هابیل و قابیل: تفاوت میان نسخهها
←منابع
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
در دنبالۀ ماجرا [[قرآن]] میگوید: «نفس [[سرکش]] [[قابیل]] او را کم کم به کشتن [[برادر]] [[ترغیب]] کرد و او را کشت»<ref>{{متن قرآن|فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ}} «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.</ref>. | در دنبالۀ ماجرا [[قرآن]] میگوید: «نفس [[سرکش]] [[قابیل]] او را کم کم به کشتن [[برادر]] [[ترغیب]] کرد و او را کشت»<ref>{{متن قرآن|فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ}} «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.</ref>. | ||
از این جمله چنین استفاده میشود که بعد از قبولی عمل«[[هابیل]]»، طوفانی در [[دل]] «قابیل» به وجود آمد از یکسو [[آتش]] [[حسد]] هر دم در دل او زبانه میکشید، و او را به انتقامجوئی [[دعوت]] میکرد، و از سوی دیگر عاطفۀ [[برادری]] و عاطفۀ [[انسانی]] و [[تنفر]] ذاتی از [[گناه]] و [[ظلم]] و [[بیدادگری]] و [[قتل نفس]]، او را از این [[جنایت]] باز میداشت، ولی سرانجام نفس سرکش آهسته آهسته بر عوامل باز دارنده چیره شد، و [[وجدان]] بیدار و [[آگاه]] او را رام کرد و به زنجیر کشید و برای کشتن برادر آماده ساخت.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۲.</ref> | از این جمله چنین استفاده میشود که بعد از قبولی عمل«[[هابیل]]»، طوفانی در [[دل]] «قابیل» به وجود آمد از یکسو [[آتش]] [[حسد]] هر دم در دل او زبانه میکشید، و او را به انتقامجوئی [[دعوت]] میکرد، و از سوی دیگر عاطفۀ [[برادری]] و عاطفۀ [[انسانی]] و [[تنفر]] ذاتی از [[گناه]] و [[ظلم]] و [[بیدادگری]] و [[قتل نفس]]، او را از این [[جنایت]] باز میداشت، ولی سرانجام نفس سرکش آهسته آهسته بر عوامل باز دارنده چیره شد، و [[وجدان]] بیدار و [[آگاه]] او را رام کرد و به زنجیر کشید و برای کشتن برادر آماده ساخت.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۲.</ref> | ||
===[[پردهپوشی]] بر [[جنایت]]=== | |||
هنگامی که [[قابیل]] [[برادر]] خود را کشت و او را در بیابان افکنده بود. نمیدانست چه کند؟ چیزی نگذشت که درندگان به سوی [[جسد]] [[هابیل]] روی آوردند و او (که گویا تحت فشار شدید [[وجدان]] قرار گرفته بود) برای [[نجات]] جسد برادر خود مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز پرندگان اطراف او را گرفته بودند، و در این [[انتظار]] بودند که چه موقع جسد را به [[خاک]] میافکند تا به آن حملهور شوند!. | |||
در این موقع [[خداوند]] زاغی را فرستاد که خاکهای [[زمین]] را کنار بزند و با پنهان کردن جسد بیجان زاغ دیگر، و یا با پنهان کردن قسمتی از طعمه خود، آنچنان که [[عادت]] زاغ است، به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد. | |||
البته این موضوع جای [[تعجب]] نیست که [[انسان]] مطلبی را از پرندهای بیاموزد زیرا [[تاریخ]] و [[تجربه]] هر دو نشان دادهاند که بسیاری از حیوانات دارای یک سلسله معلومات غریزی هستند که [[بشر]] در طول تاریخ خود آنها را از آنان آموخته و [[دانش]] خود را با آن تکمیل کرده است، حتی در بعضی از کتب طبی مینویسند که انسان در قسمتی از معلومات طبی خود مدیون حیوانات است!. | |||
سپس [[قرآن]] اضافه میکند در این موقع قابیل از [[غفلت]] و بیخبری خود ناراحت شد و «فریاد برآورد که ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را [[دفن]] کنم اما به هر حال سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد»<ref>{{متن قرآن|فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ}} «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.</ref>. | |||
آیا [[پشیمانی]] او به خاطر این بود که عمل [[زشت]] و ننگینش سرانجام بر پدر و مادر و احتمالاً بر [[برادران]] دیگر آشکار خواهد شد؟ و او را شدیداً [[سرزنش]] خواهند کرد؟ و یا به خاطر این بود که چرا مدتی [[جسد]] [[برادر]] را بر دوش میکشید و آن را [[دفن]] نمیکرد؟ و یا به خاطر این بوده که اصولاً [[انسان]] بعد از انجام هر کار [[زشتی]] یک نوع حالت [[ناراحتی]] و [[ندامت]] در [[دل]] خویش [[احساس]] میکند، ولی روشن است که انگیزۀ ندامت او هر یک از احتمالات سهگانه فوق باشد دلیل بر [[توبه]] او از [[گناه]] نخواهد بود، توبه آن است که از [[ترس]] [[خدا]] و به خاطر زشتی عمل انجام گیرد، و او را وادار کند که در [[آینده]] هرگز به سراغ چنین کارهائی نرود، اما هیچگونه نشانهای در [[قرآن]] از صدور چنین توبهای از [[قابیل]] به چشم نمیخورد، بلکه در [[آیه]] بعد شاید اشاره به عدم چنین توبهای نیز باشد. | |||
در [[حدیثی]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نقل شده که فرمود: | |||
«[[خون]] هیچ [[انسانی]] به ناحق ریخته نمیشود مگر اینکه سهمی از [[مسئولیت]] آن بر عهده قابیل است که این [[سنت]] شوم [[آدم]] کشی را در [[دنیا]] بنا نهاد». | |||
[[شک]] نیست که سرگذشت [[فرزندان آدم]] یک سرگذشت [[واقعی]] است و علاوه بر اینکه [[ظاهر آیات]] قرآن و [[اخبار]] [[اسلامی]] این [[واقعیت]] را [[اثبات]] میکند تعبیر «بالحق» که در نخستین آیه از این [[آیات]] وارد شده نیز شاهدی برای این موضوع است، بنابراین کسانی که به این آیات جنبه [[تشبیه]] و کنایه و داستان فرضی و به اصطلاح «سمبولیک» دادهاند گفتاری بدون دلیل دارند<ref>ولی در عین حال هیچ مانعی ندارد که این «سرگذشت واقعی» نمونهای باشد از [[نزاع]] و [[جنگ]] [[مستمری]] که همیشه در زندگانی [[بشر]] بوده است: در یکسو مردان [[پاک]] و با [[ایمان]]، با [[اعمال صالح]] و مقبول درگاه [[خدا]] و در سوی دیگر افراد [[آلوده]] و [[منحرف]] با یک مشت [[کینهتوزی]] و [[حسادت]] و [[تهدید]] و [[قلدری]]، قرار داشتهاند، و چه بسیار از افراد [[پاک]] که به دست آنها شربت [[شهادت]] نوشیدهاند. | |||
ولی سرانجام آنها از [[عاقبت]] [[زشت]] [[اعمال]] ننگینشان [[آگاه]] میشوند، و برای [[پردهپوشی]] و [[دفن]] آن به هر سو میدوند، و در این موقع [[آرزوهای دور و دراز]] که زاغ سمبل و [[مظهر]] آن است به سراغشان میشتابد، و آنها را به پردهپوشی بر آثار جنایاتشان [[دعوت]] میکند اما در پایان جز [[خسران]] و [[زیان]] و [[حسرت]] چیزی عائدشان نخواهد شد!</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۴.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |