اخلاق در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه '
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود') |
جز (جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه ') |
||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
=== طبیعی یا کسبی بودن [[اخلاق]] === | === طبیعی یا کسبی بودن [[اخلاق]] === | ||
[[فیلسوفان]] [[اخلاق]] بهطور معمول بر این نکته تأکید دارند که شکلگیری و [[تغییر]] خُلْق، امری اختیاری است: اخلاق بهطور کلّی چه [[نیکو]] و چه [[زشت]]، امری اکتسابی است و آدمی اگر خُلْق خاصّی نداشته باشد، میتواند آن را تحصیل کند و اگر آن را داشته باشد، نیکو باشد یا زشت، میتواند به [[تصمیم]] خود، ضدّ آن را برگزیند.<ref> التنبیه علی سبیل السعاده، ص۴۵.</ref> نراقی [[معتقد]] است: برخی از خُلْقیّات بهویژه آنهایی که به قوّه نظری آدمی مربوطاند مانند ذکا و [[تدبیر]]، اکتسابی نیستند و تغییر نمییابند. وی بیدرنگ تصریح میکند که این نوع خُلْقیّات، متعلّق [[تکلیف]] نیستند؛<ref>جامعالسعادات، ج۱، ص۵۸.</ref> امّا گویا اگر تأثیر این خُلْقیّات را در [[سعادت]] و [[شقاوت]] آدمی بپذیریم، چنانکه بهطور معمول حکیمان [[مسلمان]] میپذیرند، در آن صورت باید به [[میزان]] تأثیری که در سعادت و شقاوت دارند، آنها را قابل انعطاف و در [[اختیار انسان]] بدانیم، مگر | [[فیلسوفان]] [[اخلاق]] بهطور معمول بر این نکته تأکید دارند که شکلگیری و [[تغییر]] خُلْق، امری اختیاری است: اخلاق بهطور کلّی چه [[نیکو]] و چه [[زشت]]، امری اکتسابی است و آدمی اگر خُلْق خاصّی نداشته باشد، میتواند آن را تحصیل کند و اگر آن را داشته باشد، نیکو باشد یا زشت، میتواند به [[تصمیم]] خود، ضدّ آن را برگزیند.<ref> التنبیه علی سبیل السعاده، ص۴۵.</ref> نراقی [[معتقد]] است: برخی از خُلْقیّات بهویژه آنهایی که به قوّه نظری آدمی مربوطاند مانند ذکا و [[تدبیر]]، اکتسابی نیستند و تغییر نمییابند. وی بیدرنگ تصریح میکند که این نوع خُلْقیّات، متعلّق [[تکلیف]] نیستند؛<ref>جامعالسعادات، ج۱، ص۵۸.</ref> امّا گویا اگر تأثیر این خُلْقیّات را در [[سعادت]] و [[شقاوت]] آدمی بپذیریم، چنانکه بهطور معمول حکیمان [[مسلمان]] میپذیرند، در آن صورت باید به [[میزان]] تأثیری که در سعادت و شقاوت دارند، آنها را قابل انعطاف و در [[اختیار انسان]] بدانیم، مگر آنکه به مقوله [[بخت]] [[اخلاقی]] [[اعتقاد]] داشته باشیم. | ||
در [[قرآن کریم]]، آیهای که به [[صراحت]] بر طبیعی یا غیر قابل تبدیل بودن خُلْق خاص دلالت کند، وجود ندارد؛ امّا برخی از خُلْق و خویهای [[نکوهیده]] چنان مطرح شده که گویا طبیعیاند و آدمی را گریزی از آنها نیست؛ مثلا آدمی، آزمند و حریص [[آفریده]] شده: {{متن قرآن|إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا}}<ref>«بیگمان انسان را آزمندی بیشکیب آفریدهاند» سوره معارج، آیه ۱۹.</ref> یا [[عجول]] و بیتدبّر خلق شده است: {{متن قرآن|خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ}}<ref>«آدمی را از شتاب آفریدهاند» سوره انبیاء، آیه ۳۷.</ref><ref> المیزان، ج۱۳، ص۴۹.</ref> با [[تأمّل]] در اینگونه [[آیات]] میتوان دریافت که مقصود [[قرآن کریم]]، عدم امکان [[اصلاح]] آنها نیست؛<ref>نمونه، ج۱۳، ص۴۱۰.</ref> زیرا در همان [[آیه]] اخیر، بیدرنگ از خود [[انسان]] میخواهد که [[شتابزدگی]] و [[عجله]] را کنار بگذارد: {{متن قرآن|سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ}}<ref>«به زودی نشانههای خود را به شما نشان خواهم داد بنابراین از من شتاب مخواهید» سوره انبیاء، آیه ۳۷.</ref> تردیدی نیست که احتمال دارد برخی [[ویژگیهای جسمانی]] یا وراثتی یا محیطی، مقتضی پیدایش [[خُلق و خوی]] خاصّی شود؛ امّا این [[خلق و خوی]] هرگز از لوازم جدا نشدنی آن بهشمار نمیآید؛<ref> جامعالسعادات، ج۱، ص۵۷ـ۵۹؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۰ـ۳۳؛ المیزان، ج۱۳، ص۱۹۰.</ref> چنانکه قرآن کریم نیز تأکید دارد [[تکلیف الهی]] همواره به مقدورات [[آدمی]] تعلّق مییابد و مهمتر از آن اینکه [[سرنوشت]] نهایی انسان در گرو [[اختیار]] او است و به کسب یا اکتساب وی بستگی دارد: {{متن قرآن|لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ }}<ref>«خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکند: هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است» سوره بقره، آیه ۲۸۶.</ref> و این موضوع بدون پذیرش امکان [[تغییر]] در خُلقیّات انسان ممکن نیست.<ref>تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۸۳ـ۱۰۴.</ref> ممکن است برای طبیعی بودن [[ملکات]] (خُلْقوخویهای) [[اخلاقی]] به آیه {{متن قرآن|قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ }}<ref>«بگو: هر کس به فرا خور خویش کار میکند» سوره اسراء، آیه ۸۴.</ref> استناد شود. براساس ظاهر این آیه، [[اعمال آدمی]] تابع شاکله او است که همان طبع و [[سرشت]] غیر اکتسابی وی بهشمار میرود و شاکله هر کس نیز پیرو ساختار وجودی او است؛<ref> التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۳۶.</ref> بنابراین، [[سرنوشت انسان]] نیز که از رهگذر [[خُلق]] و خویها و به دنبال [[اعمال]] او شکل میگیرد، طبیعی و از پیش تعیین شده است. برخی [[روایات اسلامی]] نیز این مضمون را [[تأیید]] میکنند؛ مانند: {{متن حدیث| اَلشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ اَلسَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ}}<ref>کشفالخفاء، ج۱، ص۴۵۲.</ref> ولی [[تفسیر]] دیگری از این آیه که با مجموعه آموزههای [[قرآن]] در خصوص مسؤولیّت آدمی در برابر کارهای خود سازگار است، میپذیرد که شاکله انسان، نقش مهمّی در عمل او دارد؛ امّا خود شاکله محصول همین [[اعمال]] است. | در [[قرآن کریم]]، آیهای که به [[صراحت]] بر طبیعی یا غیر قابل تبدیل بودن خُلْق خاص دلالت کند، وجود ندارد؛ امّا برخی از خُلْق و خویهای [[نکوهیده]] چنان مطرح شده که گویا طبیعیاند و آدمی را گریزی از آنها نیست؛ مثلا آدمی، آزمند و حریص [[آفریده]] شده: {{متن قرآن|إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا}}<ref>«بیگمان انسان را آزمندی بیشکیب آفریدهاند» سوره معارج، آیه ۱۹.</ref> یا [[عجول]] و بیتدبّر خلق شده است: {{متن قرآن|خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ}}<ref>«آدمی را از شتاب آفریدهاند» سوره انبیاء، آیه ۳۷.</ref><ref> المیزان، ج۱۳، ص۴۹.</ref> با [[تأمّل]] در اینگونه [[آیات]] میتوان دریافت که مقصود [[قرآن کریم]]، عدم امکان [[اصلاح]] آنها نیست؛<ref>نمونه، ج۱۳، ص۴۱۰.</ref> زیرا در همان [[آیه]] اخیر، بیدرنگ از خود [[انسان]] میخواهد که [[شتابزدگی]] و [[عجله]] را کنار بگذارد: {{متن قرآن|سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ}}<ref>«به زودی نشانههای خود را به شما نشان خواهم داد بنابراین از من شتاب مخواهید» سوره انبیاء، آیه ۳۷.</ref> تردیدی نیست که احتمال دارد برخی [[ویژگیهای جسمانی]] یا وراثتی یا محیطی، مقتضی پیدایش [[خُلق و خوی]] خاصّی شود؛ امّا این [[خلق و خوی]] هرگز از لوازم جدا نشدنی آن بهشمار نمیآید؛<ref> جامعالسعادات، ج۱، ص۵۷ـ۵۹؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۰ـ۳۳؛ المیزان، ج۱۳، ص۱۹۰.</ref> چنانکه قرآن کریم نیز تأکید دارد [[تکلیف الهی]] همواره به مقدورات [[آدمی]] تعلّق مییابد و مهمتر از آن اینکه [[سرنوشت]] نهایی انسان در گرو [[اختیار]] او است و به کسب یا اکتساب وی بستگی دارد: {{متن قرآن|لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ }}<ref>«خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکند: هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است» سوره بقره، آیه ۲۸۶.</ref> و این موضوع بدون پذیرش امکان [[تغییر]] در خُلقیّات انسان ممکن نیست.<ref>تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۸۳ـ۱۰۴.</ref> ممکن است برای طبیعی بودن [[ملکات]] (خُلْقوخویهای) [[اخلاقی]] به آیه {{متن قرآن|قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ }}<ref>«بگو: هر کس به فرا خور خویش کار میکند» سوره اسراء، آیه ۸۴.</ref> استناد شود. براساس ظاهر این آیه، [[اعمال آدمی]] تابع شاکله او است که همان طبع و [[سرشت]] غیر اکتسابی وی بهشمار میرود و شاکله هر کس نیز پیرو ساختار وجودی او است؛<ref> التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۳۶.</ref> بنابراین، [[سرنوشت انسان]] نیز که از رهگذر [[خُلق]] و خویها و به دنبال [[اعمال]] او شکل میگیرد، طبیعی و از پیش تعیین شده است. برخی [[روایات اسلامی]] نیز این مضمون را [[تأیید]] میکنند؛ مانند: {{متن حدیث| اَلشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ اَلسَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ}}<ref>کشفالخفاء، ج۱، ص۴۵۲.</ref> ولی [[تفسیر]] دیگری از این آیه که با مجموعه آموزههای [[قرآن]] در خصوص مسؤولیّت آدمی در برابر کارهای خود سازگار است، میپذیرد که شاکله انسان، نقش مهمّی در عمل او دارد؛ امّا خود شاکله محصول همین [[اعمال]] است. | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
برخی [[روایات]] بر این [[تفسیر]] تصریح دارند؛ ازجمله این [[روایت]] که [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} درباره چگونگی نقش [[گناه]] و [[اعمال زشت]] در شکلگیری [[جان آدمی]] میفرماید: وقتی کسی گناه میکند، در [[قلب]] او نقطه سیاهی پدید میآید که با [[توبه]] [[پاک]] میشود؛ امّا چنانچه به گناه ادامه دهد، سیاهی، همه قلب او را فرا میگیرد و دیگر هرگز [[رستگار]] نمیشود.<ref>الکافی، ج۲، ص۲۷۱.</ref> افزون بر اینکه برخی [[آیات]] مانند: {{متن قرآن|كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ}}<ref>«نه چنین است؛ بلکه آنچه میکردهاند بر دلهاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴.</ref> رین (چرک) و پلیدیهای نشسته بر جان آدمی (شاکله بد) را به خود وی نسبت میدهد و آیاتی دیگر، به روشنی [[اخلاق]] را قابل [[تغییر]] میداند؛ اعمّ از آیاتی که در آن واژه "تغییر" بهکار رفته و به اشخاص نسبت داده شده است؛ مانند: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«آن، از این روست که خداوند نعمتی را که به گروهی بخشیده است نمیگرداند تا آنان آنچه در خود دارند بگردانند و بیگمان خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۵۳.</ref> یا آیاتی که بدون واژه تغییر، دستورالعملهای [[اخلاقی]] را بیان میکند؛ مانند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref>، {{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.</ref>، {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref><ref> تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۹۲ـ۹۳؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۳ـ۳۴.</ref> بنابراین، آیات و روایاتی که بهگونهای بر طبیعی بودن شاکله آدمی دلالت دارند، باید در پرتو آیات و روایات صریح که شاکله [[انسان]] را اکتسابی میدانند، اینگونه تفسیر شوند که افراد انسان براساس [[جبر]] محیط و [[قانون]] [[وراثت]] و برحسب اقتضای [[نظام احسن]] با تفاوتهایی طبیعی و خلقیّاتی خاص [[آفریده]] شدهاند ـ چنانکه مقتضای آیات و روایات دسته اوّل همین است ـ ولی امور یادشده، [[انسان]] را در مسیری مشخّص که به پیمودن آن مجبور باشد و نتواند در آن تغییری ایجاد کند، قرار نمیدهند؛ بلکه وی با استفاده از [[قدرت]] و [[اختیار]] خداداد میتواند در برابر خُلقیّات و صفات طبیعی خویش [[مقاومت]] کرده، خود را آنگونه که میخواهد بسازد؛ چنانکه مقتضای [[آیات]] و [[روایات]] دسته دوم چنین است. | برخی [[روایات]] بر این [[تفسیر]] تصریح دارند؛ ازجمله این [[روایت]] که [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} درباره چگونگی نقش [[گناه]] و [[اعمال زشت]] در شکلگیری [[جان آدمی]] میفرماید: وقتی کسی گناه میکند، در [[قلب]] او نقطه سیاهی پدید میآید که با [[توبه]] [[پاک]] میشود؛ امّا چنانچه به گناه ادامه دهد، سیاهی، همه قلب او را فرا میگیرد و دیگر هرگز [[رستگار]] نمیشود.<ref>الکافی، ج۲، ص۲۷۱.</ref> افزون بر اینکه برخی [[آیات]] مانند: {{متن قرآن|كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ}}<ref>«نه چنین است؛ بلکه آنچه میکردهاند بر دلهاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴.</ref> رین (چرک) و پلیدیهای نشسته بر جان آدمی (شاکله بد) را به خود وی نسبت میدهد و آیاتی دیگر، به روشنی [[اخلاق]] را قابل [[تغییر]] میداند؛ اعمّ از آیاتی که در آن واژه "تغییر" بهکار رفته و به اشخاص نسبت داده شده است؛ مانند: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«آن، از این روست که خداوند نعمتی را که به گروهی بخشیده است نمیگرداند تا آنان آنچه در خود دارند بگردانند و بیگمان خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۵۳.</ref> یا آیاتی که بدون واژه تغییر، دستورالعملهای [[اخلاقی]] را بیان میکند؛ مانند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref>، {{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.</ref>، {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref><ref> تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۹۲ـ۹۳؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۳ـ۳۴.</ref> بنابراین، آیات و روایاتی که بهگونهای بر طبیعی بودن شاکله آدمی دلالت دارند، باید در پرتو آیات و روایات صریح که شاکله [[انسان]] را اکتسابی میدانند، اینگونه تفسیر شوند که افراد انسان براساس [[جبر]] محیط و [[قانون]] [[وراثت]] و برحسب اقتضای [[نظام احسن]] با تفاوتهایی طبیعی و خلقیّاتی خاص [[آفریده]] شدهاند ـ چنانکه مقتضای آیات و روایات دسته اوّل همین است ـ ولی امور یادشده، [[انسان]] را در مسیری مشخّص که به پیمودن آن مجبور باشد و نتواند در آن تغییری ایجاد کند، قرار نمیدهند؛ بلکه وی با استفاده از [[قدرت]] و [[اختیار]] خداداد میتواند در برابر خُلقیّات و صفات طبیعی خویش [[مقاومت]] کرده، خود را آنگونه که میخواهد بسازد؛ چنانکه مقتضای [[آیات]] و [[روایات]] دسته دوم چنین است. | ||
قول به طبیعی بودن بخشی از [[اخلاق]]، به [[افلاطون]] نسبت داده شده است. برخی طبیعی بودن را بهمعنای غیر قابل [[تغییر]] بودن دانستهاند؛ ولی [[صاحب نظران]] آن را به این معنا دانستهاند که برخی از خُلقیّات در حدّ [[ملکه]] است؛ بهگونهای که تغییر در آن دشوار، و در عین حال ممکن است.<ref>تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۸۴ـ۸۶.</ref> میتوان گفت: از دیدگاه [[قرآن کریم]]، دو عنصر در شاکله [[انسان]] اثر میگذارد و [[شخصیت]] [[واقعی]] او را میسازد و [[انسانها]] را به رغم شباهتهای ظاهری که باهم دارند، از لحاظ [[باطنی]] و جوهری متفاوت میکند: یکی [[علم]] و [[ایمان به خداوند]] و گفتههای او است: {{متن قرآن|قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟» سوره زمر، آیه ۹.</ref>، {{متن قرآن|أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ}}<ref>«آیا آنکه مؤمن است همگون کسی است که نافرمان است؟ (هرگز) برابر نیستند» سوره سجده، آیه ۱۸.</ref> [[ایمان]] و [[کفر]] لباسهایی نیستند که انسان بیآنکه [[هویت]] خود را عوض کند، یکی از آنها را بپوشد. از دیدگاه [[قرآن]] تبدیل [[ایمان]] به کفر، گم کردن [[راه راست]] که همان خود واقعی انسان است، بهشمار میرود: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ}}<ref>«و آنکه کفر را جایگزین ایمان کند، بیشک راه میانه را گم کرده است» سوره بقره، آیه ۱۰۸.</ref> عنصر دوم که در شاکله انسان تأثیر بسیاری دارد، همان [[عمل صالح]] است؛ | قول به طبیعی بودن بخشی از [[اخلاق]]، به [[افلاطون]] نسبت داده شده است. برخی طبیعی بودن را بهمعنای غیر قابل [[تغییر]] بودن دانستهاند؛ ولی [[صاحب نظران]] آن را به این معنا دانستهاند که برخی از خُلقیّات در حدّ [[ملکه]] است؛ بهگونهای که تغییر در آن دشوار، و در عین حال ممکن است.<ref>تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۸۴ـ۸۶.</ref> میتوان گفت: از دیدگاه [[قرآن کریم]]، دو عنصر در شاکله [[انسان]] اثر میگذارد و [[شخصیت]] [[واقعی]] او را میسازد و [[انسانها]] را به رغم شباهتهای ظاهری که باهم دارند، از لحاظ [[باطنی]] و جوهری متفاوت میکند: یکی [[علم]] و [[ایمان به خداوند]] و گفتههای او است: {{متن قرآن|قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟» سوره زمر، آیه ۹.</ref>، {{متن قرآن|أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ}}<ref>«آیا آنکه مؤمن است همگون کسی است که نافرمان است؟ (هرگز) برابر نیستند» سوره سجده، آیه ۱۸.</ref> [[ایمان]] و [[کفر]] لباسهایی نیستند که انسان بیآنکه [[هویت]] خود را عوض کند، یکی از آنها را بپوشد. از دیدگاه [[قرآن]] تبدیل [[ایمان]] به کفر، گم کردن [[راه راست]] که همان خود واقعی انسان است، بهشمار میرود: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ}}<ref>«و آنکه کفر را جایگزین ایمان کند، بیشک راه میانه را گم کرده است» سوره بقره، آیه ۱۰۸.</ref> عنصر دوم که در شاکله انسان تأثیر بسیاری دارد، همان [[عمل صالح]] است؛ آنکه آشکار و [[نهان]] [[انفاق]] میکند، با دیگری برابر نیست {{متن قرآن|ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«خداوند بندهای زرخرید را مثل میزند که توان هیچ کاری ندارد و کسی را که به او از خویش روزی نیکویی دادهایم و او پنهان و آشکار از آن میبخشد؛ آیا (این دو) برابرند؟ سپاس خداوند راست (که بیهمتاست) اما بیشتر آنان نمیدانند» سوره نحل، آیه ۷۵.</ref> و آنکه بر مسیر [[عدالت]] [[استقامت]] میورزد، با دیگران تفاوت دارد (نحل / ۱۶، ۷۶) و در یک [[کلام]]، کار بد، هرچند بسیار باشد، همسنگِ [[کار نیک]] نمیشود {{متن قرآن|قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref>«بگو ناپاک و پاک برابر نیستند حتی اگر بسیاری ناپاک، تو را به شگفتی آورد پس ای خردمندان! از خداوند پروا کنید، باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۱۰۰.</ref><ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | ||
=== [[حسن و قبح ذاتی]] یا [[الهی]] === | === [[حسن و قبح ذاتی]] یا [[الهی]] === | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
=== [[ثبات]] یا نسبیت [[اخلاق]] === | === [[ثبات]] یا نسبیت [[اخلاق]] === | ||
آیا ارزشهای اخلاقی برای فرد، [[جامعه]] یا دوره خاصّی، متفاوت از فرد، جامعه یا دوره دیگر است؟<ref>فلسفه اخلاق، ویلیام، ص۲۲۷ـ۲۳۱.</ref> بدون | آیا ارزشهای اخلاقی برای فرد، [[جامعه]] یا دوره خاصّی، متفاوت از فرد، جامعه یا دوره دیگر است؟<ref>فلسفه اخلاق، ویلیام، ص۲۲۷ـ۲۳۱.</ref> بدون آنکه بخواهیم نظریّههای گوناگون را دراین خصوص به تفصیل بررسی کنیم فقط دیدگاه مستفاد از [[قرآن کریم]] را به [[اجمال]] بیان میداریم. در بخش پیشین، نظریّه [[عینی]] بودن ارزشهای اخلاقی را مورد [[تأیید]] [[آیات قرآن]] دانستیم. در این صورت، بسیاری از تقریرهای نسبیگرایی مانند ذهنیگرایی و قراردادگرایی از دیدگاه قرآن کریم قابل پذیرش نیست. | ||
از سوی دیگر، با توجّه به آیات قرآن درمییابیم که ارزشهای اخلاقی، هرگز به تبع فرد یا جامعه یا جنس افراد متفاوت نمیشود. [[قرآن]]، همواره ذات [[انسان]] را اعمّ از مرد یا [[زن]]، [[عرب]] یا [[عجم]]، معاصر [[نزول]] یا غیر معاصر مورد خطاب [[اخلاقی]] قرار میدهد و از او میخواهد تا ارزشهای عینی اخلاقی را که [[جاودانه]] است، پاس دارد. در [[آیات]] متعدّدی، [[خداوند]] بهصورت مطلق میفرماید: [[ایمان]] و [[عمل صالح]]، سبب [[رستگاری]] است و این به فرد، [[ملّت]] یا دوره خاصی اختصاص ندارد: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ}}<ref>«کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند خوشا بر آنان و آنان را فرجام نیکوست» سوره رعد، آیه ۲۹.</ref> افزون بر این، در برخی آیات تصریح شده است که این موضوع برای زن و مرد مساوی است: {{متن قرآن|مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ }}<ref>«کسانی که کاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند چه مرد چه زن به بهشت درمیآیند» سوره غافر، آیه ۴۰.</ref> [[گواه]] [[جاودانگی]] و ثبات ارزشهای اخلاقی، خط فاصل [[ابدی]] است که خداوند بین دو گروه [[صالحان]] و گنهکاران در چگونگی [[زندگی]] و [[مرگ]] ایشان ترسیم میکند: {{متن قرآن|أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ}}<ref>«آیا کسانی که به گناهان دست یازیدهاند گمان دارند که آنان را همانند کسانی قرار میدهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به گونهای که زندگانی و مرگشان همگون باشد؟! بد داوری میکنند!» سوره جاثیه، آیه ۲۱.</ref><ref>ر. ک: مجموعه آثار، ج۱۳، مقاله ۳ «نقدی بر مارکسیسم».</ref> البتّه ناگفته پیداست که [[اصول اخلاقی]] [[ثابت]] میتوانند مایه [[پیشرفت]] و تعالی افراد و [[جوامع]] باشند و آنان را [[اصلاح]] کنند وگرنه چنانچه اصول اخلاقی دستخوش [[تغییر]] و تحوّل باشند به جای نقش آفرینی، خود دنباله رو هر وضع و شرایط خواهند گردید<ref>اخلاق در قرآن، ج۱، ص۶۷.</ref><ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | از سوی دیگر، با توجّه به آیات قرآن درمییابیم که ارزشهای اخلاقی، هرگز به تبع فرد یا جامعه یا جنس افراد متفاوت نمیشود. [[قرآن]]، همواره ذات [[انسان]] را اعمّ از مرد یا [[زن]]، [[عرب]] یا [[عجم]]، معاصر [[نزول]] یا غیر معاصر مورد خطاب [[اخلاقی]] قرار میدهد و از او میخواهد تا ارزشهای عینی اخلاقی را که [[جاودانه]] است، پاس دارد. در [[آیات]] متعدّدی، [[خداوند]] بهصورت مطلق میفرماید: [[ایمان]] و [[عمل صالح]]، سبب [[رستگاری]] است و این به فرد، [[ملّت]] یا دوره خاصی اختصاص ندارد: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ}}<ref>«کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند خوشا بر آنان و آنان را فرجام نیکوست» سوره رعد، آیه ۲۹.</ref> افزون بر این، در برخی آیات تصریح شده است که این موضوع برای زن و مرد مساوی است: {{متن قرآن|مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ }}<ref>«کسانی که کاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند چه مرد چه زن به بهشت درمیآیند» سوره غافر، آیه ۴۰.</ref> [[گواه]] [[جاودانگی]] و ثبات ارزشهای اخلاقی، خط فاصل [[ابدی]] است که خداوند بین دو گروه [[صالحان]] و گنهکاران در چگونگی [[زندگی]] و [[مرگ]] ایشان ترسیم میکند: {{متن قرآن|أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ}}<ref>«آیا کسانی که به گناهان دست یازیدهاند گمان دارند که آنان را همانند کسانی قرار میدهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به گونهای که زندگانی و مرگشان همگون باشد؟! بد داوری میکنند!» سوره جاثیه، آیه ۲۱.</ref><ref>ر. ک: مجموعه آثار، ج۱۳، مقاله ۳ «نقدی بر مارکسیسم».</ref> البتّه ناگفته پیداست که [[اصول اخلاقی]] [[ثابت]] میتوانند مایه [[پیشرفت]] و تعالی افراد و [[جوامع]] باشند و آنان را [[اصلاح]] کنند وگرنه چنانچه اصول اخلاقی دستخوش [[تغییر]] و تحوّل باشند به جای نقش آفرینی، خود دنباله رو هر وضع و شرایط خواهند گردید<ref>اخلاق در قرآن، ج۱، ص۶۷.</ref><ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
بحث معیار اخلاقی که در کتابهای فلسفهاخلاق غربی به نام [[اخلاق هنجاری]] (normativeethics) معروف است در صدد یافتن پاسخ به این [[پرسش]] است که مصدر و اساس [[ارزشهای اخلاقی]] چیست؟ برای مثال، چرا [[عدالت]] نیکوست و [[ظلم]] بد است <ref>مسأله باید و هست، ص۱۶.</ref> زیرا این بحث از مهمّترین مباحث [[فلسفه]] [[اخلاق]] بوده حلقه وصل فلسفه اخلاق با [[علم اخلاق]] است. مکاتب اخلاقی را بهطور معمول براساس نوع معیاری که ارائه میدهند، به دو گروه و ظیفهگرایانه و غایتگرایانه تقسیم میکنند؛<ref>ر. ک: فلسفه اخلاق، ویلیام، فصل دوم.</ref> گرچه امروزه اخلاق فضیلتگرایانه بهصورت گروه متفاوت مطرح است. ما بدون وارد شدن به جزئیّات، به معیار اخلاقی [[قرآن کریم]] اشارهای خواهیم کرد؛ سپس تناسب آن را با سه گروه مذکور از مکاتب اخلاقی توضیح میدهیم. | بحث معیار اخلاقی که در کتابهای فلسفهاخلاق غربی به نام [[اخلاق هنجاری]] (normativeethics) معروف است در صدد یافتن پاسخ به این [[پرسش]] است که مصدر و اساس [[ارزشهای اخلاقی]] چیست؟ برای مثال، چرا [[عدالت]] نیکوست و [[ظلم]] بد است <ref>مسأله باید و هست، ص۱۶.</ref> زیرا این بحث از مهمّترین مباحث [[فلسفه]] [[اخلاق]] بوده حلقه وصل فلسفه اخلاق با [[علم اخلاق]] است. مکاتب اخلاقی را بهطور معمول براساس نوع معیاری که ارائه میدهند، به دو گروه و ظیفهگرایانه و غایتگرایانه تقسیم میکنند؛<ref>ر. ک: فلسفه اخلاق، ویلیام، فصل دوم.</ref> گرچه امروزه اخلاق فضیلتگرایانه بهصورت گروه متفاوت مطرح است. ما بدون وارد شدن به جزئیّات، به معیار اخلاقی [[قرآن کریم]] اشارهای خواهیم کرد؛ سپس تناسب آن را با سه گروه مذکور از مکاتب اخلاقی توضیح میدهیم. | ||
[[انسان]] از دیدگاه [[قرآن]] تنها با نزدیک شدن به [[خداوند]]، [[آرامش]] میگیرد و همه [[کوشش]] او تنها با توجّه به این [[هدف]] معنا مییابد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ}}<ref>«ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.</ref> بنابراین، مصدر و منشأ ارزشهای اخلاقی در دیدگاه قرآن [[قرب الهی]] است که با تعبیرهای گوناگونی مانند "[[فلاح]]"، "[[فوز]]"، "[[نجات]]" و "[[هدایت]]" بدان اشاره میشود.<ref>اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۰ـ۳۵.</ref> خوب بودن [[ملکات نفسانی]] و [[اعمال انسان]] درصورتی است که با قرب الهی رابطهای مستقیم داشته، [[آدمی]] را به خداوند نزدیک کنند و بد بودن آنها درصورتی است که با [[مقام قرب الهی]] یا [[سعادت ابدی]] [[انسان]] رابطهای معکوس داشته باشند. برخی از [[عالمان]] معاصر این رابطه [[تکوینی]] و [[واقعی]] را مبنای تحلیل جملههای اخلاقی میدانند.<ref>فلسفه اخلاق، مصباح، ص۲۷ـ۳۱.</ref> نکته مهمّ، تحلیل سعادت ابدی یا مقام قرب الهی است و گرنه به گفته ارسطو، با این مطلب که آدمی در پی [[سعادت]] است، کمتر کسی مخالفت میکند.<ref>اخلاق نیکو ماخوس، ص۱۷.</ref> [[اخلاق]] ارسطویی که میان [[عالمان]] [[مسلمان]] پذیرش بسیاری داشته است، بر نقش اصلی و مهمّ [[شکوفایی]] قوّه نظری [[انسان]] در [[سعادت]] او تأکید دارد و از این حالت، به نظرپردازی یا [[تأمّل]] (Contemplation) که عبارت از حالت استغراق در [[شهود حقایق]] غایی مانند [[خداوند]] است، تعبیر میکند؛ البتّه [[فضیلتهای اخلاقی]] نیز در [[سعادت انسان]] تأثیر دارند؛ امّا بنابر یکی از [[تفاسیر]] مهمّ ارسطو ([[تفسیر]] معروف به [[عقلانی]]) که اتفاقاً در [[فلسفه]] و [[عرفان اسلامی]] هم انعکاس فراوانی دارد، [[ارزش]] فضیلتهای اخلاقی برای فراهم ساختن شرایط تأمّل است؛<ref>ارغنون، ش ۱۶، ص۹۹ـ۱۱۰.</ref> امّا این تفسیر از سعادت و [[قرب الهی]] که به [[عمل صالح]] نقش تبعی میدهد، نمیتواند مورد [[تأیید]] [[قرآن کریم]] باشد. احتمالا برای ردّ چنین نگرشی است که در قرآن کریم عمل صالح بهطور معمول در کنار [[ایمان]] و [[معرفت به خداوند]] آمده است، تا نشان دهد که برای رسیدن به قرب الهی باید با دو بال ایمان و عمل صالح پرواز کرد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند بهشتیاند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۸۲.</ref> به تعبیر زیبای قرآن کریم، رابطه ایمان و عمل صالح دو سویه است و هر کدام در دیگری اثر میگذارد. [[کلام]] [[پاک]] که کنایه از [[اعتقادات]] درست و مقولهای نظری است، رو بهسوی خداوند دارد؛ امّا عمل صالح است که آن را بالا میبرد و ارتقا میدهد: {{متن قرآن|إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}}<ref>«سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref> بنابراین، میتوان گفت که معیار [[اخلاقی]] [[قرآن]]، از جهتی غایتگرایانه است؛ امّا چون سعادت را در گستره [[حیات]] [[آخرتی]] انسان هم ملحوظ میدارد، [[آدمی]] را به تعبّدی عقلانی به [[وحی]] فرا میخواند تا در پرتو [[روشنایی]] وحی، [[راه]] [[سعادت ابدی]] را دریابد و از این [[جهت]] به اخلاقهای وظیفهگرایانه شبیه است و سرانجام چون [[سیر و سلوک]] در مسیر سعادت ابدی را شکوفایی [[واقعی]] انسان میداند، شبیه اخلاقهای فضیلتگرایانه است. نتیجه | [[انسان]] از دیدگاه [[قرآن]] تنها با نزدیک شدن به [[خداوند]]، [[آرامش]] میگیرد و همه [[کوشش]] او تنها با توجّه به این [[هدف]] معنا مییابد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ}}<ref>«ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.</ref> بنابراین، مصدر و منشأ ارزشهای اخلاقی در دیدگاه قرآن [[قرب الهی]] است که با تعبیرهای گوناگونی مانند "[[فلاح]]"، "[[فوز]]"، "[[نجات]]" و "[[هدایت]]" بدان اشاره میشود.<ref>اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۰ـ۳۵.</ref> خوب بودن [[ملکات نفسانی]] و [[اعمال انسان]] درصورتی است که با قرب الهی رابطهای مستقیم داشته، [[آدمی]] را به خداوند نزدیک کنند و بد بودن آنها درصورتی است که با [[مقام قرب الهی]] یا [[سعادت ابدی]] [[انسان]] رابطهای معکوس داشته باشند. برخی از [[عالمان]] معاصر این رابطه [[تکوینی]] و [[واقعی]] را مبنای تحلیل جملههای اخلاقی میدانند.<ref>فلسفه اخلاق، مصباح، ص۲۷ـ۳۱.</ref> نکته مهمّ، تحلیل سعادت ابدی یا مقام قرب الهی است و گرنه به گفته ارسطو، با این مطلب که آدمی در پی [[سعادت]] است، کمتر کسی مخالفت میکند.<ref>اخلاق نیکو ماخوس، ص۱۷.</ref> [[اخلاق]] ارسطویی که میان [[عالمان]] [[مسلمان]] پذیرش بسیاری داشته است، بر نقش اصلی و مهمّ [[شکوفایی]] قوّه نظری [[انسان]] در [[سعادت]] او تأکید دارد و از این حالت، به نظرپردازی یا [[تأمّل]] (Contemplation) که عبارت از حالت استغراق در [[شهود حقایق]] غایی مانند [[خداوند]] است، تعبیر میکند؛ البتّه [[فضیلتهای اخلاقی]] نیز در [[سعادت انسان]] تأثیر دارند؛ امّا بنابر یکی از [[تفاسیر]] مهمّ ارسطو ([[تفسیر]] معروف به [[عقلانی]]) که اتفاقاً در [[فلسفه]] و [[عرفان اسلامی]] هم انعکاس فراوانی دارد، [[ارزش]] فضیلتهای اخلاقی برای فراهم ساختن شرایط تأمّل است؛<ref>ارغنون، ش ۱۶، ص۹۹ـ۱۱۰.</ref> امّا این تفسیر از سعادت و [[قرب الهی]] که به [[عمل صالح]] نقش تبعی میدهد، نمیتواند مورد [[تأیید]] [[قرآن کریم]] باشد. احتمالا برای ردّ چنین نگرشی است که در قرآن کریم عمل صالح بهطور معمول در کنار [[ایمان]] و [[معرفت به خداوند]] آمده است، تا نشان دهد که برای رسیدن به قرب الهی باید با دو بال ایمان و عمل صالح پرواز کرد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند بهشتیاند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۸۲.</ref> به تعبیر زیبای قرآن کریم، رابطه ایمان و عمل صالح دو سویه است و هر کدام در دیگری اثر میگذارد. [[کلام]] [[پاک]] که کنایه از [[اعتقادات]] درست و مقولهای نظری است، رو بهسوی خداوند دارد؛ امّا عمل صالح است که آن را بالا میبرد و ارتقا میدهد: {{متن قرآن|إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}}<ref>«سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref> بنابراین، میتوان گفت که معیار [[اخلاقی]] [[قرآن]]، از جهتی غایتگرایانه است؛ امّا چون سعادت را در گستره [[حیات]] [[آخرتی]] انسان هم ملحوظ میدارد، [[آدمی]] را به تعبّدی عقلانی به [[وحی]] فرا میخواند تا در پرتو [[روشنایی]] وحی، [[راه]] [[سعادت ابدی]] را دریابد و از این [[جهت]] به اخلاقهای وظیفهگرایانه شبیه است و سرانجام چون [[سیر و سلوک]] در مسیر سعادت ابدی را شکوفایی [[واقعی]] انسان میداند، شبیه اخلاقهای فضیلتگرایانه است. نتیجه آنکه معیار [[اخلاقی]] [[قرآن]]، ضمن جمع ویژگیهای مثبت نظریّات اخلاقی، معیاری منحصر و خاص است.<ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | ||
== قرآن و [[علم اخلاق]] == | == قرآن و [[علم اخلاق]] == | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
این [[فضیلتها]]، وجه تمایز اساسی اخلاقهای [[دینی]] از اخلاقهای غیر دینی است؛ زیرا ارتباط انسان با خدا و غایات اصلی هستی چیزی است که اخلاقهای غیر دینی به عمد یا به [[سهو]] آن را نادیده گرفتهاند؛ ازاینرو نسخه [[اخلاقی]] آنها حدّاکثر بهکار سامان دادن [[زندگی]] این عالم میخورد و به زندگی [[آخرتی]] راهی ندارد. | این [[فضیلتها]]، وجه تمایز اساسی اخلاقهای [[دینی]] از اخلاقهای غیر دینی است؛ زیرا ارتباط انسان با خدا و غایات اصلی هستی چیزی است که اخلاقهای غیر دینی به عمد یا به [[سهو]] آن را نادیده گرفتهاند؛ ازاینرو نسخه [[اخلاقی]] آنها حدّاکثر بهکار سامان دادن [[زندگی]] این عالم میخورد و به زندگی [[آخرتی]] راهی ندارد. | ||
مهمّتر | مهمّتر آنکه اخلاقهای دینی با دادن [[صبغه]] الهی به همین فضیلتهای معمول، آنها را تقدّس بخشیده، وسیله [[تقرّب به خداوند]] که اساس [[رستگاری]] است، قرار میدهند. در این نگاه، [[تعاون اجتماعی]]، [[تواضع]] و... و هر [[کار نیک]] دیگری رنگ و روی دینی میگیرد و مورد [[ستایش الهی]] و مایه جلب [[رضایت خداوند]] میشود؛ بنابراین، [[مکارم اخلاقی]] افزون بر [[ارزش]] ذاتی، زمینهساز [[رضایت]] و [[ستایش خداوند]] نیز هست. گرامیترین [[انسانها]] نزد [[خداوند]]، خویشتندارترین آنها است. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> خدا عدالتپیشگان {{متن قرآن|لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}}<ref>«خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.</ref> و [[نیکوکاران]] {{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref> را [[دوست]] دارد. | ||
[[اخلاق]] از دیدگاه [[قرآن]] حتّی آنجا که به تنظیم رابطه انسان با خود یا [[جامعه]] میپردازد میتواند صبغه الهی و دینی داشته باشد و این به [[نیّت]] [[خالص]] الهی در انجام آنها مشروط است و هر چه نیّت انسان خداییتر باشد، [[پاداش]] آخرتی بیشتر است {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref><ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | [[اخلاق]] از دیدگاه [[قرآن]] حتّی آنجا که به تنظیم رابطه انسان با خود یا [[جامعه]] میپردازد میتواند صبغه الهی و دینی داشته باشد و این به [[نیّت]] [[خالص]] الهی در انجام آنها مشروط است و هر چه نیّت انسان خداییتر باشد، [[پاداش]] آخرتی بیشتر است {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref><ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> |