اسراف در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه '
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
جز (جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه ') |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
واژه [[اسراف]] و مشتقات | واژه [[اسراف]] و مشتقات آنکه جمعا ۲۳ بار در [[قرآن]] به کار رفته،<ref>المعجمالاحصائی، ج ۱، ص۴۵۴، «سرف».</ref> مفهومی گسترده دارد <ref>لسانالعرب، ج ۶، ص۲۴۳ ـ ۲۴۵، «سرف».</ref> و هرگونه [[تجاوز]] از حدّ [[اعتدال]] و [[گرایش]] به [[افراط]] یا [[تفریط]] را در برمیگیرد،<ref>مجمعالبیان، ج ۵، ص۱۹۲؛ روحالمعانی، مج ۴، ج ۶، ص۱۷۴؛ التحقیق، ج ۵، ص۱۱۰، «سرف».</ref> ازاینرو برخی با تقسیم این معنای عام، «اسراف» را درخصوص [[زیادهروی]] و «سرف» را تنها در مفهوم «کوتاهی» بهکار بردهاند.<ref>جامعالبیان، مج ۳، ج ۴، ص۳۳۷.</ref> البته این واژه در همه موارد، شامل کوتاهی از حدّ اعتدال نمیشود و بیشتر در [[زیاده روی]] [[ظهور]] دارد، بدین جهت بسیاری آن را مرادفِ افراط، و متضادّ تقصیر و «تقتیر» {{متن قرآن|وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا}}<ref>«و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.</ref> که به معنای [[تضییق]] و [[بخل]] است دانستهاند.<ref>التبیان، ج ۳، ص۱۲؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص۸۵۴؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۴، ص۱۰۹.</ref> افزون بر موارد پیشین، از واژه «قوام» ([[حد وسط]] و اعتدال) نیز در قرآن یاد شده است {{متن قرآن|وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا}}<ref>«و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.</ref> که مرز تعیین اسراف به شمار میرود و تشخیص آن برعهده [[عقل]]، [[شرع]] یا عرف است.<ref>تفسیر المنار، ج۶، ص۳۵۱؛ التحقیق، ج ۵، ص۱۱۰، «سرف».</ref> | ||
چون اسراف همواره با نوعی زیادهروی و گاه کوتاهی ملازم و در همه مصادیق آن به نحوی [[سرپیچی]] از فرمانهای [[الهی]] نمایان است،<ref>نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷ ـ ۳۰۸؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۳۶۹.</ref> با [[فساد]] [[ارتباط مستقیم]] دارد {{متن قرآن|وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ}}<ref>«و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید» سوره شعراء، آیه ۱۵۱.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ}}<ref>«آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۲.</ref>،<ref>نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷ ـ ۳۰۹.</ref> زیرا بر هم زدن حالت [[تعادل]] در هر امری، موجب فساد در آن میشود،<ref>تفسیر المنار، ج ۶، ص۳۵۲؛ الفرقان، ج ۱۵، ص۱۶۹؛ المیزان، ج ۱۵، ص۳۰۶.</ref> بر همین اساس، اسراف را که نابود کننده امکانات و داراییهای گوناگون [[انسان]] است، با سُرفه (کِرمی که درختان را میخورد و از درون میپوساند) همریشه دانستهاند،<ref> لسانالعرب، ج ۶، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵؛ مفردات، ص۴۰۸، «سرف»؛ تفسیر المنار، ج ۶، ص۳۵۱.</ref> افزون بر این، بررسی موارد کاربرد [[اسراف]] در [[قرآن]] نشان میدهد که بین آن و دیگر مفاهیم فراگیر و کلیدی، در محدوده [[ضد]] ارزشها چون [[کفر]]، [[ظلم]]، [[فسق]] و... [[ارتباط]] عمیق مفهومی و پیوند گسترده مصداقی برقرار است.<ref>مفاهیم اخلاقی، ص۳۱۳ ـ ۳۱۴، ۳۵۳ ـ ۳۵۹.</ref> | چون اسراف همواره با نوعی زیادهروی و گاه کوتاهی ملازم و در همه مصادیق آن به نحوی [[سرپیچی]] از فرمانهای [[الهی]] نمایان است،<ref>نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷ ـ ۳۰۸؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۳۶۹.</ref> با [[فساد]] [[ارتباط مستقیم]] دارد {{متن قرآن|وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ}}<ref>«و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید» سوره شعراء، آیه ۱۵۱.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ}}<ref>«آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۲.</ref>،<ref>نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷ ـ ۳۰۹.</ref> زیرا بر هم زدن حالت [[تعادل]] در هر امری، موجب فساد در آن میشود،<ref>تفسیر المنار، ج ۶، ص۳۵۲؛ الفرقان، ج ۱۵، ص۱۶۹؛ المیزان، ج ۱۵، ص۳۰۶.</ref> بر همین اساس، اسراف را که نابود کننده امکانات و داراییهای گوناگون [[انسان]] است، با سُرفه (کِرمی که درختان را میخورد و از درون میپوساند) همریشه دانستهاند،<ref> لسانالعرب، ج ۶، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵؛ مفردات، ص۴۰۸، «سرف»؛ تفسیر المنار، ج ۶، ص۳۵۱.</ref> افزون بر این، بررسی موارد کاربرد [[اسراف]] در [[قرآن]] نشان میدهد که بین آن و دیگر مفاهیم فراگیر و کلیدی، در محدوده [[ضد]] ارزشها چون [[کفر]]، [[ظلم]]، [[فسق]] و... [[ارتباط]] عمیق مفهومی و پیوند گسترده مصداقی برقرار است.<ref>مفاهیم اخلاقی، ص۳۱۳ ـ ۳۱۴، ۳۵۳ ـ ۳۵۹.</ref> |