حدیث فاطمة بضعة منی: تفاوت میان نسخهها
←متن روایت
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
==== متن [[روایت]] ==== | ==== متن [[روایت]] ==== | ||
بخاری در کتاب «[[خمس]]» به نقل از زُهْرى مینویسد: «هنگامى كه على بن الحسين{{ع}} بعد از كشته شدن حسين بن على{{ع}} از نزد يزيد بن معاويه به مدينه آمد، مِسْوَر بن [[مخرمه]] به ديدار او رفت و گفت: آيا درخواستى از من دارى كه آن را انجام دهم؟ على بن الحسين فرمود: «نه..».. آنگاه مِسْوَر بن مخرمه به [[علی بن الحسین]]{{ع}} رو کرد و گفت: آن [[روز]] که على بن ابى طالب{{ع}}، دختر ابوجهل را در زمان فاطمه{{س}} خواستگارى كرد. من به سنّ [[بلوغ]] رسيده بودم، پيامبر [[خدا]]{{صل}} را به یاد میآورم که بالاى [[منبر]] براى [[مردم]] [[خطبه]] میخواند و از دامادش [[ابو العاص]] بن ربيع كه از طايفه بنى [[عبد]] [[شمس]] بود ياد میكرد و او را به خاطر خوش رفتاريش میستود و میفرمود: «او به هنگام گفت و گو با من راست مىگفت و به وعدهاى كه مىداد [[وفا]] مى كرد <ref>مفهوم آن این است، که علی{{ع}} پیامبر{{صل}} را تصدیق نمیکرده، و به وعدههای خود وفا دار نبوده؛ پناه بر خدا از دست این دروغ پردازان کذاب | بخاری در کتاب «[[خمس]]» به نقل از زُهْرى مینویسد: «هنگامى كه على بن الحسين{{ع}} بعد از كشته شدن حسين بن على{{ع}} از نزد يزيد بن معاويه به مدينه آمد، مِسْوَر بن [[مخرمه]] به ديدار او رفت و گفت: آيا درخواستى از من دارى كه آن را انجام دهم؟ على بن الحسين فرمود: «نه..».. آنگاه مِسْوَر بن مخرمه به [[علی بن الحسین]]{{ع}} رو کرد و گفت: آن [[روز]] که على بن ابى طالب{{ع}}، دختر ابوجهل را در زمان فاطمه{{س}} خواستگارى كرد. من به سنّ [[بلوغ]] رسيده بودم، پيامبر [[خدا]]{{صل}} را به یاد میآورم که بالاى [[منبر]] براى [[مردم]] [[خطبه]] میخواند و از دامادش [[ابو العاص]] بن ربيع كه از طايفه بنى [[عبد]] [[شمس]] بود ياد میكرد و او را به خاطر خوش رفتاريش میستود و میفرمود: «او به هنگام گفت و گو با من راست مىگفت و به وعدهاى كه مىداد [[وفا]] مى كرد <ref>مفهوم آن این است، که علی{{ع}} پیامبر{{صل}} را تصدیق نمیکرده، و به وعدههای خود وفا دار نبوده؛ پناه بر خدا از دست این دروغ پردازان کذاب.</ref>..... به خدا [[سوگند]]! [[دختر رسول خدا]] و دختر [[دشمن خدا]] هيچ گاه با هم جمع نمىشوند» <ref>صحيح بُخارى، كتاب المناقب؛ ج3، حدیث 1364 و 1365، شماره 3523.</ref>. بخاری مشابه این نقل را در جای دیگری از صحیح خود نیز نقل کرده است. <ref>ر.ک: صحيح بُخارى، كتاب [[المناقب]]؛ ج3،[[ حدیث]] 1364 و 1365، شماره 3523.</ref>. وی همچنین در دو كتاب دیگرش «نكاح و [[طلاق]]»، به نقل از مِسْوَر بن [[مخرمه]] این داستان را طور دیگر نقل میکند و مینویسد: مِسْوَر گفته است: از پيامبر [[خدا]]{{صل}} شنيدم كه بر فراز [[منبر]] مىفرمود: «[[خانواده]] هُشام بن مغيره ([[ابوجهل]]) از من [[اجازه]] خواستند كه دخترشان را به [[ازدواج]] على بن ابى طالب{{ع}} درآورند! من اجازه نمىدهم، اجازه نمىدهم، هرگز اجازه نمىدهم!! مگر اينكه پسر [[ابو طالب]] بخواهد دختر مرا طلاق دهد و با دختر آنها ازدواج كند، چرا كه [[فاطمه]] پاره تن من است، كسى كه او را پريشان سازد، مرا پريشان كرده و كسى كه او را بيازارد مرا آزرده است» <ref>ر.ک: صحيح بُخارى، ج 5، كتاب نكاح؛ حدیث 2004، شماره 4932 و کتاب طلاق؛ ج3، حدیث 2022، شماره 4974؛ صحيح مُسلم، ج5، حدیث؛ 53- 55؛ [[سنن]] تِرمذى، ج5، حدیث؛ 464 و 465 شمارههاى 3893 و 3895؛ [[سنن ابن ماجه]]، ج3، حدیث 412 و 413 شماره هاى 1998 و 1999؛ سنن ابى داوود، ج2، حدیث91 و 92 شماره هاى 2069 و 2071؛ المستدرك على الصحيحين، ج3، حدیث 173، شماره هاى 7449- 4751 و [[مسند احمد]]، ج 4، حدیث 571، شماره 15691.</ref>. | ||
==== بررسی [[روایت]] ==== | ==== بررسی [[روایت]] ==== |