پرش به محتوا

حبیب بن منتجب: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۸ فوریهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  =  | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  =  | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
==[[حبیب بن منتجب]]، [[فرماندار]] یکی از شهرهای [[یمن]]==
 
== [[حبیب بن منتجب]]، فرماندار یکی از شهرهای [[یمن]] ==
گفته‌اند: پس از این که [[عثمان]] کشته شد و [[مردم]] [[مسلمان]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بیعت]] کردند، آن حضرت مردی را به نام حبیب بن منتجب - که فرماندار و [[والی]] در اطراف یمن بود - بر ریاستش ابقا کرد و در نامه‌ای به او چنین نوشت:
گفته‌اند: پس از این که [[عثمان]] کشته شد و [[مردم]] [[مسلمان]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بیعت]] کردند، آن حضرت مردی را به نام حبیب بن منتجب - که فرماندار و [[والی]] در اطراف یمن بود - بر ریاستش ابقا کرد و در نامه‌ای به او چنین نوشت:


خط ۱۱: خط ۱۲:
[[حضرت امیر]]{{ع}} نامه را مُهر زد و با یک مرد [[عرب]] فرستاد. چون نامه به حبیب رسید، آن را بوسید و روی چشم و سرش گذاشت و بعد از قرائت آن در جمع، بالای [[منبر]] رفت. پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین گفت: ای مردم! بدانید که [[عثمان]] راه خود را رفت و بعد از او مردم با [[بنده صالح خدا]] و پیشوای [[خیرخواه]]، [[برادر رسول خدا]]{{صل}} و [[جانشین]] او [[بیعت]] کرده‌اند و او سزاوارتر به [[خلافت]] است و او [[برادر]] و [[پسر عموی رسول خدا]]{{صل}} و برطرف‌ کننده [[اندوه]] از صورت اوست و [[همسر]] دختر و [[وصی]] و پدر دو نواده اوست؛ او [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} است. پس درباره بیعت او و وارد شدن در اطاعتش چه می‌گویید؟!
[[حضرت امیر]]{{ع}} نامه را مُهر زد و با یک مرد [[عرب]] فرستاد. چون نامه به حبیب رسید، آن را بوسید و روی چشم و سرش گذاشت و بعد از قرائت آن در جمع، بالای [[منبر]] رفت. پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین گفت: ای مردم! بدانید که [[عثمان]] راه خود را رفت و بعد از او مردم با [[بنده صالح خدا]] و پیشوای [[خیرخواه]]، [[برادر رسول خدا]]{{صل}} و [[جانشین]] او [[بیعت]] کرده‌اند و او سزاوارتر به [[خلافت]] است و او [[برادر]] و [[پسر عموی رسول خدا]]{{صل}} و برطرف‌ کننده [[اندوه]] از صورت اوست و [[همسر]] دختر و [[وصی]] و پدر دو نواده اوست؛ او [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} است. پس درباره بیعت او و وارد شدن در اطاعتش چه می‌گویید؟!


صدای [[ضجه]] و [[گریه]] مردم بلند شد و گفتند: ما شنیدیم و [[اطاعت]] کردیم و [[دوستی]] و [[کرامت]] خدا و رسولش و برادر رسول خدا{{صل}} را پذیرفتیم. وی از مردم برای حضرت بیعت گرفت و بعد از [[بیعت مردم]] گفت: من می‌خواهم ده تن از سران و [[شجاعان]] شما را به جانب حضرت روانه کنم. آنها پذیرفتند. در ابتدا صد نفر را [[انتخاب]] کرد و از آن‎ها هفتاد تن، از هفتاد تن، سی نفر و از سی تن، ده نفر انتخاب کرد که از جمله آن‎ها [[عبدالرحمان بن ملجم مرادی]] بود. آن‎ها بلادرنگ حرکت کردند و به جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند. بعد از این که به حضور حضرت رسیدند و پس از [[سلام]]، [[خلافت]] را به آن حضرت تهنیت گفتند. حضرت جواب سلام آن‎ها را داد و به آن‎ها خوش آمد گفت. در میان آن جمع [[ابن ملجم]] حرکت کرد و در برابر امیرالمؤمنین ایستاد و گفت: سلام بر تو ای [[امام عادل]]، [[بدر]] کامل، شیر بزرگوار، قهرمان [[دلاور]]، سواره [[بخشنده]] و کسی که [[خداوند]] او را بر بقیه [[مردم]] [[فضیلت]] داد. [[صلوات]] و [[درود خدا]] بر تو و بر [[خاندان]] بزرگوارت. [[شهادت]] می‌دهم که تو به [[حق]] و [[حقیقت]] امیرالمؤمنین هستی و تو [[وصی رسول خدا]]{{صل}}، [[خلیفه]] او و [[وارث علم]] او می‌باشی. خداوند [[لعنت]] کند کسی را که حق و [[مقام]] تو را منکر شود! تو [[امیر]] و [[سرور]] مردم هستی. [[عدل]] تو بین مردم [[شهرت]] دارد و به طور مکرر فضل تو و ابرهای مهربانیت، در حال ریزش است. امیر، ما را فرستاده است و ما به سبب آمدن خوشحال شدیم پس [[مبارک]] باد بر تو خلافت در میان مردم!<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 215 - 217.</ref>
صدای [[ضجه]] و [[گریه]] مردم بلند شد و گفتند: ما شنیدیم و [[اطاعت]] کردیم و [[دوستی]] و [[کرامت]] خدا و رسولش و برادر رسول خدا{{صل}} را پذیرفتیم. وی از مردم برای حضرت بیعت گرفت و بعد از [[بیعت مردم]] گفت: من می‌خواهم ده تن از سران و [[شجاعان]] شما را به جانب حضرت روانه کنم. آنها پذیرفتند. در ابتدا صد نفر را [[انتخاب]] کرد و از آن‎ها هفتاد تن، از هفتاد تن، سی نفر و از سی تن، ده نفر انتخاب کرد که از جمله آن‎ها [[عبدالرحمان بن ملجم مرادی]] بود. آن‎ها بلادرنگ حرکت کردند و به جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند. بعد از این که به حضور حضرت رسیدند و پس از [[سلام]]، [[خلافت]] را به آن حضرت تهنیت گفتند. حضرت جواب سلام آن‎ها را داد و به آن‎ها خوش آمد گفت. در میان آن جمع [[ابن ملجم]] حرکت کرد و در برابر امیرالمؤمنین ایستاد و گفت: سلام بر تو ای [[امام عادل]]، [[بدر]] کامل، شیر بزرگوار، قهرمان [[دلاور]]، سواره [[بخشنده]] و کسی که [[خداوند]] او را بر بقیه [[مردم]] [[فضیلت]] داد. [[صلوات]] و [[درود خدا]] بر تو و بر [[خاندان]] بزرگوارت. [[شهادت]] می‌دهم که تو به [[حق]] و [[حقیقت]] امیرالمؤمنین هستی و تو [[وصی رسول خدا]]{{صل}}، [[خلیفه]] او و [[وارث علم]] او می‌باشی. خداوند [[لعنت]] کند کسی را که حق و [[مقام]] تو را منکر شود! تو [[امیر]] و [[سرور]] مردم هستی. [[عدل]] تو بین مردم [[شهرت]] دارد و به طور مکرر فضل تو و ابرهای مهربانیت، در حال ریزش است. امیر، ما را فرستاده است و ما به سبب آمدن خوشحال شدیم پس [[مبارک]] باد بر تو خلافت در میان مردم!<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص ۲۱۵ - ۲۱۷.</ref>


==گفتوگوی [[امام]] و ابن ملجم==
== گفتگوی [[امام]] و ابن ملجم ==
[[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} به جانب ابن ملجم [[خیره]] شد و پس از آن به گروه اعزامی نظر کرده، آنها را [[مقرب]] داشت. گروه پس از این که نشستند، نامه‎‌ای را به حضرت دادند. حضرت [[مُهر]] آن را [[شکست]] و از آنجا که [[نامه]] سرّی بود، کسی از مضمون آن [[آگاه]] نشد. بعد حضرت دستور داد به هر نفر از آنها حُلّه‎ای [[یمنی]] و عبایی عَدَنی بخشیدند و [[فرمان]] داد مورد [[احترام]] قرار بگیرند. هنگامی که حرکت کردند [[ابن ملجم]] در مقابل حضرت ایستاد و اشعاری را انشاد کرد: تو [[گواه]] [[پاک]]، صاحب خیر و [[نیکی]] و فرزند شیران طراز اول می‎‌باشی. ای وضی محمد! [[خدا]] تنها تو را گرامی داشته و در کتاب فرستاده خود به تو فضل [[عنایت]] کرده و به تو زهرا، دختر محمد، حوریه دختر [[نبی]] مرسل را اعطا کرده است<ref>شعر وی چنین بود:
[[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} به جانب ابن ملجم [[خیره]] شد و پس از آن به گروه اعزامی نظر کرده، آنها را [[مقرب]] داشت. گروه پس از این که نشستند، نامه‎‌ای را به حضرت دادند. حضرت [[مُهر]] آن را [[شکست]] و از آنجا که [[نامه]] سرّی بود، کسی از مضمون آن [[آگاه]] نشد. بعد حضرت دستور داد به هر نفر از آنها حُلّه‎ای [[یمنی]] و عبایی عَدَنی بخشیدند و [[فرمان]] داد مورد [[احترام]] قرار بگیرند. هنگامی که حرکت کردند [[ابن ملجم]] در مقابل حضرت ایستاد و اشعاری را انشاد کرد: تو [[گواه]] [[پاک]]، صاحب خیر و [[نیکی]] و فرزند شیران طراز اول می‎‌باشی. ای وضی محمد! [[خدا]] تنها تو را گرامی داشته و در کتاب فرستاده خود به تو فضل [[عنایت]] کرده و به تو زهرا، دختر محمد، حوریه دختر [[نبی]] مرسل را اعطا کرده است<ref>شعر وی چنین بود:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''أَنْتَ الْمُهَيْمِنُ وَ الْمُهَذَّبُ ذُو النَّدَى''|2=''وَ ابْنُ الضَّرَاغِمِ فِي الطِّرَازِ الْأَوَّلِ''}}
{{ب|''أَنْتَ الْمُهَيْمِنُ وَ الْمُهَذَّبُ ذُو النَّدَى''|۲=''وَ ابْنُ الضَّرَاغِمِ فِي الطِّرَازِ الْأَوَّلِ''}}
{{ب|''اللَّهُ خَصَّكَ يَا وَصِيَّ مُحَمَّدٍ''|2=''وَ حَبَاكَ فَضْلًا فِي الْكِتَابِ الْمُنْزَلِ''}}
{{ب|''اللَّهُ خَصَّكَ يَا وَصِيَّ مُحَمَّدٍ''|۲=''وَ حَبَاكَ فَضْلًا فِي الْكِتَابِ الْمُنْزَلِ''}}
{{ب|''وَ حَبَاكَ بِالزَّهْرَاءِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ''|2=''حُورِيَّةٍ بِنْتِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ''}}
{{ب|''وَ حَبَاكَ بِالزَّهْرَاءِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ''|۲=''حُورِيَّةٍ بِنْتِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ''}}
{{پایان شعر}}</ref>.
{{پایان شعر}}</ref>.


خط ۲۷: خط ۲۸:
در این جا حضرت این اشعار را خواند:
در این جا حضرت این اشعار را خواند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''أَنَا أَنْصَحُكَ مِنِّي بِالْوَدَادِ''|2=''مُكَاشَفَةً وَ أَنْتَ مِنَ الْأَعَادِي''}}
{{ب|''أَنَا أَنْصَحُكَ مِنِّي بِالْوَدَادِ''|۲=''مُكَاشَفَةً وَ أَنْتَ مِنَ الْأَعَادِي''}}
{{ب|''أُرِيدُ حَيَاتَهُ وَ يُرِيدُ قَتْلِي''|2=''عَذِيرَكَ مِنْ خَلِيلِكَ مِنْ مُرَادٍ''}}
{{ب|''أُرِيدُ حَيَاتَهُ وَ يُرِيدُ قَتْلِي''|۲=''عَذِيرَكَ مِنْ خَلِيلِكَ مِنْ مُرَادٍ''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
:من تو را به [[دوستی]] [[نصیحت]] می‌کنم، به این آشکارا و حال آنکه می‌‌دانم تو از [[دشمنان]] من باشی. من قصد زنده ماندن او را دارم و او قصد [[قتل]] مرا؛ عذر خواه تو دوستت از قبیله مراد است.
:من تو را به [[دوستی]] [[نصیحت]] می‌کنم، به این آشکارا و حال آنکه می‌‌دانم تو از [[دشمنان]] من باشی. من قصد زنده ماندن او را دارم و او قصد [[قتل]] مرا؛ عذر خواه تو دوستت از قبیله مراد است.
خط ۳۸: خط ۳۹:
[[ابن ملجم]] گفت: به [[خدا]] قسم ای [[امیرالمؤمنین]] تو نزد من از تمام آنچه [[خورشید]] بر آن طلوع کرده است، محبوبتری. و لکن اگر این را (که من [[قاتل]] تو خواهم بود) از من میشناسی، مرا به مکان دوری بفرست که جایگاه من از شما فاصله داشته باشد. [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: تو همراه یارانت باش تا به شما [[اجازه]] بازگشت بدهم. سپس حضرت دستور داد در میان [[بنی تمیم]] فرود آیند و پس از سه [[روز]] توقف، [[فرمان]] داد به [[یمن]] بازگردند. هنگامی که قصد مراجعت داشتند، ابن ملجم سخت [[بیمار]] شد و دوستانش او را ترک گفته، به یمن رفتند و چون خوب شد، نزد امیرالمؤمنین آمد و شبانه روز از حضرت جدا نمی‌شد. حضرت خواسته‌های او را بر آورده میساخت و او را گرامی داشته، به [[منزل]] خود [[دعوت]] میکرد و در همان حال می‌فرمود: تو قاتل و کشنده من هستی و این [[شعر]] را بارها می‌خواند:
[[ابن ملجم]] گفت: به [[خدا]] قسم ای [[امیرالمؤمنین]] تو نزد من از تمام آنچه [[خورشید]] بر آن طلوع کرده است، محبوبتری. و لکن اگر این را (که من [[قاتل]] تو خواهم بود) از من میشناسی، مرا به مکان دوری بفرست که جایگاه من از شما فاصله داشته باشد. [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: تو همراه یارانت باش تا به شما [[اجازه]] بازگشت بدهم. سپس حضرت دستور داد در میان [[بنی تمیم]] فرود آیند و پس از سه [[روز]] توقف، [[فرمان]] داد به [[یمن]] بازگردند. هنگامی که قصد مراجعت داشتند، ابن ملجم سخت [[بیمار]] شد و دوستانش او را ترک گفته، به یمن رفتند و چون خوب شد، نزد امیرالمؤمنین آمد و شبانه روز از حضرت جدا نمی‌شد. حضرت خواسته‌های او را بر آورده میساخت و او را گرامی داشته، به [[منزل]] خود [[دعوت]] میکرد و در همان حال می‌فرمود: تو قاتل و کشنده من هستی و این [[شعر]] را بارها می‌خواند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''أُرِيدُ حِبَاءَهُ وَ يُرِيدُ قَتْلِي''|2=''عَذِيرَكَ مِنْ خَلِيلِكَ مِنْ مُرَادٍ''}}
{{ب|''أُرِيدُ حِبَاءَهُ وَ يُرِيدُ قَتْلِي''|۲=''عَذِيرَكَ مِنْ خَلِيلِكَ مِنْ مُرَادٍ''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۴۹: خط ۵۰:
بعد حضرت دستور داد به منازل خود برگردند و این داستان تکرار نشود<ref>کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۳۵۶ - ۳۶۰؛ بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۶۰ - ۲۶۳.</ref>.
بعد حضرت دستور داد به منازل خود برگردند و این داستان تکرار نشود<ref>کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۳۵۶ - ۳۶۰؛ بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۶۰ - ۲۶۳.</ref>.


این گذشت تا این که [[ابن ملجم]] همراه گروهش در [[مکه]] تصمیم گرفت امیرالمؤمنین{{ع}} را به [[شهادت]] برساند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 217 - 222.</ref>
این گذشت تا این که [[ابن ملجم]] همراه گروهش در [[مکه]] تصمیم گرفت امیرالمؤمنین{{ع}} را به [[شهادت]] برساند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص ۲۱۷ - ۲۲۲.</ref>


==بررسی واردین به [[کوفه]]==
== بررسی واردین به [[کوفه]] ==
[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: [[حضرت علی]]{{ع}} دستور داد اسامی کسانی را که وارد کوفه می‌شوند، بنویسند و به آن حضرت بدهند. گروهی از [[مردم]] اسامی واردشدگان را در کاغذی نوشته، به آن حضرت دادند. [[حضرت امیر]]{{ع}} آن اسامی را خواند و همین که به نام [[ابن ملجم]] رسید، انگشت خود را روی اسم او گذاشت و بعد فرمود:  [[خداوند]] تو را بکشد!<ref>{{متن حدیث|قَاتَلَكَ اللَّهُ قَاتَلَكَ اللَّهُ}}!</ref> و چون به آن حضرت گفته شد اگر میدانی او تو را خواهد کشت، پس چرا او را نمی‌کشی؟! فرمود: خداوند بنده‌ای را [[عذاب]] نمی‌کند تا این که او [[مرتکب گناه]] شود<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُعَذِّبُ الْعَبْدَ حَتَّى تَقَعَ مِنْهُ الْمَعْصِيَةُ}}؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، (چهار جلدی) ج۲، ص۳۷۴.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: [[حضرت علی]]{{ع}} دستور داد اسامی کسانی را که وارد کوفه می‌شوند، بنویسند و به آن حضرت بدهند. گروهی از [[مردم]] اسامی واردشدگان را در کاغذی نوشته، به آن حضرت دادند. [[حضرت امیر]]{{ع}} آن اسامی را خواند و همین که به نام [[ابن ملجم]] رسید، انگشت خود را روی اسم او گذاشت و بعد فرمود:  [[خداوند]] تو را بکشد!<ref>{{متن حدیث|قَاتَلَكَ اللَّهُ قَاتَلَكَ اللَّهُ}}!</ref> و چون به آن حضرت گفته شد اگر میدانی او تو را خواهد کشت، پس چرا او را نمی‌کشی؟! فرمود: خداوند بنده‌ای را [[عذاب]] نمی‌کند تا این که او [[مرتکب گناه]] شود<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُعَذِّبُ الْعَبْدَ حَتَّى تَقَعَ مِنْهُ الْمَعْصِيَةُ}}؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، (چهار جلدی) ج۲، ص۳۷۴.</ref>.


خط ۵۸: خط ۵۹:
از آن چه از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شد، به خوبی استفاده می‌شود حضرت آنجا که برای مصالحی لازم بود اسم‌های افرادی را که به [[کوفه]] داخل می‌شدند، کنترل می‌کرده است که شاید [[منتظر]] ورود ابن ملجم بوده و یا جهت دیگری داشته و یا به سبب کنترل افراد مخالف و [[ضد]] [[انقلاب]] و [[جاسوسان]] [[معاویه]] بوده است و حضرت خود تمام اسامی را مطالعه می‌کردند.
از آن چه از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شد، به خوبی استفاده می‌شود حضرت آنجا که برای مصالحی لازم بود اسم‌های افرادی را که به [[کوفه]] داخل می‌شدند، کنترل می‌کرده است که شاید [[منتظر]] ورود ابن ملجم بوده و یا جهت دیگری داشته و یا به سبب کنترل افراد مخالف و [[ضد]] [[انقلاب]] و [[جاسوسان]] [[معاویه]] بوده است و حضرت خود تمام اسامی را مطالعه می‌کردند.


در کتب [[تاریخی]] غیر از این مورد، نامی از [[حبیب بن منتجب]] نیافتم. به احتمال، منطقه [[مأموریت]] حبیب بن منتجب، حضرموت یکی از سه ایالت [[یمن]] بوده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 222-223.</ref>
در کتب [[تاریخی]] غیر از این مورد، نامی از [[حبیب بن منتجب]] نیافتم. به احتمال، منطقه [[مأموریت]] حبیب بن منتجب، حضرموت یکی از سه ایالت [[یمن]] بوده است<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص ۲۲۲-۲۲۳.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۶۸: خط ۶۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:کارگزار یمن]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:کارگزاران حکومت امام علی]]
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش