اولین دریافت وحی توسط پیامبر چگونه بود؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
اولین دریافت وحی توسط پیامبر چگونه بود؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۲:۳۱
، ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲وظیفهٔ شمارهٔ ۳، بخش دوم
جز (جایگزینی متن - '== منبعشناسی جامع عصمت ==↵{{منبع جامع}}↵* کتابشناسی عصمت؛↵* مقالهشناسی عصمت؛↵* پایاننامهشناسی عصمت.↵{{پایان منبع جامع}}' به '') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات پرسش | {{جعبه اطلاعات پرسش | ||
| موضوع اصلی = [[عصمت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت]] | | موضوع اصلی = [[عصمت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت]] | ||
| تصویر = 110059.jpg | | تصویر = 110059.jpg | ||
| مدخل بالاتر = [[عصمت]] / [[عصمت وحی]] | | مدخل بالاتر = [[عصمت]] / [[عصمت وحی]] | ||
| مدخل اصلی = [[گستره عصمت پیامبر خاتم]] | | مدخل اصلی = [[گستره عصمت پیامبر خاتم]] | ||
خط ۱۵: | خط ۱۳: | ||
حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' و آقای دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]''' در کتاب ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در اینباره گفتهاند: | حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' و آقای دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]''' در کتاب ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در اینباره گفتهاند: | ||
«در آثار متعددی از علمای [[اهل]] [[سنّت]]، درباره چگونگی اولین [[دریافت وحی]] توسط [[پیامبر]]{{صل}} داستانی بدین مضمون از [[عایشه]] [[نقل]] شده است: پیامبر{{صل}} در [[غار حرا]] مشغول [[عبادت]] و [[تسبیح]] [[خداوند]] بود که [[فرشته وحی]] بر او نازل شد و به پیامبر{{صل}} عرض کرد: بخوان! پیامبر گفت: من خواندن نمیتوانم. در این هنگام، فرشته وحی پیامبر را گرفت و چنان فشار داد که توان و [[طاقت]] از او گرفته شد و مشرف به [[موت]] گردید. سپس پیامبر{{صل}} را رها کرد. بار دیگر به پیامبر{{صل}} عرض کرد: بخوان! باز هم پیامبر{{صل}} در جواب فرمود: خواندن نمیدانم. و دوباره فرشته وحی همان عمل را تکرار کرد. مجدداً این برنامه برای باز سوم تکرار شد. و سپس به پیامبر{{صل}} عرض کرد: {{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.</ref>. | «در آثار متعددی از علمای [[اهل]] [[سنّت]]، درباره چگونگی اولین [[دریافت وحی]] توسط [[پیامبر]] {{صل}} داستانی بدین مضمون از [[عایشه]] [[نقل]] شده است: پیامبر {{صل}} در [[غار حرا]] مشغول [[عبادت]] و [[تسبیح]] [[خداوند]] بود که [[فرشته وحی]] بر او نازل شد و به پیامبر {{صل}} عرض کرد: بخوان! پیامبر گفت: من خواندن نمیتوانم. در این هنگام، فرشته وحی پیامبر را گرفت و چنان فشار داد که توان و [[طاقت]] از او گرفته شد و مشرف به [[موت]] گردید. سپس پیامبر {{صل}} را رها کرد. بار دیگر به پیامبر {{صل}} عرض کرد: بخوان! باز هم پیامبر {{صل}} در جواب فرمود: خواندن نمیدانم. و دوباره فرشته وحی همان عمل را تکرار کرد. مجدداً این برنامه برای باز سوم تکرار شد. و سپس به پیامبر {{صل}} عرض کرد: {{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.</ref>. | ||
پیامبر{{صل}} پس از این جریان، وحشتزده و ترسان به [[مکّه]] بازگشت و به نزد [[خدیجه]] رفت و به او [[پناه]] برد. تا اینکه پس از فروکش نمودن [[ترس]] و وحشتش، جریان را برای خدیجه باز گفت، و افزود: "من بر [[جان]] خویش نگران و ترسانم". خدیجه او را [[دلداری]] داد و گفت: "خاطر آسوده دار که خداوند تو را تنها نمیگذارد؛ زیرا که تو [[صله رحم]] به جا میآوری و مهمانها را گرامی میداری و...". | پیامبر {{صل}} پس از این جریان، وحشتزده و ترسان به [[مکّه]] بازگشت و به نزد [[خدیجه]] رفت و به او [[پناه]] برد. تا اینکه پس از فروکش نمودن [[ترس]] و وحشتش، جریان را برای خدیجه باز گفت، و افزود: "من بر [[جان]] خویش نگران و ترسانم". خدیجه او را [[دلداری]] داد و گفت: "خاطر آسوده دار که خداوند تو را تنها نمیگذارد؛ زیرا که تو [[صله رحم]] به جا میآوری و مهمانها را گرامی میداری و...". | ||
سپس خدیجه برای [[اطمینان]] خاطر پیامبر، او را به نزد پسر عمویش [[ورقة بن نوفل]] - که پیرمرد [[نابینا]] اما عالم به مطالب [[تورات]] و [[انجیل]] بود- برد. [[پیامبر]] ماجرای ترسناک و وحشتانگیزی را که برایش رخ داده بود. بازگو نمود. وی [[نگرانی]] پیامبر را بیمورد خواند و او را [[آگاه]] نمود که این [[وحی الهی]] است که بر تو نازل شده و همان چیزی است که بر [[انبیای سابق]]، همچون [[موسی]]{{ع}} هم نازل میشده است. در پایان، چندی از حوادث ناگوار و تلخی را که در [[آینده]] برای [[حضرت]] رخ میداد، به اطلاع او رساند و اظهار [[امیدواری]] کرد که ایّام پیامبر را [[درک]] کند. به او [[ایمان]] آورد و او را [[یاری]] نماید<ref>صحیح بخاری، ج۱، ص۵۹-۶۰؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۷-۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵-۶؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳.</ref>. | سپس خدیجه برای [[اطمینان]] خاطر پیامبر، او را به نزد پسر عمویش [[ورقة بن نوفل]] - که پیرمرد [[نابینا]] اما عالم به مطالب [[تورات]] و [[انجیل]] بود- برد. [[پیامبر]] ماجرای ترسناک و وحشتانگیزی را که برایش رخ داده بود. بازگو نمود. وی [[نگرانی]] پیامبر را بیمورد خواند و او را [[آگاه]] نمود که این [[وحی الهی]] است که بر تو نازل شده و همان چیزی است که بر [[انبیای سابق]]، همچون [[موسی]] {{ع}} هم نازل میشده است. در پایان، چندی از حوادث ناگوار و تلخی را که در [[آینده]] برای [[حضرت]] رخ میداد، به اطلاع او رساند و اظهار [[امیدواری]] کرد که ایّام پیامبر را [[درک]] کند. به او [[ایمان]] آورد و او را [[یاری]] نماید<ref>صحیح بخاری، ج۱، ص۵۹-۶۰؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۷-۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵-۶؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳.</ref>. | ||
نقد و بررسی: با توجّه به توضیحاتی که پیرامون مفهوم [[وحی]] و ویژگیهای آن داده شد، بطلان اینگونه نقلها و قصهها، روشن است؛ زیرا همچنان که گفته شد، امکان [[خطا]] و [[اشتباه]] در وحی داده نمیشود. بلکه وحی به این معناست که شخصی که استعداد دریافت آن را پیدا میکند، از یک [[شهود]] و [[علم حضوری]] برخوردار میگردد که [[ارتباط]] آن را با [[خداوند]]، آشکارا مییابد. این، همان [[ادراک]] و [[شهودی]] است که ما از آن، تعبیر به وحی و دریافت [[پیام الهی]] میکنیم. پس محال است که پیامبر متوجه [[دریافت وحی]] نباشد و یا نداند که آنچه دریافت میکند، [[پیام]] خداوند است. | نقد و بررسی: با توجّه به توضیحاتی که پیرامون مفهوم [[وحی]] و ویژگیهای آن داده شد، بطلان اینگونه نقلها و قصهها، روشن است؛ زیرا همچنان که گفته شد، امکان [[خطا]] و [[اشتباه]] در وحی داده نمیشود. بلکه وحی به این معناست که شخصی که استعداد دریافت آن را پیدا میکند، از یک [[شهود]] و [[علم حضوری]] برخوردار میگردد که [[ارتباط]] آن را با [[خداوند]]، آشکارا مییابد. این، همان [[ادراک]] و [[شهودی]] است که ما از آن، تعبیر به وحی و دریافت [[پیام الهی]] میکنیم. پس محال است که پیامبر متوجه [[دریافت وحی]] نباشد و یا نداند که آنچه دریافت میکند، [[پیام]] خداوند است. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۳: | ||
مهمترین اشکالاتی که بر این افسانه، از سوی محققان و [[اندیشمندان اسلامی]] بیان شده، به قرار زیر است: | مهمترین اشکالاتی که بر این افسانه، از سوی محققان و [[اندیشمندان اسلامی]] بیان شده، به قرار زیر است: | ||
# این [[نقل]] از نظر [[سند ضعیف]] است؛ یعنی، افرادی که در سلسله [[سند]] این جریان قرار گرفتهاند، همچون: زُهَری و [[عروة بن زبیر]]، همگی غیر قابل [[اعتماد]] بوده، مورخان و [[اصحاب]] [[رجال]]، آنان را افرادی [[فاسق]] و [[منافق]] شمردهاند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۲؛ ترجمه الغارات، ص۳۱۰؛ صفة الصورة. ج۲، ص۴۴۱، برای توضیح بیشتر، ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۲.</ref>. | # این [[نقل]] از نظر [[سند ضعیف]] است؛ یعنی، افرادی که در سلسله [[سند]] این جریان قرار گرفتهاند، همچون: زُهَری و [[عروة بن زبیر]]، همگی غیر قابل [[اعتماد]] بوده، مورخان و [[اصحاب]] [[رجال]]، آنان را افرادی [[فاسق]] و [[منافق]] شمردهاند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۲؛ ترجمه الغارات، ص۳۱۰؛ صفة الصورة. ج۲، ص۴۴۱، برای توضیح بیشتر، ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۲.</ref>. | ||
# با مطالعه کتب گوناگونی که این قصه را [[نقل]] کردهاند و مقایسه آنها با یکدیگر، به تناقضات آشکاری بر میخوریم که بر هر شخصی، ساختگی بودن آن را مینمایاند؛ به عنوان مثال: در بعضی از نقلها آمده است: [[خدیجه]]، [[پیامبر]] را همراه با [[ابوبکر]] به [[خانه]] [[ورقة بن نوفل]] فرستاد و پیامبر این گونه جریان را تعریف کرد: "از پشت سرم صدایی شنیدم که میگفت: [[محمد]]! محمد!... سپس با شنیدن آن فرار کردم". ورقه به پیامبر گفت: از این پس هرگاه این ندا را شنیدی، فرار نکن و بایست و گوش به سخن او بده، تا معلوم گردد که چه میخواهد بگوید...<ref>البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۴-۱۵؛ السیرة الحلبیه، ج۱،ص۲۵۰.</ref>. در برخی دیگر از نقلها میگویند: خود خدیجه، جریان پیامبر را به اطلاع پسر عمویش، ورقه، رساند. پس از مدتی، ورقه پیامبر را در حال [[طواف]] [[کعبه]] [[ملاقات]] کرد و از دیدنیها و شنیدنیهای پیامبر پرسید و بعد به او گفت که تو پیامبر هستی<ref>سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۳۸؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۳۹. </ref>. در بعضی دیگر از نقلها کارهایی را به [[حضرت خدیجه]] و پیامبر{{صل}} - برای تشخیص [[وحی]] از [[القای شیطان]]- نسبت میدهند که قلم از [[نوشتن]] آنها [[شرم]] دارد<ref>ر.ک: البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۵-۱۶؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۵۱.</ref>. به هر حال، از مجموع این تعارضات برای [[انسان]] ثابت میگردد که این افسانه از ساختههای [[دشمنان دین]] و پیامبر است. چون شروع وحی به یک صورت بیشتر نبوده است و حال آنکه چگونگی دریافت اولین وحی و همچنین نحوه تماس با [[ورقه بن نوفل]] به صورتهای [[متعارض]] و متضادی نقل شده است که جمع و قبول همه آنها ممکن نیست. | # با مطالعه کتب گوناگونی که این قصه را [[نقل]] کردهاند و مقایسه آنها با یکدیگر، به تناقضات آشکاری بر میخوریم که بر هر شخصی، ساختگی بودن آن را مینمایاند؛ به عنوان مثال: در بعضی از نقلها آمده است: [[خدیجه]]، [[پیامبر]] را همراه با [[ابوبکر]] به [[خانه]] [[ورقة بن نوفل]] فرستاد و پیامبر این گونه جریان را تعریف کرد: "از پشت سرم صدایی شنیدم که میگفت: [[محمد]]! محمد!... سپس با شنیدن آن فرار کردم". ورقه به پیامبر گفت: از این پس هرگاه این ندا را شنیدی، فرار نکن و بایست و گوش به سخن او بده، تا معلوم گردد که چه میخواهد بگوید...<ref>البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۴-۱۵؛ السیرة الحلبیه، ج۱،ص۲۵۰.</ref>. در برخی دیگر از نقلها میگویند: خود خدیجه، جریان پیامبر را به اطلاع پسر عمویش، ورقه، رساند. پس از مدتی، ورقه پیامبر را در حال [[طواف]] [[کعبه]] [[ملاقات]] کرد و از دیدنیها و شنیدنیهای پیامبر پرسید و بعد به او گفت که تو پیامبر هستی<ref>سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۳۸؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۳۹. </ref>. در بعضی دیگر از نقلها کارهایی را به [[حضرت خدیجه]] و پیامبر {{صل}} - برای تشخیص [[وحی]] از [[القای شیطان]]- نسبت میدهند که قلم از [[نوشتن]] آنها [[شرم]] دارد<ref>ر.ک: البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۵-۱۶؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۵۱.</ref>. به هر حال، از مجموع این تعارضات برای [[انسان]] ثابت میگردد که این افسانه از ساختههای [[دشمنان دین]] و پیامبر است. چون شروع وحی به یک صورت بیشتر نبوده است و حال آنکه چگونگی دریافت اولین وحی و همچنین نحوه تماس با [[ورقه بن نوفل]] به صورتهای [[متعارض]] و متضادی نقل شده است که جمع و قبول همه آنها ممکن نیست. | ||
# اینکه [[جبرئیل]] برای [[القای وحی]] به پیامبر، او را سخت میفشارد، چه وجهی دارد؟ مگر [[پیامبری]] و [[نبوّت]]، تمرین زورآزمایی است؟! به علاوه، آن گونه که در این داستان آمده است، [[جبرئیل]] امری غیر معقول و ناشدنی را از [[پیامبر]] میخواهد و آن، [[امر]] کردن او به قرائت چیزی است که به او ارائه نکرده است؟ | # اینکه [[جبرئیل]] برای [[القای وحی]] به پیامبر، او را سخت میفشارد، چه وجهی دارد؟ مگر [[پیامبری]] و [[نبوّت]]، تمرین زورآزمایی است؟! به علاوه، آن گونه که در این داستان آمده است، [[جبرئیل]] امری غیر معقول و ناشدنی را از [[پیامبر]] میخواهد و آن، [[امر]] کردن او به قرائت چیزی است که به او ارائه نکرده است؟ | ||
همچنین، اینکه پیامبر در جواب جبرئیل میگوید، من [[قادر]] به خواندن نیستم – آنگونه که در این داستان آمده است- به نظر میرسد جواب منطقی و معقولی نباشد؛ زیرا از طرف جبرئیل، نوشتهای به پیامبر ارائه نشده بود تا [[حضرت]] از خواندن آن اظهار عجز کنند!<ref>ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۲۲۳-۲۳۱.</ref> | همچنین، اینکه پیامبر در جواب جبرئیل میگوید، من [[قادر]] به خواندن نیستم – آنگونه که در این داستان آمده است- به نظر میرسد جواب منطقی و معقولی نباشد؛ زیرا از طرف جبرئیل، نوشتهای به پیامبر ارائه نشده بود تا [[حضرت]] از خواندن آن اظهار عجز کنند!<ref>ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۲۲۳-۲۳۱.</ref> | ||
آنچه [[خرد]] پسند و مورد [[تأیید]] [[روایات]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} است، این است که: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[غار حرا]] بودند که جبرئیل بر حضرتش نازل شد و [[پیام الهی]] را بدو [[القا]] نمود. پیامبر اکرم{{صل}} هم، با [[اطمینان]] و [[آرامش]]، آن را دریافت کرد و خوشحال و مسرور از این [[سعادت]] بزرگ به [[خانه]] بازگشت و [[بشارت]] [[نبوّت]] خود را به خانوادهاش داد. [[خدیجه]]{{س}} نیز از شنیدن ماجرا، بسیار خوشنود گردید و [[اسلام]] [[اختیار]] کرد<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱، ص۲۳۳.</ref>. | آنچه [[خرد]] پسند و مورد [[تأیید]] [[روایات]] [[ائمه اطهار]] {{عم}} است، این است که: [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[غار حرا]] بودند که جبرئیل بر حضرتش نازل شد و [[پیام الهی]] را بدو [[القا]] نمود. پیامبر اکرم {{صل}} هم، با [[اطمینان]] و [[آرامش]]، آن را دریافت کرد و خوشحال و مسرور از این [[سعادت]] بزرگ به [[خانه]] بازگشت و [[بشارت]] [[نبوّت]] خود را به خانوادهاش داد. [[خدیجه]] {{س}} نیز از شنیدن ماجرا، بسیار خوشنود گردید و [[اسلام]] [[اختیار]] کرد<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱، ص۲۳۳.</ref>. | ||
در روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} پرسیدند: {{متن حدیث|عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} كَيْفَ لَمْ يَخَفْ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فِيمَا يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ مِمَّا يَنْزِغُ بِهِ الشَّيْطَانُ}}<ref>«چگونه پیامبر، بیم آن نداشت که آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل میشود، از القائات شیطان باشد؟» بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۶۲؛ التمهید، ج۱، ص۴۹.</ref>؛ حضرت در پاسخ فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِهِ}}<ref>«وقتی خداوند، شخصی را به عنوان رسول بر میگزیند، آرامش و اطمینانی به او عطا میکند [که هر گونه دغدغه خاطری را از او زایل میگرداند و در نتیجه، آنچه که از جانب خدا بر او نازل میشود، چنان است که گویا آن را میبیند». بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.</ref>؛ {{متن حدیث|و سئل {{ع}} كَيْفَ عَلِمَتِ الرُّسُلُ أَنَّهَا رُسُلٌ قَالَ كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاءُ}}<ref>«همچنین از آن حضرت سؤال شد: انبیا چگونه از بعثت و نبوت خویش آگاه میشدند؟ فرمودند: حجابها از برابرشان کنار میرفت». بحارالانوار، ج۱۱، ص۵۶؛ التمهید، ج۱، ص۵۰.</ref>»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۱۲-۱۱۶.</ref>. | |||
== پانویس == | == پانویس == |