علی بن ابراهیم بن مهزیار: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
(←مقدمه) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = امام مهدی| عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} | |||
{{مدخل مرتبط | == آشنایی اجمالی == | ||
| موضوع مرتبط = امام مهدی | علی بن ابراهیم بن مهزیار، کسی است که [[خدمت]] [[امام زمان]] {{ع}} مشرف شده است. میگوید: نوزده سفر هرسال به [[مکه]] مشرف میشدم تا شاید [[خدمت]] مولایم [[حضرت ولی عصر]] {{ع}} برسم. ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص میکردم، کمتر موفق به اثریابی از آن [[حضرت]] شدم. سرانجام مأیوس شدم و تصمیم گرفتم دیگر به [[مکه]] نروم. شبی در [[خواب]] دیدم به من گفته شد: امسال بیا! سفرت را تعطیل نکن که ان شاء [[الله]] به مقصدت خواهی رسید. با [[امید]] مهیای سفر شدم. در [[مکه]] اعمال [[حج]] را انجام دادم. در این مدت دائما در گوشه [[مسجد الحرام]] تنها مینشستم و [[فکر]] میکردم. یک روز سر در گریبان فروبرده بودم، دیدم دستی بر شانهام خورد. شخص گندمگونی به من [[سلام]] کرد و گفت: اهل کجایی؟ گفتم: [[اهواز]]. گفت: ابن خصیب را میشناسی؟ گفتم: [[خدا]] رحمتش کند از [[دنیا]] رفت. گفت: {{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ}}. مرد خوبی بود، به [[مردم]] [[احسان]] بسیاری میکرد، [[خدا]] او را بیامرزد. پس گفت: [[علی بن مهزیار]] را میشناسی؟ گفتم: بله، خودم هستم. گفت: مرحبا ای پسر مهزیار! تو خیلی زحمت کشیدهای! برای [[زیارت]] مولایم [[حضرت]] [[بقیه الله]] به تو [[بشارت]] میدهم که در این سفر به [[زیارت]] آن [[حضرت]] موفق خواهی شد. فردا شب در شعب ابی طالب [[منتظر]] تو هستم، تا تو را [[خدمت]] آقا ببرم. فردا با [[رفقا]] خداحافظی کردم و به شعب رفتم. او و من سوار شتر شدیم و به کوههای طایف رسیدیم. به من گفت: پیاده شو تا [[نماز شب]] بخوانیم. [[نماز شب]] را خواندیم و باز سوار شدیم و راه را ادامه دادیم تا [[طلوع فجر]] دمید و [[نماز صبح]] را خواندیم. هوا قدری روشن شده بود، به من گفت: بالای آن تپه چه میبینی؟ گفتم: خیمهای میبینم که تمام این صحرا را روشن کرده است. گفت: بله، مقصود من همانجا است. با او تا نزدیک [[خیمه]] رفتم. وارد [[خیمه]] شدم. دیدم آقای بسیار [[زیبایی]] که [[دلها]] را میبرد، با کمال [[ملاطفت]] و [[محبت]]، احوال مرا پرسید. گفتم: چرا [[ظهور]] نمیکنید؟ فرمود: پدرم با من [[عهد]] کرده که در [[شهرها]] منزل نکنم، بلکه تا موقعی که [[خدا]] بخواهد در کوهها و صحراها به سر برم، تا از شر [[جباران]] و [[طاغوتها]] در [[امان]] باشم و زیر بار [[فرمان]] آنها نروم، تا وقتی که [[خدا]] اجازه فرجم را بدهد. | ||
| عنوان مدخل = | |||
| مداخل مرتبط = [[امام | |||
| | |||
}} | |||
من چند روز میهمان آن [[حضرت]] بودم و از [[انوار]] و علومش استفاده میکردم تا آنکه خواستم به وطن برگردم، مبلغ پنجاه هزار درهم داشتم. خواستم بهعنوان [[سهم امام]] تقدیم حضورش کنم، فرمود: از قبول نکردنش ناراحت مشو! این به آن [[علت]] است که تو راه دوری در پیش داری و این [[پول]] مورد احتیاج تو خواهد بود. خداحافظی کردم و به طرف [[اهواز]] حرکت نمودم. همیشه به یاد آن [[حضرت]] و محبتهای او هستم و [[آرزو]] دارم باز هم آن [[حضرت]] را ببینم<ref>منتهی الامال، ج ۲، ص ۴۳۷؛ بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۷۳۰.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۵۰۱.</ref> | |||
من چند روز میهمان آن [[حضرت]] بودم و از [[انوار]] و علومش استفاده میکردم تا آنکه خواستم به وطن برگردم، مبلغ پنجاه هزار درهم داشتم. خواستم بهعنوان [[سهم امام]] تقدیم حضورش کنم، فرمود: از قبول نکردنش ناراحت مشو! این به آن [[علت]] است که تو راه دوری در پیش داری و این [[پول]] مورد احتیاج تو خواهد بود. خداحافظی کردم و به طرف [[اهواز]] حرکت نمودم. همیشه به یاد آن [[حضرت]] و محبتهای او هستم و [[آرزو]] دارم باز هم آن [[حضرت]] را ببینم<ref>منتهی الامال، ج ۲، ص ۴۳۷؛ بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۷۳۰.</ref><ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۵۰۱.</ref> | |||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == | ||
خط ۲۰: | خط ۱۳: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:29873800.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|'''موعودنامه''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||