حدیث فاطمة بضعة منی: تفاوت میان نسخهها
←شان صدور حدیث
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
بنابر نقلهای موجود، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چندین بار این [[حدیث]] را با عبارتهای مختلف در شان حضرت [[فاطمه]]{{س}} بیان کردهاند که در نتیجه میتوان بیان جایگاه والا و [[عظمت مقام]] آن حضرت را مهمترین شان صدور این [[روایت]] دانست. با این حال اما برخی [[منابع اهل سنت]]، در نقل دیگری را در شان صدور این روایت بیان کردهاند که بر اساس آن [[حضرت علی]]{{ع}} مورد [[طعن]] و [[نکوهش]] قرار گرفته و از این جهت قابل پذیرش نخواهد بود. از این رو ابتدا به نقل دو مورد از شان صدورهای صحیح این حدیث در [[منابع حدیثی]] پرداخته و در ادامه به [[نقد]] آن نقل ساختگی میپردازیم. | بنابر نقلهای موجود، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چندین بار این [[حدیث]] را با عبارتهای مختلف در شان حضرت [[فاطمه]]{{س}} بیان کردهاند که در نتیجه میتوان بیان جایگاه والا و [[عظمت مقام]] آن حضرت را مهمترین شان صدور این [[روایت]] دانست. با این حال اما برخی [[منابع اهل سنت]]، در نقل دیگری را در شان صدور این روایت بیان کردهاند که بر اساس آن [[حضرت علی]]{{ع}} مورد [[طعن]] و [[نکوهش]] قرار گرفته و از این جهت قابل پذیرش نخواهد بود. از این رو ابتدا به نقل دو مورد از شان صدورهای صحیح این حدیث در [[منابع حدیثی]] پرداخته و در ادامه به [[نقد]] آن نقل ساختگی میپردازیم. | ||
=== [[بیماری پیامبر]] و [[اندوه]] حضرت فاطمه{{س}} === | |||
[[ابوذر غفاری]] چنین نقل میکند که در ایام بیماری پیامبر{{صل}} که منجر به رحلتشان شد، به حضور ایشان رفتیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «دخترم فاطمه را فراخوان و بگو به اینجا بیاید». پس بلند شدم و به حضور [[حضرت زهرا]]{{س}} رفتم و گفتم: ای ارجمندترین [[بانوان]]! پدرتان شما را فراخوانده است. ایشان چادر به سر کرد و از [[خانه]] بیرون رفت و به حضور پیامبر رسید و هنگامی که پدرشان را در آن حالت [[بیماری]] دید، شروع به [[گریه]] کرد، پس پیامبر نیز از گریه او گریست. سپس او را در آغوش گرفت و فرمود: «فاطمه [[جان]]! پدرت فدایت شود، گریه مکن! همانا تو اولین کسی هستی (از نزدیکانم) که به من ملحق میشوی، در حالیکه [[مظلوم]] و [[غضبناک]] هستی … و در کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد میشوی». | [[ابوذر غفاری]] چنین نقل میکند که در ایام بیماری پیامبر{{صل}} که منجر به رحلتشان شد، به حضور ایشان رفتیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «دخترم فاطمه را فراخوان و بگو به اینجا بیاید». پس بلند شدم و به حضور [[حضرت زهرا]]{{س}} رفتم و گفتم: ای ارجمندترین [[بانوان]]! پدرتان شما را فراخوانده است. ایشان چادر به سر کرد و از [[خانه]] بیرون رفت و به حضور پیامبر رسید و هنگامی که پدرشان را در آن حالت [[بیماری]] دید، شروع به [[گریه]] کرد، پس پیامبر نیز از گریه او گریست. سپس او را در آغوش گرفت و فرمود: «فاطمه [[جان]]! پدرت فدایت شود، گریه مکن! همانا تو اولین کسی هستی (از نزدیکانم) که به من ملحق میشوی، در حالیکه [[مظلوم]] و [[غضبناک]] هستی … و در کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد میشوی». | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
[[ابوذر]] گفت: در این هنگام [[قلب]] من آرام شد و به این جمله پیامبر[[ آرامش]] گرفت. سپس پیامبر رو به من کرد و فرمود: {{متن حدیث|یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَة مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی}}؛ ای [[اباذر]]! همانا [[فاطمه]] پاره تن من است و هرکس او را [[اذیت]] کند؛ مرا اذیت کرده است. همانا او ارجمندترین بانوی [[جهان]] بوده و شوهرش نیز ارجمندترین [[جانشین]] [[پیامبران]] است … <ref>خزاز رازی،[[ علی بن محمد]]، کفایه الاثر فی النصّ علی الأئمه الإثنی [[عشر]]، محقق و مصحح: [[حسینی]] کوهکمری، [[عبد]] [[اللطیف]]، ص36 – 37.</ref>. | [[ابوذر]] گفت: در این هنگام [[قلب]] من آرام شد و به این جمله پیامبر[[ آرامش]] گرفت. سپس پیامبر رو به من کرد و فرمود: {{متن حدیث|یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَة مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی}}؛ ای [[اباذر]]! همانا [[فاطمه]] پاره تن من است و هرکس او را [[اذیت]] کند؛ مرا اذیت کرده است. همانا او ارجمندترین بانوی [[جهان]] بوده و شوهرش نیز ارجمندترین [[جانشین]] [[پیامبران]] است … <ref>خزاز رازی،[[ علی بن محمد]]، کفایه الاثر فی النصّ علی الأئمه الإثنی [[عشر]]، محقق و مصحح: [[حسینی]] کوهکمری، [[عبد]] [[اللطیف]]، ص36 – 37.</ref>. | ||
=== حضرت فاطمه{{س}} و [[ملاقات]] با [[نابینا]] === | |||
در [[نقلی]] دیگر آمده: شخصى نابینا از حضرت فاطمه{{س}} [[اجازه]] خواست تا به حضور او برود، حضرت فاطمه پرده انداخت و در پشت پرده قرار گرفت. [[پیامبر خدا]]{{صل}}به او فرمود: «چرا در [[حجاب]] قرار گرفتی در حالىکه او تو را نمىدید؟» حضرت فاطمه پاسخ داد: «اگر او مرا نمیبیند، من او را مىبینم، و او بوى تن مرا نیز [[حسّ]] مىکند». پیامبر فرمود: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَهٌ مِنِّی}}؛ [[شهادت]] مىدهم که تو پارهاى از وجود من هستى». <ref>راوندی کاشانی، فضل [[الله]] بن علی، النوادر، محقق و مصحح: صادقی اردستانی، ص13 – 14؛ [[کوفی]]،[[ محمد بن محمد]] [[اشعث]]، [[الجعفریات]] (الأشعثیات)، ص95؛ [[اصفهانی]]، [[أبو نعیم]] أحمد بن عبد الله، [[حلیه]] الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 2، ص40.</ref>. | در [[نقلی]] دیگر آمده: شخصى نابینا از حضرت فاطمه{{س}} [[اجازه]] خواست تا به حضور او برود، حضرت فاطمه پرده انداخت و در پشت پرده قرار گرفت. [[پیامبر خدا]]{{صل}}به او فرمود: «چرا در [[حجاب]] قرار گرفتی در حالىکه او تو را نمىدید؟» حضرت فاطمه پاسخ داد: «اگر او مرا نمیبیند، من او را مىبینم، و او بوى تن مرا نیز [[حسّ]] مىکند». پیامبر فرمود: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَهٌ مِنِّی}}؛ [[شهادت]] مىدهم که تو پارهاى از وجود من هستى». <ref>راوندی کاشانی، فضل [[الله]] بن علی، النوادر، محقق و مصحح: صادقی اردستانی، ص13 – 14؛ [[کوفی]]،[[ محمد بن محمد]] [[اشعث]]، [[الجعفریات]] (الأشعثیات)، ص95؛ [[اصفهانی]]، [[أبو نعیم]] أحمد بن عبد الله، [[حلیه]] الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 2، ص40.</ref>. | ||
=== [[ازدواج علی]]{{ع}} با دختر [[ابوجهل]]، شان صدوری ساختگی === | |||
برخی [[منابع اهل سنت]]، شان صدور این [[روایت]] را جریان [[ازدواج حضرت علی]]{{ع}} با دختر [[ابوجهل]] آن هم در [[زمان]] [[حیات حضرت فاطمه]]{{س}} دانستهاند حال آنکه [[نقلی]] که بدان استناد شده به دلیل اشکالات موجود در آن قابل پذیرش نیست: | برخی [[منابع اهل سنت]]، شان صدور این [[روایت]] را جریان [[ازدواج حضرت علی]]{{ع}} با دختر [[ابوجهل]] آن هم در [[زمان]] [[حیات حضرت فاطمه]]{{س}} دانستهاند حال آنکه [[نقلی]] که بدان استناد شده به دلیل اشکالات موجود در آن قابل پذیرش نیست: | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
اجازه نمیدهم! اجازه نمیدهم! اجازه نمیدهم! مگر اینکه پسر [[ابی طالب]] [[دوست]] داشته باشد دختر من را [[طلاق]] دهد و با دختر آنها [[پیمان]] [[ازدواج]] بندد. همانا دختر من پاره تن من است …».<ref> قشیری نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، محقق: عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص1902؛ سجِسْتانی، سلیمان بن أشعث، سنن أبی داود، محقق: عبد الحمید، محمد محی الدین، ج 2، ص226.</ref>. | اجازه نمیدهم! اجازه نمیدهم! اجازه نمیدهم! مگر اینکه پسر [[ابی طالب]] [[دوست]] داشته باشد دختر من را [[طلاق]] دهد و با دختر آنها [[پیمان]] [[ازدواج]] بندد. همانا دختر من پاره تن من است …».<ref> قشیری نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، محقق: عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص1902؛ سجِسْتانی، سلیمان بن أشعث، سنن أبی داود، محقق: عبد الحمید، محمد محی الدین، ج 2، ص226.</ref>. | ||
==== بررسی و نقد ==== | |||
== جمع بندی == | == جمع بندی == |