←رحلت و محل دفن
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
== مخالفان و دشمنان == | == مخالفان و دشمنان == | ||
== رحلت و محل دفن == | == رحلت و محل دفن == | ||
==شهرهای [[قوم لوط]] و [[اعمال]] آنها== | |||
نام [[لوط]] در ۱۴ [[سوره]] از [[قرآن کریم]] ذکر شده که در ۱۱ سوره از آنها نام [[قوم]] او و بحث و گفتوگوی آن حضرت با آنها نیز به [[اجمال]] و تفصیل آمده است. آن ۱۴ سوره عبارت است از: [[اعراف]]، [[هود]]، انعام، [[حج]]، شعراء، [[حجر]]، نمل، عنکبوت، ص، ق، [[قمر]]، [[تحریم]]، [[انبیاء]] و صافات و به جز صافات، تحریم و انعام، در سورههای دیگر نام قوم لوط نیز ذکر شده است. | |||
برای [[فهم]] [[آیات]] و روایاتی که در این زمینه رسیده و نیز طریقه [[استدلال]] آن حضرت با قوم خود، احتیاج به دانستن وضع اجمالی آن [[مردم]] و اعمال و رفتارشان داریم، از این رو لازم است اشارهای به [[زندگی]] قوم لوط و [[شهر]] و [[دیار]] آنها و موقعیت لوط [[پیغمبر]] میان آنها بشود. | |||
درباره شهر و [[مسکن]] قوم لوط در [[تواریخ]] و همچنین در [[روایات]] [[اختلاف]] است. معروف است که آنها در شهری به نام [[سدوم]] در [[سرزمین فلسطین]] و مابین [[مدینه]] و [[شام]] سکونت داشتند و لوط پیغمبر نیز در همان شهر سکونت داشت، اما در [[حدیثی]] که [[کلینی]]<ref>فروع کافی، ج۲، ص۷۲.</ref> و [[صدوق]]<ref>علل الشرائع، ص۱۸۵.</ref> [[روایت]] کردهاند، [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: شهرهای آنها چهار شهر به نامهای سدوم، صدیم، لدنا و عمیرا بود. | |||
[[طبرسی]] نقل کرده که قوم لوط چهار شهر داشتند که «[[مؤتفکات]]» نیز نامیده شده است. و آنها عبارت بودند از شهرهای سدوم، عامورا، [[دوما]] و صبوأیم که سدوم بزرگتر از همه آنها بود و لوط هم در آن شهر زندگی میکرد<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۸۵.</ref>. | |||
[[مسعودی]] گفته است که آنها پنج شهر به نام های: سدوم، [[عمورا]]، أدوما، [[صاعورا]] و سابورا بود<ref>مروج الذهب، ج۱، ص۲۱.</ref>. | |||
[[ابن اثیر]] نیز همین را ذکر کرده، لکن نام [[شهرها]] را سدوم، [[صبعه]]، [[عمره]]، دوما، [[صعوه]] گفته است<ref>کامل التواریخ، ج۱، ص۴۸.</ref>. | |||
[[طبری]] از [[قتاده]] نقل کرده که شهرهای مزبور سه شهر بود که به همه آنها سدوم میگفتند. در جای دیگر آمده که آنها پنج [[شهر]] بود به نامهای [[صبعه]]، صعره، [[عمره]]، [[دوما]] وسدوم که بزرگترین آنها بود<ref>چنانکه یهود معتقدند، شهر سدوم را اکنون آب بحرالمیت - که به صورت دریاچه ای است - پوشانده است.</ref>. | |||
اما [[اعمال زشت]] و [[کارهای بد]] آنها بسیار بود که [[قرآن]] به بعضی از آنها تصریح و برخی را هم به طور اشاره بیان فرموده است. از جمله کارهای ایشان، عمل [[زشت]] لواط بود که طبق [[روایات]]، پیش از آن چنین عملی در [[دنیا]] سابقه نداشت و نخستین کسی هم که این عمل را بدانها یاد داد [[شیطان]] بود، که به تفصیل خواهد آمد. | |||
همچنین آنها [[راهزنی]] میکردند و مسافران آن چند شهر را به انواع مختلف لخت نموده و اموالشان را به یغما میبردند و انواع آزارها و رسواییها را نسبت به آنها روا میداشتند. | |||
[[طبرسی]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ}}<ref>«آیا با مردان میآمیزید و راه (نسل) را میبرید» سوره عنکبوت، آیه ۲۹.</ref> که در [[سوره عنکبوت]] ذکر کرده است که [[قوم لوط]] پای [[مردم]] را با عمل زشت لواط از شهرهای خود بریدند؛ زیرا هر کس را که از شهرشان عبور میکرد، او را [[هدف]] قرار داده و هر کدام سنگی به طرف او پرتاب میکرد. هر یک از سنگها که به او اصابت میکرد، آن مسافر [[مال]] کسی بود که آن سنگ را پرتاب کرده بود. صاحب سنگ مال او را میگرفت و با او لواط میکرد و سه درهم نیز به عنوان غرامت از وی دریافت میکردند و این [[حکم]] [[قاضی]] آنها بود که چنین حکمی را صادر میکرد!<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۰.</ref>. | |||
از جمله کارهای بسیار [[زشتی]] که قرآن در همان [[سوره]] با ذکر جمله {{متن قرآن|وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ}}<ref>«و در بزم خویش کار زشت میکنید؟» سوره عنکبوت، آیه ۲۹.</ref>. کنایهوار بدان اشاره کرده است، اما [[اهل تفسیر]] و [[مورخان]] تصریح کردهاند، که منظور همان عمل لواط و سایر اعمال زشت بود که آشکارا در حضور یکدیگر انجام میدادند و از هم دیگر [[شرم]] نمیکردند. | |||
خلاصه انواع کارهای [[ناشایست]] را در [[نهان]] و آشکار انجام میدادند و هیچ شرم و حیایی از هم نداشتند. [[طبرسی]]<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۰.</ref> در ذیل همین [[آیه]] قولی نقل کرده که مجالس آنها مشتمل بر انواع [[کارهای زشت]] و [[قبیح]] بود؛ مانند: [[دشنام]] و سخنان رکیک، پس گردنی زدن، قمار، شلاق زدن سنگ پرانی، نواختن تار و تنبور، [[کشف]] عورت و لواط. | |||
همچنین طبق نقل [[طبری]]<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۲۰۷.</ref> و [[مورخان]] دیگر و برخی از [[روایات]]، در حضور یکدیگر و در مجالس علنی ضرطه میدادند. | |||
[[صدوق]] در [[کتاب خصال]] از [[امیرمؤمنان]] [[روایت]] کرده که شش عمل میان این [[امت]]، از [[اخلاق]] [[قوم لوط]] است: [[مهره]] [[بازی]]، تلنگر (یا پرتاب کردن سنگهای ریز با سرانگشت به سوی [[مردم]])، جویدن سقز (یا آدامس)، بلند کردن جامهها به خاطر بزرگی کردن و [[تکبر]]، باز گذاشتن تکمله [[قبا]] و پیراهن<ref>خصال، ج۱، ص۶۰ و ۱۶۱.</ref>. | |||
همچنین از [[امام باقر]]{{ع}} از [[رسول خدا]]{{صل}} روایت کرده که آن حضرت در روایتی فرمود: قوم لوط مردمی بودند که از غائط و مدفوع و نیز از جنابت خود را [[پاک]] نمیکردند (یعنی [[غسل]] جنابت و [[تطهیر]] نمیکردند). مردمانی [[بخیل]] و خسیس به طعام و [[خوراک]] بودند<ref>علل الشرائع، ص۱۸۴.</ref>. | |||
[[عبدالوهاب]] نجّار در کتاب [[قصص]] الانبیاء خود، داستانی از قوم لوط نقل کرده که [[ستم]] فراوان و [[بیدادگری]] میان طبقات مختلف آنها از این داستان به خوبی معلوم میشود. وی میگوید: در یکی از کتابهای [[عبری]] در وصف قوم لوط خواندم که نوشته بود: زمانی [[ساره]] -[[همسر]] [[ابراهیم خلیل الرحمان]] - لعاذر را که بزرگ [[غلامان]] [[ابراهیم]] بود به [[شهر سدوم]] فرستاد تا از [[سلامتی]] [[لوط]] برای او خبر بیاورد. لعاذر به دنبال دستور ساره به [[سدوم]] رفت. وقتی وارد آن [[شهر]] شد، مردی جلوی او را گرفت و بدون مقدمه سنگی بر سرش زد و [[خون]] زیادی از جای آن بریخت. سپس همان مرد گریبان لعاذر را گرفته و مدّعی [[پاداش]] خود شد و گفت: اگر این [[خونها]] در [[بدن]] تو میماند، به تو [[زیان]] میزد و چون من این زیان را از تو دور کردهام، مستحق پاداش هستم. سرانجام پس از گفتوگو قرار شد نزد [[قاضی]] [[شهر سدوم]] بروند. هنگامی که نزد وی رفتند، او نیز به نفع آن مرد [[حکم]] داد و به لعاذر گفت: باید مزد این مرد را بدهی که سبب شده تا زیانی از تو دور شود و [[خون]] تو بر [[زمین]] بریزد! | |||
لعاذر که این جریان را [[مشاهده]] کرد و حکم [[ظالمانه]] قاضی و [[ستم]] آن مرد را دید، عصبانی شد و بیدرنگ سنگی بر داشت و بر سر قاضی زد و سر او را [[شکست]] و خون او را بریخت. سپس به قاضی گفت: اکنون آن مزدی را که من برای ریختن خونت از تو طلبکارم، به جای مزدی که این مرد سدومی از من طلبکار است به او بده! | |||
نجّار پس از نقل این داستان میگوید: من پیش از این که داستان فوق را بخوانم این [[شعر]] معزّی را که میگوید: | |||
{{عربی|و أیّ امْرئٍ فی الناس ألقی قاضیاً وَ لَمْ یَمْضَ أحکاماً لِحُکْمِ سَدوُمٌ}} | |||
خوانده بودم ولی معنای آن را نفهمیده بودم و نمیدانستم منظورش از [[سدوم]] در این شعر چیست و چون این داستان را خواندم معنای آن را فهمیدم<ref>نجار، قصص الانبیاء ص۱۱۲.</ref>. | |||
از جمله [[احکام]] ستمگرانهای که از آنها نقل کردهاند، این بود که اگر به کسی ستم میشد قاضی دستور میداد چهار درهم از آن شخص [[ستم دیده]] به عنوان [[جریمه]] بگیرند یا اگر کسی مثلاً [[شکایت]] میکرد که فلان کس گوش خر مرا کنده است، قاضی میگفت که خرت را به او بسپار تا آنقدر نگاه دارد که گوشش بروید و نیز اگر مردی شکایت میکرد که فلانی [[زن]] مرا آنقدر زده است که بچه انداخته، قاضی میگفت که زنت را به او بده تا نزد خود نگاه دارد و خرجش را بدهد تا بچه دیگری از آن مرد بیاورد و آن بچه را به جای بچه خودت نزد تو آورد. | |||
به هر صورت [[مردم]] آن ناحیه به انواع [[ظلمها]]، [[انحرافات]]، [[اعمال زشت]] و کارهای [[بیهوده]] و قضاوتهای [[ظالمانه]] [[آلوده]] و [[مبتلا]] بودند تا این که [[لوط]] [[پیغمبر]] به میان آنها آمده و به [[تبلیغ]] و [[ارشاد]] ایشان [[همت]] گماشت و [[رسالت]] دشوار خود را [[ابلاغ]] فرمود.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۱۹۲.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} |