معاویه [[عبدالله بن عامر بن کریز]] و [[عبدالرحمان بن سمره]] را نزد امام فرستاد. امام حسن{{ع}} با پایان یافتن [[گفتگو]]، [[عمرو بن سلمه همدانی]] و [[محمد بن اشعث کندی]] را به همراه نمایندگان معاویه برای گفتگو، یا [[نوشتن]] شرط‌های [[صلح‌نامه]] اعزام فرمود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۶.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۰۱.</ref>
===مفاد صلح‌نامه===
درباره تدوین صلح‌نامه و شرط‌های مطرح در آن، معاویه کاغذ سفیدی را با [[مُهر]] برای امام حسن{{ع}} فرستاد تا آن [[حضرت]] هر چه خواست در آن بنویسد. امام{{ع}} شرط‌هایی را بدین شرح نگاشت:
#عمل به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}}؛
# [[خلافت]] تا زمانی که معاویه زنده است، به او واگذار می‌شود و پس از آن به [[حسن بن علی]] واگذار خواهد شد؛
# معاویه [[حق]] ندارد کسی را برای [[جانشینی]] پس از خود [[انتخاب]] کند؛
#در [[حکومت معاویه]] نباید به [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[ناسزا]] گفته شود؛
# معاویه نباید علیه امام حسن{{ع}} و اصحابش پنهانی و آشکار [[توطئه]] کند؛
#همه مردم و [[اصحاب علی]]{{ع}} باید از نظر جانی و [[مالی]] در [[امنیت]] کامل باشند.
#اختصاص امتیازات مالی به امام حسن{{ع}} و دیگران<ref>مفاد صلح‌نامه ر.ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۸۴؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۹۰-۲۹۱؛ اربلی، کشف الغمة، ص۱۹۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴.</ref>.
مورد آخر که در آن مناقشه جدی صورت گرفته است، اشاره به اختصاص [[خراج]] دارابجرد و فسا به [[امام حسن]]{{ع}} است<ref>الاخبار الطوال، ص۲۱۸ (به جای فسا و دارابجرد، خراج اهواز آمده است)؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۵۹؛ الفتوح، ج۴، ص۲۹۰؛ تجارب الامم، ج۱، ص۵۷۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۵.</ref>. [[ابن اعثم]]<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۹۰.</ref> و [[بلاذری]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱.</ref> و برخی دیگر از [[مورخان]] نقل کرده‌اند که مسائل مادی از سوی [[نماینده]] [[امام]] مطرح شده، ولی امام ضمن بیان اینکه [[معاویه]] حقی ندارد که در [[بیت المال]] تصرفی داشته باشد، آن را در متن صلح‌نامه‌ای که خود نوشت قرار نداد. اما از آنجا که منابع مختلفی [[مسائل مالی]] و خراج دارابجرد را از شروط [[صلح‌نامه]] نقل کرده‌اند<ref>برای آگاهی بیشتر از گونه‌های مختلف مسائل مالی که از جمله مفاد صلح‌نامه ذکر شده ر.ک: میانجی، مکاتیب الائمه، ج۳، ص۴۳-۴۵.</ref>، می‌توان گفت این موضوع مورد سوءاستفاده [[دشمنان]] قرار گرفته و به این گونه [[تحریف]] شده که [[صلح]] به خاطر [[امور دنیوی]] و شخصی و فروختن [[خلافت]] به معاویه در مقابل [[اموال]] هنگفت به [[بنی هاشم]] بوده است<ref>این تبلیغات نخستین بار در سخنرانی منصور دوانقی علیه نفس زکیه و قیام سادات حسنی ایراد شد. ر.ک: طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۳۳۴؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۰.</ref>.
این ادعا مورد مناقشه جدی گروه‌های مختلف اعم از [[شیعه]] و [[اهل تسنن]]<ref>صلابی، الحسن بن علی، ص۳۲۴.</ref> قرار گرفته است. برخی این شرط را از اساس [[باطل]] دانسته‌اند، اما همه آنان به یک گونه و [[استدلال]] آن را رد نکرده‌اند. جعفریان با توجه [[روایت]] پیشین ابن اعثم و بلاذری، این شرط را نیز از سوی «[[عبدالله بن نوفل]]» دانسته که امام آن را [[تکذیب]] کرده و فرموده است: معاویه پرداخت این اموال را از بیت المال به من [[تعهد]] کرده، در حالی که [[حق]] چنین تصرفی را در [[بیت المال مسلمین]] ندارد<ref>حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج۱، ص۹۹-۱۰۰.</ref>. ایشان احتمال داده که [[شایعه]] شرط [[مالی]] که به صورت خبر [[تاریخی]] در آمده، ناشی از پیامی باشد که [[معاویه]] برای قبولاندن [[صلح]] به [[امام]] داده است و بعدها [[مورخان]] مغرض آن را به عنوان یکی از مواد در آورده‌اند<ref>حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج۱، ص۹۹-۱۰۰.</ref>. برخی دیگر از [[علمای شیعه]] این را قبول کرده‌اند، ولی بر این باورند که [[تحریف]] صورت گرفته است. آن [[حضرت]] در [[حقیقت]] مالک اصلی بر [[اموال مسلمین]] است که هر اندازه بتواند باید آنها را از دست [[غاصب]] و [[طاغوت]] به در آورد<ref>معروف حسنی، سیره الائمة الاثنی عشر، ج۲، ص۵۲۷.</ref> و امام این [[اموال]] را نه برای خود و [[بنی هاشم]] آن‌گونه که [[دشمنان اهل بیت]]{{عم}} [[تبلیغ]] کرده‌اند، بلکه برای رسیدگی به خانواده‌های آسیب دیده در جنگ‌های دوره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دریافت کرده است<ref>ر.ک: صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۶؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۷۳-۱۷۴؛ طوسی، تلخیص الشافی، ج۴، ص۱۷۹؛ مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۱۰، ص۲۸۸-۲۸۹.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۰۳.</ref>
===زمینه‌ها و علل صلح امام{{ع}}===
تبیین علل و عوامل شکل‌گیری صلح، بیانگر [[تدبیر]] و [[سیاست]] صحیح [[امام حسن]]{{ع}} در این رویداد مهم و سرنوشت‌ساز تاریخی است که به اختصار عبارت‌اند از:
====[[عافیت‌طلبی]] و نبودن افراد [[معتقد]] به [[جهاد]]====
[[خطبه‌های امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} درباره [[دنیاطلبی]]، و [[پرهیز]] از [[دل بستن]] به [[دنیا]] و عافیت‌طلبی بیانگر وضعیت [[فرهنگی]] [[جامعه]] آن [[روزگار]] است که ریشه در حوادث گذاشته داشت و حوادث بعدی، مانند جنگ‌های [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] نیز در تشدید آن مؤثر بود. [[امام مجتبی]]{{ع}} در خطابه‌ای پیش از صلح به این موضوع چنین اشاره کرده است:
هنگام حرکت به سوی صفین، [[دین]] خود را بر [[منافع]] دنیا مقدم می‌داشتید و امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می‌دارید. ما همچون گذشته هستیم، ولی شما آن‌گونه که [[وفادار]] بودید، نیستید. عده‌ای از شما بستگان خود را در صفین و عده‌ای دیگر کسان خود را در نهروان از دست دادند. گروه اول بر کشتگان خود [[اشک]] می‌ریزند، گروه دوم خون‌بهای کشتگان خود را می‌خواهند و بقیه نیز از [[پیروی]] ما [[سرپیچی]] می‌کنند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۶۸.</ref>.
استقبال عمومی [[مردم]] از [[صلح]] شاید با این [[تصور]] بود که [[امنیت]] و [[آرامش]] به [[جامعه باز]] خواهد گشت، اما حوادث بعدی خلاف آن را نشان داد و [[امام حسن]]{{ع}} این [[واقعیت]] را چنین گوشزد فرمود: در پیشنهاد [[معاویه]] هیچ‌گونه [[انصاف]] و عزتی نیست. اگر آماده کشته شدن در [[راه خدا]] هستید، بگویید تا با او [[مبارزه]] کنیم و با [[شمشیر]] پاسخش گوییم و اگر خواهان [[زندگی]] و [[عافیت]] هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیریم و [[رضایت]] شما را تأمین کنیم. در این حال مردم به [[صراحت]]، [[عافیت‌طلبی]] را با [[شعار]]: {{متن حدیث|الْبَقِيَّةَ الْبَقِيَّةَ}} (خواهان زندگی هستیم) برگزیدند<ref>ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۴۹۱.</ref>.
بر پایه گزارش معتبر دیگری، [[امام]] به صراحت فرمود: [[خلافت]] را به این دلیل واگذاشتم، که یارانی نداشتم تا با معاویه [[نبرد]] کنم، و چنانچه یارانی می‌داشتم شب و [[روز]] با معاویه می‌جنگیدم تا [[خدا]] میان ما و او [[داوری]] کند<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۲.</ref>. امام حسن{{ع}} در برابر ابراز [[نارضایتی]] [[حجر بن عدی]] از – [[صلح‌نامه]] نیز فرمود: «[[توده]] مردم چیزی را که تو [[دوست]] داری ([[جهاد]] با معاویه) دوست ندارند، و نظرشان مانند تو نیست»<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۵.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۰۵.</ref>
====[[خیانت]] [[فرماندهان]]====
نویسندگانی که علل و عوامل [[صلح امام حسن]]{{ع}} را بررسی کرده‌اند، خیانت فرماندهان را از عوامل اصلی دانسته‌اند. خیانتی که در دو [[جبهه]] مَسکن و [[ساباط]] [[مدائن]] رخ داد، با این تفاوت که جایگاه [[خانوادگی]] و [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن عباس]] سبب شد تا خیانت او در [[مسکن]]، به شدت در [[تضعیف]] [[روحیه]] [[سپاه امام]]{{ع}} تأثیرگذار باشد. با پذیرش این گزارش که [[لشکر]] چهارهزار نفره امام{{ع}} به [[فرمانده]] یک کندی، به معاویه پیوست و نیز پیوستن لشکر بعدی امام به فرمانده مردی از بنی مراد به معاویه<ref>خصیبی، الهدایة الکبری، ص۱۹۰- ۱۹۱؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۷۴.</ref>، نشان دهنده اوج [[تضعیف]] [[جبهه]] [[امام حسن]]{{ع}} است.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۰۶.</ref>
====[[خیانت]] اشراف====
خیانت اشراف و [[رهبران]] برخی از [[قبایل]] را باید به این عوامل افزود و شاید خیانت [[فرماندهان]] سبب [[پناهندگی]] بسیاری از قبائل به [[معاویه]] شده باشد، به گونه‌ای که [[سپاه]] قیس از نظر افراد، بسیار کم شد. در این [[زمان]] بود که قیس در نامه‌ای اوضاع مَسکن و خیانت اشراف و قبائل را به امام حسن{{ع}} گزارش داد و آن [[حضرت]] نیز افراد باقیمانده را فراخواند و فرمود: «این [[نامه]] قیس است که به من رسیده و از فرار بزرگان و اشراف شما به سوی معاویه خبر داده است»<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۸۸-۲۸۹؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹.</ref>.
این در حالی است که خیانت در جبهه [[ساباط]]، مانند جبهه [[مسکن]] واضح نیست. بر اساس تحلیلی مستند به قرائن [[تاریخی]]، خیانت ساباط از ناحیه [[منافقان]] و [[اشراف کوفه]] بود که [[تفکر]] [[عثمانی]] و [[ضد]] [[علوی]] داشتند و پس از [[صلح]] آن را آشکار کردند. این اشراف مانند [[شبث بن ربعی]]، [[عمرو بن حریث]]، [[حجار بن ابجر]]، بعدها نیز در [[سرکوب]] رهبران [[شیعه]] و تقویت [[حکومت امویان]] نقش داشتند<ref>برای آگاهی از پرونده سیاسی این افراد و عملکرد آنان در برابر جنبش‌های شیعه و همکاری با امویان، ر.ک: هدایت‌پناه، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، ص۸۶-۱۱۵.</ref>. امام حسن{{ع}} فرمود:
اگر با معاویه می‌جنگیدم، اشراف مرا کتف بسته [[تسلیم]] معاویه می‌کردند. اگر من در حال [[عزت]] از در [[مسالمت]] با معاویه وارد شوم، بهتر است تا مرا تسلیم او سازند که یا بکشد، یا [[منت]] [[آزادی]] بر من [[نهد]] و تا آخر [[دنیا]] بدنامی آن برای [[بنی هاشم]] باقی بماند و پیوسته معاویه و فرزندانش بر زنده و مرده ما منت گذارند<ref>ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۹۰.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۰۷.</ref>
====[[حفظ]] کیان [[تشیع]]====
چنان که اشاره شد، معاویه با [[لشکر]] بزرگی به [[عراق]] آمد و در الانبار [[اردو]] زد. در چنین شرایطی اگر [[امام مجتبی]]{{ع}} دست به [[اقدام]] نظامی نمی‌زد و [[معاویه]] [[مردم عراق]] را در [[سرزمین]] خودشان محاصره می‌کرد و بر آنان مسلط می‌شد، هیچ چیز مانع او نبود تا به هر صورت که می‌خواهد با مردم عراق [[رفتار]] کند و همان کاری را انجام دهد که [[مصعب بن زبیر]] با [[یاران مختار]] کرد. [[شاهد]] این تحلیل فرمایش [[امام مجتبی]]{{ع}} است که اگر این [[صلح]] انجام نمی‌شد، معاویه یک نفر از [[شیعیان]] را بر روی [[زمین]] باقی نمی‌گذاشت<ref>صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۱؛ همو، کمال الدین، ص۳۱۶.</ref>.
بنابراین، [[امام]]{{ع}} با حرکت به ظاهر نظامی و اقدام به صلح، وضعیت را اندکی [[اقتدار]] بخشید و توانست با [[قرارداد صلح]]، تعهداتی از طرف مقابل بگیرد. [[حفظ]] [[خون]] شیعیان و [[یاران امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}، از تعهداتی بود که بر آن تأکید شد. گرفتن چنین تعهدی، در اثر [[آگاهی امام]]{{ع}} از [[کینه‌توزی]] شدید معاویه به [[امام علی]]{{ع}}، [[اهل بیت]]{{عم}} و شیعیان بود. از این رو، افزون بر [[امنیت]] عموم [[مردم]]، از [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} و [[شیعیان امیرالمؤمنین]]{{ع}} که در جنگ‌های پیشین بوده‌اند به [[صراحت]] یاد و تأکید شده است<ref>ر.ک: ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۹۰-۲۹۱.</ref>. حتی بنابر [[نقلی]]، امان‌نامه‌ای جداگانه در این زمینه نوشته شد<ref>ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۸.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۰۸.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۷۳٬۲۶۲

ویرایش