پرش به محتوا

حضرت یونس علیه السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۶٬۲۴۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷: خط ۱۷:


== سرگذشت تاریخی ==
== سرگذشت تاریخی ==
داستان [[یونس]] [[پیغمبر]]{{صل}} در [[قرآن]] به [[اجمال]] ذکر شده و سوره‌ای نیز به نام آن حضرت آمده است، و در آن [[سوره]] نیز تنها در یک [[آیه]]، اشاره به [[توبه]] و [[ایمان]] [[قوم یونس]] شده است. در مجموع در شش سوره نام یونس ذکر شده که در دو سوره، یعنی [[سوره نساء]] و [[سوره انعام]] فقط نام آن حضرت همراه با نام جمعی از [[پیامبران]] دیگر آمده و در چهار سوره دیگر با تفصیل بیشتری - که مربوط به [[قوم]] آن حضرت یا قسمتی از حالات خود آن بزرگوار است - ذکر گردیده است.
[[خداوند]] در مورد قوم یونس می‌فرماید: «چرا نبود قریه‌ای که [[مردم]] آن (هنگام [[مشاهده]] [[عذاب]]) ایمان آورند و ایمان آوردنشان به آنها [[سود]] دهد، مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب [[خواری]] و [[ذلت]] را از آنها برطرف نموده و تا مدتی از [[زندگی]] بهره‌مندشان کردیم»<ref>{{متن قرآن|فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ}} «پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهره‌مند ساختیم» سوره یونس، آیه ۹۸.</ref>.
در سوره [[انبیا]] آمده است: «وذالنون - یعنی یونس - را یاد کن آن‌گاه که [[خشمناک]] از میان مردم برفت و [[گمان]] داشت که بر او سخت نخواهیم گرفت، پس در [[ظلمات]] (و تاریکی‌ها) ندا کرد که معبودی جز تو نیست و من در زمره [[ستمکاران]] بوده‌ام. پس اجابتش کردیم و از [[اندوه]] نجاتش دادیم و [[مؤمنان]] را این چنین [[نجات]] می‌دهیم»<ref>{{متن قرآن|وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ}} «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام * آنگاه او را پاسخ گفتیم و او را از اندوه رهاندیم و بدین‌گونه مؤمنان را می‌رهانیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷-۸۸.</ref>.
در [[سوره صافات]] نیز آمده است: «و [[یونس]] از [[پیغمبران]] بود، هنگامی که به صورت فرار به سوی کشتی (که پر از [[مردم]] بود) رفت. پس قرعه زدند و او مغلوب قرعه شد (و قرعه به نام وی اصابت کرد). ماهی او را بلعید در حالی که وی خود را ملامت می‌کرد (یا از ملامت شدگان بود و اگر نبود که او از [[تسبیح]] گویان بود تا [[روز قیامت]] و آن روزی که [[مردمان]] برانگیخته می‌شوند، در شکم آن ماهی می‌ماند. پس او را به صحرا افکندیم و در آن وقت [[بیمار]] بود و درخت کدویی بر او رویاندیم و او را به سوی صد هزار نفر یا بیشتر از مردم فرستادیم. پس [[ایمان]] آوردند و تا مدتی که (مقدر شده بود) از [[زندگی]] بهره‌مندشان ساختیم»<ref>{{متن قرآن|وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ * فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ * وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ * وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ}} «و نیز یونس از پیامبران بود * (یاد کن) آنگاه را که به سوی کشتی آکنده (از سرنشین) گریخت * آنگاه با آنان قرعه انداخت و از بیرون افتادگان بود * و ماهی (بزرگی) او را به کام خود فرو برد در حالی که او سزاوار سرزنش بود * و اگر او از نیایشگران نبود، * بی‌گمان در شکم آن (ماهی)، تا روزی که (همگان) برانگیخته می‌گردند می‌ماند * آنگاه او را به کرانه برهنه دریا افکندیم در حالی که بیمار بود * و بر او گیاهی از (گونه) کدو رویاندیم * و او را به سوی یکصد هزار (نفر) یا بیشتر فرستادیم * آنگاه آنان ایمان آوردند و ما آنها را تا مدّتی بهره‌مند گرداندیم» سوره صافات، آیه ۱۳۹-۱۴۸.</ref>.
در [[سوره قلم]] هم آمده است که [[خدای تعالی]] پس از آن‌که [[پیغمبر اسلام]]{{صل}} را مخاطب ساخته و می‌فرماید: «در برابر [[حکم]] پروردگارت [[صبور]] باش»<ref>{{متن قرآن|فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ}} «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود * اگر نعمتی از پروردگارش او را درنمی‌یافت نکوهیده به کرانه افکنده شده بود * اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۴۸-۵۰.</ref> به دنبال آن فرمود: «و مانند صاحب ماهی نباش که در حال غم‌زدگی ندا داد و اگر [[رحمت]] پروردگارش او را فرا نگرفته بود، در صحرا به حال نکوهیدگی افتاده بود. پس پروردگارش او را برگزید و از شایستگانش کرد»<ref>{{متن قرآن|فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ}} «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود * اگر نعمتی از پروردگارش او را درنمی‌یافت نکوهیده به کرانه افکنده شده بود * اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۴۸-۵۰.</ref>.
در [[روایات]] و [[تفاسیر]] نیز داستان [[بعثت]] [[یونس]] و [[ایمان]] و [[توبه]] [[قوم]] آن حضرت و رفتن به کشتی و سایر مطالب به طور [[اجمال]] و تفصیل ذکر شده که ما ان‌شاء‌اللّه با رعایت اختصار مجموعه‌ای از آن چه را نقل کرده‌اند در زیر برای شما ذکر می‌کنیم:
یونس [[پیغمبر]]{{ع}} [[مأمور]] [[راهنمایی]] [[مردم]] [[شهر]] [[نینوا]] در [[سرزمین]] [[موصل]] شد. در روایتی آمده که وقتی آن حضرت به [[پیامبری]] [[مبعوث]] گردید، بیش از سی سال<ref>تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۲۹؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۹۸؛ تفسیر برهان، ج۲، ص۲۰۰.</ref> از عمرش نگذشته بود. در نقل دیگری است که بیست و هشت ساله بود و طبق [[حدیث]] [[عیاشی]]<ref>تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۲۹؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۹۸؛ تفسیر برهان، ج۲، ص۲۰۰.</ref>، سی و سه سال میان آن مردم به کار [[تبلیغ]] [[مأموریت الهی]] [[قیام]] فرمود، ولی در طول این مدت، جز دو نفر به نام روبیل و تنوخا شخص دیگری به او ایمان نیاورد. روبیل از [[خاندان]] [[علم]] و [[نبوت]] بود و [[پیش از بعثت]] یونس نیز با آن حضرت مأنوس و آشنا بود، ولی تنوخا مردی [[عابد]] و [[زاهد]] بود که از علم و [[حکمت]] بهره‌ای نداشت.
یونس در آن مدت طولانی مردم را [[موعظه]] و [[ارشاد]] کرد، ولی دید غیر از آن دو نفر، دیگران بدو ایمان نمی‌آورند و پیوسته او را [[تکذیب]] کرده و حتی در صدد [[قتل]] و [[آزار]] او بر آمده‌اند. او نیز به درگاه [[خدا]] [[شکایت]] کرده و [[نزول عذاب الهی]] را برای آن مردم خواستار شد، روبیل به خاطر دل‌سوزی بر آن مردم و علم و حکمتی که داشت، از یونس خواست تا [[نفرین]] نکند، ولی تنوخا با یونس هم [[عقیده]] و [[تعجیل عذاب]] و نفرین بر آن قوم را خواستار بود. [[عاقبت]] یونس به طور جدی از خدا خواست تا بر آن قوم [[عذاب]] نازل کند. [[خدای متعال]] نیز به یونس خبر داد که ما در فلان [[روز]] عذاب را بر آنها نازل خواهیم کرد و تو این جریان را به ایشان اطلاع بده و آگاهشان کن.
[[یونس]] ماجرا را به روبیل اطلاع داد. روبیل هر چه خواست آن حضرت را منصرف کند تا وی از [[خدا]] بخواهد [[عذاب]] را از آنها بازگرداند، نتوانست و یونس پیش [[مردم]] آمده و آن‌چه را [[خداوند]] درباره نازل شدن عذاب در [[روز]] [[موعود]] بدو خبر داده بود، به اطلاع مردم رسانید. مردم [[نینوا]] هم چون دفعات پیش او را [[تکذیب]] کرده و با [[تندی]] او را از خود براندند.
یونس همراه با تنوخا از [[شهر]] بیرون آمدند و در نزدیکی شهر جایی که مشرف به ایشان بود [[مسکن]] گزیده و به [[انتظار]] دیدن [[عذاب الهی]] در آنجا توقف کردند.
از آن سو روبیل نزد مردم نینوا آمد و بر جای بلندی ایستاد و با صدای رسا فریاد زد:
ای مردم! من روبیل هستم که به شما [[مهربان]] و [[دل‌سوز]] می‌باشم. اکنون شما را [[آگاه]] می‌کنم که یونس [[پیغمبر]] شما بود و به شما خبر داد خداوند بدو [[وحی]] کرده و در فلان روز عذاب بر شما نازل می‌شود و وعده‌ای که خداوند به [[پیغمبران]] خود می‌دهد، تخلف‌پذیر نیست. اینک بنگرید تا چه می‌خواهید بکنید؟
سخن روبیل در [[دل]] مردم اثر کرد و از روی [[پشیمانی]] نزد او آمدند و گفتند: ای روبیل تو مرد [[حکیم]] و [[دانشمندی]] هستی. اکنون بگو ما چه باید بکنیم؟
روبیل به آنها گفت: هنگامی که روز موعود فرا رسید، پیش از آن‌که [[آفتاب]] طلوع کند [[زن‌ها]] و بچه‌های خود را بردارید و به صحرا بروید و میان [[مادران]] و [[فرزندان]] جدایی بیندازید و چون باد زردی را دیدید که از سمت [[مشرق]] متوجه شما شده و پیش می‌آید، آوازها را به [[گریه]] و [[تضرع]] به درگاه خدا بلند کنید و راه [[توبه]] و [[استغفار]] را پیش گیرید. سرها را به سوی [[آسمان]] بلند کرده با حال تضرع و [[زاری]] بگویید: پروردگارا! ما به خود [[ستم]] کردیم و پیغمبر تو را تکذیب نمودیم، اکنون از [[گناهان]] خود [[توبه]] می‌کنیم و اگر تو ما را نیامرزی از زیان‌کاران خواهیم بود. ای [[مهربان‌ترین]]! توبه ما را بپذیر و همچنان بی‌آن‌که خسته شوید به [[گریه و زاری]] ادامه دهید تا وقتی که [[خداوند]] [[عذاب]] را از شما برطرف سازد.
[[مردم]] [[تصمیم]] گرفتند دستور روبیل را عملی کنند و چون [[روز]] [[موعود]] فرا رسید، طبق دستور او [[زنان]] و [[کودکان]] را با خود برداشته و به صحرا رفتند و میان آنها جدایی افکنده و وقتی آثار [[عذاب الهی]] را دیدند، صداها را به [[شیون]] و [[زاری]] بلند کردند و از گناهان خود توبه نموده و [[آمرزش]] و [[مغفرت]] [[حق]] را خواستار شدند تا وقتی که آثار عذاب برطرف گردید.
[[طبرسی]] از [[سعید بن جبیر]] و دیگران نقل کرده است که [[یونس]] به آنها خبر داد: اگر توبه نکنید، تا سه روز دیگر عذاب [[خدا]] بر شما فرود خواهد آمد. مردم به هم دیگر گفتند: ما تاکنون دروغی از یونس نشنیده‌ایم، اینک بنگرید اگر یونس امشب میان شما به سر برد، چیزی نخواهد بود، ولی اگر از میان شما رفت، بدانید که فردا صبح عذاب بر شما خواهد آمد. نیمه شب یونس از میان مردم بیرون رفت و صبح، عذاب به سراغشان آمد<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۴۵۸ و ۴۵۹.</ref>.
برخی گفته‌اند که [[ابر]] [[تاریکی]] [[آسمان]] را فرا گرفت و [[دود]] غلیظی از ابر بیرون آمد و سراسر [[شهر]] را تاریک کرد و همچنان پایین آمد تا پشت بام‌ها را نیز تاریک و سیاه کرد<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۵ و ۱۳۶.</ref>. [[ابن‌عباس]] گفته است که عذاب تا دو سوم میل بالای سرشان رسید<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۵ و ۱۳۶.</ref>.
هنگامی که مردم عذاب را دیدند، به [[هلاکت]] خویش [[یقین]] کردند و به سراغ یونس آمدند، اما او را نیافتند. پس همان دم سر به صحرا نهاده و [[زن‌ها]] و بچه‌ها و حیوانات را نیز با خود بردند. جامه‌های زبر و [[خشن]] به تن کرده و با دلی [[پاک]] و نیتی [[خالص]] [[ایمان]] آورده و [[توبه]] کردند و میان [[زنان]] و بچه‌ها و حیوانات کوچک و مادرهاشان جدایی انداخته و آنها را از هم دور کردند<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۵ و ۱۳۶.</ref>. در این موقع صدای [[ضجه]] و [[شیون]] از بچه‌ها و مادرها بلند شد و فضا را فرا گرفت و خودشان نیز شروع به [[تضرع]] و [[زاری]] کردند و گفتند: پروردگارا! هر آن چه [[یونس]] [[پیغمبر]] آورده ما بدان ایمان آوردیم.
در این هنگام [[خدای تعالی]] دعایشان را [[اجابت]] کرد و عذابی را که بر سرشان [[سایه]] افکنده بود از آنها دور ساخت.
[[ابن مسعود]] گفته است: توبه [[مردم]] [[نینوا]] آن‌چنان بود که هر کس حقی از دیگری به گردن داشت همه را پرداخت تا آنجا که اگر شخصی قطعه سنگی در زیر پایه [[دیوار]] خانه‌اش [[مال]] مردم بود، آن را بیرون آورد و به صاحبش برگرداند.
به هر ترتیب، خدای تعالی بر آنها [[ترحم]] فرمود و عذابی را که بالای سرشان آمده بود از آ‌ن‌ها دور کرد، اما یونس که از [[تکذیب]] مردم و راندن وی از [[شهر]] افسرده بود، به شهر بازنگشت و [[خشمناک]] به جانب دریا پیش رفت. هنگامی که به دریا رسید، کشتی‌ای را دید که آماده [[مسافرت]] است و جمعی در آن نشسته‌اند. یونس از آنها خواست تا او را نیز با خود سوار کنند و ایشان هم پذیرفتند و یونس را سوار کردند و کشتی به راه افتاد.
همین که کشتی به وسط دریا رسید، امواجی برخاست و کشتی دچار توفان شد. در این جا برخی گفته‌اند که [[اهل]] کشتی اظهار کردند: برای آنکه کشتی سبک شود، باید یک نفر را از راه قرعه به دریا افکنیم. قول دیگر آن است که کشتی از حرکت ایستاد و پیش نرفت. کشتی‌بان به مسافران گفت: میان شما بنده‌ای فراری وجود دارد؛ زیرا [[عادت]] کشتی بر این است که چون بنده‌ای فراری در آن باشد، پیش نمی‌رود. وقتی قرعه زدند، به نام [[یونس]] درآمد.
در پاره‌ای از [[روایات]] آمده است که ماهی بزرگی سر راه کشتی آمد و مانع عبور کشتی شد. کشتی‌بان گفت: در این جا بنده‌ای فراری وجود دارد. یونس گفت: آری آن [[بنده]] فراری من هستم و خود را به دریا انداخت و ماهی او را بلعید. برخی احتمال داده‌اند که [[اهل]] کشتی به [[رب‌النوع]] دریا [[عقیده]] داشتند و توفان دریا را نشانه [[خشم]] او می‌دانسته‌اند، از این رو خواستند برای تسکین خشم رب‌النوع دریا، [[قربانی]] به آن تقدیم کنند. پس هنگامی که بدین منظور قرعه زدند، به نام یونس در آمد.
به هر صورت گفته‌اند: سه بار یا هفت بار قرعه زدند و در هر بار قرعه به نام یونس اصابت کرد و دانستند در این کار رمزی است و یونس را به دریا انداختند. ماهی بزرگی که [[مأمور]] بلعیدن یونس شده بود، پیش آمد و یونس را بلعید و [[مأموریت]] او همین اندازه بود که یونس را در شکم خود نگاه دارد نه آن‌که گوشتش را بخورد یا استخوانی را از وی بشکند.
در [[حدیثی]] آمده که [[خداوند]] به ماهی [[وحی]] کرد: من یونس را روزی تو نساخته‌ام، مبادا استخوانی از وی بشکنی یا گوشت او را بخوری<ref>بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۹۱؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۵۲.</ref>.
یونس - به [[اختلاف]] اقوال و روایات - مدت هفت [[ساعت]] یا سه [[روز]]<ref>تفسیر قمی، ص۲۹۳-۲۹۶.</ref> یا بیشتر در شکم ماهی بود و ماهی او را در تاریکی‌های دریا و [[ظلمات]] فرو برده و می‌گردانید. [[خدا]] می‌داند که در این مدت چه بر یونس گذشت و در ظلمات شکم ماهی و قعر دریا و تاریکی‌های شب که ظلماتی علاوه بر ظلمات دیگر بود، چه [[هاله]] سنگینی از [[غم]] و [[اندوه]] آن [[پیغمبر]] بزرگوار را احاطه کرد و چه اندازه [[زندگی]] بر آن حضرت دشوار و سخت شد؟ در چنین وضعی آیا جز توجه به آفریننده [[جهان]] و خدای [[مهربان]]، وسیله دیگری می‌توانست موجب [[آرامش]] [[جان]] او گردد و آیا [[پناه]] دهنده‌ای جز پناه بی‌پناهان می‌توانست [[یونس]] را پناه دهد و آیا [[دادرسی]] به غیر از [[دادرس]] بی‌چارگان به داد او می‌رسید؟
یونس - که خود [[معلم]] [[مکتب]] [[یکتاپرستی]] و [[راهنمای مردم]] به سوی [[خدای یکتا]] بود - روی نیاز به درگاه [[خالق]] [[بی‌نیاز]] برده و از روی [[تضرع]] عرض کرد: «ای [[خدای سبحان]]! معبودی جز تو نیست. منزهی تو و من از ستم‌کاران به نفس خود هستم»<ref>{{متن قرآن|وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ}} «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.</ref>.
[[خدای تعالی]] نیز دعای او را [[مستجاب]] کرد و از گرداب [[اندوه]] و [[غم]] نجاتش داد و ماهی را [[مأمور]] کرد تا او را -که به حال [[بیماری]] افتاده بود - به [[ساحل]] دریا افکند.
در [[تفسیر]] است که وقتی ماهی یونس [[پیغمبر]] را به ساحل افکند، چون جوجه بی‌بال و [[پری]] بود که [[قدرت]] و رمقی در [[بدن]] او نمانده بود<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۴۵۸ و ۴۵۹.</ref>، خدای تعالی کدویی برای او رویاند تا یونس از [[سایه]] و میوه‌اش استفاده کند و بزی کوهی را مأمور کرد که به نزد وی برود تا یونس از شیر او استفاده کند و بنوشد.
چندی نگذشت که آن کدو خشک شد و یونس برای آن گریست. خدای تعالی بدو [[وحی]] کرد: تو برای خشک شدن درختی [[گریه]] می‌کنی، ولی برای صد هزار [[مردم]] یا بیشتر که درخواست [[هلاکت]] آنها را از من کرده بودی نمی‌گریی؟
یونس از آنجا برخاست و [[مأموریت]] یافت تا دوباره به نزد [[قوم]] خود بازگردد. در نزدیکی [[شهر]] به پسرکی برخورد که گوسفند می‌چرانید، به آن پسرک فرمود: به [[شهر]] برو و [[مردم]] را از بازگشت من مطلع ساز. پسرک رفت و مردم به استقبال [[یونس]] آمدند و او را وارد شهر کردند و [[فرمان]] بردار [[حق]] و [[پیامبر الهی]] گشتند.
برخی گفته‌اند که بار دوم [[مأمور]] [[تبلیغ]] مردم دیگری غیر از مردم خویش گردید.
در [[شهر کوفه]] در کنار شط [[فرات]]، قبری است که گنبد و بارگاهی دارد و بنابر مشهور، [[قبر]] یونس [[پیغمبر]] است.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۵۵۳-۵۵۹.</ref>
== نبوت و رسالت ==
== نبوت و رسالت ==
== امامت و ولایت ==
== امامت و ولایت ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش