حضرت یونس علیه السلام: تفاوت میان نسخهها
←نبوت و رسالت
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
برخی گفتهاند که بار دوم [[مأمور]] [[تبلیغ]] مردم دیگری غیر از مردم خویش گردید. | برخی گفتهاند که بار دوم [[مأمور]] [[تبلیغ]] مردم دیگری غیر از مردم خویش گردید. | ||
در [[شهر کوفه]] در کنار شط [[فرات]]، قبری است که گنبد و بارگاهی دارد و بنابر مشهور، [[قبر]] یونس [[پیغمبر]] است.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۵۵۳-۵۵۹.</ref> | در [[شهر کوفه]] در کنار شط [[فرات]]، قبری است که گنبد و بارگاهی دارد و بنابر مشهور، [[قبر]] یونس [[پیغمبر]] است.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۵۵۳-۵۵۹.</ref> | ||
==[[یونس]] در بوتۀ [[امتحان]]== | |||
یونس{{ع}} همانند سایر [[انبیاء]] [[دعوت]] خود را از [[توحید]] و [[مبارزه]] با [[بتپرستی]] شروع کرد، و سپس با مفاسدی که در محیط رائج بود به مبارزه پرداخت. | |||
اما [[قوم]] [[متعصب]] او که چشم و گوش بسته از نیاکان خود [[تقلید]] میکردند در برابر دعوت او [[تسلیم]] نشدند. | |||
یونس{{ع}} همچنان از روی [[دلسوزی]] و [[خیرخواهی]] مانند [[پدری]] [[مهربان]] آن قوم [[گمراه]] را [[اندرز]] میداد، ولی در برابر این منطلق حکیمانه چیزی جز مغالطه و [[سفسطه]] از [[دشمنان]] نمیشنید. | |||
تنها گروه اندکی که شاید از دو نفر [[تجاوز]] نکردند («[[عابد]]» و «عالمی»!) به او [[ایمان]] آوردند. | |||
یونس آنقدر [[تبلیغ]] کرد که تقریباً از آنها [[مأیوس]] شد، در بعضی از [[روایات]] آمده است که به پیشنهاد [[مرد]] عابد (و با ملاحظه اوضاع و احوال قوم گمراه) [[تصمیم]] گرفت به آنها [[نفرین]] کند. | |||
این برنامه تحقق یافت و یونس به آنها نفرین کرد، به او [[وحی]] آمد که در فلان [[زمان]] [[عذاب الهی]] نازل میشود، هنگامی که موعد [[عذاب]] نزدیک شد یونس همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت در حالی که [[خشمگین]] بود، تا به [[ساحل]] دریا رسید در آنجا یک کشتی پر از [[جمعیت]] و بار را [[مشاهده]] کرد، و از آنها خواهش نمود که او را نیز همراه خود ببرند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۹۸.</ref> | |||
===یونس بندۀ فراری=== | |||
فرار یونس همان است که [[قرآن]] به آن اشاره کرده، میگوید: «به خاطر بیاور هنگامی را که به سوی کشتی مملو از بار و جمعیت فرار کرد»<ref>{{متن قرآن|إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ}} «(یاد کن) آنگاه را که به سوی کشتی آکنده (از سرنشین) گریخت» سوره صافات، آیه ۱۴۰.</ref>. | |||
تعبیر به «أبِقَ» به معنی فرار کردن [[بنده]] از مولای خود، در داستان یونس در [[قرآن کریم]] تعبیر عجیبی است، و نشان میدهد که ترک اولای بسیار کوچک تا چه حد در مورد [[پیامبران]] عالیمقام از سوی [[خداوند]] مورد [[سختگیری]] و [[عتاب]] واقع میشود تا آنجا که پیامبرش را بنده فراری مینامد! | |||
بدون [[شک]] یونس [[پیامبر]] [[معصوم]] بود و هرگز مرتکب گناهی نشد، ولی بهتر این بود که باز هم [[تحمل]] به [[خرج]] میداد و تا آخرین لحظات قبل از [[نزول عذاب]] در میان [[قوم]] میماند شاید بیدار میشدند. | |||
درست است که طبق بعضی از [[روایات]] چهل سال [[تبلیغ]] کرد، ولی باز بهتر بود چند [[روز]] یا چند ساعتی هم بر آن میافزود، چون چنین نکرد [[تشبیه]] به [[بنده]] فراری شد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۹۹.</ref> | |||
===سه بار قرعه به نام [[یونس]]=== | |||
به هر حال یونس سوار بر کشتی شد، ماهی عظیمی سر راه را بر کشتی گرفت، [[دهان]] باز کرد گویی غذایی میطلبد، سرنشینان کشتی گفتند به نظر میرسد [[گناهکاری]] در میان ما است (که باید طعمه این ماهی شود، و چارهای جز استفاده از قرعه نیست) در اینجا قرعه افکندند قرعه به نام یونس درآمد! | |||
قرعه را سه بار تکرار کردند، و هر بار به نام یونس در آمد، ناچار یونس را گرفتند در دهان ماهی [[عظیم]] پرتاب کردند! | |||
این مطلب نیز گفته شده که دریا طوفانی شد، و بار کشتی سنگین بود و هر لحظه خطر [[غرق]] شدن سرنشینان کشتی را [[تهدید]] میکرد و چارهای جز این نبود که برای سبک شدن کشتی بعضی از افراد را به دریا بیفکنند، و قرعه به نام یونس در آمد، او را به دریا انداختند، و درست در همین هنگام نهنگی فرا رسید و او را در کام خود فرو برد. | |||
اما خدایی که [[آتش]] را در [[دل]] آب، و شیشه را در کنار سنگ سالم نگه میدارد، به این [[حیوان]] عظیم [[فرمان تکوینی]] داد که کمترین آزاری به بندهاش «یونس» نرساند، او باید یک دوران [[زندان]] بیسابقه را طی کند و متوجه ترک اولای خود شود و در [[مقام]] جبران برآید. | |||
در روایتی آمده است: «[[خداوند]] به آن ماهی [[وحی]] فرستاد که هیچ استخوانی را از او مشکن، و هیچ پیوندی را از او قطع مکن!».<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۹۹.</ref> | |||
===یونس و تقاضای [[بخشش]]=== | |||
یونس خیلی زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش رو به درگاه [[خدا]] آورد، و از [[ترک اولی]] خویش [[استغفار]] کرد، و از پیشگاه مقدسش تقاضای [[عفو]] نمود<ref>در اینجا ذکر معروف و پر محتوایی از قول [[یونس]] نقل شده که در آیۀ ۸۷ [[سورۀ انبیاء]] آمده، و در میان [[اهل عرفان]] به ذکر «یونسیه» معروف است: | |||
{{متن قرآن|فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ}} «پس در آن تاریکیها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بیگمان من از [[ستمکاران]] بودهام» [[سوره انبیاء]]، [[آیه]] ۸۷.</ref>. | |||
«او در میان ظلمتهای متراکم فریاد زد خداوندا معبودی جز تو نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم!»<ref>سوره انبیاء، آیه ۸۷.</ref>. | |||
بر خویشتن [[ستم]] کردم و از درگاهت دور افتادم، و به [[عتاب]] و [[سرزنش]] تو که [[جهنم]] و [[آتش]] سوزانی برای من است گرفتار شدم. | |||
در پاسخ به این سؤال که منظور از ظلمتهای متراکم چیست، باید گفت: | |||
ممکن است این تعبیر اشاره به [[ظلمت]] دریا و اعماق آب، و ظلمت شکم ماهی [[عظیم]]، و ظلمت شب، بوده باشد و روایتی که از [[امام باقر]]{{ع}} نقل شده آن را [[تأیید]] میکند. | |||
به هر حال این اعتراف خالصانه و این [[تسبیح]] توأم با [[ندامت]] کار خود را کرد و همانگونه که در [[قرآن]] آمده [[پروردگار]] میفرماید: «ما دعای او را [[اجابت]] کردیم و از [[غم]] و [[اندوه]] نجاتش دادیم و اینگونه [[مؤمنان]] را [[نجات]] میدهیم». | |||
قرآن در ادامه میگوید: «اگر او از تسبیح کنندگان نبود مسلماً تا [[روز قیامت]] در شکم ماهی باقی میماند!»<ref>سورۀ صافات، آیۀ ۱۴۴-۱۴۳.</ref>. | |||
و این [[زندان]] موقت تبدیل به یک زندان دائم میشد، و آن زندان دائم مبدل به گورستان او میگشت! | |||
ماهی عظیم در کنار [[ساحل]] خشک و بیگیاهی آمد، و به [[فرمان خدا]] لقمهای را که از او زیاد بود بیرون افکند، اما پیدا است این زندان عجیب [[سلامت جسم]] یونس را برهم زده بود، [[بیمار]] و [[ناتوان]] از این زندان [[آزاد]] شد. | |||
درست نمیدانیم یونس چه مدت در شکم ماهی بود، ولی مسلم است هر چه بود نمیتوانست از عوارض آن بر کنار ماند، درست است که [[فرمان الهی]] صادر شده بود که [[یونس]] هضم و جذب [[بدن]] ماهی نشود، اما این بدان معنی نبود که آثاری از این [[زندان]] را به همراه نیاورد؛ لذا جمعی نوشتهاند که او به صورت جوجۀ نوزاد و [[ضعیف]] و بیبال و پر از شکم ماهی بیرون آمد، به طوری که توان حرکت نداشت.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۴۰۰.</ref> | |||
===یونس در سایۀ برگهای بوتۀ کدو=== | |||
باز در اینجا [[لطف الهی]] به سراغ او آمد،؛ چراکه بدنش [[بیمار]] و آزرده، و اندامش خسته و [[ناتوان]] بود، [[آفتاب]] [[ساحل]] او را [[آزار]] میداد، پوششی لطیف لازم بود تا بدنش در زیر آن بیارامد، [[قرآن]] در اینجا میگوید: «ما بوته کدویی بر او رویانیدیم»<ref>{{متن قرآن|وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ}} «و بر او گیاهی از (گونه) کدو رویاندیم» سوره صافات، آیه ۱۴۶.</ref> تا در [[سایه]] برگهای پهن و مرطوب بیارامد. | |||
میگویند: بوته کدو علاوه بر اینکه برگهای پهن و پر آبی دارد و میتوان از آن سایبان خوبی تهیه کرد مگس نیز بر برگهای آن نمینشیند و یونس به خاطر توقف در شکم ماهی پوست تنش آن قدر نازک و حساس شده بود که از نشستن حشرات بر آن [[رنج]] میبرد، او اندام خود را با این بوته کدو پوشانید تا هم از سوزش آفتاب در [[امان]] باشد و هم از حشرات. | |||
شاید [[خداوند]] میخواهد درسی را که به یونس در شکم ماهی داده است، در این مرحله تکمیل کند، او باید تابش آفتاب و حرارتش را بر پوست نازک تنش [[احساس]] کند، تا در [[آینده]] در [[مقام رهبری]] برای [[نجات]] امتش از [[آتش]] سوزان [[جهنم]] تلاش و [[کوشش]] بیشتری به [[خرج]] دهد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۴۰۱.</ref> | |||
== نبوت و رسالت == | == نبوت و رسالت == | ||
== امامت و ولایت == | == امامت و ولایت == | ||
== علم ویژه الهی == | == علم ویژه الهی == |