جنگ بدر در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'سپاهیان اسلام' به 'سپاهیان اسلام'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'سپاهیان اسلام' به 'سپاهیان اسلام')
خط ۲۰: خط ۲۰:
مهم‌ترین وسیله جهت تقلیل تلفات و [[پیروزی در جنگ]]، داشتن نیرو و اطلاعات دقیق و [[قوی]] در جنگ است، از این‌رو [[پیامبر]] در [[جنگ بدر]] از دو شیوه، اطلاعات سرّی [[دشمن]] را کسب کرد: الف) [[نفوذ]] دادن نیروهای اطلاعاتی به مواضع دشمن، ب) [[اسیر]] گرفتن از دشمن.
مهم‌ترین وسیله جهت تقلیل تلفات و [[پیروزی در جنگ]]، داشتن نیرو و اطلاعات دقیق و [[قوی]] در جنگ است، از این‌رو [[پیامبر]] در [[جنگ بدر]] از دو شیوه، اطلاعات سرّی [[دشمن]] را کسب کرد: الف) [[نفوذ]] دادن نیروهای اطلاعاتی به مواضع دشمن، ب) [[اسیر]] گرفتن از دشمن.


هنگامی که [[سپاه قریش]] به منطقه [[یمانیه]] رسیدند دو سرباز خود را جهت تهیه آب به بدر اعزام کردند. [[سپاهیان]] [[اسلام]] آنان را دستگیر کردند و پیامبر با روشی صحیح از آنان بازجویی کرد و توانست اطلاعات لازم را کسب کند. حضرت پرسید: شما کیستید؟ گفتند: ما [[غلامان]] قریش هستیم. سپس پرسید: نیروهای شما چند نفرند؟ گفتند: نمی‌دانیم. حضرت پرسید: چند شتر می‌کُشند؟ گفتند: نُه یا ده شتر. حضرت از این طریق توانست تعداد نیروهای دشمن را کاملاً حساب نماید و دریافت که تعداد نیروهای دشمن بین نهصد تا هزار نفر است؛ زیرا قریش برای هر صد نفر یک شتر می‌کشتند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. سپس پرسید: چه کسانی از [[قبیله]] [[بنی هاشم]] در این [[جنگ]] شرکت کرده‌اند؟ گفتند: سه نفر: [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[نوفل بن حارث]] و [[عقیل بن ابی طالب]]<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. حضرت پس از کسب اطلاعات نظامی، آنان را تا پایان [[نبرد]] [[زندانی]] کرد<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۱.</ref> تا در نتیجه [[اسرار]] و [[اخبار]] نظامی [[سپاه اسلام]] فاش نشود. وقتی این خبر به دست سران [[قریش]] رسید، وحشتی در نیروهایشان پدیدار گشت، به طوری که [[آرامش]] خود را از دست دادند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>
هنگامی که [[سپاه قریش]] به منطقه [[یمانیه]] رسیدند دو سرباز خود را جهت تهیه آب به بدر اعزام کردند. [[سپاهیان اسلام]] آنان را دستگیر کردند و پیامبر با روشی صحیح از آنان بازجویی کرد و توانست اطلاعات لازم را کسب کند. حضرت پرسید: شما کیستید؟ گفتند: ما [[غلامان]] قریش هستیم. سپس پرسید: نیروهای شما چند نفرند؟ گفتند: نمی‌دانیم. حضرت پرسید: چند شتر می‌کُشند؟ گفتند: نُه یا ده شتر. حضرت از این طریق توانست تعداد نیروهای دشمن را کاملاً حساب نماید و دریافت که تعداد نیروهای دشمن بین نهصد تا هزار نفر است؛ زیرا قریش برای هر صد نفر یک شتر می‌کشتند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. سپس پرسید: چه کسانی از [[قبیله]] [[بنی هاشم]] در این [[جنگ]] شرکت کرده‌اند؟ گفتند: سه نفر: [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[نوفل بن حارث]] و [[عقیل بن ابی طالب]]<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. حضرت پس از کسب اطلاعات نظامی، آنان را تا پایان [[نبرد]] [[زندانی]] کرد<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۱.</ref> تا در نتیجه [[اسرار]] و [[اخبار]] نظامی [[سپاه اسلام]] فاش نشود. وقتی این خبر به دست سران [[قریش]] رسید، وحشتی در نیروهایشان پدیدار گشت، به طوری که [[آرامش]] خود را از دست دادند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>


== [[آرایش]] سپاه اسلام در [[بدر]] ==
== [[آرایش]] سپاه اسلام در [[بدر]] ==
خط ۳۱: خط ۳۱:
# تقسیم [[لشکر]] به سه گردان منظمِ [[اوس و خزرج]] و [[مهاجر]] و نیز واحد پیش‌قراول و محافظان مخصوص [[پست]] [[فرماندهی]].
# تقسیم [[لشکر]] به سه گردان منظمِ [[اوس و خزرج]] و [[مهاجر]] و نیز واحد پیش‌قراول و محافظان مخصوص [[پست]] [[فرماندهی]].


بدین ترتیب [[سپاهیان]] [[اسلام]] با صفوف پولادین در برابر سپاهیان [[دشمن]] قرار گرفت. [[حضرت]] [[سپاه]] خود را [[صف‌آرایی]] کرد. دسته‌ای را در طرف راست و دسته‌ای را در طرف چپ و خود در [[قلب]] لشکر قرار گرفت. پس از آن، حضرت دستورهای لازم را جهت [[حمله]] به افراد صادر کرد: چشم‌هایتان را به هم فشار دهید و شما آغازگر [[جنگ]] نباشید و هیچ کس [[حق]] ندارد با دیگری حرف بزند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. حضرت فرمود: شما آغازگر جنگ نباشید، چون آغازگر جنگ [[باغی]] (بغی‌کننده) است و در [[نظام الهی]] باغی و [[متجاوز]] محکوم به [[شکست]] است. [[عتبة بن ربیعة]] یکی از [[فرماندهان]] زبده [[قریش]] هنگام گشت اکتشافی، [[آرایش]] سپاه کوچک [[پیامبر]] را این‌گونه گزارش می‌کند: اینان تشنگان جنگ هستند که از یثرب به این دیار آمده‌اند، سپاهی هستند که [[مرگ]] را همانند شربت خوش‌گوار بر دست گرفته‌اند. مگر آنان را نمی‌بینید که چگونه لب از سخن فرو بسته‌اند و مانند افعی‌ها زبان‌ها از دهان بیرون آورده و بر دور لبان خویش می‌تابند. [[پناهگاه]] آنان شمشیرهایشان می‌باشد و آنها از صحنه جنگ عقب‌نشینی نمی‌کنند مگر اینکه کشته شوند و اینان کشته نمی‌شوند مگر اینکه به تعداد خودشان از ما بکشند، هر [[فکری]] که دارید هم‌اکنون انجام دهید<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۳؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. [[ابوجهل]] [[فرمانده]] کل لشکر برخاسته و گفت: این حرف‌های شما [[دروغ]] است. شما از سپاه [[محمد]] می‌ترسید به همین دلیل این سخنان را نزد ما مطرح می‌کنید. او با حال [[تمسخر]] گفت: تمام نیروهای رزمی سپاه محمد برای ما لقمه‌ای بیش نیست، [[غلامان]] و نوکران ما جهت قلع و قمع آنان کافی هستند و لزومی ندارد که [[سپاهیان]] ما با آنان وارد [[جنگ]] شوند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>.
بدین ترتیب [[سپاهیان اسلام]] با صفوف پولادین در برابر سپاهیان [[دشمن]] قرار گرفت. [[حضرت]] [[سپاه]] خود را [[صف‌آرایی]] کرد. دسته‌ای را در طرف راست و دسته‌ای را در طرف چپ و خود در [[قلب]] لشکر قرار گرفت. پس از آن، حضرت دستورهای لازم را جهت [[حمله]] به افراد صادر کرد: چشم‌هایتان را به هم فشار دهید و شما آغازگر [[جنگ]] نباشید و هیچ کس [[حق]] ندارد با دیگری حرف بزند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. حضرت فرمود: شما آغازگر جنگ نباشید، چون آغازگر جنگ [[باغی]] (بغی‌کننده) است و در [[نظام الهی]] باغی و [[متجاوز]] محکوم به [[شکست]] است. [[عتبة بن ربیعة]] یکی از [[فرماندهان]] زبده [[قریش]] هنگام گشت اکتشافی، [[آرایش]] سپاه کوچک [[پیامبر]] را این‌گونه گزارش می‌کند: اینان تشنگان جنگ هستند که از یثرب به این دیار آمده‌اند، سپاهی هستند که [[مرگ]] را همانند شربت خوش‌گوار بر دست گرفته‌اند. مگر آنان را نمی‌بینید که چگونه لب از سخن فرو بسته‌اند و مانند افعی‌ها زبان‌ها از دهان بیرون آورده و بر دور لبان خویش می‌تابند. [[پناهگاه]] آنان شمشیرهایشان می‌باشد و آنها از صحنه جنگ عقب‌نشینی نمی‌کنند مگر اینکه کشته شوند و اینان کشته نمی‌شوند مگر اینکه به تعداد خودشان از ما بکشند، هر [[فکری]] که دارید هم‌اکنون انجام دهید<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۳؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. [[ابوجهل]] [[فرمانده]] کل لشکر برخاسته و گفت: این حرف‌های شما [[دروغ]] است. شما از سپاه [[محمد]] می‌ترسید به همین دلیل این سخنان را نزد ما مطرح می‌کنید. او با حال [[تمسخر]] گفت: تمام نیروهای رزمی سپاه محمد برای ما لقمه‌ای بیش نیست، [[غلامان]] و نوکران ما جهت قلع و قمع آنان کافی هستند و لزومی ندارد که [[سپاهیان]] ما با آنان وارد [[جنگ]] شوند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>.


نکته شایان ذکر این که جنگ به رغم [[خشونت]] ذاتی‌اش، نوعی [[هنر]] بسیار ظریف است که [[فرمانده]]، آن را در قالب دکترین [[جنگی]] خودش در صحنه [[نبرد]] نشان می‌دهد و نتایج هر جنگی تابع این [[آرایش]] است. [[پیروزی]] غالباً از آن [[فرماندهی]] است که با [[تحول]] در دکترین‌های موجود، ابداعات تازه‌ای نموده و حریف را مغلوب کند. در [[جنگ بدر]] [[نبوغ]] نظامی پیامبر را می‌توان در نحوه آرایش نظامی و استفاده از افراد و امکانات [[مشاهده]] کرد. [[استراتژی]] نظامی پیامبر دقیقاً مانند استراتژی فیلیپ، [[پدر]] [[اسکندر مقدونی]] (اختراع [[راهبرد]] فالانژ) بود که یک بار [[جهان]] قدیم را [[فتح]] کرده بود. راهبرد فالانژ بدین شکل بود که [[سربازان]] در یک ردیف رو به [[دشمن]] می‌ایستادند و انتهای صف [[خم]] می‌شد تا شکل دایره یا مثلث یا مربع را به خود می‌گرفت و هنگامی که ردیف جلو سپرها را کنار هم می‌گذاشتند دیوار [[دفاعی]] تکمیل می‌شد و وقتی که این گردان در میدان پیشروی می‌کرد مانند [[دژ]] متحرک بود. [[اسکندر]] در جنگ‌های مکرر با [[ایران]] و [[مصر]] در میدان جنگ از این روش برای [[درهم]] شکستن سپاهیان استفاده کرده بود. این دکترین برای هر ارتشی مانند [[ارتش]] هخامنشی قابل [[اجرا]] نبود، چون سربازانی [[مطیع]]، حرفه‌ای، آموزش‌دیده، [[صبور]]، کار کشته و [[معتقد]] می‌طلبید. [[جزیرة العرب]] تا آن دوره [[شاهد]] جنگ‌های مکرری بود، اما هیچ تحول مهمی در نقشه‌ها و راهبردهای جنگی به وجود نیامده بود. تمام نبردهای بی‌پایان [[جاهلی]]، با شیوه [[عربی]] تاخت و تاز [[بدوی]] یا کروفر بود و هر کسی بدون توجه به هم‌رزم یا [[آینده]] جنگ کار خودش را می‌کرد و نتایج نبرد هم بسته به نتایج این تاخت و تازهای متکی به [[ابتکار]] افراد بود. از [[عرب]] بدوی و [[طبیعت]] معروف بی‌قرارش که به [[غارت]] و کسب [[غنیمت]] به مثابه بالاترین [[آرمان]] [[جنگی]] می‌نگریست، بیشتر از این [[انتظار]] نمی‌رفت. اصولاً [[سازمان]] دادن و [[رهبری]] این چنین انسان‌های بی‌قرار و آشفته در یک [[ارتش]] [[منظم]] کاری بس دشوار است که سال‌ها و ماه‌ها [[زمان]] می‌طلبد، اما [[پیامبر]] در [[جنگ بدر]] [[راهبرد]] [[آرایش]] فالانژ یا کتیبه را برگزید، به این ترتیب که [[مسلمان‌ها]] به صورت صفوف متوالی (گردان) ایستادند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۶.</ref> و کل صفوف به صورت یک مستطیل یا مربعی شد که در عمل مانند قلعه متحرک است و [[دشمن]] از هر سو که بر آنها بتازد با دیواری از مبارزان [[متحد]] روبه‌رو می‌گردد که تحت امر فرمانده‌شان ([[امام]]) هستند و طبق [[دستور]] پیشروی می‌کنند یا به عقب برمی‌گردند. این همان ماشین جنگی متحرکی است که در دانشکده‌های نظامی امروز [[دنیا]] هم [[تدریس]] می‌شود. این ماشین جنگی مسلح به صدها بازوی شمشیرزن و نیزه‌دار، وقتی که در میدان به حرکت درآید هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را متوقف نماید. پیشروی آن در [[قیاس]] با روش «کروفر» گرچه آهسته ([[زحف]]) است ولی غیرقابل برگشت می‌باشد و تجربه [[بدر]] آن را ثابت کرد. در خصوص منشأ این راهبرد نظامی پیامبر باید گفت که بخشی از این [[آموزش]] یعنی قرار گرفتن در صفوف متوالی در حین نمازهای پنج‌گانه در [[مسجد]] [[مدینه]] صورت گرفته بود و در واقع این صفوف [[نماز جماعت]] بود که با اندک تغییری تبدیل به قلعه متحرک جنگی گردید و [[آیات قرآن]] هم به آن (صف یا بنیان [[مرصوص]]) اشاره دارد.
نکته شایان ذکر این که جنگ به رغم [[خشونت]] ذاتی‌اش، نوعی [[هنر]] بسیار ظریف است که [[فرمانده]]، آن را در قالب دکترین [[جنگی]] خودش در صحنه [[نبرد]] نشان می‌دهد و نتایج هر جنگی تابع این [[آرایش]] است. [[پیروزی]] غالباً از آن [[فرماندهی]] است که با [[تحول]] در دکترین‌های موجود، ابداعات تازه‌ای نموده و حریف را مغلوب کند. در [[جنگ بدر]] [[نبوغ]] نظامی پیامبر را می‌توان در نحوه آرایش نظامی و استفاده از افراد و امکانات [[مشاهده]] کرد. [[استراتژی]] نظامی پیامبر دقیقاً مانند استراتژی فیلیپ، [[پدر]] [[اسکندر مقدونی]] (اختراع [[راهبرد]] فالانژ) بود که یک بار [[جهان]] قدیم را [[فتح]] کرده بود. راهبرد فالانژ بدین شکل بود که [[سربازان]] در یک ردیف رو به [[دشمن]] می‌ایستادند و انتهای صف [[خم]] می‌شد تا شکل دایره یا مثلث یا مربع را به خود می‌گرفت و هنگامی که ردیف جلو سپرها را کنار هم می‌گذاشتند دیوار [[دفاعی]] تکمیل می‌شد و وقتی که این گردان در میدان پیشروی می‌کرد مانند [[دژ]] متحرک بود. [[اسکندر]] در جنگ‌های مکرر با [[ایران]] و [[مصر]] در میدان جنگ از این روش برای [[درهم]] شکستن سپاهیان استفاده کرده بود. این دکترین برای هر ارتشی مانند [[ارتش]] هخامنشی قابل [[اجرا]] نبود، چون سربازانی [[مطیع]]، حرفه‌ای، آموزش‌دیده، [[صبور]]، کار کشته و [[معتقد]] می‌طلبید. [[جزیرة العرب]] تا آن دوره [[شاهد]] جنگ‌های مکرری بود، اما هیچ تحول مهمی در نقشه‌ها و راهبردهای جنگی به وجود نیامده بود. تمام نبردهای بی‌پایان [[جاهلی]]، با شیوه [[عربی]] تاخت و تاز [[بدوی]] یا کروفر بود و هر کسی بدون توجه به هم‌رزم یا [[آینده]] جنگ کار خودش را می‌کرد و نتایج نبرد هم بسته به نتایج این تاخت و تازهای متکی به [[ابتکار]] افراد بود. از [[عرب]] بدوی و [[طبیعت]] معروف بی‌قرارش که به [[غارت]] و کسب [[غنیمت]] به مثابه بالاترین [[آرمان]] [[جنگی]] می‌نگریست، بیشتر از این [[انتظار]] نمی‌رفت. اصولاً [[سازمان]] دادن و [[رهبری]] این چنین انسان‌های بی‌قرار و آشفته در یک [[ارتش]] [[منظم]] کاری بس دشوار است که سال‌ها و ماه‌ها [[زمان]] می‌طلبد، اما [[پیامبر]] در [[جنگ بدر]] [[راهبرد]] [[آرایش]] فالانژ یا کتیبه را برگزید، به این ترتیب که [[مسلمان‌ها]] به صورت صفوف متوالی (گردان) ایستادند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۶.</ref> و کل صفوف به صورت یک مستطیل یا مربعی شد که در عمل مانند قلعه متحرک است و [[دشمن]] از هر سو که بر آنها بتازد با دیواری از مبارزان [[متحد]] روبه‌رو می‌گردد که تحت امر فرمانده‌شان ([[امام]]) هستند و طبق [[دستور]] پیشروی می‌کنند یا به عقب برمی‌گردند. این همان ماشین جنگی متحرکی است که در دانشکده‌های نظامی امروز [[دنیا]] هم [[تدریس]] می‌شود. این ماشین جنگی مسلح به صدها بازوی شمشیرزن و نیزه‌دار، وقتی که در میدان به حرکت درآید هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را متوقف نماید. پیشروی آن در [[قیاس]] با روش «کروفر» گرچه آهسته ([[زحف]]) است ولی غیرقابل برگشت می‌باشد و تجربه [[بدر]] آن را ثابت کرد. در خصوص منشأ این راهبرد نظامی پیامبر باید گفت که بخشی از این [[آموزش]] یعنی قرار گرفتن در صفوف متوالی در حین نمازهای پنج‌گانه در [[مسجد]] [[مدینه]] صورت گرفته بود و در واقع این صفوف [[نماز جماعت]] بود که با اندک تغییری تبدیل به قلعه متحرک جنگی گردید و [[آیات قرآن]] هم به آن (صف یا بنیان [[مرصوص]]) اشاره دارد.
خط ۳۷: خط ۳۷:
تاکتیک دوم پیامبر این بود که رسته‌های نظامی را دسته‌بندی کرد و [[نظم]] داد، دسته نیزه‌دار را جدا کرد و رسته کمان‌داران را [[سازماندهی]] کرد. ایشان [[پیش‌بینی]] می‌کردند که ابتدا سواره‌نظام زره‌دار [[مشرکان]] که دسته نخبه و ورزیده دشمن است، [[یورش]] می‌آورد. تجارب جنگ‌های مکرر نشان داده بود که در برابر یورش مرگ‌آفرین دسته سواره‌های افسانه‌ای [[عرب]] کمتر لشکری تاب می‌آورد. حتی در جنگ‌های [[ایران]] و رم از این یگان‌ها استفاده شده بود. کارکرد سواره‌نظام زره‌دار مانند [[یورش]] تانک‌های امروزی در میادین [[نبرد]] است و طبق دکترین‌های نظامی نیرویی که توان توقف تانک‌ها را دارد، توپخانه سنگین است. در آن عصر تنها ابزار دوربُرد، تیرهای کمان‌داران و نیزه‌های بلند بوده است. [[پیامبر]] [[دستور]] داد اول با بارانی از تیرهای کمان‌داران، ضربه‌های کاری بر سواره مهاجم وارد نمایند و آنگاه در ابتدای [[لشکر]] نیزه‌داران به استقبال آنها بشتابند، سپس شمشیرداران وارد [[کارزار]] گردند. این راهکارها کارساز شد و یگان سواره [[دشمن]] که تنها تکیه‌گاه و [[امید]] [[ابوجهل]] بود تار و مار گردید. بدین ترتیب حرکات بعدی [[پیاده‌نظام]] از هم گسیخته دشمن عقیم ماند و توان [[جنگی]] [[ارتش]] هزار نفری ابوجهل به تحلیل رفت. آنگاه پیامبر دستور پیشروی ([[زحف]]) داد و صدها [[مسلمان]] [[شمشیر]] به دست در [[سکوت]] مطلق صفوف [[منظم]] به حرکت درآمدند. [[قریش]] دوباره خود را جمع کرد و خواست درگیر شود اما [[توانایی]] متوقف کردن این قلعه متحرک را نداشت و شکستی مفتضحانه خورد. در پیشاپیش این [[دژ]] مرگبار مردان شیرافکن [[اسلام]]، مانند [[علی]]، [[حمزه]] و [[زبیر]] با تیغ‌های خون‌بار می‌خروشیدند. ابوجهل بزرگ‌ترین [[دشمن خدا]] و [[فرمانده سپاه]] [[مشرکان]] به دست [[ابوعبدالله بن مسعود]] کشته شد و [[عبدالله]] سر وی را به محضر [[رسول خدا]] {{صل}} آورد. [[حضرت]] به شکرانه این [[پیروزی]] [[سجده شکر]] به جای آورد<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>.
تاکتیک دوم پیامبر این بود که رسته‌های نظامی را دسته‌بندی کرد و [[نظم]] داد، دسته نیزه‌دار را جدا کرد و رسته کمان‌داران را [[سازماندهی]] کرد. ایشان [[پیش‌بینی]] می‌کردند که ابتدا سواره‌نظام زره‌دار [[مشرکان]] که دسته نخبه و ورزیده دشمن است، [[یورش]] می‌آورد. تجارب جنگ‌های مکرر نشان داده بود که در برابر یورش مرگ‌آفرین دسته سواره‌های افسانه‌ای [[عرب]] کمتر لشکری تاب می‌آورد. حتی در جنگ‌های [[ایران]] و رم از این یگان‌ها استفاده شده بود. کارکرد سواره‌نظام زره‌دار مانند [[یورش]] تانک‌های امروزی در میادین [[نبرد]] است و طبق دکترین‌های نظامی نیرویی که توان توقف تانک‌ها را دارد، توپخانه سنگین است. در آن عصر تنها ابزار دوربُرد، تیرهای کمان‌داران و نیزه‌های بلند بوده است. [[پیامبر]] [[دستور]] داد اول با بارانی از تیرهای کمان‌داران، ضربه‌های کاری بر سواره مهاجم وارد نمایند و آنگاه در ابتدای [[لشکر]] نیزه‌داران به استقبال آنها بشتابند، سپس شمشیرداران وارد [[کارزار]] گردند. این راهکارها کارساز شد و یگان سواره [[دشمن]] که تنها تکیه‌گاه و [[امید]] [[ابوجهل]] بود تار و مار گردید. بدین ترتیب حرکات بعدی [[پیاده‌نظام]] از هم گسیخته دشمن عقیم ماند و توان [[جنگی]] [[ارتش]] هزار نفری ابوجهل به تحلیل رفت. آنگاه پیامبر دستور پیشروی ([[زحف]]) داد و صدها [[مسلمان]] [[شمشیر]] به دست در [[سکوت]] مطلق صفوف [[منظم]] به حرکت درآمدند. [[قریش]] دوباره خود را جمع کرد و خواست درگیر شود اما [[توانایی]] متوقف کردن این قلعه متحرک را نداشت و شکستی مفتضحانه خورد. در پیشاپیش این [[دژ]] مرگبار مردان شیرافکن [[اسلام]]، مانند [[علی]]، [[حمزه]] و [[زبیر]] با تیغ‌های خون‌بار می‌خروشیدند. ابوجهل بزرگ‌ترین [[دشمن خدا]] و [[فرمانده سپاه]] [[مشرکان]] به دست [[ابوعبدالله بن مسعود]] کشته شد و [[عبدالله]] سر وی را به محضر [[رسول خدا]] {{صل}} آورد. [[حضرت]] به شکرانه این [[پیروزی]] [[سجده شکر]] به جای آورد<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>.


در [[جنگ بدر]] نُه نفر از [[مسلمانان]] به [[شهادت]] رسیدند که یکی از آنان افسر مسلمان [[سعد بن خیثمه]] از [[نقبای دوازده‌گانه]] رسول خدا {{صل}} بود<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. در این [[جنگ]] هفتاد تن به [[اسارت]] نیروهای اسلام درآمدند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.</ref>، حضرت دو نفر از آنان را به [[قتل]] رسانید<ref>احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵-۴۶.</ref> و مصمم بود که باقی‌مانده [[اسرا]] را نیز به قتل برساند، اما مسلمانان عرضه داشتند: یا [[رسول الله]] اگر [[مصلحت]] است اینها را گردن نزن و از آنها فدیه بگیر که بدین سبب [[وضع نابسامان]] [[مسلمانان]] هم ترمیم شود. [[حضرت]] فرمود: اگر از اسرای [[مشرکان]] فدیه بگیرم، باید در [[جنگ]] سال بعد که شروع خواهند کرد، معادل آن کشته و [[اسیر]] بدهیم، آیا به این امر [[راضی]] هستید؟ مسلمانان این خسارت را به علت [[فقر مالی]] و تهیدستی پذیرفتند. پس [[پیامبر]] از کشتن ۶۸ نفر دیگر صرف‌نظر نموده و از آنان فدیه گرفت و آنان را [[آزاد]] کرد. در این جنگ عده زیادی از رؤسا و [[فرماندهان]] زبده نظامی [[دشمن]] (هفتاد نفر)<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۵۳۱؛ احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> به دست [[توانمند]] [[سپاهیان]] [[اسلام]] به [[هلاکت]] رسیدند.<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷-۱۳۱.</ref>
در [[جنگ بدر]] نُه نفر از [[مسلمانان]] به [[شهادت]] رسیدند که یکی از آنان افسر مسلمان [[سعد بن خیثمه]] از [[نقبای دوازده‌گانه]] رسول خدا {{صل}} بود<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. در این [[جنگ]] هفتاد تن به [[اسارت]] نیروهای اسلام درآمدند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.</ref>، حضرت دو نفر از آنان را به [[قتل]] رسانید<ref>احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵-۴۶.</ref> و مصمم بود که باقی‌مانده [[اسرا]] را نیز به قتل برساند، اما مسلمانان عرضه داشتند: یا [[رسول الله]] اگر [[مصلحت]] است اینها را گردن نزن و از آنها فدیه بگیر که بدین سبب [[وضع نابسامان]] [[مسلمانان]] هم ترمیم شود. [[حضرت]] فرمود: اگر از اسرای [[مشرکان]] فدیه بگیرم، باید در [[جنگ]] سال بعد که شروع خواهند کرد، معادل آن کشته و [[اسیر]] بدهیم، آیا به این امر [[راضی]] هستید؟ مسلمانان این خسارت را به علت [[فقر مالی]] و تهیدستی پذیرفتند. پس [[پیامبر]] از کشتن ۶۸ نفر دیگر صرف‌نظر نموده و از آنان فدیه گرفت و آنان را [[آزاد]] کرد. در این جنگ عده زیادی از رؤسا و [[فرماندهان]] زبده نظامی [[دشمن]] (هفتاد نفر)<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۵۳۱؛ احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> به دست [[توانمند]] [[سپاهیان اسلام]] به [[هلاکت]] رسیدند.<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷-۱۳۱.</ref>


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش