پرش به محتوا

اسماء بنت عمیس در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه '
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه ')
خط ۱۱: خط ۱۱:
در دوران [[هجرت]] سه [[فرزند]] به [[دنیا]] آورد: [[عبدالله]]، که بعدها [[همسر]] [[حضرت زینب]]، [[دختر امیرالمؤمنین]] {{ع}} شد، [[محمد]] و [[عون]]؛ و ظاهراً از [[جعفر]] همین سه [[فرزند]] را داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ البته فرزندان اسماء از جعفر طیار را متعدد ذکر کرده‌اند؛ مثلاً در الاحتجاج طبرسی (ج۱، ص۱۲۵) این اسامی آمده است: عبدالله، عون (شهید شده در کربلا)، محمد اکبر (شهید شده در صفین)، محمد اصغر (شهید شده در کربلا)، عبدالله اکبر (او یکی از افراد مشهور به اجواد (بخشندگان) بنی هاشم است؛ دیگر اجواد بنی‌هاشم عبارت‌اند از: امام حسن {{ع}}، امام حسین {{ع}}، عبدالله بن عباس، عبدالله اکبر (قطب السخاء) که در جنگ‌های صفین و جمل شرکت کرده است)، عبدالله اصغر، حمید و حسین.</ref>.
در دوران [[هجرت]] سه [[فرزند]] به [[دنیا]] آورد: [[عبدالله]]، که بعدها [[همسر]] [[حضرت زینب]]، [[دختر امیرالمؤمنین]] {{ع}} شد، [[محمد]] و [[عون]]؛ و ظاهراً از [[جعفر]] همین سه [[فرزند]] را داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ البته فرزندان اسماء از جعفر طیار را متعدد ذکر کرده‌اند؛ مثلاً در الاحتجاج طبرسی (ج۱، ص۱۲۵) این اسامی آمده است: عبدالله، عون (شهید شده در کربلا)، محمد اکبر (شهید شده در صفین)، محمد اصغر (شهید شده در کربلا)، عبدالله اکبر (او یکی از افراد مشهور به اجواد (بخشندگان) بنی هاشم است؛ دیگر اجواد بنی‌هاشم عبارت‌اند از: امام حسن {{ع}}، امام حسین {{ع}}، عبدالله بن عباس، عبدالله اکبر (قطب السخاء) که در جنگ‌های صفین و جمل شرکت کرده است)، عبدالله اصغر، حمید و حسین.</ref>.


هنگام [[فتح خیبر]] [[جعفر]] و اسماء از [[مهاجرت]] بازگشتند، در این هنگام [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا أَنَا أَفْرَحُ أَكثر بِقُدُومِ جَعْفَرٍ أَمْ بِفَتْحِ خَيْبَرَ}}<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۷۲.</ref>؛ اسماء پس از آن‌که همسرش [[جعفر]]، در [[جنگ موته]] کشته شد به همسری [[ابوبکر]] درآمد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ ظاهراً سال ازدواج اسماء با ابوبکر بن ابی قحافه در سال وقوع جنگ حنین است (الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۴).</ref> و برای او هم [[محمد بن ابی بکر]] را به [[دنیا]] آورد<ref>عمدة المطالب، ابن عنبه، ص۳۶.</ref> که یکی از فدائیان [[امام علی]] {{ع}} بود و [[امام علی]] {{ع}} نیز به ایشان بسیار علاقه‌مند بودند و مکرر می‌فرمودند: "محمد فرزند من است از صلب ابی‌بکر"<ref>{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ {{ع}}: كَانَتِ النَّجَابَةُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ لَا مِنْ قِبَلِ أَبِيهِ}} (الاختصاص، شیخ مفید، ص۷۰). محمد بن ابی بکر در سال حجة الوداع در منطقه بیداء متولد شد (الهدایه، شیخ صدوق، ص۱۰۰).</ref>.
هنگام [[فتح خیبر]] [[جعفر]] و اسماء از [[مهاجرت]] بازگشتند، در این هنگام [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا أَنَا أَفْرَحُ أَكثر بِقُدُومِ جَعْفَرٍ أَمْ بِفَتْحِ خَيْبَرَ}}<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۷۲.</ref>؛ اسماء پس از آنکه همسرش [[جعفر]]، در [[جنگ موته]] کشته شد به همسری [[ابوبکر]] درآمد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ ظاهراً سال ازدواج اسماء با ابوبکر بن ابی قحافه در سال وقوع جنگ حنین است (الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۴).</ref> و برای او هم [[محمد بن ابی بکر]] را به [[دنیا]] آورد<ref>عمدة المطالب، ابن عنبه، ص۳۶.</ref> که یکی از فدائیان [[امام علی]] {{ع}} بود و [[امام علی]] {{ع}} نیز به ایشان بسیار علاقه‌مند بودند و مکرر می‌فرمودند: "محمد فرزند من است از صلب ابی‌بکر"<ref>{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ {{ع}}: كَانَتِ النَّجَابَةُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ لَا مِنْ قِبَلِ أَبِيهِ}} (الاختصاص، شیخ مفید، ص۷۰). محمد بن ابی بکر در سال حجة الوداع در منطقه بیداء متولد شد (الهدایه، شیخ صدوق، ص۱۰۰).</ref>.


پس از درگذشت [[ابوبکر]]، او [[افتخار]] همسری امیرالمؤمنین علی بن [[ابی‌طالب]] {{ع}} را یافت و از آن حضرت هم [[فرزندی]] به نام [[یحیی]] آورد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵.</ref>؛ گرچه بعضی [[فرزند]] دیگری به نام [[عون]] را نیز ذکر کرده‌اند<ref>عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۳۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.</ref>.
پس از درگذشت [[ابوبکر]]، او [[افتخار]] همسری امیرالمؤمنین علی بن [[ابی‌طالب]] {{ع}} را یافت و از آن حضرت هم [[فرزندی]] به نام [[یحیی]] آورد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵.</ref>؛ گرچه بعضی [[فرزند]] دیگری به نام [[عون]] را نیز ذکر کرده‌اند<ref>عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۳۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.</ref>.
خط ۲۴: خط ۲۴:
هنگامی که [[پیامبر اسلام]] لشکری را به [[سرزمین]] [[موته]] فرستاد، [[زید بن حارثه]] را [[فرمانده]] ایشان قرار داد و [[پرچم]] را به وی سپرد و فرمود: "اگر [[زید]] کشته شد، [[جعفر بن ابی‌طالب]] {{ع}} [[فرمانده]] شماست و اگر [[جعفر]] کشته شد [[عبدالله بن رواحه]] [[فرمانده]] باشد و اگر او هم [[شهید]] شد هر که را خواستید به عنوان [[فرمانده]] [[انتخاب]] کنید". مردی از [[یهود]] که حاضر بود گفت: "اگر [[محمد]]، [[رسول خدا]] باشد این سه نفر کشته می‌شوند". [[مردم]] پرسیدند: از کجا می‌گویی؟ او گفت: "انبیای بنی‌اسراییل اگر دو نفر یا صد نفر را به ترتیب [[فرماندهی]] می‌دادند، همه کشته می‌شدند".
هنگامی که [[پیامبر اسلام]] لشکری را به [[سرزمین]] [[موته]] فرستاد، [[زید بن حارثه]] را [[فرمانده]] ایشان قرار داد و [[پرچم]] را به وی سپرد و فرمود: "اگر [[زید]] کشته شد، [[جعفر بن ابی‌طالب]] {{ع}} [[فرمانده]] شماست و اگر [[جعفر]] کشته شد [[عبدالله بن رواحه]] [[فرمانده]] باشد و اگر او هم [[شهید]] شد هر که را خواستید به عنوان [[فرمانده]] [[انتخاب]] کنید". مردی از [[یهود]] که حاضر بود گفت: "اگر [[محمد]]، [[رسول خدا]] باشد این سه نفر کشته می‌شوند". [[مردم]] پرسیدند: از کجا می‌گویی؟ او گفت: "انبیای بنی‌اسراییل اگر دو نفر یا صد نفر را به ترتیب [[فرماندهی]] می‌دادند، همه کشته می‌شدند".


پس از گذشت مدتی یک روز [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از [[نماز صبح]] به [[منبر]] رفته، فرمودند: "الان [[برادران]] شما با [[مشرکین]] شروع به [[جنگ]] کردند" و سپس حملات و حرکاتی که هر یک از [[لشکریان]] [[اسلام]] در میدان [[جنگ]] انجام می‌دادند، مانند کسی که از نزدیک [[مشاهده]] می‌کند، بیان می‌‌فرمودند، تا آنکه فرمودند: "الان [[زید بن حارثه]] [[شهید]] شد و [[پرچم]] به [[زمین]] افتاد، [[جعفر]] [[پرچم]] را بلند کرد و به طرف [[دشمن]] رفت. [[دست]] [[جعفر]] را قطع کردند [[پرچم]] را به دست دیگر گرفت، [[دست]] دیگرش هم بریده شد، [[پرچم]] را به سینه چسبانید، [[جعفر]] هم کشته شد و [[پرچم]] به [[زمین]] افتاد". سپس فرمودند: "پرچم را [[عبدالله بن رواحه]] برداشت و از [[کفار]] فلان تعداد را کشت و از [[مسلمین]] چند نفر کشته شدند"؛ تا آن‌که تمام اوضاع میدان [[جنگ]] را بیان داشتند. سپس فرمودند: "عبدالله هم کشته شد و [[پرچم]] را [[خالد بن ولید]] به دست گرفت".
پس از گذشت مدتی یک روز [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از [[نماز صبح]] به [[منبر]] رفته، فرمودند: "الان [[برادران]] شما با [[مشرکین]] شروع به [[جنگ]] کردند" و سپس حملات و حرکاتی که هر یک از [[لشکریان]] [[اسلام]] در میدان [[جنگ]] انجام می‌دادند، مانند کسی که از نزدیک [[مشاهده]] می‌کند، بیان می‌‌فرمودند، تا آنکه فرمودند: "الان [[زید بن حارثه]] [[شهید]] شد و [[پرچم]] به [[زمین]] افتاد، [[جعفر]] [[پرچم]] را بلند کرد و به طرف [[دشمن]] رفت. [[دست]] [[جعفر]] را قطع کردند [[پرچم]] را به دست دیگر گرفت، [[دست]] دیگرش هم بریده شد، [[پرچم]] را به سینه چسبانید، [[جعفر]] هم کشته شد و [[پرچم]] به [[زمین]] افتاد". سپس فرمودند: "پرچم را [[عبدالله بن رواحه]] برداشت و از [[کفار]] فلان تعداد را کشت و از [[مسلمین]] چند نفر کشته شدند"؛ تا آنکه تمام اوضاع میدان [[جنگ]] را بیان داشتند. سپس فرمودند: "عبدالله هم کشته شد و [[پرچم]] را [[خالد بن ولید]] به دست گرفت".


[[پیامبر]] {{صل}} سپس از [[منبر]] پایین آمد و به [[خانه]] [[جعفر بن ابی‌طالب]] رفت و به اسماء فرمود: "اسماء! [[فرزندان]] [[جعفر]] کجا هستند؟" او ایشان را به حضور [[پیامبر]] {{صل}} آورد.
[[پیامبر]] {{صل}} سپس از [[منبر]] پایین آمد و به [[خانه]] [[جعفر بن ابی‌طالب]] رفت و به اسماء فرمود: "اسماء! [[فرزندان]] [[جعفر]] کجا هستند؟" او ایشان را به حضور [[پیامبر]] {{صل}} آورد.
خط ۵۰: خط ۵۰:
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در حال نشسته [[نماز]] خواند و برای [[رکوع]] و [[سجود]] اشاره می‌فرمود تا آنکه [[آفتاب]] غروب کرد و دیگر اثری از آن دیده نمی‌شد.
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در حال نشسته [[نماز]] خواند و برای [[رکوع]] و [[سجود]] اشاره می‌فرمود تا آنکه [[آفتاب]] غروب کرد و دیگر اثری از آن دیده نمی‌شد.


[[پیامبر]] {{صل}} برخاست و از [[علی]] {{ع}} پسید: [[نماز عصر]] را به جا آورد‌ه‌ای؟ [[علی]] {{ع}} فرمود: "نه، زیرا تصور کردم که شما هم به جا نیاورده‌اید تا آن‌که سر به زانوی من نهادید و من نخواستم با بیدار کردن شما، شما را ناراحت کرده باشم".
[[پیامبر]] {{صل}} برخاست و از [[علی]] {{ع}} پسید: [[نماز عصر]] را به جا آورد‌ه‌ای؟ [[علی]] {{ع}} فرمود: "نه، زیرا تصور کردم که شما هم به جا نیاورده‌اید تا آنکه سر به زانوی من نهادید و من نخواستم با بیدار کردن شما، شما را ناراحت کرده باشم".


[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "بار خدایا! این بنده‌ات به خاطر [[پیامبر]] تو این کار را کرده است، [[خورشید]] را برگردان تا نمازش را به جا آورد". آن‌گاه [[مشاهده]] کردیم که [[جهان]] روشن شد و [[آفتاب]] بازگشت؛ سپس [[علی]] {{ع}} [[وضو]] گرفت و [[فریضه الهی]] را به جا آورد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹، ص۵۴۷؛ الأمالی، شیخ مفید، ص۹۴؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۴۸۳-۴۸۴.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۵.</ref>.
[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "بار خدایا! این بنده‌ات به خاطر [[پیامبر]] تو این کار را کرده است، [[خورشید]] را برگردان تا نمازش را به جا آورد". آن‌گاه [[مشاهده]] کردیم که [[جهان]] روشن شد و [[آفتاب]] بازگشت؛ سپس [[علی]] {{ع}} [[وضو]] گرفت و [[فریضه الهی]] را به جا آورد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹، ص۵۴۷؛ الأمالی، شیخ مفید، ص۹۴؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۴۸۳-۴۸۴.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۵.</ref>.
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
[[کنیز]] آمد و [[سلام]] را رساند، سپس [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد و موقعی که خواست برگردد دوباره [[آیه]] را قرائت نمود؛ [[علی]] {{ع}} فرمود: "به آن [[زن]] [[سلام]] برسان و بگو [[خدا]] مانع [[اراده]] ایشان خواهد شد و نمی‌توانند کاری انجام دهند".
[[کنیز]] آمد و [[سلام]] را رساند، سپس [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد و موقعی که خواست برگردد دوباره [[آیه]] را قرائت نمود؛ [[علی]] {{ع}} فرمود: "به آن [[زن]] [[سلام]] برسان و بگو [[خدا]] مانع [[اراده]] ایشان خواهد شد و نمی‌توانند کاری انجام دهند".


هنگام [[نماز]]، خالد پهلوی [[امیرالمؤمنین]] ایستاد و [[ابوبکر]] قبل از آن‌که [[سلام]] [[نماز]] را بگوید از این پیشنهاد پشیمان شد و با خود گفت ممکن است خالد نتواند کار را انجام دهد و سبب [[فتنه]] گردد، پس همواره تشهد را تکرار می‌کرد تا آن‌که گفت: {{متن حدیث|يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلَنَ مَا أَمَرْتُكَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُم‌}}؛ خالد! به آن چه [[دستور]] دادم عمل نکن.
هنگام [[نماز]]، خالد پهلوی [[امیرالمؤمنین]] ایستاد و [[ابوبکر]] قبل از آنکه [[سلام]] [[نماز]] را بگوید از این پیشنهاد پشیمان شد و با خود گفت ممکن است خالد نتواند کار را انجام دهد و سبب [[فتنه]] گردد، پس همواره تشهد را تکرار می‌کرد تا آنکه گفت: {{متن حدیث|يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلَنَ مَا أَمَرْتُكَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُم‌}}؛ خالد! به آن چه [[دستور]] دادم عمل نکن.


حضرت {{ع}} از خالد پرسید: به تو چه دستوری داده بود که سپس تو را از آن بازداشت؟
حضرت {{ع}} از خالد پرسید: به تو چه دستوری داده بود که سپس تو را از آن بازداشت؟
۲۱۸٬۲۱۵

ویرایش