آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۰۷
، ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲وظیفهٔ شمارهٔ ۳، بخش دوم
جز (جایگزینی متن - '== منبعشناسی جامع مهدویت ==↵{{منبع جامع}}↵* کتابشناسی مهدویت؛↵* مقالهشناسی مهدویت؛↵* پایاننامهشناسی مهدویت.↵{{پایان منبع جامع}}↵' به '') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات پرسش | {{جعبه اطلاعات پرسش | ||
| موضوع اصلی = [[مهدویت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت]] | | موضوع اصلی = [[مهدویت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت]] | ||
| تصویر = 7626626268.jpg | | تصویر = 7626626268.jpg | ||
| مدخل بالاتر = [[مهدویت]] / [[آشنایی با معارف مهدویت]] / [[کلیاتی از مهدویت]] / [[مدعیان دروغین مهدویت]] | | مدخل بالاتر = [[مهدویت]] / [[آشنایی با معارف مهدویت]] / [[کلیاتی از مهدویت]] / [[مدعیان دروغین مهدویت]] | ||
| مدخل اصلی = [[باب]] | | مدخل اصلی = [[باب]] | ||
خط ۲۴: | خط ۲۲: | ||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«[[سید علی محمد باب]] در سال ۱۲۳۵ قمری در شیراز متولد شد. او در کودکی پدرش [[محمد]] رضای بزاز را از دست داد و مدتی با داییاش برای [[تجارت]] به بوشهر رفت. به تدریج به تحصیل [[علوم دینی]] روی آورد و پس از اندکی تحصیل نزد [[شیخ]] عابد شیرازی به [[کربلا]] شتافت. [[سید علی محمد]] در [[کربلا]] نزد ملا [[صادق خراسانی]] و [[سید کاظم رشتی]] به تحصیل پرداخت؛ هر چند برخی از نویسندگان بهائی چون [[عباس عبدالبهاء]]، بر امی بودنش پای میفشارند.<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۱۹.</ref> تنکابنی در کتاب قصص العلما مینویسد: "مدتی که من به درس [[سید کاظم رشتی]] میرفتم، [[سید علی محمد]] نیز به آن درس حاضر میشد"<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۵۲؛ به نقل از : قصص العلماء، ص ۵۸.</ref> [[سید علی محمد]] در سال ۱۲۵۷ قمری به شیراز بازگشت و دو سال بعد، [[سید کاظم رشتی]] در گذشت. در این موقعیت، شاگردان [[سید]] رشتی در شهرهای مختلف پراکنده شده، در پی [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} میگشتند. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که یکی از این شاگردان بود، در سال ۱۲۶۰ قمری در شیراز با [[سید علی محمد]] ملاقات کرد. [[سید]] به او گفت: من "[[باب الله]]" هستم؛ یعنی هر کس میخواهد [[خدا]] را [[پرستش]] کند یا [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را ببیند، باید از طریق من باشد. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که در باور بابیان و بهائیان "أوَّلُ مَن آمَنَ" است، با ذهنیتی که از درسهای رشتی داشت، بیدرنگ [[ایمان]] آورد و به سود [[سید علی محمد]] به [[تبلیغ]] پرداخت. بدین ترتیب، [[سید علی محمد]] به "[[سید]] باب" شهرت یافت. او پس از [[ادعای نیابت]] خاص در [[اندیشه]] ادعای [[مهدویت]] فرو رفت و بر آن شد به [[مکه]] شتافته، [[دعوت]] خود را آشکار سازد. [[حاکم]] شیراز وی را زندان افکند. این کار سبب شد [[مردم]] کمتر او را ببینند و پیروانش چنان ادعا کنند که [[سید علی محمد]]، که همان [[مهدی موعود]] است، همانند پدرانش در زندان [[ستم]] گرفتار آمده و به زودی اظهور میکند. شاگردان [[سید رشتی]] با شنیدن این زمزمهها بیدرنگ [[ایمان]] میآوردند. [[سید علی محمد]] به تدریج ادعای [[نبوت]] کرد؛ خود را ناسخ [[دین اسلام]] خواند و گفت: در [[اذان]] بگویید: {{عربی|"أشهَدُ أنَّ عَلى مُحَمداً بَقية اللهِ"}}<ref> گواهی میدهم به تحقیق که علی محمد بازمانده خداوند است.</ref> او چنان ادعا میکرد که چون كلمه "[[علی]] [[محمد]]" از نظر حروف با عدد "[[رب]]" موافق است، من همان دو تن ([[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}) هستم. بعضی به تمسخر به او گفتند: چون عدد نامت با عدد "[[رب]]" موافق است، بهتر است ادعای [[ربوبیت]] کنی، او این تمسخر را جدی گرفت و به ادعای [[الوهیت]] روی آورد. [[سید]] باب تنها [[معجزه]] و [[دلیل]] [[حقانیت]] خود را نوشتههای فراوانش میدانست و میگفت: روزی هزار سطر مینویسم. البته نوشتههای وی، از نظر [[ادبیات عرب]]، کاملا نادرست بود؛ بدین سبب، همیشه میگفت: من [[ادبیات]] را طلاق دادهام. [[سید]] باب از زندان شیراز به [[اصفهان]] و تبریز منتقل شد. جمعی از [[علما]] مناظراتی با وی انجام دادند که در این گستره، [[مناظره]] پر [[ارزش]] [[نظام]] العلما بسیار جالب توجه مینماید.<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۲۰-۲۸</ref>. [[حاکم]] تبریز "حمزه میرزا" به [[فرمان]] ناصرالدین شاه، شبی [[سید]] را از زندان برای بحث و [[مناظره]] به کاخ خود آورد و از او پرسید: آیا [[پیامبران]] اشتباه میکنند؟ [[سید علی محمد]] پاسخ منفی داد. [[حاکم]] از او خواست، آیاتی در وصف کاخ وی نازل کند. [[سید]] عباراتی بر زبان راند و منشی [[حاکم]] آن را نگاشت. پس از مدتی از او خواستند آن [[آیات]] را دوباره بخواند. [[سید]] آنها را به گونه ای دیگر خواند. [[حاکم]] گفت: چرا اشتباه خواندی؟ [[سید]] گفت: این بار [[آیات]] چنین نازل شد. [[سید]] باب سرانجام به سبب تازیانه هایی که بر پیکرش فرود آمد، [[توبه]] [[نامه]] گماشت<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۱۳۱</ref> و بر فراز [[منبر]] اظهار ندامت کرد. در سال ۱۲۶۶ قمری وقتی طرح [[ترور]] [[ناصرالدین شاه]] و [[امیر کبیر]] به وسیله [[پیروان]] [[سید]] باب فاش شد، [[امیر کبیر]] تصمیم گرفت وی را اعدام کند. جمعی از [[علما]] در جواز قتل [[سید]] [[تردید]] داشتند، زیرا احتمال میدادند [[سید]] مجنون باشد. گروهی از [[علما]] فتوای اعدام وی را صادر کردند و [[سید علی محمد باب]] سرانجام در بیست و هفتم [[شعبان]] ۱۲۶۶ قمری در تبریز اعدام شد. [[پیروان]] [[سید علی محمد باب]] "بابيه" خوانده میشوند، [[سید علی محمد باب]]، میرزا [[یحیی نوری]] ملقب به "صبح ازل" را [[جانشین]] خود ساخت. او چنان پیش بینی کرد که دو هزار سال دیگر موعودی با لقب "مَن يظهرُهُ الله" [[ظهور]] میکند و برای این که نطفه او [[پاک]] باشد، نطفه [[انسان]] را [[پاک]] خواند. از سوی دیگر، برای آنکه "من يظهره الله" کتک نخورد، کتک زدن کودکان را در [[مکتب]] [[حرام]] دانست. پس از [[مرگ]] [[سید]] باب، برادر صبح ازل "[[حسین علی نوری مازندرانی]]" که دو سال از [[سید]] باب بزرگتر بود و حتی از صبح ازل نیز بزرگ تر می نمود، خود را "من يظهره الله" خواند. هشت تن دیگر نیز ادعای "من يظهره اللّهی" کردند. [[حسین]] [[علی]] معروف به "بهاء الله" پس از آن که با وساطت سفير [[دولت]] روسیه و [[حمایت]] همه جانبه روسها از زندان ناصرالدین شاه آزاد شد، به [[عراق]] رفت و با برادرش صبح ازل به [[جنگ]] پرداخت. [[حسین]] [[علی]] [[نوزده سال]] پس از اعدام [[سید علی محمد باب]]، ادعاهای خود را آشکار ساخت، در حالی که براساس [[سخن]] [[سید]] باب، "من يظهره الله" دو هزار سال دیگر [[ظهور]] میکرد. [[حسین]] [[علی]] برای رفع این مشکل گفت: باید عدد دو هزار را با فلان عدد جمع کرد و فلان عدد را از آن کاست، تا نوزده به دست آید. [[پیروان]] میرزا یحیی "ازلی" خوانده می شوند و [[پیروان]] [[حسین]] [[علی]] بهاء الله "بهائی" وقتی ازلیان و بهائیان در [[بغداد]] به [[جنگ]] پرداختند، [[دولت]] [[عثمانی]] یحیی صبح ازل را با ۳۷نفر از پیروانش به قبرس فرستاد و [[حسین]] [[علی]] را با پیروانش به عکّا تبعید کرد. به نوشته همه مورخان، [[سید]] باب صبح ازل را [[جانشین]] خود ساخت، اما [[حسین]] [[علی]] به [[تکذیب]] و [[تکفیر]] برادرش صبح ازل روی آورد و با الفاظی چون "گوساله" و "گاو" از او یاد کرد. [[حسین]] [[علی]] پایه گذار [[دین]] [[بهائیت]] شد و خود را "ظهورالله" و [[خدا]] و [[خالق]] معرفی کرد. او از پیروانش می خواست چنان [[تسلیم]] او باشند که: اگر من [[آب]] را خمر نامیدم با [[آسمان]] را [[زمین]] گفتم و [[نور]] را [[آتش]] نامیدم، کسی [[حق]] اعتراضی ندارد.<ref> اشراقات، ص ۵۸. </ref> [[حسین]] [[علی]] در سال ۱۳۰۹ قمری در ۷۶ سالگی در عکّا در گذشت و پس از وی، به ترتیب [[عباس]] افندی و شوقی افندی با [[ادعای نبوت]] و [[ظهور]] اللّهی، [[رهبر]] بهائیان شدند. پس از شوقی افندی، بیتالعدل سرپرستی بهائیان را به عهده گرفته است. این گروه چنان ادعا میکنند که تا وقتی [[بابیت]] و [[بهائیت]] بر تمام [[ادیان]] چیرگی نیافته است، در زمان [[فترت]] به سر می بریم. در زمان [[فترت]] تمام [[احکام اسلام]] [[نسخ]] شده است و [[وجوب]] و [[حرمت]] معنا ندارد. بهائیان معتقدند، باید همیشه برای [[دولت]] و ملکه انگلیس [[دعا]] کنند و بخشی از [[اموال]] خود را به بیتالعدل تحویل دهند. جاسوسی به سود [[اسرائیل]] نیز از مسلمات [[آیین]] آنان است. در نگاه اینان، [[سید علی محمد باب]] همان [[مهدی موعود]] است که آمد و [[جهان]] را از [[عدل]] آکنده ساخت. پس از او، [[حسین]] [[علی]] [[دین جدید]] آورد. او ادعای [[الوهیت]] داشت و حتی پیروانش برایش [[سجده]] میکردند. امروزه بهائیان تمام سخنان [[حسین]] [[علی]] را توجیه میکنند و او را تنها [[پیامبر]] میدانند.<ref> برای آگاهی بیشتر ر.ک: حسن نیکو، فلسفه نیکو؛ همو محاكمة باب و بهاء؛ همو، فتنه باب و بهاء؛ همو، بهائیان و نقطه الكاف </ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۲۸ - ۴۳۲.</ref>. | «[[سید علی محمد باب]] در سال ۱۲۳۵ قمری در شیراز متولد شد. او در کودکی پدرش [[محمد]] رضای بزاز را از دست داد و مدتی با داییاش برای [[تجارت]] به بوشهر رفت. به تدریج به تحصیل [[علوم دینی]] روی آورد و پس از اندکی تحصیل نزد [[شیخ]] عابد شیرازی به [[کربلا]] شتافت. [[سید علی محمد]] در [[کربلا]] نزد ملا [[صادق خراسانی]] و [[سید کاظم رشتی]] به تحصیل پرداخت؛ هر چند برخی از نویسندگان بهائی چون [[عباس عبدالبهاء]]، بر امی بودنش پای میفشارند.<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۱۹.</ref> تنکابنی در کتاب قصص العلما مینویسد: "مدتی که من به درس [[سید کاظم رشتی]] میرفتم، [[سید علی محمد]] نیز به آن درس حاضر میشد"<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۵۲؛ به نقل از : قصص العلماء، ص ۵۸.</ref> [[سید علی محمد]] در سال ۱۲۵۷ قمری به شیراز بازگشت و دو سال بعد، [[سید کاظم رشتی]] در گذشت. در این موقعیت، شاگردان [[سید]] رشتی در شهرهای مختلف پراکنده شده، در پی [[امام مهدی|امام زمان]] {{ع}} میگشتند. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که یکی از این شاگردان بود، در سال ۱۲۶۰ قمری در شیراز با [[سید علی محمد]] ملاقات کرد. [[سید]] به او گفت: من "[[باب الله]]" هستم؛ یعنی هر کس میخواهد [[خدا]] را [[پرستش]] کند یا [[امام مهدی|امام زمان]] {{ع}} را ببیند، باید از طریق من باشد. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که در باور بابیان و بهائیان "أوَّلُ مَن آمَنَ" است، با ذهنیتی که از درسهای رشتی داشت، بیدرنگ [[ایمان]] آورد و به سود [[سید علی محمد]] به [[تبلیغ]] پرداخت. بدین ترتیب، [[سید علی محمد]] به "[[سید]] باب" شهرت یافت. او پس از [[ادعای نیابت]] خاص در [[اندیشه]] ادعای [[مهدویت]] فرو رفت و بر آن شد به [[مکه]] شتافته، [[دعوت]] خود را آشکار سازد. [[حاکم]] شیراز وی را زندان افکند. این کار سبب شد [[مردم]] کمتر او را ببینند و پیروانش چنان ادعا کنند که [[سید علی محمد]]، که همان [[مهدی موعود]] است، همانند پدرانش در زندان [[ستم]] گرفتار آمده و به زودی اظهور میکند. شاگردان [[سید رشتی]] با شنیدن این زمزمهها بیدرنگ [[ایمان]] میآوردند. [[سید علی محمد]] به تدریج ادعای [[نبوت]] کرد؛ خود را ناسخ [[دین اسلام]] خواند و گفت: در [[اذان]] بگویید: {{عربی|"أشهَدُ أنَّ عَلى مُحَمداً بَقية اللهِ"}}<ref> گواهی میدهم به تحقیق که علی محمد بازمانده خداوند است.</ref> او چنان ادعا میکرد که چون كلمه "[[علی]] [[محمد]]" از نظر حروف با عدد "[[رب]]" موافق است، من همان دو تن ([[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}}) هستم. بعضی به تمسخر به او گفتند: چون عدد نامت با عدد "[[رب]]" موافق است، بهتر است ادعای [[ربوبیت]] کنی، او این تمسخر را جدی گرفت و به ادعای [[الوهیت]] روی آورد. [[سید]] باب تنها [[معجزه]] و [[دلیل]] [[حقانیت]] خود را نوشتههای فراوانش میدانست و میگفت: روزی هزار سطر مینویسم. البته نوشتههای وی، از نظر [[ادبیات عرب]]، کاملا نادرست بود؛ بدین سبب، همیشه میگفت: من [[ادبیات]] را طلاق دادهام. [[سید]] باب از زندان شیراز به [[اصفهان]] و تبریز منتقل شد. جمعی از [[علما]] مناظراتی با وی انجام دادند که در این گستره، [[مناظره]] پر [[ارزش]] [[نظام]] العلما بسیار جالب توجه مینماید.<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۲۰-۲۸</ref>. [[حاکم]] تبریز "حمزه میرزا" به [[فرمان]] ناصرالدین شاه، شبی [[سید]] را از زندان برای بحث و [[مناظره]] به کاخ خود آورد و از او پرسید: آیا [[پیامبران]] اشتباه میکنند؟ [[سید علی محمد]] پاسخ منفی داد. [[حاکم]] از او خواست، آیاتی در وصف کاخ وی نازل کند. [[سید]] عباراتی بر زبان راند و منشی [[حاکم]] آن را نگاشت. پس از مدتی از او خواستند آن [[آیات]] را دوباره بخواند. [[سید]] آنها را به گونه ای دیگر خواند. [[حاکم]] گفت: چرا اشتباه خواندی؟ [[سید]] گفت: این بار [[آیات]] چنین نازل شد. [[سید]] باب سرانجام به سبب تازیانه هایی که بر پیکرش فرود آمد، [[توبه]] [[نامه]] گماشت<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۱۳۱</ref> و بر فراز [[منبر]] اظهار ندامت کرد. در سال ۱۲۶۶ قمری وقتی طرح [[ترور]] [[ناصرالدین شاه]] و [[امیر کبیر]] به وسیله [[پیروان]] [[سید]] باب فاش شد، [[امیر کبیر]] تصمیم گرفت وی را اعدام کند. جمعی از [[علما]] در جواز قتل [[سید]] [[تردید]] داشتند، زیرا احتمال میدادند [[سید]] مجنون باشد. گروهی از [[علما]] فتوای اعدام وی را صادر کردند و [[سید علی محمد باب]] سرانجام در بیست و هفتم [[شعبان]] ۱۲۶۶ قمری در تبریز اعدام شد. [[پیروان]] [[سید علی محمد باب]] "بابيه" خوانده میشوند، [[سید علی محمد باب]]، میرزا [[یحیی نوری]] ملقب به "صبح ازل" را [[جانشین]] خود ساخت. او چنان پیش بینی کرد که دو هزار سال دیگر موعودی با لقب "مَن يظهرُهُ الله" [[ظهور]] میکند و برای این که نطفه او [[پاک]] باشد، نطفه [[انسان]] را [[پاک]] خواند. از سوی دیگر، برای آنکه "من يظهره الله" کتک نخورد، کتک زدن کودکان را در [[مکتب]] [[حرام]] دانست. پس از [[مرگ]] [[سید]] باب، برادر صبح ازل "[[حسین علی نوری مازندرانی]]" که دو سال از [[سید]] باب بزرگتر بود و حتی از صبح ازل نیز بزرگ تر می نمود، خود را "من يظهره الله" خواند. هشت تن دیگر نیز ادعای "من يظهره اللّهی" کردند. [[حسین]] [[علی]] معروف به "بهاء الله" پس از آن که با وساطت سفير [[دولت]] روسیه و [[حمایت]] همه جانبه روسها از زندان ناصرالدین شاه آزاد شد، به [[عراق]] رفت و با برادرش صبح ازل به [[جنگ]] پرداخت. [[حسین]] [[علی]] [[نوزده سال]] پس از اعدام [[سید علی محمد باب]]، ادعاهای خود را آشکار ساخت، در حالی که براساس [[سخن]] [[سید]] باب، "من يظهره الله" دو هزار سال دیگر [[ظهور]] میکرد. [[حسین]] [[علی]] برای رفع این مشکل گفت: باید عدد دو هزار را با فلان عدد جمع کرد و فلان عدد را از آن کاست، تا نوزده به دست آید. [[پیروان]] میرزا یحیی "ازلی" خوانده می شوند و [[پیروان]] [[حسین]] [[علی]] بهاء الله "بهائی" وقتی ازلیان و بهائیان در [[بغداد]] به [[جنگ]] پرداختند، [[دولت]] [[عثمانی]] یحیی صبح ازل را با ۳۷نفر از پیروانش به قبرس فرستاد و [[حسین]] [[علی]] را با پیروانش به عکّا تبعید کرد. به نوشته همه مورخان، [[سید]] باب صبح ازل را [[جانشین]] خود ساخت، اما [[حسین]] [[علی]] به [[تکذیب]] و [[تکفیر]] برادرش صبح ازل روی آورد و با الفاظی چون "گوساله" و "گاو" از او یاد کرد. [[حسین]] [[علی]] پایه گذار [[دین]] [[بهائیت]] شد و خود را "ظهورالله" و [[خدا]] و [[خالق]] معرفی کرد. او از پیروانش می خواست چنان [[تسلیم]] او باشند که: اگر من [[آب]] را خمر نامیدم با [[آسمان]] را [[زمین]] گفتم و [[نور]] را [[آتش]] نامیدم، کسی [[حق]] اعتراضی ندارد.<ref> اشراقات، ص ۵۸. </ref> [[حسین]] [[علی]] در سال ۱۳۰۹ قمری در ۷۶ سالگی در عکّا در گذشت و پس از وی، به ترتیب [[عباس]] افندی و شوقی افندی با [[ادعای نبوت]] و [[ظهور]] اللّهی، [[رهبر]] بهائیان شدند. پس از شوقی افندی، بیتالعدل سرپرستی بهائیان را به عهده گرفته است. این گروه چنان ادعا میکنند که تا وقتی [[بابیت]] و [[بهائیت]] بر تمام [[ادیان]] چیرگی نیافته است، در زمان [[فترت]] به سر می بریم. در زمان [[فترت]] تمام [[احکام اسلام]] [[نسخ]] شده است و [[وجوب]] و [[حرمت]] معنا ندارد. بهائیان معتقدند، باید همیشه برای [[دولت]] و ملکه انگلیس [[دعا]] کنند و بخشی از [[اموال]] خود را به بیتالعدل تحویل دهند. جاسوسی به سود [[اسرائیل]] نیز از مسلمات [[آیین]] آنان است. در نگاه اینان، [[سید علی محمد باب]] همان [[مهدی موعود]] است که آمد و [[جهان]] را از [[عدل]] آکنده ساخت. پس از او، [[حسین]] [[علی]] [[دین جدید]] آورد. او ادعای [[الوهیت]] داشت و حتی پیروانش برایش [[سجده]] میکردند. امروزه بهائیان تمام سخنان [[حسین]] [[علی]] را توجیه میکنند و او را تنها [[پیامبر]] میدانند.<ref> برای آگاهی بیشتر ر.ک: حسن نیکو، فلسفه نیکو؛ همو محاكمة باب و بهاء؛ همو، فتنه باب و بهاء؛ همو، بهائیان و نقطه الكاف </ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۲۸ - ۴۳۲.</ref>. | ||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۳۴: | خط ۳۲: | ||
«"باب" در لغت فارسی به معنای پدر، سزاوار، ملایم، متعارف و [[حاجب]] است. در عربی نیز به معنای "در" و "محل ورود و خروج" به کار میرود. [[راغب اصفهانی]] میگوید: محل دخول و ورود به چیزی را باب میخوانند؛ مانند "باب المدینه" یا "باب البیت"<ref>راغب اصفهانی، المفردات، ص ۶۴.</ref>. | «"باب" در لغت فارسی به معنای پدر، سزاوار، ملایم، متعارف و [[حاجب]] است. در عربی نیز به معنای "در" و "محل ورود و خروج" به کار میرود. [[راغب اصفهانی]] میگوید: محل دخول و ورود به چیزی را باب میخوانند؛ مانند "باب المدینه" یا "باب البیت"<ref>راغب اصفهانی، المفردات، ص ۶۴.</ref>. | ||
در [[روایات]] فراوانی، از [[پیشوایان]] [[معصوم]]{{عم}} با عنوان "باب اللّه" یاد شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۴۵، ح ۷؛ و ر. ک: شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۸۹؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج ۶، ص ۲۷.</ref>. در [[دعای ندبه]] میخوانیم:{{عربی|"أَيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى "}}<ref>سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ص ۲۹۷.</ref> بنابراین باب، یعنی چیزی که میتوان به وسیله آن، به چیز دیگر رسید. [[حدیث]] {{عربی|"أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا "}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۳۴، ح ۳۳۱۴۶؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج ۲، ص ۶۶.</ref>؛ بدان معنا است که به وسیله [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} میتوان به شهر علم دست یافت. از دیگر موارد، میتوان به "باب الحوائج"، "[[باب حطه]]"، "باب مدینة [[علم]] النّبی{{صل}}"<ref>ر. ک: ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۶؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۲۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۲۵؛ سید بن طاوس، الاقبال، ص ۶۱۰.</ref> ، "باب الحکمة" و "باب اللّه" اشاره کرد. | در [[روایات]] فراوانی، از [[پیشوایان]] [[معصوم]] {{عم}} با عنوان "باب اللّه" یاد شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۴۵، ح ۷؛ و ر. ک: شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۸۹؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج ۶، ص ۲۷.</ref>. در [[دعای ندبه]] میخوانیم:{{عربی|"أَيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى "}}<ref>سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ص ۲۹۷.</ref> بنابراین باب، یعنی چیزی که میتوان به وسیله آن، به چیز دیگر رسید. [[حدیث]] {{عربی|"أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا "}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۳۴، ح ۳۳۱۴۶؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج ۲، ص ۶۶.</ref>؛ بدان معنا است که به وسیله [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}} میتوان به شهر علم دست یافت. از دیگر موارد، میتوان به "باب الحوائج"، "[[باب حطه]]"، "باب مدینة [[علم]] النّبی {{صل}}"<ref>ر. ک: ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۶؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۲۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۲۵؛ سید بن طاوس، الاقبال، ص ۶۱۰.</ref> ، "باب الحکمة" و "باب اللّه" اشاره کرد. | ||
اما در اصطلاح "باب" [[امامان]]{{عم}}، به کسی گفته میشود که به [[معصومان]]{{عم}} بسیار نزدیک است و در همه کارها یا کاری خاص، [[نماینده]] مخصوص آنان شمرده میشود<ref>ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۲۵۳.</ref>. بر این اساس، میتوان وکیل یا [[نماینده]] [[امام]] را "باب" [[امام]] نامید؛ چنانکه [[ابن شهرآشوب]] مینویسد: جمعی از [[اصحاب]] [[امامان]]{{عم}} باب آن بزرگواران بودهاند؛ مانند "[[رشید هجری]]" باب [[سید الشهداء]]{{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۲۳۲.</ref>، "[[یحیی بن ام الطویل مطعمی]]" باب [[امام سجاد|حضرت سجاد]]{{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۱۱.</ref>، "[[جابر بن یزید جعفی]]" باب [[امام باقر]]{{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۴۰.</ref>. رفته رفته این واژه با سوءاستفاده [[مدعیان دروغین]] - به ویژه "[[بابیت]]" - روبه رو شد. ادعاهای نادرست کسانی چون [[سید علی محمد باب]]، این واژه را از [[جایگاه]] واقعیاش دور و متروک ساخت؛ به گونهای که امروزه کمتر درباره نمایندگان [[امام]]{{ع}} به کار میرود و بیشتر برای اشاره به کسانی است که به [[دروغ]]، خود را [[نماینده]] [[معصومان]] معرفی میکنند. | اما در اصطلاح "باب" [[امامان]] {{عم}}، به کسی گفته میشود که به [[معصومان]] {{عم}} بسیار نزدیک است و در همه کارها یا کاری خاص، [[نماینده]] مخصوص آنان شمرده میشود<ref>ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۲۵۳.</ref>. بر این اساس، میتوان وکیل یا [[نماینده]] [[امام]] را "باب" [[امام]] نامید؛ چنانکه [[ابن شهرآشوب]] مینویسد: جمعی از [[اصحاب]] [[امامان]] {{عم}} باب آن بزرگواران بودهاند؛ مانند "[[رشید هجری]]" باب [[سید الشهداء]] {{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۲۳۲.</ref>، "[[یحیی بن ام الطویل مطعمی]]" باب [[امام سجاد|حضرت سجاد]] {{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۱۱.</ref>، "[[جابر بن یزید جعفی]]" باب [[امام باقر]] {{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۴۰.</ref>. رفته رفته این واژه با سوءاستفاده [[مدعیان دروغین]] - به ویژه "[[بابیت]]" - روبه رو شد. ادعاهای نادرست کسانی چون [[سید علی محمد باب]]، این واژه را از [[جایگاه]] واقعیاش دور و متروک ساخت؛ به گونهای که امروزه کمتر درباره نمایندگان [[امام]] {{ع}} به کار میرود و بیشتر برای اشاره به کسانی است که به [[دروغ]]، خود را [[نماینده]] [[معصومان]] معرفی میکنند. | ||
[[سید علی محمد شیرازی]] در سال ۱۲۳۵ در شیراز به [[دنیا]] آمد<ref>برگرفته از: دانشنامه جهان اسلام، مقاله" باب"، نوشته: مصطفی حسینی طباطبائی.</ref>. در کودکی به [[مکتب]] [[شیخ]] عابد رفت و خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت. [[شیخ]] عابد که از شاگردان [[شیخ]] [[احمد احسائی]] و [[سید کاظم رشتی]] بود<ref>عبد الحمید اشراق خاوری، تلخیص: تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۳- ۶۴.</ref>، و از همان دوران، [[علی]] [[محمد]] را با نام رؤسای [[شیخیه]] "احسائی و رشتی" آشنا کرد؛ به طوری که چون [[سید علی محمد]] در [[حدود]] نوزده سالگی به [[کربلا]] رفت، در درس [[سید کاظم رشتی]] حاضر شد<ref>فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۹۷.</ref>. در مدتی که نزد [[سید کاظم رشتی]] شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی و [[تفسیر]] و [[تأویل]] [[آیات]] و [[احادیث]] و مسائل فقهی به روش [[شیخیه]] آشنا شد و از آرای [[شیخ]] [[احمد احسائی]] [[آگاهی]] یافت<ref>فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۱، ص ۱۹۲- ۱۹۳.</ref>. به علاوه هنگام اقامت در [[کربلا]]، از درس [[ملا صادق خراسانی]] که او نیز [[مذهب]] شیخی داشت بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را خواند<ref>فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۴ ص ۳۷۰.</ref>. در ۱۲۵۷ به شیراز بازگشت و در هر فرصت، [[مطالعه]] کتب دینی را فراموش نمیکرد. | [[سید علی محمد شیرازی]] در سال ۱۲۳۵ در شیراز به [[دنیا]] آمد<ref>برگرفته از: دانشنامه جهان اسلام، مقاله" باب"، نوشته: مصطفی حسینی طباطبائی.</ref>. در کودکی به [[مکتب]] [[شیخ]] عابد رفت و خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت. [[شیخ]] عابد که از شاگردان [[شیخ]] [[احمد احسائی]] و [[سید کاظم رشتی]] بود<ref>عبد الحمید اشراق خاوری، تلخیص: تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۳- ۶۴.</ref>، و از همان دوران، [[علی]] [[محمد]] را با نام رؤسای [[شیخیه]] "احسائی و رشتی" آشنا کرد؛ به طوری که چون [[سید علی محمد]] در [[حدود]] نوزده سالگی به [[کربلا]] رفت، در درس [[سید کاظم رشتی]] حاضر شد<ref>فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۹۷.</ref>. در مدتی که نزد [[سید کاظم رشتی]] شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی و [[تفسیر]] و [[تأویل]] [[آیات]] و [[احادیث]] و مسائل فقهی به روش [[شیخیه]] آشنا شد و از آرای [[شیخ]] [[احمد احسائی]] [[آگاهی]] یافت<ref>فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۱، ص ۱۹۲- ۱۹۳.</ref>. به علاوه هنگام اقامت در [[کربلا]]، از درس [[ملا صادق خراسانی]] که او نیز [[مذهب]] شیخی داشت بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را خواند<ref>فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۴ ص ۳۷۰.</ref>. در ۱۲۵۷ به شیراز بازگشت و در هر فرصت، [[مطالعه]] کتب دینی را فراموش نمیکرد. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۶: | ||
همین که مدتی از [[دعوت]] وی سپری شد و گروهی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از [[مهدویت]] [[سخن]] به میان آورد و گفت: "منم آن کسی که هزار سال میباشد که [[منتظر]] آن میباشید"<ref>حاجی میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۱۳۵.</ref>. سپس به ادعای [[نبوت]] و [[رسالت]] برخاست و به گمان خود، [[احکام اسلام]] را با آوردن کتاب بیان [[نسخ]] کرد<ref>ن. ک: علی محمد باب، بیان عربی، ص ۳.</ref>. | همین که مدتی از [[دعوت]] وی سپری شد و گروهی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از [[مهدویت]] [[سخن]] به میان آورد و گفت: "منم آن کسی که هزار سال میباشد که [[منتظر]] آن میباشید"<ref>حاجی میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۱۳۵.</ref>. سپس به ادعای [[نبوت]] و [[رسالت]] برخاست و به گمان خود، [[احکام اسلام]] را با آوردن کتاب بیان [[نسخ]] کرد<ref>ن. ک: علی محمد باب، بیان عربی، ص ۳.</ref>. | ||
بدین ترتیب، [[سید علی محمد]] هرچند زمانی دعاوی خود را به [[مقامات]] بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین را برای یارانش [[تأویل]] میکرد و آنان را در پی خود میکشید. پس از بازگشت [[سید علی محمد]] به بوشهر "در زمانی که هنوز از ادعای [[بابیت]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} فراتر نرفته بود" به [[دستور]] [[والی]] [[فارس]] در [[رمضان]] ۱۲۶۱ ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز او را تنبیه کردند آنگاه نزد [[امام]] جمعه آن شهر اظهار [[توبه]] و ندامت کرد و به قول یکی از موافقان خود بر فراز [[منبر]] در حضور [[مردم]] گفت: "[[لعنت خدا]] بر کسی که مرا وکیل [[امام]] غایب بداند! [[لعنت خدا]] بر کسی که مرا باب [[امام]] بداند! ..."<ref>تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۱۴۱.</ref> پس از آن شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به [[اصفهان]] و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در دورانی که در آن قلعه زندانی بود، با مریدانش ملاقات و مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار [[تبلیغ]] دعاوی او میکوشند به [[شوق]] میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت؛ چنانکه کتاب بیان را در همان قلعه نوشت<ref>احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص ۱۳.</ref>. | بدین ترتیب، [[سید علی محمد]] هرچند زمانی دعاوی خود را به [[مقامات]] بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین را برای یارانش [[تأویل]] میکرد و آنان را در پی خود میکشید. پس از بازگشت [[سید علی محمد]] به بوشهر "در زمانی که هنوز از ادعای [[بابیت]] [[امام مهدی|امام زمان]] {{ع}} فراتر نرفته بود" به [[دستور]] [[والی]] [[فارس]] در [[رمضان]] ۱۲۶۱ ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز او را تنبیه کردند آنگاه نزد [[امام]] جمعه آن شهر اظهار [[توبه]] و ندامت کرد و به قول یکی از موافقان خود بر فراز [[منبر]] در حضور [[مردم]] گفت: "[[لعنت خدا]] بر کسی که مرا وکیل [[امام]] غایب بداند! [[لعنت خدا]] بر کسی که مرا باب [[امام]] بداند! ..."<ref>تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۱۴۱.</ref> پس از آن شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به [[اصفهان]] و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در دورانی که در آن قلعه زندانی بود، با مریدانش ملاقات و مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار [[تبلیغ]] دعاوی او میکوشند به [[شوق]] میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت؛ چنانکه کتاب بیان را در همان قلعه نوشت<ref>احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص ۱۳.</ref>. | ||
[[دولت]] [[محمد شاه قاجار]] برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در صفر ۱۲۶۴ وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه و در اواخر [[سلطنت]] [[محمد]] شاه به تبریز بردند و مجلسی با حضور [[ناصر الدین میرزا]] "که در آن وقت [[ولیعهد]] بود" و چند تن از [[علما]] ترتیب دادند. [[سید علی محمد]] را در آن مجلس حاضر کردند. | [[دولت]] [[محمد شاه قاجار]] برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در صفر ۱۲۶۴ وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه و در اواخر [[سلطنت]] [[محمد]] شاه به تبریز بردند و مجلسی با حضور [[ناصر الدین میرزا]] "که در آن وقت [[ولیعهد]] بود" و چند تن از [[علما]] ترتیب دادند. [[سید علی محمد]] را در آن مجلس حاضر کردند. | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۲: | ||
}} | }} | ||
== پرسشهای وابسته == | |||
{{پرسمان مدعیان دروغین مهدویت}} | {{پرسمان مدعیان دروغین مهدویت}} | ||
== پانویس == | == پانویس == |