مبارزه با تبعیض: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'اهل مدینه' به 'اهل مدینه'
(←پانویس) |
|||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
{{متن حدیث|فَالنَّاسُ الْيَوْمَ كُلُّهُمْ أَبْيَضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ وَ قُرَشِيُّهُمْ وَ عَرَبِيُّهُمْ وَ عَجَمِيُّهُمْ مِنْ آدَمَ وَ إِنَّ آدَمَ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ طِينٍ}}؛ «امروز همه [[مردم]] سفید و سیاه و [[قریش]] و غیر قریش و [[عرب]] و [[عجم]] همه [[فرزندان]] آدمند و [[آدم]] هم از [[خاک]] [[آفریده]] شده است». ای جویبر! محبوبترین مردم نزد [[خدا]] کسی است که نسبت به امر خدا مطیعتر باشد و هیچ کس از [[مسلمین]] [[مهاجر]] و [[انصار]] که در خانههای خود هستند و [[زندگی]] میکنند، بر تو [[برتری]] ندارند، مگر به [[میزان]] و مقیاس [[تقوا]]. | {{متن حدیث|فَالنَّاسُ الْيَوْمَ كُلُّهُمْ أَبْيَضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ وَ قُرَشِيُّهُمْ وَ عَرَبِيُّهُمْ وَ عَجَمِيُّهُمْ مِنْ آدَمَ وَ إِنَّ آدَمَ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ طِينٍ}}؛ «امروز همه [[مردم]] سفید و سیاه و [[قریش]] و غیر قریش و [[عرب]] و [[عجم]] همه [[فرزندان]] آدمند و [[آدم]] هم از [[خاک]] [[آفریده]] شده است». ای جویبر! محبوبترین مردم نزد [[خدا]] کسی است که نسبت به امر خدا مطیعتر باشد و هیچ کس از [[مسلمین]] [[مهاجر]] و [[انصار]] که در خانههای خود هستند و [[زندگی]] میکنند، بر تو [[برتری]] ندارند، مگر به [[میزان]] و مقیاس [[تقوا]]. | ||
بعد فرمود: حرکت کن برو به [[خانه]] [[زیاد بن لبید انصاری]] و به او بگو: [[رسول خدا]] مرا پیش تو فرستاده که از دختر تو ذلفا برای خود [[خواستگاری]] کنم. جویبر به دستور رسول خدا {{صل}} به خانه [[زیاد بن لبید]] رفت. زیاد از محترمین انصار و [[اهل | بعد فرمود: حرکت کن برو به [[خانه]] [[زیاد بن لبید انصاری]] و به او بگو: [[رسول خدا]] مرا پیش تو فرستاده که از دختر تو ذلفا برای خود [[خواستگاری]] کنم. جویبر به دستور رسول خدا {{صل}} به خانه [[زیاد بن لبید]] رفت. زیاد از محترمین انصار و [[اهل مدینه]] بود. در آن وقت که جویبر وارد شد، عدهای از [[قوم]] و قبیلهاش در خانهاش بودند. اجازه ورود خواست. اجازه دادند. وارد شد و نشست. رو کرد به زیاد و گفت: از طرف [[رسول خدا]] {{صل}} پیغامی دارم. آن را محرمانه بگویم یا علنی؟ زیاد گفت: پیغام رسول خدا {{صل}} مایه [[افتخار]] من است. البته علنی بگو. گفت: رسول خدا {{صل}} مرا فرستاده برای [[خواستگاری]] دخترت ذلفا برای خودم. حالا تو چه میگویی. بگو تا خبرش را برای [[پیغمبر]] ببرم. زیاد با [[تعجب]] پرسید که پیغمبر تو را فرستاده به خواستگاری؟ گفت: بلی پیغمبر فرستاد. من که به پیغمبر [[دروغ]] نمیبندم. گفت: آخر رسم ما این نیست که دختر بدهیم به غیر همشأنهای خودمان از [[انصار]]. تو برو من خودم پیغمبر را [[ملاقات]] میکنم. | ||
جویبر بیرون آمد. از طرفی [[فکر]] میکرد در باره آنچه پیغمبر فرموده بود که [[خداوند]] به وسیله [[اسلام]]، [[تفاخر]] به [[قبایل]] و عشایر و انساب را از بین برده و از طرفی به سخن این مرد فکر میکرد که گفت: ما رسم نداریم به غیر هم شأنهای خودمان دختر بدهیم. با خود گفت: حرف این مرد با تعلیمات [[قرآن]] مباینت دارد. همان طور که میرفت، آهسته این جمله از او شنیده شد: {{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا بِهَذَا نَزَلَ الْقُرْآنُ وَ لَا بِهَذَا ظَهَرَتْ نُبُوَّةُ مُحَمَّدٍ}} «به [[خدا]] که تعلیمات نازل شده در قرآن این نیست و پیغمبر برای چنین سخنانی [[مبعوث]] نشده است». | جویبر بیرون آمد. از طرفی [[فکر]] میکرد در باره آنچه پیغمبر فرموده بود که [[خداوند]] به وسیله [[اسلام]]، [[تفاخر]] به [[قبایل]] و عشایر و انساب را از بین برده و از طرفی به سخن این مرد فکر میکرد که گفت: ما رسم نداریم به غیر هم شأنهای خودمان دختر بدهیم. با خود گفت: حرف این مرد با تعلیمات [[قرآن]] مباینت دارد. همان طور که میرفت، آهسته این جمله از او شنیده شد: {{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا بِهَذَا نَزَلَ الْقُرْآنُ وَ لَا بِهَذَا ظَهَرَتْ نُبُوَّةُ مُحَمَّدٍ}} «به [[خدا]] که تعلیمات نازل شده در قرآن این نیست و پیغمبر برای چنین سخنانی [[مبعوث]] نشده است». |