توحید ذاتی در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
از نگاه [[علامه طباطبایی]]، "[[احد]]"، امکان فرض تعدد را نفی میکند؛ اما "واحد"، اینگونه نیست <ref>طباطبایی، المیزان، ج۲۰، سوره توحید.</ref>. از اینرو [[آیات قرآن]]، [[وحدت]] [[خداوند]] را با وصف "قهاریت" میستایند تا فرض ثانی را برای [[خدا]] در جهت مماثل نفی کند، تا چه رسد به اینکه خدای دومی وجود داشته باشد<ref>طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۹۱ - ۸۶.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۸۴.</ref>. | از نگاه [[علامه طباطبایی]]، "[[احد]]"، امکان فرض تعدد را نفی میکند؛ اما "واحد"، اینگونه نیست <ref>طباطبایی، المیزان، ج۲۰، سوره توحید.</ref>. از اینرو [[آیات قرآن]]، [[وحدت]] [[خداوند]] را با وصف "قهاریت" میستایند تا فرض ثانی را برای [[خدا]] در جهت مماثل نفی کند، تا چه رسد به اینکه خدای دومی وجود داشته باشد<ref>طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۹۱ - ۸۶.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۸۴.</ref>. | ||
==[[توحید ذاتی]]== | |||
[[اعتقاد]] به [[یگانگی]] [[ذات خداوند]]. مراد از توحید ذاتی آن است که [[خداوند]] واحد و یگانه بوده<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۵۱؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۸۸.</ref> علاوه بر مثل و نظیر نداشتن، هیچ جزئی هم ندارد<ref>حمصی رازی، محمود بن علی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۳۱؛ جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، ص۲۲۹.</ref>. دو معنای یاد شده، از [[روایات اسلامی]] گرفته شده است. در [[منابع روایی]]، [[توحید]] به دو قسم [[واحدی]] و احدی تقسیم شده است. مقصود از [[توحید واحدی]] آن است که خداوند مثل و نظیر ندارد و مراد از [[توحید احدی]] جزء نداشتن خداوند است<ref>شیخ صدوق، التوحید، ص۸۳ – ۸۴؛ همو، معانی الاخبار، ص۵ – ۶.</ref>. در [[روایات]]، «واحد» و «[[احد]]» به عنوان دو اسم از [[اسماء]] خداوند شمرده شدهاند<ref>شیخ صدوق، التوحید، ص۱۹۴.</ref>. | |||
[[دلایل]] توحید ذاتی: دلائل زیادی برای [[اثبات]] توحید ذاتی خداوند ارائه شده است، برخی از این دلائل به شرح ذیل است: | |||
===تعدد ناپذیری وجود نامتناهی=== | |||
وجود خداوند نامتناهی است<ref>فخر رازی، المطالب العالیة، ج۲، ص۷۷؛ نراقی، محمد مهدی، اللمعات العرشیة، ص۳۹۸؛ صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۶، ص۱۱۰.</ref> و نامتناهی بودن خداوند مستلزم آن است که خداوند هیچ شریکی نداشته و همچنین فاقد هرگونه جزء و ترکیبی باشد<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۶، ص۱۱۰.</ref>. این دلیل یکی از قویترین دلائل اثبات [[توحید خداوند]] است. البته باید توجه داشت که این [[استدلال]] بر مبنای دو [[تفسیر]] از غیرمتناهی بودن خداوند، دو تفسیر متفاوت میپذیرد. تفسیر اول از غیرمتناهی بودن بر مبنای [[وحدت]] شخصی وجود است. مقصود از وحدت شخصی وجود آن است که وجود همانند یک شخص واحد، دارای مصداقی واحد بوده و هیچگونه کثرت [[حقیقی]] در آن راه نداشته باشد؛ برخلاف وحدت تشکیکی که با پذیرش مراتب مختلف وجود، کثرت حقیقی وجود (در عین وحدت در اصل وجود) را میپذیرد<ref>جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، ص۴۰.</ref>. مطابق نظریه وحدت شخصی وجود، غیرمتناهی بودن وجود خداوند، مستلزم وحدت شخصی وجود است؛ به دلیل اینکه وجود نامتناهی، جا برای غیر نگذاشته و لذا تنها باید وجود [[واحدی]] به [[نام خداوند]] موجود باشد. برخی عبارات [[ملاصدرا]] که در آن، [[خداوند]] واحد شخصی انگاشته شده که در تمام مراتب وجود، موجود است، با این [[تفسیر]] سازگار است<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، المظاهر الالهیة، ص۲۵.</ref>. اما تفسیر دوم از غیرمتناهی بودن خداوند بر مبنای [[وحدت]] تشکیکی وجود است. طبق این تفسیر، نامتناهی بودن خداوند به این معنا است که خداوند تمام [[کمالات وجودی]] را دارا میباشد. لازمه عدم تناهی به این معنا، آن نیست که خداوند جایی برای سایر موجودات نگذاشته باشد، بلکه بدین معنا است که خداوند واجد تمام [[کمالات]] به نحو غیرمتناهی است و سایر موجودات، اصل وجود و کمالاتشان را از خداوند دریافت میکنند. برخی از عبارات ملاصدرا که در آن، کثرت در وجود پذیرفته شده، با این تفسیر سازگار است<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۶، ص۱۱۰.</ref>. برخی از [[فلاسفه]] معاصر تلاش کردهاند تا از تفسیر اول [[دفاع]] کنند و نتیجه نهایی عدم تناهی خداوند را نه تنها وحدت ذاتی خداوند، بلکه وحدت شخصی وجود بدانند<ref>جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، ج۲ – ۴، ص۵۸۴ – ۵۹۰.</ref>.<ref>[[سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، [[توحید ذاتی (مقاله)|مقاله «توحید ذاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۳.</ref> | |||
===صرف الوجود بودن خداوند=== | |||
مقصود از صرف بودن [[حقیقت]] چیزی آن است که یک چیز، با هیچ شیء دیگر مخلوط نباشد. در صرف الشیء، تعدد راه ندارد؛ زیرا فرض بر این است که صرف الشیء با چیز دیگری همراه نیست. بنابراین اگر خداوند صرف وجود باشد، هیچ شریکی برای او متصور نیست؛ زیرا هر شریکی که به عنوان خداوند در نظر گرفته شود، باید به همان صرف الوجود برگردد<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، ص۲۴۰؛ سهروردی، یحیی بن حبش، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۲۱-۱۲۴.</ref>. [[فیلسوفان مسلمان]] این دلیل را برای استحاله تعدد در [[ذات الهی]] - [[توحید واحدی]] - ذکر کردهاند<ref>سهروردی، یحیی بن حبش، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۲۱-۱۲۴.</ref>. | |||
صرف الوجود بودن [[خداوند]] هم به دو معنا [[تفسیر]] شده و بر اساس هر یک از معانی، [[توحید خداوند]] معنایی متفاوت مییابد. گاهی صرف الوجود بودن به معنای وجود بسیطی به کار رفته که واجد تمام [[کمالات وجودی]] است<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۶، ص۱۱۰.</ref>. این تفسیر از صرف الوجود بودن اگرچه توحید خداوند را [[اثبات]] میکند، اما با فرض کثرت در عالم سازگار است؛ در مقابل گاهی صرف الوجود بودن به معنای وجودی تفسیر میشود که تمام وجودات را شامل میشود. این تفسیر از صرف الوجود بودن، [[وحدت]] شخصی وجود را اثبات میکند<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، المظاهر الالهیة، ص۲۵.</ref> و نتیجه آن، علاوه بر اثبات توحید خداوند، [[نفی]] هرگونه کثرت در خارج است. تفاوت تفسیر اول و دوم در این است که طبق تفسیر اول، موجودات ناقص و ممکن دارای تحقق عینی بوده و خداوند واجد [[کمالات]] این موجودات است<ref>سبزواری، ملاهادی، التعلیقات علی الشواهد الربوبیة، ص۴۶۴.</ref>؛ اما در تفسیر دوم، موجودات ممکن، دارای تحقق عینی نبوده بلکه ظهورات ذات واحد خداوند میباشند<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، ص۳۳۵.</ref>.<ref>[[سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، [[توحید ذاتی (مقاله)|مقاله «توحید ذاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۴.</ref> | |||
===تعدد مستلزم ترکیب در [[ذات الهی]]=== | |||
با این تقریر که اگر [[واجب]] الوجود دیگری غیر از خداوند وجود داشته باشد، هر دو در مفهوم واجب الوجود بودن با هم [[شریک]] هستند. حال این دو واجب الوجود یا از هم متمایز هستند، یا نیستند. اگر متمایز نباشند، نتیجهاش آن است که این دو واجب الوجود، در واقع یک وجود دارند و این همان توحید خداوند است؛ و اگر این دو واجب الوجود از هم متمایز باشند، مستلزم ترکیب در [[ذات خداوند]] بوده و محال است؛ زیرا که موجود مرکب، ممکن الوجود است؛ در حالی که فرض این است که خداوند واجب الوجود است؛ لذا خداوند باید یگانه و واحد باشد<ref>حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۱۶؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام، ص۱۰۰.</ref>. | |||
[[شیخ اشراق]] شبههای را بر این دلیل وارد کرده و بعدها ابنکمونه این [[شبهه]] را در برخی از آثار خود مطرح کرد، از این رو، این شبهه به نام ابنکمونه [[شهرت]] یافت<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۶، ص۶۳.</ref>. برای توضیح این شبهه ابتدا باید دانست که امتیاز دو شیء از یکدیگر به چهار نحو ممکن است: اول آنکه دو شیء هیچ وجه مشترکی با یکدیگر نداشته و با تمام ذات از همدیگر متباین باشند، مانند یک فرد از «کم» و یک فرد از «کیف» که هر کدام در مقولهای جداگانه قرار گرفته و هیچ وجه مشترکی میان آنها وجود ندارد. | |||
دوم اینکه دو شیء در جزئی از ذات با یکدیگر مشترک بوده و در جزئی دیگر متباین باشند؛ در این صورت طبعاً «جزء مشترک» اعم مطلق از هر دو شیء مفروض بوده و «جزء ما به الامتیاز» در هر کدام از آن دو شیء مساوی با آن شیء خواهد بود. سوم اینکه دو شیء در تمام ذات و ماهیت با یکدیگر مشترک بوده و امتیازشان در عوارض و ضمائم خارجی باشد، مانند «زید» و «[[عمرو]]»، یا دو سفیدی و در حرارت و امثال اینها، که در تمام ماهیت یعنی «[[انسانیت]]» یا «رنگ بودن» یا «کیف محسوس ملموس» بودن با یکدیگر مشترکند ولی در عوارض و ضمائم با یکدیگر [[اختلاف]] دارند. چهارم اینکه «ما به اشتراک» عین «ما به الامتیاز» باشد یعنی تفاوت دو شیء با یکدیگر در شدت و [[ضعف]] و کمال و [[نقص]] باشد، مثل تفاوت [[نور]] [[قوی]] با نور [[ضعیف]]. حال [[شبهه ابن کمونه]] این است که هر چند لازمه تعدد [[واجب]] الوجودها، تمایز آنها از یکدیگر است ولی لازمه «تمایز» همیشه «ترکب» نیست؛ زیرا «تعدد و تمایز» تنها در قسم دوم و سوم مستلزم ترکب است، به خلاف قسم اول و قسم چهارم؛ البته قسم چهارم واضح است که در مورد تعدد واجب قابل [[تصور]] نیست؛ زیرا معنا ندارد که دو واجب الوجود در دو مرتبه از وجود قرار گیرند، یکی در مرتبه کمال و شدت و دیگری در مرتبه [[نقص]] و [[ضعف]]<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۵، ص۵۲۳.</ref>. اما در قسم اول این [[شبهه]] مطرح میشود که اگرچه لازمه تعدد [[واجب]] الوجود، تمایز آنها است، اما این طور نیست که لازمه تمایز همیشه ترکیب باشد؛ زیرا ممکن است که همانند قسم اول دو ذات کاملاً بسیط وجود داشته باشد که هردو واجب الوجود بوده و در عین حال هیچ وجه اشتراکی با هم نداشته باشند. در این صورت لازمه بساطت [[خداوند]]، ترکیب واجب الوجودها نخواهد بود<ref>سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ج۱، ص۴۴۶؛ نراقی، محمد مهدی، جامع الافکار، ج۳، ص۵۵۸؛ فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان، ص۴۷.</ref>. | |||
در پاسخ از این شبهه گفته شده که [[صدق]] یک معنا بر یک ذات، تابع خصوصیت خاصی در آن ذات و مصداق است؛ لذا زمانی میتوان بر این دو وجود، معنای «واجب الوجود» را صادق دانست که خصوصیت خاصی در این دو واجب الوجود، موجود باشد. بنابراین در اینجا هم چون این دو واجب الوجود در خصوصیتی ذاتی که منشأ انتزاع مفهوم «واجب الوجود» است با هم اشتراک دارند، باید ما به الامتیاز هم داشته باشند و این همان ترکیب است<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۶، ص۶۰؛ سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ج۱، ص۴۴۶.</ref>.<ref>[[سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، [[توحید ذاتی (مقاله)|مقاله «توحید ذاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۵.</ref> | |||
===[[لزوم]] تعدد اثر در صورت تعدد مؤثر=== | |||
این دلیل ناظر به روایتی از [[امام علی]]{{ع}} است که فرمودند: اگر [[خدایان]] متعددی وجود داشته باشند، لازم میآید هر کدام از آنها، [[پیامبران]] و [[نمایندگان]] خود را به سوی [[مردم]] بفرستند و همچنین آثار [[مُلک]] هر کدام از آنها به صورت جداگانه نمایان شود، اما هیچ [[نماینده]] و [[پیامبری]] از طرف خدایان دیگر [[مبعوث]] نشده و هیچ اثری از آنها وجود ندارد<ref>سید رضی، نهج البلاغه (نسخه صبحی صالح)، نامه ۳۱، ص۳۹۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳، ص۲۳۴.</ref>. | |||
این دلیل از نوع [[قیاس]] استثنائی بوده و ملازمهای میان مقدم و [[تالی]] برقرار شده و از [[نفی]] تالی نفی مقدم [[استنتاج]] شده است. ملازمه این است: اگر خدای دیگری میبود رسولانی هم میداشت و از جانب او نیز به [[انبیاء]] و [[رسل]] [[وحی]] میشد؛ چراکه وحی و [[ارسال پیامبران]] برای [[هدایت]] [[بشر]] لازمه خدایی و [[واجب]] الوجود بودن است؛ اما هیچ یک از پیامبرانی که با [[آیات]] و [[بینات]] آمدهاند جز از خدای واحد سخن نگفتهاند و افراد دیگری هم غیر اینها نیامدهاند که از طرف خدای دیگری به آنها وحی شده باشد، بنابراین خدایی جز خدای واحد وجود ندارد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۷۸؛ شبر، سید عبدالله، حق الیقین، ص۳۴؛ مجلسی، محمدباقر، ج۱، ص۲۶۳؛ مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۱۸.</ref>. در این [[استدلال]]، این احتمال که خدای قویتر خدای ضعیفتر را از ارسال پیامبران منع کند، به این صورت دفع میشود که در این صورت دیگر آن خدای [[ضعیف]]، [[خدا]] نیست؛ و نیز این احتمال که شاید یکی از این [[خدایان]] نمیخواهد تا رسولانی را ارسال کند، به این نحو دفع میشود که اولاً این سخن با [[حکمت]] و کبریای [[الهی]] سازگار نیست؛ ثانیاً لازمه آن این است که انبیاء به [[دروغ]] به [[مردم]] گفته باشند که [[خداوند]] واحد است و خداوند هم به این دروغ [[راضی]] باشد و این با [[الوهیت]] خداوند تضاد است<ref>حسینی طهرانی، سید هاشم، توضیح المراد، ص۴۸۶؛ شرفی، احمد بن محمد بن صلاح، شرح الاساس الکبیر، ج۱، ص۴۶۶.</ref>. | |||
این [[برهان]] از طرفی مبتنی بر اصالت وحی است، یعنی کسی میتواند چنین برهانی اقامه کند که [[صداقت]] و [[حقانیت]] وحیهای موجود را صد در صد [[ادراک]] میکند، و از طرف دیگر مبتنی بر این اصل کلی است که [[واجب الوجود بالذات]] واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است، یعنی امکان ندارد که موجودی قابلیت خاصی پیدا کند و از طرف ذات واجب [[افاضه]] [[فیض]] نشود، پس ممکن نیست که بشری آماده [[تلقی وحی]] بشود و از طرف واجب الوجود به او وحی نشود. بنابراین، این [[عقیده]] نادرست است که کسی بگوید: غرض از [[ارسال رسل]] [[هدایت مردم]] است، وقتی که از طرف یکی از [[خدایان]]، [[بعثت]] صورت گرفت دیگران لزومی نمیبینند که دخالت کنند، ارسال رسل [[واجب کفایی]] است و با پیشقدمی یک فرد، [[وظیفه]] از سایر خدایان ساقط میشود!<ref>مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، [[توحید ذاتی (مقاله)|مقاله «توحید ذاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۶.</ref> | |||
===[[وحدت]] عالم=== | |||
[[انسان]] با مطالعه در این عالم، نوعی وحدت را میان اجزاء آن [[مشاهده]] میکند و این وحدت نشان دهنده [[توحید خداوند]] است<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۶، ص۹۴؛ شبر، سید عبدالله، حق الیقین، ص۱۹؛ علم الیقین، ص۶۱.</ref>. این [[برهان]] مبتنی بر چهار مقدمه است: الف. وحدت عالم یک وحدت [[واقعی]] و طبیعی است؛ به این معنا که [[پیوستگی]] اجزاء [[جهان]] از نوع پیوستگی اعضای یک پیکر بوده، [[حیات]] و [[شخصیت]] واحد بر جهان [[حکومت]] میکند، مجموع جهان یک واحد شخصی است همان طور که یک فرد انسان با همه اعضاء و اجزاء فراوانش دارای یک شخصیت و یک [[روح]] است<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مجموعة الرسائل التسعة، ص۱۶۴.</ref>. ب. عالمی جز این عالم نیست. حکمای قدیم، وجود در جهان [[جسمانی]] منفک از یکدیگر را محال دانستهاند<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی، ص۴۲۸.</ref>. ج. معلول واحد جز از علت واحد صادر نمیشود<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۲، ص۲۱۰.</ref>. د. [[واجب الوجود بالذات]] از همه جهات و حیثیات [[واجب]] است<ref>صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۱، ص۳۷۹؛ مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۱۰ – ۱۱۱.</ref>. بنابراین وحدت موجود در عالم، از خدای واحد حکایت دارد.<ref>[[سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، [[توحید ذاتی (مقاله)|مقاله «توحید ذاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۷.</ref> | |||
===[[برهان تمانع]]=== | |||
یکی از دلائل [[اثبات]] وحدت ذاتی [[خداوند]]، برهان تمانع است، به این معنا که اگر خدایان متعددی وجود داشته باشد این امر منجر به [[فساد]] [[نظام]] و تدافع بین اجزای آن خواهد شد؛ در حالی که وحدت نظام این فرض را رد میکند<ref>مصباح یزدی، محمدتقی، تعلیقة علی نهایة الحکمة، ص۳۰۰.</ref>. بنابراین خداوند نیز واحد است<ref>جهت توضیح بیشتر ر.ک: برهان تمانع.</ref>.<ref>[[سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، [[توحید ذاتی (مقاله)|مقاله «توحید ذاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۷.</ref> | |||
===[[برهان فرجه]]=== | |||
اصل این [[برهان]] ناظر به روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} بوده و از آنجا به [[علم کلام]] وارد شده است<ref>نراقی، محمد مهدی، اللمعات العرشیة، ص۲۵۸؛ قمی، قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ج۳، ص۴۰۲؛ حق الیقین، شبر، ص۳۶؛ استرآبادی، محمد جعفر، البراهین القاطعة، البراهین القاطعه، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. مفاد برهان این است که اگر کسی وجود دو [[خدا]] را ادعا کند، از سه صورت خارج نیست یا این دو خدا عین هم هستند و یا با هم کاملاً تمایز دارند و یا این که از جهتی شبیه به هم و از جهتی دیگر متمایز از هم هستند. صورت اول محال است زیرا اگر این دو خدا عین هم باشند، فرض دوئیت بین آنها معنا ندارد. صورت دوم هم محال است زیرا بدون [[شک]] این دو خدا در بعضی از امور - مانند بعضی از صفات کمالی - با هم اشتراک دارند. صورت سوم همان است که در [[روایت]] به آن اشاره شده به اینکه اگر دو خدا وجود داشته باشد، خود این دو خدا، نیازمند وجه تمایزی (فرجهای) هستند که خارج از این دو باشد، و در صورتی که وجود سومی هم فرض شود، خود این وجود سوم نیازمند وجه تمایزی با وجود اول و دوم است و این به معنای فرض گرفتن دو وجود دیگر است و این [[سیر]] به صورت پیوسته ادامه پیدا کرده و [[تسلسل]] رخ میدهد. بنابراین [[خداوند]] یکی بیش نیست<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۸۱.</ref>. | |||
گفته شده که لازمه تام بودن این برهان آن است که هرگز دو چیز در خارج محقق نشود؛ زیرا هرگاه دو چیز در خارج تحقق پیدا کند، نیازمند فرجهای هستند و خود آن فرجه هم مستلزم فرجههای دیگری بوده و به این صورت تسلسل رخ میدهد. در پاسخ از این اشکال گفته شده که قِدَم ذاتی که همان [[وجوب]] ذاتی است، حقیقتی ثابت و هویتی متحقق است؛ بنابراین با توجه به اینکه این [[حقیقت]] [[وجوب وجود]]، دارای فعلیت تامه است، انضمام جهت امتیاز وجودی به آن از قبیل انضمام یک امر متحصل به امر متحصل دیگر است، به خلاف انضمام فصل به جنس و انضمام عوارض به نوع که از قبیل انضمام امر متحصل به امر مبهم است. بنابراین، امکان دوئیت در [[مخلوقات]] وجود دارد، اما در [[واجب]] الوجود، دوئیت ممکن نیست<ref>زنوزی، عبدالله، لمعات الهیة، ص۱۹۳.</ref>. | |||
در کنار [[دلائل عقلی]] یاد شده، برخی از [[متکلمان]] تصریح کردهاند که برای [[اثبات]] [[یگانگی خداوند]] میتوان از طریق [[نقلی]] هم استفاده کرد؛ زیرا بعد از اثبات اصل وجود [[خدا]] و [[صدق]] [[کلام الهی]]، [[دلائل نقلی]] دارای اعتبار بوده و مشکل دور نیز مطرح نمیشود<ref>ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۹۱ – ۹۲؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۱۸۳؛ حلی، حسن بن یوسف، کشف الفوائد، ص۱۹۴.</ref>.<ref>[[سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، [[توحید ذاتی (مقاله)|مقاله «توحید ذاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۷.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |