حضرت هود در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←پانویس
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←پانویس) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
از جمله سخنان [[ناهنجاری]] که به هود میگفتند، آن بود که به او میگفتند: ما تو را [[آدمی]] [[سفیه]] و [[نادان]] میبینیم و [[گمان]] داریم که [[دروغگو]] هستی. هود گفت: «ای قوم! من سفیه نیستم، بلکه فرستاده [[پروردگار]] جهانیانم»<ref>{{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ}} «گفت: ای قوم من! در من هیچ نابخردی نیست بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه ۶۷.</ref>. | از جمله سخنان [[ناهنجاری]] که به هود میگفتند، آن بود که به او میگفتند: ما تو را [[آدمی]] [[سفیه]] و [[نادان]] میبینیم و [[گمان]] داریم که [[دروغگو]] هستی. هود گفت: «ای قوم! من سفیه نیستم، بلکه فرستاده [[پروردگار]] جهانیانم»<ref>{{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ}} «گفت: ای قوم من! در من هیچ نابخردی نیست بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه ۶۷.</ref>. | ||
«ای مردم! از پروردگار خود [[آمرزش]] بخواهید و سپس به درگاهش [[توبه]] آرید تا [[باران]] فراوان بر شما ببارد و نیرویی بر نیروی کنونی که دارید بیفزاید (و نیرومندتر شوید) و به حال کفر و [[نافرمانی]] از [[دعوت]] من رو نگردانید»<ref>{{متن قرآن|وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ}} «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید» سوره هود، آیه ۵۲.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۹۱.</ref> | «ای مردم! از پروردگار خود [[آمرزش]] بخواهید و سپس به درگاهش [[توبه]] آرید تا [[باران]] فراوان بر شما ببارد و نیرویی بر نیروی کنونی که دارید بیفزاید (و نیرومندتر شوید) و به حال کفر و [[نافرمانی]] از [[دعوت]] من رو نگردانید»<ref>{{متن قرآن|وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ}} «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید» سوره هود، آیه ۵۲.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۹۱.</ref> | ||
==آغاز [[عذاب]] [[قوم هود]]== | |||
[[هود]] [[پیغمبر]] روزگاری دراز - که برخی آن را ۷۶۰ سال نوشتهاند - میان [[قوم]] خود بماند و [[رسالت]] خود را [[ابلاغ]] فرمود. گر چه این مدت بعید به نظر میرسد، ولی از آن قوم، جز افراد کمی از [[فرزندان]] سام کسی به وی [[ایمان]] نیاورد تا کمکم مستحق [[عذاب الهی]] شدند و [[خدای تعالی]] بادهای «صرصر» و «عقیم» را [[مأمور]] نابودی آنها کرد. | |||
[[مردم]] بر اثر [[خشکسالی]] [[منتظر]] [[باران]] بودند (و مطابق [[نقلی]]، جمعی را برای [[دعا]] به [[مکه]] فرستاده بودند تا کنار [[خانه خدا]] دعا کنند و باران بر آنها ببارد، [[غافل]] از آنکه سبب خشکسالی و [[خشم خدا]]، همان [[بتپرستی]] ایشان و نپذیرفتن [[دعوت]] فرستاده [[حق]] بود. آری [[غرور]] و [[تکبر]]، گاهی افراد را این چنین به [[بدبختی]] میکشاند که حاضر نیستند سخن فرستادگان حق را بشنوند و با این حال خود را [[آبرومند]] درگاه [[خدا]] میدانند و این در [[تاریخ]] نمونه بسیار دارد). روزی [[مشاهده]] کردند که از گوشه افق [[ابر]] سیاهی پدیدار شد و همچنان به سوی آنها پیش آمد. آنها به [[گمان]] آنکه ابری است آبستن باران و اکنون بر آنها باران فراوانی میبارد، با خوشحالی گفتند: این ابری است که بر ما خواهد بارید. ولی نمیدانستند عذاب [[سختی]] است که به صورت ابر به جانب آنها میآید. از این رو هود به آنها هشدار داد و گفت: نه، بلکه این همان چیزی است که به آمدنش [[شتاب]] داشتید. بادی است که در آن عذاب دردناکی است و به [[اذن پروردگار]] خود هر چه در سر راهش باشد نابود میکند<ref>تفسیر قمی، ص۶۲۲ – ۶۲۳.</ref>. | |||
ناگهان باد وزیدن گرفت؛ بادی که [[قرآن کریم]] چند خصوصیت برای آن ذکر فرموده است: | |||
# باد «عقیم» یعنی بادنازا (و عقیم به زنی گویند که باردار نمیشود، چنان که به مردی هم که نسلی از وی باقی نماند عقیم گویند). در سبب نامگذاری باد مزبور به این نام گفتهاند: بادی بود که حامل خیر نبود و جز [[شرّ]] و [[عذاب]] چیزی به همراه نیاورده بود. چنان که در وصف [[دنیا]] گویند دنیای عقیم؛ یعنی [[دنیایی]] که چیزی به کسی نمیدهد. ممکن است به اصطلاح [[اهل]] فن «فعیل» به معنای «فاعل» و «عقیم» به معنای «عاقم» باشد. یعنی بادی بود که نه درختی را آبستن میکرد و نه برای [[لطافت]] هوا مؤثر بود و نه برای [[حیوانی]] سودمند بود، بلکه به هر چه میرسید آن را خشک و نابود میکرد. | |||
# باد «صرصر» که معانی متعددی دارد، از آن جمله گفتهاند: به معنای باد سرد است<ref>مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۹- ۱۹۰.</ref> و در چند [[حدیث]] نیز صرصر را همین گونه معنا کردهاند. همچنین برخی از اهل لغت گفتهاند: بادی است که به شدت بوزد<ref>مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۹- ۱۹۰.</ref>. | |||
# باد «عاتیه» یعنی باد [[سرکش]]. در [[روایت]] تعبیر لطیفی درباره [[سرکشی]] آن باد ذکر شده و گفتهاند: [[اختیار]] آن باد از دست [[نگهبانان]] و مأموران خارج شد و بیش از حدّ وزیدن گرفت. نگهبانان [[وحشت]] زده به [[خدا]] عرض کردند: ما میترسیم که افراد غیر [[گناه]] کار را نیز هلاک کند. پس [[خداوند]] [[جبرئیل]] را [[مأمور]] کرد و بیامد زیادی آن را به جای خود بازگرداند<ref>تفسیر قمی، ص۳۰۶.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«(تند) بادی است که در آن عذابی دردناک است» سوره احقاف، آیه ۲۴.</ref>. شدت این باد به حدی بود که آن [[مردم]] [[قوی]] هیکل و بلند قامت را از جا بر میکند و چون درخت خرما که از بن کنده باشند، به این سو و آن سو پرتاب و هر چه سر راهش بود نابود میکرد. «به هیچ چیزی نرسید جز آنکه چون استخوان پوسیده و خاکسترش کرد» و در مجموع، [[انسان]]، [[حیوان]]، درخت و خانهای به جای نگذارد و همه را با [[خاک]] یکسان کرد. | |||
باد مزبور با همان شدت و سرما، هفت شب و هشت [[روز]] پی در پی بر آنها وزید و همه را به مجسمههای بیجانی تبدیل کرد. از [[وهب بن منبه]] نقل شده که این هفت شب و هشت [[روز]] همان ایامی است که [[عرب]] آن را «ایام العجوز»<ref>همان که در فارسی به آن سرمای پیرزن و «برد العجوز» میگویند.</ref> گویند که باد و سرمای [[سختی]] بود. سبب آنکه این باد و سرما را به «عجوز و پیرزن» نسبت دادند، آن بود که پیرزنی از [[ترس]] باد و سرما در غاری [[پناه]] گرفت، ولی سرما و باد از او هم دست برنداشته و سرانجام روز هشتم او را کشت. در این میان [[هود]]، پیروانش را در زمینی که اطراف آن [[دیوار]] کوتاهی بود، جمع کرد. باد شدید به آن نقطه که میرسید، به صورت [[نسیم]] [[جان]] بخشی در میآمد و سر و صورت آنها را نوازش میداد و موجب [[لطافت]] هوا و [[لذت]] روحشان میگردید. | |||
[[راستی]] که روزهای [[شومی]] برای [[بت پرستان]] [[قوم هود]] و [[دشمنان]] آن حضرت گذشت و طولی نکشید که مجسمههای بیجانشان چون تنههای درخت خرما بر [[زمین]] افکنده شد و خانههاشان به صورت ویرانههایی در آمد و از آن همه باغهای سرسبز و زمینهای حاصلخیز و [[جمعیت]] بسیار، جز نامی به جای نماند. طبق [[روایات]]، استخوانها و اموالشان وحتی ویرانههای به جا مانده نیز به تدریج در زیر ریگهای بیابان [[احقاف]] و خاکها مدفون گردید و امروز هم در روی زمین اثری از آنها باقی نیست. | |||
به علاوه این فقط [[عذاب]] [[خوار]] کننده [[دنیا]] بود که [[خداوند]] به آنها چشانید و عذاب [[آخرت]] سختتر خواهد بود. بدین ترتیب طومار زندگیشان با [[لعنت]] دنیا و عذاب آخرت در هم پیچیده شد و برای همیشه از [[رحمت]] [[حق]] دور گشتند. | |||
[[قرآن کریم]] پس از نقل داستان [[قوم عاد]]، [[مشرکان مکه]] و [[کفّار]] [[زمان رسول خدا]] را مخاطب ساخته و به آنها میفرماید: «و ما به قوم عاد نیرو و قدرتی دادیم که به شما ندادیم و برای آنها گوش و دیدگان و دستها قرار دادیم، اما آن گوش و دیدگان و [[دلها]]، به کارشان نیامد؛ زیرا آیههای [[خدا]] را [[انکار]] میکردند و عذابی را که مسخرهاش میپنداشتند برایشان در آمد»<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}} «و به راستی ما به آنان در چیزهایی توانمندی دادیم که به شما در آنها توانمندی ندادهایم و برای آنان گوش و دیدگان و دلهایی نهادیم، اما گوش و دیدگان و دلهای آنان هیچ به کارشان نیامد زیرا آیات خداوند را انکار میکردند و (کیفر) آنچه به ریشخند میگرفتند آنها را فرا گرفت» سوره احقاف، آیه ۲۶.</ref>. و نیز درباره آنها میفرماید: «اگر اینان روی بگردانند، بدانها بگو شما را از [[صاعقه]] [[عاد]] و [[ثمود]] [[بیم]] میدهم»<ref>{{متن قرآن|فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ}} «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم میدهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۹۴.</ref> | |||
==سرگذشت [[هود]] پس از نابودی [[قوم عاد]]== | |||
چنانکه گفتهاند [[حضرت هود]] پس از نابودی قوم عاد به «حضرموت» آمد و در نزدیکی شهری به نام «[[تریم]]» [[سکونت]] [[اختیار]] کرد و بقیه [[عمر]] خود را در آنجا به سر برد. او در سنّ ۸۰۷ سالگی از [[دنیا]] رفت و در حضرموت مدفون شد<ref>کنز الفوائد، ص۱۷۹.</ref>. در [[روایت]] دیگری است که آن حضرت پس از [[هلاکت]] قوم عاد، با [[یاران]] و پیروانش به [[مکه]] رفت و در آنجا بود تا از دنیا رفت و در [[حجر اسماعیل]] مدفون شد<ref>اثبات الوصیه، ص۲۲.</ref>. ولی ظاهراً قول اول به [[درستی]] نزدیکتر است و [[حدیثی]] از [[امیرمؤمنان]] است که [[قبر هود]] در حضرموت بر روی تلی از ریگهای قرمز قرار دارد<ref>بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۶۰.</ref>. همچنین در [[حدیث]] دیگری است که در آنجا غاری وجود دارد و [[جسد]] آن حضرت در آن [[غار]] میان سنگی است<ref>بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۶۰.</ref>. | |||
[[طبرسی]] در کتاب [[احتجاج]] نقل کرده که [[منصور دوانیقی]] دستور داد در جایی به نام «قصر العبادی» چاهی بکنند و یقطین (پدر [[علی بن یقطین]]) را [[مأمور]] انجام آن کار کرد. یقطین به آنجا رفت و مدتها دست به کار کندن آن بود، ولی آبی خارج نشد. وقتی منصور از این [[جهان]] برفت و [[مهدی عباسی]] روی کار آمد، یقطین جریان را بدو گزارش داد. [[مهدی]] دستور داد هم چنان [[چاه]] مزبور را بکنند تا به آب برسد. یقطین برادرش [[ابوموسی]] را برای این کار بدان نقطه فرستاد و به دستور او هم چنان کندند تا به جایی رسیدند که سوراخی پدیدار گشت و بادی از آن شروع به ورزیدن کرد. جریان را به ابوموسی گفتند. وی گفت: مرا به درون چاه ببرید. وقتی پایین رفت، سوراخی دید که از آن باد میوزید و چون گوش داد از داخل آن صدای شدید باد شنید. ابوموسی دستور داد سوراخ را به اندازهای که [[انسان]] میتوانست به درون آن برود گشاد کنند. سپس دو نفر را به طناب بسته به داخل آنجا فرستادند تا ببیند در آنجا چیست. آن دو نفر پایین رفتند و پس از ساعتی طنابها را حرکت دادند و آن دو را بالا آوردند. وقتی از آنها پرسیدند که چه دیدید، گفتند: چیز عجیبی [[مشاهده]] کردیم. مردان، [[زنان]]، [[خانهها]]، ظروف و اثاثیههایی را دیدیم که همگی به صورت مجسمه بودند و از ایشان جمعی نشسته و گروهی خوابیده و بر تنشان [[لباس]] پوشیده بودند و چون به آنها دست زدیم جامهها به صورت [[خاک]] میشد و میریخت. | |||
[[ابو موسی]] موضوع را به مهدی نوشت. او نیز نامهای به [[مدینه]] فرستاد و از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} خواست به [[بغداد]] برود. هنگامی که حضرت به بغداد رفت و موضوع را به عرض او رساندند، گریست و فرمود: «اینان باقی ماندگان [[قوم عاد]] هستند که [[خدا]] بر آنها [[خشم]] گرفت و خانههاشان را بر سرشان فرو ریخت. آنها [[اصحاب]] [[احقاف]] هستند». | |||
[[مهدی]] پرسید: «احقاف چیست؟» حضرت فرمود: «ریگها»<ref>احتجاج، ص۲۱۱.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۹۸.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۸۷: | خط ۱۰۸: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:حضرت هود]] |