پرش به محتوا

پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: واگردانی دستی
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۱: خط ۲۱:
| طول عمر = ۶۳ سال
| طول عمر = ۶۳ سال
}}
}}
'''پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله {{صل}}''' در ربیع‌الاول "[[عام الفیل]]"، سال ۵۷۰ م در [[مکه]] متولد شد. پدر آن حضرت [[عبدالله بن عبدالمطلب]] و مادرش [[آمنه بنت وهب]] بود که پدر را قبل از تولد و مادر را در سن ۶ سالگی از دست داد. [[سلسله]] نسب آن حضرت به [[اسماعیل]] ذبیح [[فرزند]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} می‌رسد. دو کنیه آن حضرت، «ابوالقاسم» و «ابوابراهیم» از نام دو فرزند ایشان گرفته شده است. ایشان به دلایلی دارای چندین [[همسر]] بود که [[حضرت خدیجه]] {{س}} شریف‌ترین ایشان بود.
'''پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله {{صل}}''' در ربیع‌الاول "[[عام الفیل]]"، سال ۵۷۰ م در [[مکه]] متولد شد. پدر آن حضرت [[عبدالله بن عبدالمطلب]] و مادرش [[آمنه بنت وهب]] بود که پدر را قبل از تولد و مادر را در سن ۶ سالگی از دست داد. [[سلسله]] نسب آن حضرت به [[اسماعیل]] ذبیح [[فرزند]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} می‌رسد. دو کنیه آن حضرت، «ابوالقاسم» و «ابوابراهیم» از نام دو فرزند ایشان گرفته شده است. ایشان به دلایلی دارای چندین [[همسر]] بود که [[حضرت خدیجه]] {{س}} شریف‌ترین ایشان بود.


خط ۲۹: خط ۳۰:
== ولادت ==
== ولادت ==
{{اصلی|ولادت پیامبر خاتم}}
{{اصلی|ولادت پیامبر خاتم}}
عموم سیره‌نویسان و [[تاریخ‌نگاران]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> معتقدند [[تولد پیامبر اکرم]] {{صل}} در "[[عام الفیل]]" (سالی که ابرهه برای خرابی [[خانه کعبه]] آمده بود)<ref>اواسط قرن ششم = م. ۵۷۱.</ref>، [[سال]] ۵۷۰ م بوده است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.</ref>؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود.
عموم سیره‌نویسان و تاریخ‌نگاران<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> معتقدند [[تولد پیامبر اکرم]] {{صل}} در "[[عام الفیل]]" (سالی که ابرهه برای خرابی [[خانه کعبه]] آمده بود)<ref>اواسط قرن ششم = م. ۵۷۱.</ref>، [[سال]] ۵۷۰ م بوده است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.</ref>؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود.


همچنین [[اکثریت]] قریب به اتفاق [[محدثان]] و مؤرخان بر این اعتقادند که [[تولد]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[ربیع‌الاول]] بوده است؛ ولی در روز [[تولد]] حضرت، [[اختلاف]] دارند<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.</ref>. [[شیعیان]]<ref>به غیر از مرحوم کلینی، ر. ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref>، [[تولد]] وی را هفدهم ربیع‌الاول<ref>طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.</ref>، [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] دوازدهم ربیع‌الاول<ref>ابن سعد. ج۱، ص۸۰.</ref>، روز [[دوشنبه]] می‌دانند<ref>منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.</ref>.  
همچنین [[اکثریت]] قریب به اتفاق محدثان و مؤرخان بر این اعتقادند که تولد [[پیامبر]] {{صل}} در [[ربیع‌الاول]] بوده است؛ ولی در روز تولد حضرت، [[اختلاف]] دارند<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.</ref>. [[شیعیان]]<ref>به غیر از مرحوم کلینی، ر. ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref>، تولد وی را هفدهم ربیع‌الاول<ref>طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.</ref>، [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] دوازدهم ربیع‌الاول<ref>ابن سعد. ج۱، ص۸۰.</ref>، روز دوشنبه می‌دانند<ref>منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.</ref>.  


محل تولد رسول اکرم {{صل}}، ورودی [[شعب ابی طالب]] است که پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به یثرب، [[عقیل]] این [[خانه]] را [[تصرف]] کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها [[فرزندان]] عقیل آن را به [[محمد بن یوسف ثقفی]] فروختند<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. البته [[محل]] تولد آن حضرت در طول [[تاریخ]] مورد توجه [[مسلمانان]] بوده است. در [[قرن دوم هجری]]، خیزران، [[همسر]] [[هارون]]، آن محل را خرید و به [[مسجد]] تبدیل کرد<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>.
محل تولد رسول اکرم {{صل}}، ورودی [[شعب ابی طالب]] است که پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به یثرب، [[عقیل]] این [[خانه]] را تصرف کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها [[فرزندان]] عقیل آن را به محمد بن یوسف ثقفی فروختند<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. البته محل تولد آن حضرت در طول [[تاریخ]] مورد توجه [[مسلمانان]] بوده است. در قرن دوم هجری، خیزران، [[همسر]] [[هارون]]، آن محل را خرید و به [[مسجد]] تبدیل کرد<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۰-۳۱.</ref>.


== نسب و نیاکان ==
== نسب و نیاکان ==
{{اصلی|نیاکان پیامبر خاتم}}
سلسله نسب [[رسول خدا]] {{صل}} چنین است: [[محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی]] از شاخه [[بنی هاشم]] از [[قبیله قریش]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴؛ ابن حزم، ص۱۵.</ref>.
سلسله نسب [[رسول خدا]] {{صل}} چنین است: [[محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی]] از شاخه [[بنی هاشم]] از [[قبیله قریش]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴؛ ابن حزم، ص۱۵.</ref>.


[[سلسله]] نسب آن حضرت به [[اسماعیل]] ذبیح فرزند [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} می‌رسد<ref>ابن حزم، ص۱۵.</ref>، اما آن حضرت وقتی نسب خود را می‌شمرد، از [[معد بن عدنان]] بالاتر نمی‌رفت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۷.</ref> و می‌فرمود: "هنگامی که نسب مرا می‌شمارید، وقتی به عدنان رسیدید، توقف کنید"<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۱۳۴؛ اربلی، ج۱، ص۱۵.</ref> آن حضرت در [[طهارت]] نسب خویش می‌فرمود: "از [[زمان]] [[حضرت آدم]]، من همواره از صلب کسانی که [[ازدواج]] [[شرعی]] کرده‌اند، متولد شده‌ام و در نسب من [[زنا]] و [[سنت‌های جاهلی]] [[راه]] نیافته است<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۰۹؛ فرات کوفی، ص۲۰؛ رامهرمزی، ص۴۷۰.</ref> و من پیوسته از صلب [[پدران]] [[پاک]] به رحم‌های [[مادران]] پاک منتقل شدم"<ref>طبری شیعی، ص۵۸۱.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۵۰.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۹-۳۰.</ref>
[[سلسله]] نسب آن حضرت به [[اسماعیل]] ذبیح فرزند [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} می‌رسد<ref>ابن حزم، ص۱۵.</ref>، اما آن حضرت وقتی نسب خود را می‌شمرد، از معد بن عدنان بالاتر نمی‌رفت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۷.</ref> و می‌فرمود: "هنگامی که نسب مرا می‌شمارید، وقتی به عدنان رسیدید، توقف کنید"<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۱۳۴؛ اربلی، ج۱، ص۱۵.</ref> آن حضرت در [[طهارت]] نسب خویش می‌فرمود: "از [[زمان]] [[حضرت آدم]]، من همواره از صلب کسانی که [[ازدواج]] [[شرعی]] کرده‌اند، متولد شده‌ام و در نسب من [[زنا]] و [[سنت‌های جاهلی]] راه نیافته است<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۰۹؛ فرات کوفی، ص۲۰؛ رامهرمزی، ص۴۷۰.</ref> و من پیوسته از صلب پدران [[پاک]] به رحم‌های مادران پاک منتقل شدم"<ref>طبری شیعی، ص۵۸۱.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۵۰.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۹-۳۰.</ref>


=== پدر و مادر ===
=== پدر و مادر ===
{{اصلی|عبدالله بن عبدالمطلب|آمنه بنت وهب}}
{{اصلی|عبدالله بن عبدالمطلب|آمنه بنت وهب}}
پدر حضرت، [[عبدالله بن عبدالمطلب]] و مادرش [[آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مره]] بود<ref>بلاذری، ج۱، ص۸۷؛ ابن حزم، ص۱۷.</ref>. نسب [[آمنه]] با [[عبدالله]] پدر رسول خدا {{صل}} در کلاب بن مره به هم می‌پیوندد. [[عبدالمطلب]] همراه فرزندش عبدالله به [[خانه]] آمنه دختر وهب بن عبد مناف (که بنا بر قولی [[سرپرستی]] او را عمویش وُهَیب عهده داشت) که از شرافتمندترین [[خاندان]] [[قریش]] بود، رفت و آمنه را برای عبدالله و هاله دختر وهیب را برای خود خواستگاری کرد و [[حمزه]] از هاله متولد شد و رسول خدا {{صل}} از آمنه<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۱.</ref>. عبدالله هنگام [[ازدواج]] با آمنه ۲۵<ref>و به قولی ۳۰، ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴.</ref> [[سال]] داشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۰.</ref>.


پدر حضرت [[عبدالله بن عبدالمطلب]] و مادرش [[آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مره]] بود<ref>بلاذری، ج۱، ص۸۷؛ ابن حزم، ص۱۷.</ref>. [[نسب]] [[آمنه]] با [[عبدالله]] پدر رسول خدا {{صل}} در کلاب بن مره به هم می‌پیوندد. [[عبدالمطلب]] همراه فرزندش عبدالله به [[خانه]] آمنه دختر [[وهب بن عبد مناف]] (که بنا بر قولی [[سرپرستی]] او را عمویش وُهَیب عهده داشت) که از شرافتمندترین [[خاندان]] [[قریش]] بود، رفت و آمنه را برای عبدالله و [[هاله]] دختر وهیب را برای خود خواستگاری کرد و [[حمزه]] از هاله متولد شد و رسول خدا {{صل}} از آمنه<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۱.</ref>. عبدالله هنگام [[ازدواج]] با آمنه ۲۵<ref>و به قولی ۳۰، ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴.</ref> [[سال]] داشت <ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۰.</ref>.
کمتر از دو ماه از ازدواج عبدالله با آمنه نگذشت که عبدالله برای [[تجارت]] عازم [[شام]] شد و هنگام بازگشت از شام در [[یثرب]] نزد بنی نجار، دایی‌های خود [[بیمار]] شد و همانجا درگذشت، در حالی که آمنه باردار بود<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۹. برخی درگذشت عبدالله را اندکی پس از ولادت رسول خدا {{صل}} یا در هیجده ماهگی آن حضرت دانسته‌اند که این نظر مورد قبول تراجم‌نگاران نیست و ابن سعد (ج۱، ص۸۰) بر نادرست بودن آن تأکید کرده است.</ref>، از عبدالله یک کنیز، پنج شتر و تعدادی گوسفند به رسول خدا {{صل}} [[ارث]] رسید<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۸۰؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۲.</ref>. آمنه درباره دوران بارداری خود گوید: تا هنگامی که کودک خود را به [[دنیا]] آوردم، هیچ‌گونه [[ناراحتی]] و [[سختی]] ندیدم. از ایشان [[روایت]] شده است که در بین [[خواب]] و [[بیداری]] به او خبر داده شد که به [[سرور]] و [[پیامبر]] این [[امت]] حامله شده است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۷۶.</ref>. [[آمنه]]، شش سال بعد از تولد فرزندش [[محمد]] {{صل}} در منطقه‌ای به نام "ابواء"<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.</ref> از [[دنیا]] رفت<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۰؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۷۵.</ref>.
 
کمتر از دو ماه از ازدواج عبدالله با آمنه نگذشت که عبدالله برای [[تجارت]] عازم [[شام]] شد و هنگام بازگشت از شام در [[یثرب]] نزد بنی نجار، دایی‌های خود [[بیمار]] شد و همانجا درگذشت، در حالی که آمنه باردار بود<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۹. برخی درگذشت عبدالله را اندکی پس از ولادت رسول خدا {{صل}} یا در هیجده ماهگی آن حضرت دانسته‌اند که این نظر مورد قبول تراجم‌نگاران نیست و ابن سعد (ج۱، ص۸۰) بر نادرست بودن آن تأکید کرده است.</ref>، از عبدالله یک [[کنیز]]، پنج شتر و تعدادی گوسفند به رسول خدا {{صل}} [[ارث]] رسید<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۸۰؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۲.</ref>. آمنه درباره دوران بارداری خود گوید: تا هنگامی که [[کودک]] خود را به [[دنیا]] آوردم، هیچ‌گونه [[ناراحتی]] و [[سختی]] ندیدم. از ایشان [[روایت]] شده است که در بین [[خواب]] و [[بیداری]] به او خبر داده شد که به [[سرور]] و [[پیامبر]] این [[امت]] حامله شده است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۷۶.</ref>. [[آمنه]]، شش سال بعد از [[تولد]] فرزندش [[محمد]] {{صل}} در منطقه‌ای به نام "[[ابواء]]"<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.</ref> از [[دنیا]] رفت<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۰؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۷۵.</ref>.


== نام ==
== نام ==
مشهورترین‌های نام پیامبر خاتم، [[محمد]] {{صل}} است<ref>ر. ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>. این نام [[مبارک]] "[[محمد]]" چهار بار در [[قرآن کریم]] در سوره‌های {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد" سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>، {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست" سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ}}<ref>«و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند، چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید" سوره محمد، آیه ۲.</ref>، {{متن قرآن|مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با وی‌اند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند؛ آنان را در حال رکوع و سجود می‌بینی که بخشش و خشنودی‌یی از خداوند را خواستارند؛ نشان (ایمان) آنان در چهره‌هایشان از اثر سجود، نمایان است، داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل مانند کشته‌ای است که جوانه‌اش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه‌هایش راست ایستد، به گونه‌ای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد، خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است" سوره فتح، آیه ۲۹.</ref> و با نام "[[احمد]]" نیز یک بار در {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟" سوره صف، آیه ۲.</ref> آمده است. [[سوره]] ۴۷ قرآن کریم، نیز به نام آن حضرت (محمد) نامیده شده است. افزون بر این‌ها، در روایتی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: "محمد، [[احمد]]، [[حاشر]]، خاتم، عاقب و... از نام‌های من است"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷ و ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۹؛ مقریزی، ج۱، ص۵.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۹-۳۰.</ref>
مشهورترین‌های نام پیامبر خاتم، [[محمد]] {{صل}} است<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>. این نام [[مبارک]] "[[محمد]]" چهار بار در [[قرآن کریم]] در سوره‌های {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ...}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند ...»، سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>، {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ ...}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست ...»، سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ...}}<ref>«و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده ...» سوره محمد، آیه ۲.</ref>، {{متن قرآن|مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ...}}<ref>«محمد، پیامبر خداوند است ...»، سوره فتح، آیه ۲۹.</ref> و با نام "[[احمد]]" نیز یک بار در {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟" سوره صف، آیه ۲.</ref> آمده است. [[سوره]] ۴۷ قرآن کریم، نیز به نام آن حضرت (محمد) نامیده شده است. افزون بر این‌ها، در روایتی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: "محمد، [[احمد]]، [[حاشر]]، خاتم، عاقب و... از نام‌های من است"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷ و ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۹؛ مقریزی، ج۱، ص۵.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۹-۳۰.</ref>


=== کنیه‌ها و القاب ===
=== کنیه‌ها و القاب ===
دو کنیه «ابوالقاسم» و «ابوابراهیم» را از نام دو فرزند، [[ابراهیم فرزند پیامبر خاتم|ابراهیم]] و [[قاسم فرزند پیامبر خاتم|قاسم]] بر گرفته‌اند و به رسول خدا {{صل}} و "سید وُلد آدم"، ابراهیم (آقای اولین و آخرین [[فرزندان آدم]]) ملقّب بود<ref>ابویعلی، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن حبان، الصحیح، ج۱۴، ص۱۳۵.</ref>. آن حضرت از اینکه کنیه او را بر کسی بگذارند [[نهی]] کرد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۹۵.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۹-۳۰.</ref>
دو کنیه «ابوالقاسم» و «ابوابراهیم» را از نام دو فرزند، [[ابراهیم فرزند پیامبر خاتم|ابراهیم]] و [[قاسم فرزند پیامبر خاتم|قاسم]] بر گرفته‌اند و به رسول خدا {{صل}} و "سید وُلد آدم"، ابراهیم (آقای اولین و آخرین [[فرزندان آدم]]) ملقّب بود<ref>ابویعلی، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن حبان، الصحیح، ج۱۴، ص۱۳۵.</ref>. آن حضرت از اینکه کنیه او را بر کسی بگذارند [[نهی]] کرد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۹۵.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۹-۳۰.</ref>


== همسران پیامبر ==
== همسران پیامبر ==
خط ۶۱: خط ۶۲:
== شمایل و صفات ظاهری ==
== شمایل و صفات ظاهری ==
{{اصلی|شمایل پیامبر خاتم}}
{{اصلی|شمایل پیامبر خاتم}}
در توصیف سیمای [[مبارک]] [[رسول خدا]] {{صل}} گفته شده است، ایشان مردی خوش اندام<ref> ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۴۸؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص ۱۴۵، ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۶، ص ۴۴۵ و ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۱۶.</ref>، چهارشانه<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۹؛ الشمائل المحمدیه، ص ۱۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۲، ص ۳۲۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۲۲.</ref> و دارای سینه‌ای ستبر و فراخ بود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۰۴؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۵۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۶ و نویری، نهایة‌الإرب، ج۱۸، ص۲۳۹.</ref>. قامتش، متوسط و کوتاه یا بلند نبود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۰۱؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۴ و الشمائل المحمدیه، ‌ص۱۵.</ref>؛ ولی از افراد معمولی بلندتر می‌نمود و چون همراه گروهی می‌آمد، از همگان برازنده‌تر و [[برتر]] به نظر می‌رسید؛ هیچ کس از [[مردم]] هر چند بلند قامت، با وی راه نمی‌رفت؛ مگر آنکه [[رسول خدا]] {{صل}} از او بلندتر و برجسته‌تر می‌نمود<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۲۶۰؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۱۵۱؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۲، ص ۸۷؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۵ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۵۲.</ref>. لاغر اندام یا بسیار فربه نبود و خلقتی همگون و میانه داشت<ref>مسند احمد، ج ۵، ص ۴۵۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۷، ص ۸۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۰۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۰ و المناقب، ج۱، ص۱۵۶.</ref>. بدنش فربه و در عین حال، سینه و شکمش در یک سطح بود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۴۱؛ تاریخ مدینه دمشق ،ج٣، ص۲۷۱ و نهایة‌الإرب، ج۱۸، ص۲۳۹.</ref>. رنگ آن قسمت از پوست [[بدن]] حضرت که در معرض تابش [[خورشید]] و برخورد با هوا بود، مایل به سرخی بود؛ اما آن قسمت از [[بدن]] که در زیر [[لباس]] ایشان بود، سفید و درخشان بود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۰۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۱۵؛ ابن حجر، فتح الباری، ج ۶، ص ۴۱۳ و صالحی دمشقی، سبل الهدی والرشاد، ج ۲، ص ۱۲.</ref>. عرقش بسیار<ref>مسند احمد، ج ۶، ص ۳۷۷؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۸۲؛ مسند ابویعلی، ج ۵، ص ۱۸۳ و الطبقات الکبری، ص ۳۱۷.</ref> و بوی عرق آن حضرت، پاکیزه‌تر و خوشبوتر از مشک بود<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۲۶۰ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۷۵.</ref> و هیچ مشک و عنبری به خوشبویی [[بدن]] او نبود<ref>البخاری، صحیح، ج ۲، ص ۲۴۴؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۸۱؛ سنن ترمذی، ج ۳، ص ۲۴۹ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۵۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۶۲-۴۶۵.</ref>
در توصیف سیمای [[مبارک]] [[رسول خدا]] {{صل}} گفته شده است، ایشان مردی خوش اندام<ref> ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۴۸؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص ۱۴۵، ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۶، ص ۴۴۵ و ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۱۶.</ref>، چهارشانه<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۹؛ الشمائل المحمدیه، ص ۱۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۲، ص ۳۲۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۲۲.</ref> و دارای سینه‌ای ستبر و فراخ بود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۰۴؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۵۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۶ و نویری، نهایة‌الإرب، ج۱۸، ص۲۳۹.</ref>. قامتش، متوسط و کوتاه یا بلند نبود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۰۱؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۴ و الشمائل المحمدیه، ‌ص۱۵.</ref>؛ ولی از افراد معمولی بلندتر می‌نمود و چون همراه گروهی می‌آمد، از همگان برازنده‌تر و [[برتر]] به نظر می‌رسید؛ هیچ کس از [[مردم]] هر چند بلند قامت، با وی راه نمی‌رفت؛ مگر آنکه [[رسول خدا]] {{صل}} از او بلندتر و برجسته‌تر می‌نمود<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۲۶۰؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۱۵۱؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۲، ص ۸۷؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۵ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۵۲.</ref>. لاغر اندام یا بسیار فربه نبود و خلقتی همگون و میانه داشت<ref>مسند احمد، ج ۵، ص ۴۵۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۷، ص ۸۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۰۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۰ و المناقب، ج۱، ص۱۵۶.</ref>. بدنش فربه و در عین حال، سینه و شکمش در یک سطح بود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۴۱؛ تاریخ مدینه دمشق ،ج٣، ص۲۷۱ و نهایة‌الإرب، ج۱۸، ص۲۳۹.</ref>. رنگ آن قسمت از پوست بدن حضرت که در معرض تابش [[خورشید]] و برخورد با هوا بود، مایل به سرخی بود؛ اما آن قسمت از بدن که در زیر [[لباس]] ایشان بود، سفید و درخشان بود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۰۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۱۵؛ ابن حجر، فتح الباری، ج ۶، ص ۴۱۳ و صالحی دمشقی، سبل الهدی والرشاد، ج ۲، ص ۱۲.</ref>. عرقش بسیار<ref>مسند احمد، ج ۶، ص ۳۷۷؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۸۲؛ مسند ابویعلی، ج ۵، ص ۱۸۳ و الطبقات الکبری، ص ۳۱۷.</ref> و بوی عرق آن حضرت، پاکیزه‌تر و خوشبوتر از مشک بود<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۲۶۰ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۷۵.</ref> و هیچ مشک و عنبری به خوشبویی بدن او نبود<ref>البخاری، صحیح، ج ۲، ص ۲۴۴؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۸۱؛ سنن ترمذی، ج ۳، ص ۲۴۹ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۵۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۶۲-۴۶۵.</ref>


== سرگذشت تاریخی ==
== سرگذشت تاریخی ==
خط ۶۷: خط ۶۸:
=== پیامبر خاتم از ولادت تا بعثت ===
=== پیامبر خاتم از ولادت تا بعثت ===
{{اصلی|ولادت پیامبر خاتم|بعثت پیامبر خاتم}}
{{اصلی|ولادت پیامبر خاتم|بعثت پیامبر خاتم}}
[[حضرت محمد]] {{صل}} در [[مکه]] [[چشم]] به [[جهان]] گشود. [[آمنه]]، ایشان را برای شیرخوارگی به زنی بادیه‌نشین به نام [[حلیمه سعدیه]] سپرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.</ref>. مدت اقامت [[پیامبر]] در [[بادیه]]، طبق قول مشهور، پنج سال بوده است<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. [[پیامبر]] زمانی که از [[بادیه]] برگشت، به [[دلیل]] فوت پدرش، تحت [[سرپرستی]] پدربزرگش "[[عبدالمطلب]]" قرار گرفت. دو سال بعد، [[عبدالمطلب]] هم از [[دنیا]] رفت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.</ref> و عمویش [[ابوطالب]] که به شدت او را [[دوست]] می‌داشت، سرپرستی‌اش را به سفارش جدش به عهده گرفت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.</ref>.
[[حضرت محمد]] {{صل}} در [[مکه]] [[چشم]] به [[جهان]] گشود. [[آمنه]]، ایشان را برای شیرخوارگی به زنی بادیه‌نشین به نام [[حلیمه سعدیه]] سپرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.</ref>. مدت اقامت [[پیامبر]] در [[بادیه]]، طبق قول مشهور، پنج سال بوده است<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. [[پیامبر]] زمانی که از [[بادیه]] برگشت، به [[دلیل]] فوت پدرش، تحت [[سرپرستی]] پدربزرگش "[[عبدالمطلب]]" قرار گرفت. دو سال بعد، [[عبدالمطلب]] هم از [[دنیا]] رفت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.</ref> و عمویش [[ابوطالب]] که به شدت او را [[دوست]] می‌داشت، سرپرستی‌اش را به سفارش جدش به عهده گرفت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.</ref>.


نخستین سفر حضرت به [[شام]]، همراه [[ابوطالب]] و [[ملاقات]] او با "بحیرای [[راهب]]" بنا بر قول مشهور در [[دوازده]] سالگی ایشان بوده است<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.</ref>. [[پیمان]] "[[حلف الفضول]]" میان [[پیامبر]] {{صل}} و برخی از [[جوانان]] [[قریش]] برای [[دفاع]] از [[ستمدیدگان]] بی‌پناه در [[مکه]]، در این دوران، منعقد شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>
نخستین سفر حضرت به [[شام]]، همراه [[ابوطالب]] و [[ملاقات]] او با "بحیرای [[راهب]]" بنا بر قول مشهور در دوازده سالگی ایشان بوده است<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.</ref>. [[پیمان]] "[[حلف الفضول]]" میان [[پیامبر]] {{صل}} و برخی از [[جوانان]] [[قریش]] برای [[دفاع]] از ستمدیدگان بی‌پناه در [[مکه]]، در این دوران، منعقد شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۱۱-۱۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۱]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>


وقتی [[حضرت محمد]] {{صل}} به سن [[جوانی]] رسید، پیشۀ [[خانوادگی]] خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. چیزی نگذشت که در [[پاکدامنی]] و [[امانت‌داری]] و درست‌کاری شهرۀ [[قریش]] شد؛ چنانکه [[مردم]] او را "[[محمد امین]]" می‌‌خواندند. در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد که زنی پاکدامن و ثروتمند بود. خدیجۀ همه دارایی خویش را در [[اختیار]] [[محمد]] {{صل}} گذاشت و از اینجا بود که آن حضرت توانست [[مستمندان]] [[مکه]] را [[یاری]] دهد و از [[رنج]] و [[فقر]] و [[تنگدستی]] آنان بکاهد<ref>[[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>.  
وقتی [[حضرت محمد]] {{صل}} به سن [[جوانی]] رسید، پیشۀ [[خانوادگی]] خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. چیزی نگذشت که در [[پاکدامنی]] و [[امانت‌داری]] و درست‌کاری شهرۀ [[قریش]] شد؛ چنانکه [[مردم]] او را "محمد امین" می‌‌خواندند. در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد که زنی پاکدامن و ثروتمند بود. خدیجۀ همه دارایی خویش را در [[اختیار]] [[محمد]] {{صل}} گذاشت و از اینجا بود که آن حضرت توانست [[مستمندان]] [[مکه]] را [[یاری]] دهد و از [[رنج]] و [[فقر]] و [[تنگدستی]] آنان بکاهد<ref>[[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۱]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>.  


[[پیش از بعثت]] هیچ‌گاه بر بتی [[سجده]] نکرد و گِرد [[گناه]] و [[زشتی]] نگشت. از آغاز [[زندگی]] در [[تأیید الهی]] بود و بنابر [[روایت]]، [[خداوند]] بزرگ‌ترین فرشتۀ خود را [[مأمور]] کرده بود او را به [[محاسن اخلاق]] بیاراید<ref>نهج البلاغه‌، خ ۲۳۴.</ref>. پس از آنکه با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران [[خلوت]] و عبادتِ در [[انزوا]] را آغاز کرد. به [[غار حراء]] می‌رفت و به [[عبادت]] و [[تفکر]] و [[تدبر]] می‌پرداخت. [[ماه رمضان]]، [[مکه]] را به کلی ترک می‌کرد و گوشۀ [[خلوت]] می‌گزید و به [[تفکر]] و [[عبادت]] و [[تهجد]] روی می‌آورد<ref>ر. ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶.</ref>.
پیش از بعثت هیچ‌گاه بر بتی [[سجده]] نکرد و گِرد [[گناه]] و [[زشتی]] نگشت. از آغاز [[زندگی]] در تأیید الهی بود و بنابر [[روایت]]، [[خداوند]] بزرگ‌ترین فرشتۀ خود را [[مأمور]] کرده بود او را به [[محاسن اخلاق]] بیاراید<ref>نهج البلاغه‌، خ ۲۳۴.</ref>. پس از آنکه با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران خلوت و عبادتِ در [[انزوا]] را آغاز کرد. به [[غار حراء]] می‌رفت و به [[عبادت]] و [[تفکر]] و [[تدبر]] می‌پرداخت. [[ماه رمضان]]، [[مکه]] را به کلی ترک می‌کرد و گوشۀ خلوت می‌گزید و به [[تفکر]] و [[عبادت]] و [[تهجد]] روی می‌آورد<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶.</ref>.


==== ازدواج پیامبر خاتم ====
==== ازدواج پیامبر خاتم ====
{{اصلی|ازدواج پیامبر خاتم}}
{{اصلی|ازدواج پیامبر خاتم}}
حضرت با [[سرمایه]] "[[خدیجه]]" دختر "[[خویلد]]" همراه مردانی از [[قریش]] برای [[تجارت]] به [[شام]] رفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.</ref>. در همین زمان بود که با راهبی به نام "[[مسطور]]" [[ملاقات]] کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. آشنایی [[خدیجه]] با [[پیامبر]] {{صل}} نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب [[ازدواج]] با ایشان شد. [[رسول خدا]] {{صل}} در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۳.</ref>
حضرت با سرمایه "[[خدیجه]]" دختر "خویلد" همراه مردانی از [[قریش]] برای [[تجارت]] به [[شام]] رفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.</ref>. در همین زمان بود که با راهبی به نام "مسطور" [[ملاقات]] کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. آشنایی [[خدیجه]] با [[پیامبر]] {{صل}} نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب [[ازدواج]] با ایشان شد. [[رسول خدا]] {{صل}} در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۱۳.</ref>


=== [[پیامبر خاتم]] از [[بعثت پیامبر خاتم|بعثت]] تا [[هجرت پیامبر خاتم|هجرت]] ===
=== [[پیامبر خاتم]] از [[بعثت پیامبر خاتم|بعثت]] تا [[هجرت پیامبر خاتم|هجرت]] ===
خط ۸۴: خط ۸۴:
در ۲۷ [[رجب]] (۱۳ سال پیش از [[هجرت]]/ ۶۱۰ م.) [[جبرئیل]] {{ع}} بر پیامبر ظاهر شد و نخستین [[آیات قرآن]] را به ایشان [[ابلاغ]] کرد و بدین‌سان، [[رسالت]] [[حضرت محمد]] {{صل}} آغاز گشت<ref>ر. ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ - ۲۲۰</ref>.
در ۲۷ [[رجب]] (۱۳ سال پیش از [[هجرت]]/ ۶۱۰ م.) [[جبرئیل]] {{ع}} بر پیامبر ظاهر شد و نخستین [[آیات قرآن]] را به ایشان [[ابلاغ]] کرد و بدین‌سان، [[رسالت]] [[حضرت محمد]] {{صل}} آغاز گشت<ref>ر. ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ - ۲۲۰</ref>.


[[دعوت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} دعوتی فراگیر و [[جهان‌شمول]] است که تمام آفاق و ادوار را در برمی‌گیرد<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} در این زمینه می‌فرماید: «[[خداوند]]، [[پیامبر اسلام]]، [[حضرت محمد]] {{صل}} را هشدار دهندۀ جهانیان [[مبعوث]] فرمود تا [[آیین]] تمام [[پیامبران]] را دربرگیرد»<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِين‏}}؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲</ref>.<ref>ر. ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۳.</ref> از سوی دیگر، بنابر [[نص]] [[قرآن کریم]]، [[پیامبر اسلام]] آخرین [[رسول الهی]] است<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>. خود [[رسول اکرم]] {{صل}} نیز بر [[خاتمیت]] خویش تأکید داشته‌اند.
[[دعوت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} دعوتی فراگیر و جهان‌شمول است که تمام آفاق و ادوار را در برمی‌گیرد<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} در این زمینه می‌فرماید: «[[خداوند]]، [[پیامبر اسلام]]، [[حضرت محمد]] {{صل}} را هشدار دهندۀ جهانیان [[مبعوث]] فرمود تا [[آیین]] تمام [[پیامبران]] را دربرگیرد»<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِين‏}}؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲</ref>.<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۶۷۳.</ref> از سوی دیگر، بنابر [[نص]] [[قرآن کریم]]، [[پیامبر اسلام]] آخرین [[رسول الهی]] است<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>. خود [[رسول اکرم]] {{صل}} نیز بر [[خاتمیت]] خویش تأکید داشته‌اند.


==== [[دعوت پنهانی پیامبر خاتم]] ====
==== [[دعوت پنهانی پیامبر خاتم]] ====
{{اصلی|دعوت پنهانی پیامبر خاتم}}
{{اصلی|دعوت پنهانی پیامبر خاتم}}
سیره‌نویسان، نخستین گروندگان به [[اسلام]] را [[حضرت خدیجه]] {{س}} از [[زنان]] و [[علی]] {{ع}} از مردان دانسته‌اند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. [[دعوت به اسلام]] تا سه سال، پنهانی و پس از آن، آشکار شد و [[رسول خدا]] {{صل}} با نزول [[آیه]] ۲۱۴ [[سوره شعراء]] [[مأمور]] شد تا نخست، خویشاوندانش را به [[اسلام]] فرا خواند<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} [[دعوت]] خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز [[علی]] {{ع}} کسی حمایت خویش را از آن حضرت اعلام نکرد. [[رسول اکرم]] {{صل}} به حاضران گفت: "بدانید که [[علی]]، [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من است. سخنش را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید”<ref> شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.


[[سیره‌نویسان]]، نخستین گروندگان به [[اسلام]] را [[حضرت خدیجه]] {{س}} از [[زنان]] و [[علی]] {{ع}} از مردان دانسته‌اند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. [[دعوت به اسلام]] تا سه سال، پنهانی و پس از آن، آشکار شد و [[رسول خدا]] {{صل}} با [[نزول]] [[آیه]] ۲۱۴ [[سوره شعراء]] [[مأمور]] شد تا نخست، خویشاوندانش را به [[اسلام]] فرا خواند<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} [[دعوت]] خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز [[علی]] {{ع}} کسی [[حمایت]] خویش را از آن حضرت اعلام نکرد. [[رسول اکرم]] {{صل}} به حاضران گفت: "بدانید که [[علی]]، [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من است. سخنش را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید”<ref> شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.
با علنی شدن [[دعوت به اسلام]] و گسترش آن در [[مکه]]، [[مشرکان]]، نزد عموی پیامبر، [[ابوطالب]] رفتند و ابتدا با تطمیع و سپس با [[تهدید]] کوشیدند مانع [[دعوت پیامبر]] {{صل}} شوند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.


با علنی شدن [[دعوت به اسلام]] و گسترش آن در [[مکه]]، [[مشرکان]]، نزد [[عموی پیامبر]]، [[ابوطالب]] رفتند و ابتدا با [[تطمیع]] و سپس با [[تهدید]] کوشیدند [[مانع]] [[دعوت پیامبر]] {{صل}} شوند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.
[[ابوطالب]] که بر [[جان]] [[خاتم انبیا]] {{صل}} می‌ترسید [[تهدید]] [[مشرکان]] را با حضرت در میان نهاد. [[پیامبر]] {{صل}} با [[قاطعیت]] چنین پاسخ داد: "عمو [[جان]]! اگر [[قریش]]، [[خورشید]] را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از [[دعوت]] خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[ابوطالب]] که [[پیامبر]] {{صل}} را در [[دعوت]] خویش مُصر دید، گفت: "هرگونه می‌خواهی عمل کن. به [[خدا]] [[سوگند]]! هیچ‌گاه دست از یاری‌ات برنخواهم داشت”<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[مشرکان]] بهتر دیدند با نرمش و گفتگو، [[ابوطالب]] را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "عمارة بن ولید بن مغیرة" را که [[جوان]]، [[زیبا]] و [[شجاع]] بود به [[فرزندی]] گیرد و در مقابل، [[رسول خدا]] {{صل}} را برای کشتن به آنها بسپارد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.</ref>؛ اما [[ابوطالب]] با رد پیشنهاد آنان همچنان از حضرت [[دفاع]] کرد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۱۳ ـ ۱۵.</ref>
 
[[ابوطالب]] که بر [[جان]] [[خاتم انبیا]] {{صل}} می‌ترسید [[تهدید]] [[مشرکان]] را با حضرت در میان نهاد. [[پیامبر]] {{صل}} با [[قاطعیت]] چنین پاسخ داد: "عمو [[جان]]! اگر [[قریش]]، [[خورشید]] را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از [[دعوت]] خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[ابوطالب]] که [[پیامبر]] {{صل}} را در [[دعوت]] خویش مُصر دید، گفت: "هرگونه می‌خواهی عمل کن. به [[خدا]] [[سوگند]]! هیچ‌گاه دست از یاری‌ات برنخواهم داشت”<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[مشرکان]] بهتر دیدند با [[نرمش]] و [[گفتگو]]، [[ابوطالب]] را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "[[عمارة بن ولید بن مغیرة]]" را که [[جوان]]، [[زیبا]] و [[شجاع]] بود به [[فرزندی]] گیرد و در مقابل، [[رسول خدا]] {{صل}} را برای کشتن به آنها بسپارد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.</ref>؛ اما [[ابوطالب]] با رد پیشنهاد آنان همچنان از حضرت [[دفاع]] کرد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۳ ـ ۱۵.</ref>


==== [[هجرت به حبشه]] به دستور پیامبر {{صل}} ====
==== [[هجرت به حبشه]] به دستور پیامبر {{صل}} ====
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
با افزایش معارضه [[قریش]] با حضرت، [[مسلمانان]] در [[اندیشه]] ایجاد پایگاهی [[جدید]]، خارج از [[مکه]] افتادند. به همین [[دلیل]] به [[دستور]] [[پیغمبر]] {{صل}} ۱۱ مرد و ۴ [[زن]] [[مسلمان]]، روانه [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. این [[کشور]]، [[پادشاهی]] [[عادل]] و [[مسیحی]] داشت. تلاش [[قریش]] برای باز گرداندن آنها بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. این عده پس از دو ماه بر اثر شایعه [[مشرکان]] مبنی بر [[اسلام آوردن]] [[اهل مکه]] بازگشتند و پس از [[آگاهی]] از [[دروغ]] بودن آن، همراه [[مهاجران]] مرحله دوم [[هجرت]] که تعداد آنان ۸۳ مرد و ۱۸ [[زن]] بود، عازم [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. اشراف [[مکه]] که متوجه خطر ایجاد پایگاهی در خارج از [[مکه]] شدند، [[عبدالله بن ابی‌ربیعه]] و [[عمرو بن عاص]] را همراه هدایایی برای بازگرداندن آنان به [[مکه]]، به [[حبشه]] فرستادند؛ اما این تلاش، بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۵.</ref>
با افزایش معارضه [[قریش]] با حضرت، [[مسلمانان]] در [[اندیشه]] ایجاد پایگاهی [[جدید]]، خارج از [[مکه]] افتادند. به همین [[دلیل]] به [[دستور]] [[پیغمبر]] {{صل}} ۱۱ مرد و ۴ [[زن]] [[مسلمان]]، روانه [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. این [[کشور]]، [[پادشاهی]] [[عادل]] و [[مسیحی]] داشت. تلاش [[قریش]] برای باز گرداندن آنها بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. این عده پس از دو ماه بر اثر شایعه [[مشرکان]] مبنی بر اسلام آوردن [[اهل مکه]] بازگشتند و پس از [[آگاهی]] از [[دروغ]] بودن آن، همراه [[مهاجران]] مرحله دوم [[هجرت]] که تعداد آنان ۸۳ مرد و ۱۸ [[زن]] بود، عازم [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. اشراف [[مکه]] که متوجه خطر ایجاد پایگاهی در خارج از [[مکه]] شدند، [[عبدالله بن ابی‌ربیعه]] و [[عمرو بن عاص]] را همراه هدایایی برای بازگرداندن آنان به [[مکه]]، به [[حبشه]] فرستادند؛ اما این تلاش، بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۱۵.</ref>


==== [[محاصره]] [[شعب ابی‌طالب]] ====
==== محاصره [[شعب ابی‌طالب]] ====
{{اصلی|شعب ابی‌طالب}}
{{اصلی|شعب ابی‌طالب}}
ناکامی [[قریش]] در بازگرداندن [[مهاجران]]، آنان را به اتخاذ "[[محاصره اقتصادی]] و [[اجتماعی]]" درباره [[بنی‌هاشم]] کشاند. بر اساس این [[پیمان]]، کسی [[حق]] [[ازدواج]] و یا خرید و فروش با [[فرزندان هاشم]] و [[عبدالمطلب]] را نداشت. متعاقب این [[پیمان]]، [[پیامبر]] {{صل}} و [[بنی‌هاشم]] در [[سال هفتم بعثت]] به مدت ۳ سال در [[شعب ابی‌طالب]] ماندند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.</ref>. [[خبر غیبی]] [[پیامبر]] {{صل}}، مبنی بر خورده شدن [[عهدنامه]] به [[وسیله]] موریانه و عواملی دیگر، سبب [[آزادی]] آنها و بازگشتشان به [[مکه]] شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref>.
ناکامی [[قریش]] در بازگرداندن [[مهاجران]]، آنان را به اتخاذ "محاصره اقتصادی و [[اجتماعی]]" درباره [[بنی‌هاشم]] کشاند. بر اساس این [[پیمان]]، کسی [[حق]] [[ازدواج]] و یا خرید و فروش با [[فرزندان هاشم]] و [[عبدالمطلب]] را نداشت. متعاقب این [[پیمان]]، [[پیامبر]] {{صل}} و [[بنی‌هاشم]] در سال هفتم بعثت به مدت ۳ سال در [[شعب ابی‌طالب]] ماندند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.</ref>. خبر غیبی [[پیامبر]] {{صل}}، مبنی بر خورده شدن عهدنامه به وسیله موریانه و عواملی دیگر، سبب [[آزادی]] آنها و بازگشتشان به [[مکه]] شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref>.


[[وفات]] [[خدیجه]] {{س}} در شصت و پنج سالگی در [[رمضان]] [[سال]] دهم رخ داد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.</ref>. یک ماه بعد، [[ابوطالب]] در ماه [[شوال]] درگذشت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.</ref>؛ از این رو [[سال دهم بعثت]] به [[عام‌الحزن]] [[شهرت]] یافت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۶.</ref>
[[وفات]] [[خدیجه]] {{س}} در شصت و پنج سالگی در [[رمضان]] [[سال]] دهم رخ داد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.</ref>. یک ماه بعد، [[ابوطالب]] در ماه [[شوال]] درگذشت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.</ref>؛ از این رو [[سال دهم بعثت]] به عام‌الحزن [[شهرت]] یافت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۱۶.</ref>


=== پیامبر خاتم از هجرت تا رحلت (یا [[شهادت]]) ===
=== پیامبر خاتم از هجرت تا رحلت (یا [[شهادت]]) ===
==== [[اسلام در مدینه]] ====
==== [[اسلام در مدینه]] ====
{{اصلی|اسلام در مدینه}}
{{اصلی|اسلام در مدینه}}
درست در زمانی که کار [[دعوت]] در [[مکه]] و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از [[مردم]] یثرب در سال یازدهم [[بعثت]]<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.</ref> به [[دیدار]] [[پیامبری]] شتافتند که سال‌ها بود وصفش را شنیده بودند.
درست در زمانی که کار [[دعوت]] در [[مکه]] و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از [[مردم]] یثرب در سال یازدهم [[بعثت]]<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.</ref> به دیدار [[پیامبری]] شتافتند که سال‌ها بود وصفش را شنیده بودند.


محتوای [[آیین اسلام]] و [[قدرت]] [[نفوذ]] [[خاتم رسولان]] {{صل}}، به [[ایمان آوردن]] شش تن از [[خزرجیان]] در "[[عقبه]]" [[منی]] انجامید. در سال دوازدهم [[بعثت]]، از یثرب، [[دوازده تن]] [[مسلمان]] که از "[[اوس]]" و "[[خزرج]]" بودند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.</ref>، برای [[دیدار]] مجدد با حضرت به [[مکه]] رفتند و [[دعوت]] آن بزرگوار را که نویدبخش [[صداقت]]، [[صلح]]، [[آرامش]] و [[پرهیزگاری]] بود با این مفاد پذیرفتند: [[شرک]] نورزند؛ دزدی و [[زنا]] نکنند؛ [[فرزندان]] خود را نکشند و در امور خیری که [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] می‌دهد از او [[اطاعت]] کنند. این [[بیعت]] به "[[بیعه النساء]]" مشهور است<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.</ref>.
محتوای [[آیین اسلام]] و [[قدرت]] نفوذ خاتم رسولان {{صل}}، به [[ایمان آوردن]] شش تن از [[خزرجیان]] در "[[عقبه]]" [[منی]] انجامید. در سال دوازدهم [[بعثت]]، از یثرب، دوازده تن [[مسلمان]] که از "[[اوس]]" و "[[خزرج]]" بودند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.</ref>، برای دیدار مجدد با حضرت به [[مکه]] رفتند و [[دعوت]] آن بزرگوار را که نویدبخش [[صداقت]]، [[صلح]]، [[آرامش]] و [[پرهیزگاری]] بود با این مفاد پذیرفتند: [[شرک]] نورزند؛ دزدی و [[زنا]] نکنند؛ [[فرزندان]] خود را نکشند و در امور خیری که [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] می‌دهد از او [[اطاعت]] کنند. این [[بیعت]] به "[[بیعه النساء]]" مشهور است<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.</ref>.


در سال سیزدهم هجرت، هنگام [[حج]]، هفتاد و سه مرد و دو [[زن]] در [[عقبه]] گرد آمدند. [[پیامبر]] {{صل}} همراه عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] با [[نمایندگان]] [[مدینه]] بر این [[پیمان]] [[بیعت]] کردند که با [[دشمن]] او [[دشمن]] و با [[دوست]] او [[دوست]] باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.</ref>.
در سال سیزدهم هجرت، هنگام [[حج]]، هفتاد و سه مرد و دو [[زن]] در [[عقبه]] گرد آمدند. [[پیامبر]] {{صل}} همراه عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] با نمایندگان [[مدینه]] بر این [[پیمان]] [[بیعت]] کردند که با [[دشمن]] او [[دشمن]] و با [[دوست]] او [[دوست]] باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.</ref>.


هنگام بازگشت، [[پیامبر]] {{صل}} ۱۲ [[نقیب]] برای انجام برنامه‌های [[تبلیغی]] برای آنان برگزید<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. با روند رو به [[رشد]] [[نفوذ اسلام]] در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و [[آزار]] [[مشرکان]]، [[خاتم انبیا]] {{صل}} جز [[ناتوانان]]، [[بیماران]] و محبوسان، تمام [[مسلمانان]] مکی و [[انصار]] [[مهاجر]] را از [[مکه]] به یثرب فرستاد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۷.</ref>
هنگام بازگشت، [[پیامبر]] {{صل}} ۱۲ [[نقیب]] برای انجام برنامه‌های [[تبلیغی]] برای آنان برگزید<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. با روند رو به [[رشد]] نفوذ اسلام در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و [[آزار]] [[مشرکان]]، [[خاتم انبیا]] {{صل}} جز [[ناتوانان]]، [[بیماران]] و محبوسان، تمام [[مسلمانان]] مکی و [[انصار]] [[مهاجر]] را از [[مکه]] به یثرب فرستاد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۱۷.</ref>


[[قریش]] با اطلاع از ایجاد پایگاه در [[مدینه]]، درصدد [[قتل پیامبر]] {{صل}} برآمدند و برای آنکه [[بنی‌هاشم]] از [[خون‌خواهی]] او درگذرد و به گرفتن [[خون]] بها [[راضی]] شوند، [[تصمیم]] گرفتند از هر [[قبیله]]، [[جوانی]] برگزینند تا همگی به یکباره، حضرت را به [[قتل]] برسانند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} در [[شب]] عملی کردن [[توطئه]]، [[علی]] {{ع}} را در بستر خود خوابانید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.</ref> و خود با [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] در [[غار]] نزدیک [[مکه]] به نام "ثور" توقف و سپس به [[یثرب]] [[مهاجرت]] کرد<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص ۱۷ ـ ۱۸.</ref>.
[[قریش]] با اطلاع از ایجاد پایگاه در [[مدینه]]، درصدد قتل پیامبر {{صل}} برآمدند و برای آنکه [[بنی‌هاشم]] از [[خون‌خواهی]] او درگذرد و به گرفتن [[خون]] بها [[راضی]] شوند، تصمیم گرفتند از هر [[قبیله]]، [[جوانی]] برگزینند تا همگی به یکباره، حضرت را به [[قتل]] برسانند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} در شب عملی کردن [[توطئه]]، [[علی]] {{ع}} را در بستر خود خوابانید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.</ref> و خود با [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] در [[غار]] نزدیک [[مکه]] به نام "ثور" توقف و سپس به [[یثرب]] [[مهاجرت]] کرد<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص ۱۷ ـ ۱۸.</ref>.


==== [[هجرت به مدینه]] ====
==== [[هجرت به مدینه]] ====
{{اصلی|اقدامات اولیه پیامبر}}
{{اصلی|اقدامات اولیه پیامبر}}
حضرت، روز [[دوشنبه]] ۱۲ [[ربیع‌الاول]] به [[قبا]] رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۳.</ref>. [[علی]] {{ع}} سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به [[مردم]]، با دختر [[رسول خدا]] {{صل}} و [[فاطمه]] دختر [[زبیر]] روانه [[مدینه]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. [[پیغمبر]] {{صل}} در [[روز جمعه]] با گروهی از "[[بنی‌النجار]]" و هشتاد خانوار از [[قبیله]] "بنی‌سالم بن عوف" که [[اسلام]] آورده بودند، نخستین "[[نماز جمعه]]" را در [[مدینه]] برپا کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.</ref>.
حضرت، روز دوشنبه ۱۲ ربیع‌الاول به [[قبا]] رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۳.</ref>. [[علی]] {{ع}} سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به [[مردم]]، با دختر [[رسول خدا]] {{صل}} و [[فاطمه]] دختر [[زبیر]] روانه [[مدینه]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. [[پیغمبر]] {{صل}} در [[روز جمعه]] با گروهی از "بنی‌النجار" و هشتاد خانوار از [[قبیله]] "بنی‌سالم بن عوف" که [[اسلام]] آورده بودند، نخستین "[[نماز جمعه]]" را در [[مدینه]] برپا کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.</ref>.


آن حضرت پس از چند روز توقف در محله [[قبا]] و با رسیدن [[حضرت علی]] {{ع}} راهی یثرب شد. از اولین اقدامات آن حضرت پس از ورود به این [[شهر]]، خریداری [[زمین]] مسجدی بود که بعدها به [[مسجد النبی]] معروف شد. آن حضرت، این [[زمین]] را از دو [[کودک]] [[یتیم]] خرید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۸.</ref>
آن حضرت پس از چند روز توقف در محله [[قبا]] و با رسیدن [[حضرت علی]] {{ع}} راهی یثرب شد. از اولین اقدامات آن حضرت پس از ورود به این [[شهر]]، خریداری [[زمین]] مسجدی بود که بعدها به [[مسجد النبی]] معروف شد. آن حضرت، این [[زمین]] را از دو کودک [[یتیم]] خرید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۱۸.</ref>


{{اصلی|جنگ‌های پیامبر خاتم}}
پس از آنکه [[پیامبر]] {{صل}} و پیروانش به [[یثرب]] [[هجرت]] کردند، این [[شهر]] نام "[[مدینة النبی]]" به خود گرفت. وی ده سال بقیۀ [[عمر]] خود را در [[مدینه]] به عنوان پیشوای [[مردم]] و [[پیامبر]] قدرتمند و محبوب گذراند. در همین دوران بود که با [[مشرکان]] و [[منافقان]] جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن حضرت، اغلب [[دفاعی]] و برای [[دفع تجاوز]] و حمله [[مشرکان]] بود. از جمله مشهورترین این [[نبردها]] عبارت است از: [[جنگ بدر]]، [[جنگ اُحد]]، [[جنگ احزاب]]، [[جنگ خیبر]]، [[جنگ مؤته]]، [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین]]<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷.</ref>.
پس از آنکه [[پیامبر]] {{صل}} و پیروانش به [[یثرب]] [[هجرت]] کردند، این [[شهر]] نام "[[مدینة النبی]]" به خود گرفت. وی ده سال بقیۀ [[عمر]] خود را در [[مدینه]] به عنوان پیشوای [[مردم]] و [[پیامبر]] قدرتمند و [[محبوب]] گذراند. در همین دوران بود که با [[مشرکان]] و [[منافقان]] جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن حضرت، اغلب [[دفاعی]] و برای [[دفع تجاوز]] و حمله [[مشرکان]] بود. از جمله مشهورترین این [[نبردها]] عبارت است از: [[جنگ بدر]]، [[جنگ اُحد]]، [[جنگ احزاب]]، [[جنگ خیبر]]، [[جنگ مؤته]]، [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین]]<ref>ر. ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷.</ref>.


== نبوت و رسالت ==
== نبوت و رسالت ==
{{اصلی|اثبات نبوت پیامبر خاتم}}
{{اصلی|اثبات نبوت پیامبر خاتم}}
[[نبوت پیامبر خاتم|نبوت رسول الله]] {{صل}} به دلایل مختلف قابل اثبات است که برخی از آنها عبارت‌اند از:
[[نبوت پیامبر خاتم|نبوت رسول الله]] {{صل}} به دلایل مختلف قابل اثبات است که برخی از آنها عبارت‌اند از:
# '''واکاوی شخصیت [[پیامبر]] {{صل}}:''' نگرش منصفانه به [[صدق]] و [[ایمان]] و [[اخلاص]] [[پیامبر]] {{صل}}، همچنین: [[امانت‌داری]]، [[پاکی]] و [[طهارت روح]] از دنیاطلبی و فریب‌کاری، اعتقاد راسخ به [[نبوت]] خویش، [[پایداری]] و [[ازخودگذشتگی]] در راه [[رسالت الهی]]، هرگونه ترید در [[صدق]] [[پیامبر]] {{صل}} در دعوی خویش را می‌زداید.
# '''واکاوی شخصیت [[پیامبر]] {{صل}}:''' نگرش منصفانه به [[صدق]] و [[ایمان]] و [[اخلاص]] [[پیامبر]] {{صل}}، همچنین: [[امانت‌داری]]، [[پاکی]] و طهارت روح از دنیاطلبی و فریب‌کاری، اعتقاد راسخ به [[نبوت]] خویش، [[پایداری]] و [[ازخودگذشتگی]] در راه [[رسالت الهی]]، هرگونه ترید در [[صدق]] [[پیامبر]] {{صل}} در دعوی خویش را می‌زداید.
# '''[[گواهی پیامبران بر نبوت پیامبر خاتم|بشارت‌های پیامبران پیشین]]:''' [[پیامبر اکرم]] در اثبات [[رسالت]] خویش، در مقابل یهودیان و مسیحیان احتجاج می‌ورزند به متون مقدس اهل کتاب و علمای یهود و نصاری، در مقابل این ادعا، کاری جز سکوت انجام ندادند؛ قرآن در این زمینه می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref>کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم او را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندانشان را می‌شناسند؛ و به راستی دسته‌ای از آنان حق را دانسته پنهان می‌دارند؛ سوره بقره، آیه:۱۴۶.</ref>
# '''[[گواهی پیامبران بر نبوت پیامبر خاتم|بشارت‌های پیامبران پیشین]]:''' [[پیامبر اکرم]] در اثبات [[رسالت]] خویش، در مقابل یهودیان و مسیحیان احتجاج می‌ورزند به متون مقدس اهل کتاب و علمای یهود و نصاری، در مقابل این ادعا، کاری جز سکوت انجام ندادند؛ قرآن در این زمینه می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref>کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم او را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندانشان را می‌شناسند؛ و به راستی دسته‌ای از آنان حق را دانسته پنهان می‌دارند؛ سوره بقره، آیه:۱۴۶.</ref>
# '''برهان از طریق گروندگان:''' گاه شخصیت برخی از [[پیروان]] یک [[پیامبر]] از ویژگی‌هایی برخوردار است که هرگونه تردید در [[صدق ادعای نبوت]] را از بین می‌برد مثل [[امیرالمؤمنین|امیرمؤمنان]] {{ع}} که سه عنصر اساسی در شخصیت حضرت، [[ایمان]] ایشان را حجتی قاطع قرار می‌دهد: اوج نهایی [[علم]]، [[فطانت]] و [[دین‌شناسی]]؛ نهایت [[امانت]]، [[صدق]]، [[اخلاص]] و [[قاطعیت]] و [[عدم سازش‌کاری]] در پذیرش حق.
# '''برهان از طریق گروندگان:''' گاه شخصیت برخی از [[پیروان]] یک [[پیامبر]] از ویژگی‌هایی برخوردار است که هرگونه تردید در صدق ادعای نبوت را از بین می‌برد مثل [[امیرالمؤمنین|امیرمؤمنان]] {{ع}} که سه عنصر اساسی در شخصیت حضرت، [[ایمان]] ایشان را حجتی قاطع قرار می‌دهد: اوج نهایی [[علم]]، فطانت و [[دین‌شناسی]]؛ نهایت [[امانت]]، [[صدق]]، [[اخلاص]] و [[قاطعیت]] و عدم سازش‌کاری در پذیرش حق.
# '''برهان اعجاز:''' [[معجزه]]، خارق عادتی است که مربوط به [[ادعای نبوت]] باشد و خداوند برای تصدیق او آن را ظاهر سازد. از [[پیامبر خاتم]] {{صل}} بیش از هزار [[معجزه]] نقل شده آن‌هم در حضور جمع و مستند، به‌گونه‌ای که احتمال جعل و کذب در آنها راه ندارد. این [[معجزات]] را می‌توان در دو دسته جای داد: [[معجزه جاوید]] ([[قرآن]]) و معجزات غیر جاویدان، شامل: [[اخبار غیبی پیامبر خاتم]]؛ رخدادهای شگفت‌انگیز در رابطه با ایشان؛ [[اعجازهای عملی]]؛ [[استجابت دعا]]<ref>ر. ک: [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ج۲، ص۱۶۹ ـ ۱۸۰؛ [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|آموزش کلام اسلامی]]، ج۲، ص۸۸.</ref>.
# '''برهان اعجاز:''' [[معجزه]]، خارق عادتی است که مربوط به [[ادعای نبوت]] باشد و خداوند برای تصدیق او آن را ظاهر سازد. از پیامبر خاتم {{صل}} بیش از هزار [[معجزه]] نقل شده آن‌هم در حضور جمع و مستند، به‌گونه‌ای که احتمال جعل و کذب در آنها راه ندارد. این [[معجزات]] را می‌توان در دو دسته جای داد: [[معجزه جاوید]] ([[قرآن]]) و معجزات غیر جاویدان، شامل: اخبار غیبی پیامبر خاتم؛ رخدادهای شگفت‌انگیز در رابطه با ایشان؛ اعجازهای عملی؛ [[استجابت دعا]]<ref>ر.ک: [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)| کلام نوین اسلامی ج۲]]، ص۱۶۹ ـ ۱۸۰؛ [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی ج۲ (کتاب)| آموزش کلام اسلامی ج۲]]، ص۸۸.</ref>.


== سیره ==
== سیره ==
{{اصلی|سیره پیامبر خاتم}}  
{{اصلی|سیره پیامبر خاتم}}  
[[رفتار]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} همچون سخنان او برای ما [[راهنما]] و [[سند]] است و باید از آن بهره بگیریم. رفتارهای [[پیامبر]] معنا و [[تفسیر]] دارد و باید در آنها تعمق کرد: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ}}<ref> قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند؛ سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref> وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید [[روش زندگی]] را استخراج کنیم. [[رفتار]] [[پیامبر]] آن‌قدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. [[رسول]] یعنی [[انسان کامل]]، یعنی [[انسانی]] که مشخصات [[بشریت]] را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک [[بشر]] گرسنه می‌شود، [[تشنه]] می‌شود، به [[خواب]] احتیاج پیدا می‌کند، بچه‌های خودش را [[دوست]] دارد، [[غریزه]] جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند [[مقتدا]] باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست [[امام]] و [[پیشوا]] باشد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.</ref>.
[[رفتار]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} همچون سخنان او برای ما [[راهنما]] و سند است و باید از آن بهره بگیریم. رفتارهای [[پیامبر]] معنا و [[تفسیر]] دارد و باید در آنها تعمق کرد: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ}}<ref> قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند؛ سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref> وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید [[روش زندگی]] را استخراج کنیم. [[رفتار]] [[پیامبر]] آن‌قدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. [[رسول]] یعنی [[انسان کامل]]، یعنی [[انسانی]] که مشخصات [[بشریت]] را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک [[بشر]] گرسنه می‌شود، [[تشنه]] می‌شود، به [[خواب]] احتیاج پیدا می‌کند، بچه‌های خودش را [[دوست]] دارد، غریزه جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند [[مقتدا]] باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست [[امام]] و [[پیشوا]] باشد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.</ref>.


[[سیره پیامبر]] را می‌توان در مسائل [[اخلاقی]]، [[عبادی]]، [[علمی]]، شخصی، [[خانوادگی]]، [[اجتماعی]]، [[تبلیغی]]، [[سیاسی]] و ... بررسی کرد<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۴۵ تا ۷۳؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱-۶۷۲؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>.
[[سیره پیامبر]] را می‌توان در مسائل [[اخلاقی]]، [[عبادی]]، [[علمی]]، شخصی، [[خانوادگی]]، [[اجتماعی]]، [[تبلیغی]]، [[سیاسی]] و ... بررسی کرد<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۴۵ تا ۷۳؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱-۶۷۲؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>.
خط ۱۴۴: خط ۱۴۱:
== اصحاب ==
== اصحاب ==
{{اصلی|صحابه}}
{{اصلی|صحابه}}
صحابه، [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر خاتم|یاران پیامبر]] {{صل}} هستند و در اصطلاح آنانی هستند که زمان [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] را [[درک]] کرده و او را دیده‌اند. شمار آنان را تا سی‌هزار نفر هم گفته‌اند که البته رقم دقیقی نیست، چون تنها در [[حجّة الوداع]]، بیش از صدهزار نفر با آن حضرت [[حج]] انجام دادند و سخنان او را در [[غدیر]] شنیدند. برخی هم [[صحابی]] را کسی دانسته‌اند که او را دیده و از او [[حدیث]] [[نقل]] کرده یا مدّتی با او [[مصاحبت]] داشته است. در مقابل صحابه، تابعین‌اند که [[نسل]] پس از صحابه‌اند. بحث از صحابه از آنجا ریشه می‌گیرد که [[اهل سنت]] معتقدند همۀ صحابه [[عادل]] و منزّه‌اند و دلیلشان هم آیاتی است که از [[مؤمنان]] و [[مهاجران]] و [[انصار]] [[ستایش]] می‌کند و این [[اعتقاد]]، برای تصحیح [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] و نیز توجیه خلاف‌های عملی آنان است. در حالی که در [[آیات]] متعدّدی از برخی افراد آن زمان [[نکوهش]] شده و به [[گواهی]] [[تاریخ]] نیز خطاهای بزرگی از برخی سرزده و [[اعتقاد]] به [[عدالت]] همۀ صحابه، چیزی جز چشم نهادن بر واقعیات [[تاریخی]] و توجیه [[ظلم]] و [[انحراف]] برخی نیست. آیا [[امام علی|علی]] {{ع}} که در همۀ صحنه‌های [[نبرد]] علیه [[باطل]] و [[شرک]] حضور داشته، و [[ابوسفیان]] که در همۀ توطئه‌ها علیه [[اسلام]] فعالیّت داشته و اواخر [[عمر]] [[پیغمبر]] منافقانه [[مسلمان]] شده است برابرند؟<ref>در این‌باره ر. ک: «نظریة عدالة الصحابه»، احمد حسین یعقوب، «معالم المدرستین»، ج ۱ ص ۸۷، «الصحابة فی القرآن و السنّة و التاریخ» مرکز الرساله</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۶۱.</ref>
صحابه، [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر خاتم|یاران پیامبر]] {{صل}} هستند و در اصطلاح آنانی هستند که زمان رسول خدا را [[درک]] کرده و او را دیده‌اند. شمار آنان را تا سی‌هزار نفر هم گفته‌اند که البته رقم دقیقی نیست، چون تنها در [[حجّة الوداع]]، بیش از صدهزار نفر با آن حضرت [[حج]] انجام دادند و سخنان او را در [[غدیر]] شنیدند. برخی هم [[صحابی]] را کسی دانسته‌اند که او را دیده و از او [[حدیث]] [[نقل]] کرده یا مدّتی با او [[مصاحبت]] داشته است. در مقابل صحابه، تابعین‌اند که نسل پس از صحابه‌اند. بحث از صحابه از آنجا ریشه می‌گیرد که [[اهل سنت]] معتقدند همۀ صحابه [[عادل]] و منزّه‌اند و دلیلشان هم آیاتی است که از [[مؤمنان]] و [[مهاجران]] و [[انصار]] [[ستایش]] می‌کند و این [[اعتقاد]]، برای تصحیح [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] و نیز توجیه خلاف‌های عملی آنان است. در حالی که در [[آیات]] متعدّدی از برخی افراد آن زمان نکوهش شده و به [[گواهی]] [[تاریخ]] نیز خطاهای بزرگی از برخی سرزده و [[اعتقاد]] به [[عدالت]] همۀ صحابه، چیزی جز چشم نهادن بر واقعیات [[تاریخی]] و توجیه [[ظلم]] و [[انحراف]] برخی نیست. آیا [[امام علی|علی]] {{ع}} که در همۀ صحنه‌های [[نبرد]] علیه [[باطل]] و [[شرک]] حضور داشته، و [[ابوسفیان]] که در همۀ توطئه‌ها علیه [[اسلام]] فعالیّت داشته و اواخر [[عمر]] [[پیغمبر]] منافقانه [[مسلمان]] شده است برابرند؟<ref>در این‌باره ر. ک: «نظریة عدالة الصحابه»، احمد حسین یعقوب، «معالم المدرستین»، ج ۱ ص ۸۷، «الصحابة فی القرآن و السنّة و التاریخ» مرکز الرساله</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۶۱.</ref>


== رحلت و محل دفن ==
== رحلت و زیارتگاه ==
{{اصلی|رحلت یا شهادت پیامبر خاتم}}
{{اصلی|رحلت یا شهادت پیامبر خاتم}}
به نقل مشهور، پیامبر {{صل}} در ۲۸ صفر [[سال یازدهم هجری]] و پس از ۲۳ سال [[مجاهدت]] و سپری کردن فراز و نشیب‌های فراوان در راه [[دعوت]] به سوی [[حق]]، پس از چهارده روز [[بیماری]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۵۶.</ref> و کسالت، [[رحلت]] فرمود<ref>علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.</ref>. [[قبر]] ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و [[عایشه]] دختر [[ابی بکر بن ابی قحافه]] در آن [[زندگی]] می‌کرد<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.</ref>. [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: پیامبر به علی {{ع}} این‌گونه [[وصیت]] کرده بود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>: “ای علی، مرا در این مکان [[دفن]] کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۲۲۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۰۰-۲۰۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵.</ref>.
به نقل مشهور، پیامبر {{صل}} در ۲۸ صفر سال یازدهم هجری و پس از ۲۳ سال [[مجاهدت]] و سپری کردن فراز و نشیب‌های فراوان در راه [[دعوت]] به سوی [[حق]]، پس از چهارده روز [[بیماری]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۵۶.</ref> و کسالت، رحلت فرمود<ref>علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.</ref>. [[قبر]] ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و [[عایشه]] دختر [[ابی بکر بن ابی قحافه]] در آن [[زندگی]] می‌کرد<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.</ref>. [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: پیامبر به علی {{ع}} این‌گونه [[وصیت]] کرده بود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>: “ای علی، مرا در این مکان [[دفن]] کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۲۲۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۲۰۰-۲۰۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۸۴-۳۸۵.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۱۸۵: خط ۱۸۲:


[[رده:پیامبران]]
[[رده:پیامبران]]
[[رده:اهل بیت]]
[[رده:چهارده معصوم]]
[[رده:اثبات وجود پیامبر خاتم]]
[[رده:مقاله‌های اولویت یک]]
[[رده:مقاله‌های اولویت یک]]
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش