پرش به محتوا

افزایش علم معصوم در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۷ دسامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'کوه طور' به 'کوه طور'
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود')
جز (جایگزینی متن - 'کوه طور' به 'کوه طور')
خط ۳۴: خط ۳۴:
[[حضرت موسی]] {{ع}}، پس از سال‌ها [[زندگی]] در شهر [[مدین]]، وقتی با خانواده‌اش به سوی [[مصر]] باز گشت، شب هنگام نوری دید که نمی‌دانست از چیست. از همین روی، برای خبر آوردن یا فراهم کردن [[آتش]]، به سوی آن [[نور]] رفت و به [[وادی مقدس]] «طوی» گام نهاد و به [[پیامبری]] برگزیده شد<ref>{{متن قرآن|إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى}} «آن هنگام که آتشی دید به خانواده‌اش گفت: درنگ کنید! من آتشی دیدم باشد که از آن شعله‌ای بیاورم یا با آتش رهنمودی بیابم * و چون به آن رسید ندا داده شد: ای موسی!* بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۰-۱۲.</ref>. آن حضرت با دیدن عصایش که به شکل ماری در آمده بود، ترسید و [[خداوند]] به او [[آرامش]] داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى}} «فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به روال نخست آن، باز می‌گردانیم» سوره طه، آیه ۲۱.</ref>. او از [[رفتار]] [[آینده]] [[فرعون]] با خودش [[آگاه]] نبود و از آن [[بیم]] داشت که او را بکشد<ref>{{متن قرآن|وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ}} «و در چشم آنان به گردن من گناهی است که می‌هراسم مرا بکشند» سوره شعراء، آیه ۱۴؛ همچنین ر. ک: طه، ۴۵.</ref>. همچنین آن [[حضرت]]، از سرانجام کار [[ساحران]] آگاه نبود. به همین دلیل، هنگامی که ساحران در برابر دیدگان فرعون و [[مردم]] به کار [[سحر]] خود پرداختند، از [[گمراهی]] مردم در پی آن سحر [[فریبنده]] ترسید<ref>{{متن قرآن|فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى}} «پس، موسی در خویش ترسی یافت * گفتیم: نترس! که بی‌گمان این تویی که برتری» سوره طه، آیه ۶۷-۶۸. </ref>.
[[حضرت موسی]] {{ع}}، پس از سال‌ها [[زندگی]] در شهر [[مدین]]، وقتی با خانواده‌اش به سوی [[مصر]] باز گشت، شب هنگام نوری دید که نمی‌دانست از چیست. از همین روی، برای خبر آوردن یا فراهم کردن [[آتش]]، به سوی آن [[نور]] رفت و به [[وادی مقدس]] «طوی» گام نهاد و به [[پیامبری]] برگزیده شد<ref>{{متن قرآن|إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى}} «آن هنگام که آتشی دید به خانواده‌اش گفت: درنگ کنید! من آتشی دیدم باشد که از آن شعله‌ای بیاورم یا با آتش رهنمودی بیابم * و چون به آن رسید ندا داده شد: ای موسی!* بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۰-۱۲.</ref>. آن حضرت با دیدن عصایش که به شکل ماری در آمده بود، ترسید و [[خداوند]] به او [[آرامش]] داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى}} «فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به روال نخست آن، باز می‌گردانیم» سوره طه، آیه ۲۱.</ref>. او از [[رفتار]] [[آینده]] [[فرعون]] با خودش [[آگاه]] نبود و از آن [[بیم]] داشت که او را بکشد<ref>{{متن قرآن|وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ}} «و در چشم آنان به گردن من گناهی است که می‌هراسم مرا بکشند» سوره شعراء، آیه ۱۴؛ همچنین ر. ک: طه، ۴۵.</ref>. همچنین آن [[حضرت]]، از سرانجام کار [[ساحران]] آگاه نبود. به همین دلیل، هنگامی که ساحران در برابر دیدگان فرعون و [[مردم]] به کار [[سحر]] خود پرداختند، از [[گمراهی]] مردم در پی آن سحر [[فریبنده]] ترسید<ref>{{متن قرآن|فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى}} «پس، موسی در خویش ترسی یافت * گفتیم: نترس! که بی‌گمان این تویی که برتری» سوره طه، آیه ۶۷-۶۸. </ref>.


[[حضرت موسی]] {{ع}} هنگام [[مناجات با خداوند]] در [[کوه]] طور، از [[فتنه]] [[سامری]] خبر نداشت و [[خداوند]] از این فتنه و گمراهی پیروانش به او خبر داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ}} «فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد» سوره طه، آیه ۸۵.</ref>. در آن فتنه، آن حضرت ابتدا از بی‌گناه بودن [[برادر]] خود [[حضرت هارون]] آگاه نبود و از همین روی با او [[تندی]] کرد<ref>{{متن قرآن|وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}} «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود می‌کشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰؛ همچنین ر. ک: طه، ۹۲-۹۴.</ref>.
[[حضرت موسی]] {{ع}} هنگام [[مناجات با خداوند]] در [[کوه طور]]، از [[فتنه]] [[سامری]] خبر نداشت و [[خداوند]] از این فتنه و گمراهی پیروانش به او خبر داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ}} «فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد» سوره طه، آیه ۸۵.</ref>. در آن فتنه، آن حضرت ابتدا از بی‌گناه بودن [[برادر]] خود [[حضرت هارون]] آگاه نبود و از همین روی با او [[تندی]] کرد<ref>{{متن قرآن|وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}} «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود می‌کشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰؛ همچنین ر. ک: طه، ۹۲-۹۴.</ref>.


در [[سوره کهف]]، داستان [[همراهی]] [[حضرت موسی]] با [[حضرت خضر]] {{ع}} نقل شده است. از آنجا که او [[علم]] حضرت خضر را نداشت، نتوانست در برابر [[کارهای خارق‌العاده]] او [[سکوت]] کند و همراهی با او را از دست داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا * قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا * وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا * قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا * قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا * فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا * قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا...}} «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموخته‌اند به من بیاموزی؟ * گفت: بی‌گمان تو هرگز همراه من شکیبایی نمی‌توانی کرد * و چگونه در چیزی که به آن آگاهی فراگیر نداری شکیب می‌کنی؟ * گفت: اگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و از هیچ فرمان تو سرنمی‌پیچم * گفت: اگر از من پیروی داری چیزی از من مپرس تا خود از آن برای تو سخن سر کنم * پس راه افتادند، تا هنگامی که سوار کشتی شدند آن را سوراخ کرد؛ (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی که سرنشینان را غرق کنی، بی‌گمان کاری شگفت کردی * گفت: آیا نگفتم که تو هرگز با من شکیبایی نمی‌توانی کرد؟.».. سوره کهف، آیه ۶۶-۷۲. </ref>. این داستان نیز به [[صراحت]] نشان می‌دهد که علم پیامبرانی مانند حضرت موسی {{ع}} تام و کامل نبوده است.
در [[سوره کهف]]، داستان [[همراهی]] [[حضرت موسی]] با [[حضرت خضر]] {{ع}} نقل شده است. از آنجا که او [[علم]] حضرت خضر را نداشت، نتوانست در برابر [[کارهای خارق‌العاده]] او [[سکوت]] کند و همراهی با او را از دست داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا * قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا * وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا * قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا * قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا * فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا * قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا...}} «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموخته‌اند به من بیاموزی؟ * گفت: بی‌گمان تو هرگز همراه من شکیبایی نمی‌توانی کرد * و چگونه در چیزی که به آن آگاهی فراگیر نداری شکیب می‌کنی؟ * گفت: اگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و از هیچ فرمان تو سرنمی‌پیچم * گفت: اگر از من پیروی داری چیزی از من مپرس تا خود از آن برای تو سخن سر کنم * پس راه افتادند، تا هنگامی که سوار کشتی شدند آن را سوراخ کرد؛ (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی که سرنشینان را غرق کنی، بی‌گمان کاری شگفت کردی * گفت: آیا نگفتم که تو هرگز با من شکیبایی نمی‌توانی کرد؟.».. سوره کهف، آیه ۶۶-۷۲. </ref>. این داستان نیز به [[صراحت]] نشان می‌دهد که علم پیامبرانی مانند حضرت موسی {{ع}} تام و کامل نبوده است.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش