پرش به محتوا

عبدالله بن ابی‌طلحه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  = عبدالله بن ابی‌طلحه | مداخل مرتبط = [[عبدالله بن ابی‌طلحه در تاریخ اسلامی]] - [[عبدالله بن ابی‌طلحه در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  = عبدالله بن ابی‌طلحه | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = عبدالله بن ابی‌طلحه
| نام = عبدالله بن ابی‌طلحه
خط ۵۱: خط ۵۱:
== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[عبدالله]] [[فرزند]] [[ابوطلحه]]<ref>ابو طلحه همان کسی است که به وصیت عمر بن خطاب با پنجاه نفر نیروی مسلح پس از مرگ عمر، جلسه شورای شش نفری را کنترل کرد و عثمان به خلافت رسید و حضرت علی {{ع}} از خلافت محروم شد.</ref> و نام مادرش [[ام سلیم]] و [[برادر]] [[مادری]] [[انس بن مالک]] بود، وی از بزرگان [[تابعین]] و [[راویان]] [[اخبار]] و از [[اصحاب امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود.
[[عبدالله]] [[فرزند]] [[ابوطلحه]]<ref>ابو طلحه همان کسی است که به وصیت عمر بن خطاب با پنجاه نفر نیروی مسلح پس از مرگ عمر، جلسه شورای شش نفری را کنترل کرد و عثمان به خلافت رسید و حضرت علی {{ع}} از خلافت محروم شد.</ref> و نام مادرش [[ام سلیم]] و [[برادر]] [[مادری]] [[انس بن مالک]] بود، وی از بزرگان [[تابعین]] و [[راویان]] [[اخبار]] و از [[اصحاب امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود.
موقعی که [[عبدالله]] به [[دنیا]] آمد [[رسول خدا]] {{صل}} کام او را برداشت و در [[حق]] او [[دعا]] کرد، لذا او از [[برترین]] [[فرزندان]] [[انصار]] گردید و [[خداوند]] ده [[فرزند]] پسر به او عطا نمود که همۀ آنان [[فاضل]] و [[قاری]] [[قرآن]] شدند.
موقعی که [[عبدالله]] به [[دنیا]] آمد [[رسول خدا]] {{صل}} کام او را برداشت و در [[حق]] او [[دعا]] کرد، لذا او از [[برترین]] [[فرزندان]] [[انصار]] گردید و [[خداوند]] ده [[فرزند]] پسر به او عطا نمود که همۀ آنان [[فاضل]] و [[قاری]] [[قرآن]] شدند.
[[ابن اثیر]] می‌نویسد: [[عبدالله بن ابی طلحه]]، از [[قبیله خزرج]] و جزو [[انصار]] بود که به [[ابویحیی]] [[کنیه]] داشت. وی [[برادر]] [[مادری]] [[انس بن مالک]] است و مادرشان [[ام سلیم]] بنت ملحان است <ref>اسدالغابه، ج۳، ص۱۸۸.</ref>.
[[ابن اثیر]] می‌نویسد: [[عبدالله بن ابی طلحه]]، از [[قبیله خزرج]] و جزو [[انصار]] بود که به [[ابویحیی]] [[کنیه]] داشت. وی [[برادر]] [[مادری]] [[انس بن مالک]] است و مادرشان [[ام سلیم]] بنت ملحان است <ref>اسدالغابه، ج۳، ص۱۸۸.</ref>.
[[شیخ طوسی]] [[عبدالله بن ابی طلحه]] را از [[اصحاب امیرالمؤمنین]] {{ع}} به شمار آورده و می‌نویسد. هنگامی که مادرش وی را حامله بود، [[رسول خدا]] {{صل}} در حقش [[دعا]] کرد<ref>رجال طوسی، ص۵۰، ش۶۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۴۷-۸۴۸.</ref>
[[شیخ طوسی]] [[عبدالله بن ابی طلحه]] را از [[اصحاب امیرالمؤمنین]] {{ع}} به شمار آورده و می‌نویسد. هنگامی که مادرش وی را حامله بود، [[رسول خدا]] {{صل}} در حقش [[دعا]] کرد<ref>رجال طوسی، ص۵۰، ش۶۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۴۷-۸۴۸.</ref>


== [[صبر]] [[ام سلیم]] در [[مرگ]] [[فرزند]] و دعای [[رسول خدا]] {{صل}} ==
== [[صبر]] [[ام سلیم]] در [[مرگ]] [[فرزند]] و دعای [[رسول خدا]] {{صل}} ==
[[ام سلیم]] [[مادر]] [[عبدالله]] نام او، رُمیصاء (غُمیصاء) دختر [[ملحان بن خالد بن حرام]] [[انصاری]] از [[بنی‌نجار]] شوهرش [[مالک بن نصر]] بود، و مالک [[پس از ظهور]] [[اسلام]] به [[قتل]] رسید، و [[ام سلیم]] [[مسلمان]] شد، [[ابوطلحه]] ([[زید بن سهل انصاری]]) که هنوز [[مشرک]] بود و بتی چوبین داشت از او خواستگاری کرد، رمیصاء به [[ازدواج]] او درآمد و مِهر خود را [[اسلام]] او قرار داد و گفت: اگر [[مسلمان]] شوی من از تو مِهری نمی‌خواهم و صداق من [[اسلام]] تو باشد. او اولین زنی بود که با این صداق به شوهر رفت.
[[ام سلیم]] [[مادر]] [[عبدالله]] نام او، رُمیصاء (غُمیصاء) دختر [[ملحان بن خالد بن حرام]] [[انصاری]] از [[بنی‌نجار]] شوهرش [[مالک بن نصر]] بود، و مالک [[پس از ظهور]] [[اسلام]] به [[قتل]] رسید، و [[ام سلیم]] [[مسلمان]] شد، [[ابوطلحه]] ([[زید بن سهل انصاری]]) که هنوز [[مشرک]] بود و بتی چوبین داشت از او خواستگاری کرد، رمیصاء به [[ازدواج]] او درآمد و مِهر خود را [[اسلام]] او قرار داد و گفت: اگر [[مسلمان]] شوی من از تو مِهری نمی‌خواهم و صداق من [[اسلام]] تو باشد. او اولین زنی بود که با این صداق به شوهر رفت.
همراه همسرش در [[جنگ حنین]] حضور یافت و [[اسلام]] را [[یاری]] کردند. و در [[تاریخ]] آمده که [[ام سلیم]] در [[جنگ احد]] نیز دیده شده بود که خنجری بر کمر بسته و تشنگان را [[سیراب]] و زخمیان را درمان می‌کرد<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۲، ص۴۶؛ ج۷، ص۱۱۹؛ الاصابه، ج۲، ص۱۲۱؛ ج۴، ص۳۰۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۲۱؛ الطبقات الکبری، ج۸ ص۴۲۵.</ref>.
همراه همسرش در [[جنگ حنین]] حضور یافت و [[اسلام]] را [[یاری]] کردند. و در [[تاریخ]] آمده که [[ام سلیم]] در [[جنگ احد]] نیز دیده شده بود که خنجری بر کمر بسته و تشنگان را [[سیراب]] و زخمیان را درمان می‌کرد<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۲، ص۴۶؛ ج۷، ص۱۱۹؛ الاصابه، ج۲، ص۱۲۱؛ ج۴، ص۳۰۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۲۱؛ الطبقات الکبری، ج۸ ص۴۲۵.</ref>.
ثمره این [[ازدواج]] [[مبارک]] [[فرزندی]] بود که نامش را [[سلیم]]<ref>رُمیصاء پس از به دنیا آمدن این فرزند ملقب به ام‌سلیم شد و از آن پس به ام‌سلیم معروف گردید. </ref> گذاشتند. [[ابوطلحه]] ([[زیدین سهل]]) بسیار به این [[فرزند]] اظهار علاقه می‌کرد، تا آن‌که این [[فرزند]] مریض شد و [[پدر]]، روزها به مزرعه می‌رفت و شب‌ها که برمی‌گشت بر بالین [[سلیم]] می‌آمد و از حال او پرس و جو می‌کرد، تا آن‌که یک روز این [[فرزند]] از [[دنیا]] رفت. مادرش [[ام سلیم]] او را در پارچه‌ای پیچید و در کنار اتاق گذاشت و خود را آراست تا [[ابوطلحه]] آمد، چون [[ابوطلحه]] می‌خواست طبق برنامه همه [[شب]] به سراغ فرزندش برود، [[ام سلیم]] گفت: داخل اتاق نرو که فرزندم حالش بهتر است و به [[خواب]] رفته و مزاحم او مباش. [[ابو طلحه]] خوشحال شد و [[شام]] خورد و به بستر [[خواب]] رفت.
ثمره این [[ازدواج]] [[مبارک]] [[فرزندی]] بود که نامش را [[سلیم]]<ref>رُمیصاء پس از به دنیا آمدن این فرزند ملقب به ام‌سلیم شد و از آن پس به ام‌سلیم معروف گردید. </ref> گذاشتند. [[ابوطلحه]] ([[زیدین سهل]]) بسیار به این [[فرزند]] اظهار علاقه می‌کرد، تا آن‌که این [[فرزند]] مریض شد و [[پدر]]، روزها به مزرعه می‌رفت و شب‌ها که برمی‌گشت بر بالین [[سلیم]] می‌آمد و از حال او پرس و جو می‌کرد، تا آن‌که یک روز این [[فرزند]] از [[دنیا]] رفت. مادرش [[ام سلیم]] او را در پارچه‌ای پیچید و در کنار اتاق گذاشت و خود را آراست تا [[ابوطلحه]] آمد، چون [[ابوطلحه]] می‌خواست طبق برنامه همه [[شب]] به سراغ فرزندش برود، [[ام سلیم]] گفت: داخل اتاق نرو که فرزندم حالش بهتر است و به [[خواب]] رفته و مزاحم او مباش. [[ابو طلحه]] خوشحال شد و [[شام]] خورد و به بستر [[خواب]] رفت.
صبح فردا [[ام سلیم]] به شوهرش گفت: اگر کسی به همسایگانش امانتی داده باشد که مدتی از آن استفاده کند و صاحبش [[امانت]] را پس بگیرد، آیا همسایه‌ای که [[امانت]] را پس می‌دهد ناراحت می‌شود و [[گریه]] می‌کند و یا [[امانت]] را پس نمی‌دهد؟
صبح فردا [[ام سلیم]] به شوهرش گفت: اگر کسی به همسایگانش امانتی داده باشد که مدتی از آن استفاده کند و صاحبش [[امانت]] را پس بگیرد، آیا همسایه‌ای که [[امانت]] را پس می‌دهد ناراحت می‌شود و [[گریه]] می‌کند و یا [[امانت]] را پس نمی‌دهد؟


[[ابو طلحه]] گفت: هرگز، [[گریه]] و [[ناراحتی]] معنا ندارد و [[امانت]] را باید پس بدهد. [[ام سلیم]] گفت: پس مراقب باش و [[گریه]] و [[بی‌تابی]] نکن؛ زیرا فرزندت از [[دنیا]] رفته است و [[خداوند]] این امانتی را که به ما داده بود، پس گرفت.
[[ابو طلحه]] گفت: هرگز، [[گریه]] و [[ناراحتی]] معنا ندارد و [[امانت]] را باید پس بدهد. [[ام سلیم]] گفت: پس مراقب باش و [[گریه]] و [[بی‌تابی]] نکن؛ زیرا فرزندت از [[دنیا]] رفته است و [[خداوند]] این امانتی را که به ما داده بود، پس گرفت.
[[ابو طلحه]] وقتی دید [[مادر]] در داغ فرزندش چنین [[صبوری]] پیشه کرده و حتی تا صبح به او خبر نداده، [[خویشتن‌داری]] کرد و [[صبر]] پیشه نمود، برای [[نماز صبح]] آماده شد و [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} شرفیاب شد، و پس از [[اقامه نماز]] صبح، داستان [[مرگ]] پسر و [[صبر]] همسرش را به عرض رساند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[صبر]] این [[زن]] تعجب کرد و با یک سؤال در [[حق]] او [[دعا]] کرد و فرمود: "آیا دیشب [[عروسی]] کردید، [[خداوند]] در [[شب]] شما [[برکت]] قرار دهد". و به [[نقلی]] چنین [[دعا]] کردند: "بارالها، [[شب]] این [[زن]] و مرد را [[مبارک]] گردان".
[[ابو طلحه]] وقتی دید [[مادر]] در داغ فرزندش چنین [[صبوری]] پیشه کرده و حتی تا صبح به او خبر نداده، [[خویشتن‌داری]] کرد و [[صبر]] پیشه نمود، برای [[نماز صبح]] آماده شد و [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} شرفیاب شد، و پس از [[اقامه نماز]] صبح، داستان [[مرگ]] پسر و [[صبر]] همسرش را به عرض رساند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[صبر]] این [[زن]] تعجب کرد و با یک سؤال در [[حق]] او [[دعا]] کرد و فرمود: "آیا دیشب [[عروسی]] کردید، [[خداوند]] در [[شب]] شما [[برکت]] قرار دهد". و به [[نقلی]] چنین [[دعا]] کردند: "بارالها، [[شب]] این [[زن]] و مرد را [[مبارک]] گردان".
[[ام سلیم]]، همان [[شب]] حامله شد و [[خداوند]] [[عبدالله]] را به ایشان عطا کرد و چون [[عبدالله]] به [[دنیا]] آمد، مادرش او را در پارچه‌ای پیچید و نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آورد تاکام او را برگیرد و در [[حق]] فرزندش [[دعا]] کند. [[پیامبر]] {{صل}} پسر او را گرفت و نام او را [[عبدالله]] گذاشت و مقداری خرما‌ طلبید و در دهان گذاشت بعد کام [[فرزند]] [[ابوطلحه]] را با شیرینی آن خرما برداشت و در [[حق]] او [[دعا]] کرد و او از [[بهترین]] [[فرزندان]] [[انصار]] گردید.
[[ام سلیم]]، همان [[شب]] حامله شد و [[خداوند]] [[عبدالله]] را به ایشان عطا کرد و چون [[عبدالله]] به [[دنیا]] آمد، مادرش او را در پارچه‌ای پیچید و نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آورد تاکام او را برگیرد و در [[حق]] فرزندش [[دعا]] کند. [[پیامبر]] {{صل}} پسر او را گرفت و نام او را [[عبدالله]] گذاشت و مقداری خرما‌ طلبید و در دهان گذاشت بعد کام [[فرزند]] [[ابوطلحه]] را با شیرینی آن خرما برداشت و در [[حق]] او [[دعا]] کرد و او از [[بهترین]] [[فرزندان]] [[انصار]] گردید.
از [[برکت]] [[دعای پیامبر]] {{صل}}، همان طوری که اشاره شد، [[عبدالله]] دارای ده پسر شد که اکثرشان [[اهل]] [[علم]] و [[قاری]] [[قرآن]] و از یاران [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گردیدند<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۱۸۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۹؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۱۶۴؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۵۰؛ سفینة البحار، ج۲، عنوان عبد، ص۱۲۳.</ref>.
از [[برکت]] [[دعای پیامبر]] {{صل}}، همان طوری که اشاره شد، [[عبدالله]] دارای ده پسر شد که اکثرشان [[اهل]] [[علم]] و [[قاری]] [[قرآن]] و از یاران [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گردیدند<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۱۸۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۹؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۱۶۴؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۵۰؛ سفینة البحار، ج۲، عنوان عبد، ص۱۲۳.</ref>.


خط ۷۰: خط ۷۹:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']]
#[[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش