حبة بن جوین عرنی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'اهل یمن' به 'اهل یمن'
(←پانویس) |
|||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۶: | ||
=== [[الواح زمردین]] === | === [[الواح زمردین]] === | ||
[[حبه عرنی]] گوید: "از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شنیدم که میفرمود: [[یوشع بن نون]]، [[وصی]] [[موسی بن عمران]]{{ع}} بود، [[الواح موسی]] {{ع}} از زمرد سبز بود. و وقتی [[موسی]] {{ع}} (به خاطر کار [[سامری]]) [[خشمگین]] شد، [[الواح]] را از دست خود انداخت که بعضی از آنها [[شکست]] و بعضی باقی ماند و بعضی نیز بالا رفت؛ پس از تسکین [[خشم]] [[موسی]] {{ع}} [[یوشع بن نون]] گفت: "آیا در نزد تو توضیح آنچه در [[الواح]] بود، هست؟ [[موسی]] گفت: "آری"؛ پس آن را پیوسته گروهی از گروهی دیگر به [[ارث]] میبرند تا اینکه به دست چهار دسته از [[اهل | [[حبه عرنی]] گوید: "از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شنیدم که میفرمود: [[یوشع بن نون]]، [[وصی]] [[موسی بن عمران]]{{ع}} بود، [[الواح موسی]] {{ع}} از زمرد سبز بود. و وقتی [[موسی]] {{ع}} (به خاطر کار [[سامری]]) [[خشمگین]] شد، [[الواح]] را از دست خود انداخت که بعضی از آنها [[شکست]] و بعضی باقی ماند و بعضی نیز بالا رفت؛ پس از تسکین [[خشم]] [[موسی]] {{ع}} [[یوشع بن نون]] گفت: "آیا در نزد تو توضیح آنچه در [[الواح]] بود، هست؟ [[موسی]] گفت: "آری"؛ پس آن را پیوسته گروهی از گروهی دیگر به [[ارث]] میبرند تا اینکه به دست چهار دسته از [[اهل یمن]] رسید؛ پس [[خداوند]] [[محمد]] {{صل}} را [[مبعوث]] کرد؛ این خبر به آنها رسید، گفتند: "این [[پیامبر]] چه میگوید؟" | ||
[[مردم]] گفتند: "او شراب و [[زنا]] را [[حرام]] کرده است و به داشتن [[اخلاق]] خوب و خوش [[رفتاری]] با [[همسایه]] [[دستور]] میدهد"؛ گفتند: "او شایستهتر است به داشتن این الواحی که در دست ماست" پس قرار گذاشتند آنها را در فلان ماه به نزد ایشان ببرند. پس [[خداوند]] به [[جبرئیل]] [[وحی]] کرد که به نزد [[پیامبر]] {{صل}} راه برو و جریان را به ایشان بگو؛ [[جبرئیل]] آمد و به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} گفت: " فلان کس و فلان کس [[وارث]] [[الواح موسی]] {{ع}} شدهاند؛ آنها در فلان ماه و فلان [[شب]] [[الواح]] را برای شما میآورند". آن [[شب]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بیدار بود تا اینکه آنها آمدند و در [[خانه]] را کوبیدند، در حالی که میگفتند: یا [[محمد]]! [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "آری؛ فلان کس پسر فلان کس و فلان کس پسر فلانی و یا فلان کس پسر فلان کس، کجاست آن کتابی که به [[ارث]] از [[یوشع بن نون]] [[وصی]] [[موسی بن عمران]] {{ع}} به شما رسیده است؟" | [[مردم]] گفتند: "او شراب و [[زنا]] را [[حرام]] کرده است و به داشتن [[اخلاق]] خوب و خوش [[رفتاری]] با [[همسایه]] [[دستور]] میدهد"؛ گفتند: "او شایستهتر است به داشتن این الواحی که در دست ماست" پس قرار گذاشتند آنها را در فلان ماه به نزد ایشان ببرند. پس [[خداوند]] به [[جبرئیل]] [[وحی]] کرد که به نزد [[پیامبر]] {{صل}} راه برو و جریان را به ایشان بگو؛ [[جبرئیل]] آمد و به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} گفت: " فلان کس و فلان کس [[وارث]] [[الواح موسی]] {{ع}} شدهاند؛ آنها در فلان ماه و فلان [[شب]] [[الواح]] را برای شما میآورند". آن [[شب]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بیدار بود تا اینکه آنها آمدند و در [[خانه]] را کوبیدند، در حالی که میگفتند: یا [[محمد]]! [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "آری؛ فلان کس پسر فلان کس و فلان کس پسر فلانی و یا فلان کس پسر فلان کس، کجاست آن کتابی که به [[ارث]] از [[یوشع بن نون]] [[وصی]] [[موسی بن عمران]] {{ع}} به شما رسیده است؟" |