پرش به محتوا

معاذ بن جبل: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۰ فوریهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'اهل مدینه' به 'اهل مدینه')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = معاذ بن جبل | مداخل مرتبط = [[معاذ بن جبل در تاریخ اسلامی]] - [[معاذ بن جبل در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل  = معاذ بن جبل | مداخل مرتبط = [[معاذ بن جبل در تاریخ اسلامی]] - [[معاذ بن جبل در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = معاذ بن جبل
| نام = معاذ بن جبل
خط ۵۴: خط ۵۴:
معاذ [[فرزند]] [[جبل بن عمرو]]، کنیه‌اش [[ابو عبدالرحمان]] [[اهل مدینه]] و از [[قبیله خزرج]] و یکی از [[اصحاب]] [[پیامبر اسلام]] بود<ref>ر. ک: رجال طوسی، ص۵۹.</ref>. او در هجده سالگی در [[عقبه دوم]] جزو گروه هفتاد نفری به محضر [[پیامبر خدا]] {{صل}} رسید و [[اسلام]] آورد و در [[جنگ بدر]]، [[اُحد]]، [[خندق]] و سایر [[جنگ‌های صدر اسلام]] شرکت نمود. [[رسول خدا]] {{صل}} میان او و [[عبدالله بن مسعود]] (و به قولی میان او و [[جعفر طیار]])<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.</ref> [[عقد اخوت]] و [[برادری]] منعقد نمود<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۲۰.</ref>
معاذ [[فرزند]] [[جبل بن عمرو]]، کنیه‌اش [[ابو عبدالرحمان]] [[اهل مدینه]] و از [[قبیله خزرج]] و یکی از [[اصحاب]] [[پیامبر اسلام]] بود<ref>ر. ک: رجال طوسی، ص۵۹.</ref>. او در هجده سالگی در [[عقبه دوم]] جزو گروه هفتاد نفری به محضر [[پیامبر خدا]] {{صل}} رسید و [[اسلام]] آورد و در [[جنگ بدر]]، [[اُحد]]، [[خندق]] و سایر [[جنگ‌های صدر اسلام]] شرکت نمود. [[رسول خدا]] {{صل}} میان او و [[عبدالله بن مسعود]] (و به قولی میان او و [[جعفر طیار]])<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.</ref> [[عقد اخوت]] و [[برادری]] منعقد نمود<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۲۰.</ref>


معاذ در سال ۱۸ [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸. البته برخی مرگ او را در سال‌های ۱۷ و یا ۱۹ هجری دانسته‌اند.</ref> در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]]، به سبب طاعونی که در عمواس<ref>عمواس: برخی گفته‌اند عمواس یکی از روستاهای فلسطین است که بین رملة و بین المقدس در ۶ مایلی بیت المقدس است. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸.</ref> [[شام]] آمده بود، در ناحیه [[اردن]] از [[دنیا]] رفت و وی را در "غور بیسان" کنار روستایی به نام "عمتا" [[دفن]] کردند<ref>عمدة القاری (شرح صحیح البخاری)، عینی، ج۱۶، ص۲۳۸.</ref>. سن او را در وقت [[مرگ]]، برخی ۲۸، برخی ۳۴ و برخی ۳۸ سال نوشته‌اند<ref> الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۹.</ref>. البته بیشتر [[مورخان]] زمان مرگ او را ۳۸ سالگی می‌دانند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۲ و ۱۴۰۶ - ۱۴۰۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۵.</ref>
معاذ در سال ۱۸ [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸. البته برخی مرگ او را در سال‌های ۱۷ و یا ۱۹ هجری دانسته‌اند.</ref> در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]]، به سبب طاعونی که در عمواس<ref>عمواس: برخی گفته‌اند عمواس یکی از روستاهای فلسطین است که بین رملة و بین المقدس در ۶ مایلی بیت المقدس است. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸.</ref> [[شام]] آمده بود، در ناحیه [[اردن]] از [[دنیا]] رفت و وی را در «غور بیسان» کنار روستایی به نام «عمتا» [[دفن]] کردند<ref>عمدة القاری (شرح صحیح البخاری)، عینی، ج۱۶، ص۲۳۸.</ref>. سن او را در وقت [[مرگ]]، برخی ۲۸، برخی ۳۴ و برخی ۳۸ سال نوشته‌اند<ref> الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۹.</ref>. البته بیشتر [[مورخان]] زمان مرگ او را ۳۸ سالگی می‌دانند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۲ و ۱۴۰۶ - ۱۴۰۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۵.</ref>


== معاذ بن جبل و [[حکومت]] یمن ==
== معاذ بن جبل و [[حکومت]] یمن ==
در سال [[فتح مکه]] [[رسول خدا]] {{صل}} معاذ را برای [[قضاوت]] به میان [[طایفه]] [[جند]] در یمن فرستاد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۴، البته بعضی زمان اعزام معاذ به یمن را سال دهم هجری می‌دانند. (فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۲۸۳؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی، ج۵، ص۲۰۹).</ref>.
در سال [[فتح مکه]] [[رسول خدا]] {{صل}} معاذ را برای [[قضاوت]] به میان [[طایفه]] [[جند]] در یمن فرستاد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۴، البته بعضی زمان اعزام معاذ به یمن را سال دهم هجری می‌دانند. (فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۲۸۳؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی، ج۵، ص۲۰۹).</ref>.


وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} می‌خواست معاذ را به یمن بفرستد، به او فرمود: "ای معاذ، اگر چنین بود که من تو را در [[روز قیامت]] می‌دیدم، به [[وصیت]] بسنده می‌کردم اما من (به عیان) می‌بینم که ما ابدا یکدیگر را نمی‌بینیم؛ ای معاذ، بدان که [[دوست]] داشتنی‌ترین شما نزد من کسی است که همان گونه که از من جدا شود، مرا در [[قیامت]] [[ملاقات]] کند"<ref>تحف العقول، این شعبه حرانی، ص۲۶.</ref>. همان گونه که می‌بینید، پیامبر اکرم {{صل}} به معاذ می‌فرماید: "ما ابدا یکدیگر را نمی‌بینیم" از طرفی در کتب [[شیعه]] و [[عامه]] در [[احادیث]] زیادی نقل شده که [[روز قیامت]] عده‌ای از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} را در حالی که آن حضرت کنار [[حوض کوثر]] هستند، نزد ایشان می‌آورند ولی ناگهان [[ملائکه]] [[عذاب]] آنها را از [[رسول خدا]] {{صل}} دور می‌کنند و به طرف [[جهنم]] می‌برند. در این هنگام [[پیامبر]] و صدا می‌زند: "اصحابم! اصحابم! اصحابم؟" گفته می‌شود: تو نمی‌دانی آنها بعد از تو چه کارهایی کردند؛ آنان [[مرتد]] شدند<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۶۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref>
وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} می‌خواست معاذ را به یمن بفرستد، به او فرمود: «ای معاذ، اگر چنین بود که من تو را در [[روز قیامت]] می‌دیدم، به [[وصیت]] بسنده می‌کردم اما من (به عیان) می‌بینم که ما ابدا یکدیگر را نمی‌بینیم؛ ای معاذ، بدان که [[دوست]] داشتنی‌ترین شما نزد من کسی است که همان گونه که از من جدا شود، مرا در [[قیامت]] [[ملاقات]] کند»<ref>تحف العقول، این شعبه حرانی، ص۲۶.</ref>. همان گونه که می‌بینید، پیامبر اکرم {{صل}} به معاذ می‌فرماید: «ما ابدا یکدیگر را نمی‌بینیم» از طرفی در کتب [[شیعه]] و [[عامه]] در [[احادیث]] زیادی نقل شده که [[روز قیامت]] عده‌ای از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} را در حالی که آن حضرت کنار [[حوض کوثر]] هستند، نزد ایشان می‌آورند ولی ناگهان [[ملائکه]] [[عذاب]] آنها را از [[رسول خدا]] {{صل}} دور می‌کنند و به طرف [[جهنم]] می‌برند. در این هنگام [[پیامبر]] و صدا می‌زند: «اصحابم! اصحابم! اصحابم؟» گفته می‌شود: تو نمی‌دانی آنها بعد از تو چه کارهایی کردند؛ آنان [[مرتد]] شدند<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۶۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref>


== آیا [[رسول خدا]] {{صل}} به سبب حرف معاذ بن جبل [[خدا]] را [[سپاس]] گفت؟!==
== آیا [[رسول خدا]] {{صل}} به سبب حرف معاذ بن جبل [[خدا]] را [[سپاس]] گفت؟!==
[[احمد بن حنبل]] می‌نویسد: رسول خدا هنگام فرستادن معاذ بن جبل به [[یمن]] از او پرسید: اگر بخواهی بین [[مردم]] [[قضاوت]] کنی، چگونه و با چه میزانی قضاوت می‌کنی؟ معاذ پاسخ داد: "[[کتاب خدا]] را [[میزان]] قرار می‌دهم". حضرت به او فرمود: "اگر آن [[حکم]] در [[قرآن]] نبود، چه می‌کنی؟" معاذ گفت: "در این صورت، [[سنت رسول خدا]] {{صل}} را ملاک قرار می‌دهم". حضرت فرمود: "اگر آن حکم در [[سنت]] من نبود چگونه قضاوت می‌کنی؟" معاذ گفت: "طبق [[اجتهاد]] و نظر شخصی خود عمل می‌کنم". [[راوی]] می‌گوید: در این هنگام [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به سینه خود زد و فرمود: "سپاس خدای را که فرستاده پیامبرش را در آنچه رسول خدا به آن [[راضی]] است، موفق کرد"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰.</ref>.
[[احمد بن حنبل]] می‌نویسد: رسول خدا هنگام فرستادن معاذ بن جبل به [[یمن]] از او پرسید: اگر بخواهی بین [[مردم]] [[قضاوت]] کنی، چگونه و با چه میزانی قضاوت می‌کنی؟ معاذ پاسخ داد: «[[کتاب خدا]] را [[میزان]] قرار می‌دهم». حضرت به او فرمود: «اگر آن [[حکم]] در [[قرآن]] نبود، چه می‌کنی؟» معاذ گفت: «در این صورت، [[سنت رسول خدا]] {{صل}} را ملاک قرار می‌دهم». حضرت فرمود: «اگر آن حکم در [[سنت]] من نبود چگونه قضاوت می‌کنی؟» معاذ گفت: «طبق [[اجتهاد]] و نظر شخصی خود عمل می‌کنم». [[راوی]] می‌گوید: در این هنگام [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به سینه خود زد و فرمود: «سپاس خدای را که فرستاده پیامبرش را در آنچه رسول خدا به آن [[راضی]] است، موفق کرد»<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰.</ref>.


=== بررسی [[سند]] ===
=== بررسی [[سند]] ===
خط ۷۳: خط ۷۳:


=== [[نامه]] [[رسول خدا]] {{صل}} خلاف این مطلب ===
=== [[نامه]] [[رسول خدا]] {{صل}} خلاف این مطلب ===
زمانی که [[رسول اکرم]] {{صل}} معاذ را به [[قضاوت]] [[منصوب]] فرمود، در نامه‌ای به وی و [[اهل یمن]] نوشت: "من معاذ بن جبل را به [[تقوای الهی]] و عمل به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] رسولش امر و به او سفارش کردم که برای آنان پدری [[مهربان]] باشد و در رسیدگی به امور آنان صلاح‌شان را در نظر بگیرد و به [[نیکوکار]]، [[پاداش نیک]] دهد و با [[نرمش]]، [[حق دیگران]] را از [[انسان]] [[بدکار]] بگیرد. من معاذ را به عنوان [[سرپرست]] شما و کسی که تمامی امور شما را به صورت کامل در دست داشته باشد، [[منصوب]] نکرده‌ام بلکه او را به عنوان [[برادر]] و [[تعلیم]] دهنده شما و کسی که [[امر الهی]] را [[اجرا]] کند و [[مطیع]] امر الهی باشد و به [[حق]] عمل کند، منصوب کرده‌ام؛ بنابراین در پنهان و آشکار از او [[اطاعت]] کنید؛ اگر درباره امری [[نزاع]] و یا در [[حکم]] آن، [[شک]] کردید، [[حکم]] آن را به سخن [[خدا]] و [[قرآن]] برگردانید و ملاک عمل‌تان [[خداوند]] و کتابش باشد. اگر درباره حکم مسئله ای [[اختلاف]] داشتید، اگر به خدا و [[روز قیامت]] [[ایمان]] دارید، باید به [[حکم خداوند]] و [[رسول]] او عمل کنید، زیرا این برای شما بهتر و نیکوتر است"<ref>الوثائق السیاسیة، محمد حمید الله، ص۲۱۲-۲۱۵؛ مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۲، ص۵۹۴-۵۹۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۱-۳۲۲.</ref>
زمانی که [[رسول اکرم]] {{صل}} معاذ را به [[قضاوت]] [[منصوب]] فرمود، در نامه‌ای به وی و [[اهل یمن]] نوشت: «من معاذ بن جبل را به [[تقوای الهی]] و عمل به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] رسولش امر و به او سفارش کردم که برای آنان پدری [[مهربان]] باشد و در رسیدگی به امور آنان صلاح‌شان را در نظر بگیرد و به [[نیکوکار]]، [[پاداش نیک]] دهد و با [[نرمش]]، [[حق دیگران]] را از [[انسان]] [[بدکار]] بگیرد. من معاذ را به عنوان [[سرپرست]] شما و کسی که تمامی امور شما را به صورت کامل در دست داشته باشد، [[منصوب]] نکرده‌ام بلکه او را به عنوان [[برادر]] و [[تعلیم]] دهنده شما و کسی که [[امر الهی]] را [[اجرا]] کند و [[مطیع]] امر الهی باشد و به [[حق]] عمل کند، منصوب کرده‌ام؛ بنابراین در پنهان و آشکار از او [[اطاعت]] کنید؛ اگر درباره امری [[نزاع]] و یا در [[حکم]] آن، [[شک]] کردید، [[حکم]] آن را به سخن [[خدا]] و [[قرآن]] برگردانید و ملاک عمل‌تان [[خداوند]] و کتابش باشد. اگر درباره حکم مسئله ای [[اختلاف]] داشتید، اگر به خدا و [[روز قیامت]] [[ایمان]] دارید، باید به [[حکم خداوند]] و [[رسول]] او عمل کنید، زیرا این برای شما بهتر و نیکوتر است»<ref>الوثائق السیاسیة، محمد حمید الله، ص۲۱۲-۲۱۵؛ مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۲، ص۵۹۴-۵۹۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۱-۳۲۲.</ref>


== عملکرد معاذ بن جبل در مقابل [[اهل بیت]] {{عم}} ==
== عملکرد معاذ بن جبل در مقابل [[اهل بیت]] {{عم}} ==
=== نقش معاذ در پایه‌گذاری [[خلافت ابوبکر]] ===
=== نقش معاذ در پایه‌گذاری [[خلافت ابوبکر]] ===
مرحوم اردبیلی به نقل از [[محمد بن عیسی]] می‌نویسد: روایت شده که وی از [[اصحاب]] [[صحیفه]] ملعونه<ref>چهارده نفر از منافقان که در میان اصحاب رسول خدا {{صل}} بودند، پیمانی را امضا کردند که اگر پیامبر اکرم {{صل}} از دنیا رفت، نگذارند خلافت به اهل بیت ایشان برسد؛ آنان این پیمان نامه را به ابوعبیده جراح دادند که در کنار کعبه دفن کند. اهل بیت {{عم}} از این پیمان به صحیفه ملعونه تعبیر کرده‌اند.</ref> است<ref>جامع الرواة، ج۲، ص۲۲۵؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. نقل شده، در سخنانی که بین [[امام علی]] {{ع}} و [[طلحه]] در [[جنگ جمل]] رد و بدل شد، طلحه<ref>در واقع طلحه نیز بیعت با ابوبکر را پذیرفته بود، چنانکه می‌گوید: چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند... ؛ یعنی ما بیعت کرده‌ایم و دیگر نمی‌توانیم کاری بکنیم.</ref> گفت: "چه کنیم با ادعای [[ابوبکر]] و [[عمر]] و اصحابش که او را [[تصدیق]] کردند و بر گفتار او [[شهادت]] دادند در آن روزی که تو را به [[اجبار]] می‌آوردند و در گردنت طنابی بود و به تو گفتند: [[بیعت]] کن و تو در مقابل آنان به [[فضائل]] و سوابق خود [[استدلال]] کردی و همه تو را تصدیق کردند. ولی بعد از آن [[ابو بکر]] ادعا کرد از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} شنیده است که گفته: [[خداوند]] نخواسته است [[نبوت]] و [[خلافت]] برای ما [[اهل بیت]] جمع شود و عمر و [[ابوعبیده جراح]] و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصدیق کردند؟!"<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۲۰۳.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۳-۳۲۴.</ref>
مرحوم اردبیلی به نقل از [[محمد بن عیسی]] می‌نویسد: روایت شده که وی از [[اصحاب]] [[صحیفه]] ملعونه<ref>چهارده نفر از منافقان که در میان اصحاب رسول خدا {{صل}} بودند، پیمانی را امضا کردند که اگر پیامبر اکرم {{صل}} از دنیا رفت، نگذارند خلافت به اهل بیت ایشان برسد؛ آنان این پیمان نامه را به ابوعبیده جراح دادند که در کنار کعبه دفن کند. اهل بیت {{عم}} از این پیمان به صحیفه ملعونه تعبیر کرده‌اند.</ref> است<ref>جامع الرواة، ج۲، ص۲۲۵؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. نقل شده، در سخنانی که بین [[امام علی]] {{ع}} و [[طلحه]] در [[جنگ جمل]] رد و بدل شد، طلحه<ref>در واقع طلحه نیز بیعت با ابوبکر را پذیرفته بود، چنانکه می‌گوید: چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند... ؛ یعنی ما بیعت کرده‌ایم و دیگر نمی‌توانیم کاری بکنیم.</ref> گفت: «چه کنیم با ادعای [[ابوبکر]] و [[عمر]] و اصحابش که او را [[تصدیق]] کردند و بر گفتار او [[شهادت]] دادند در آن روزی که تو را به [[اجبار]] می‌آوردند و در گردنت طنابی بود و به تو گفتند: [[بیعت]] کن و تو در مقابل آنان به [[فضائل]] و سوابق خود [[استدلال]] کردی و همه تو را تصدیق کردند. ولی بعد از آن [[ابو بکر]] ادعا کرد از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} شنیده است که گفته: [[خداوند]] نخواسته است [[نبوت]] و [[خلافت]] برای ما [[اهل بیت]] جمع شود و عمر و [[ابوعبیده جراح]] و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصدیق کردند؟!»<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۲۰۳.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۳-۳۲۴.</ref>


== معاذ بن جبل در [[مسجد]] ==
== معاذ بن جبل در [[مسجد]] ==
[[امام صادق]] {{ع}} درباره [[غصب خلافت]] می‌فرماید: "ابوبکر در مسجد بالای [[منبر]] رفت اما نتوانست هیچ جوابی (درباره غصب خلافت) بدهد، سپس گفت: من [[خلیفه]] شما شده‌ام ولی [[بهترین]] شما نیستم؛ مرا رها کنید! مرا رها کنید!" عمر به او گفت:" ای انسان [[پست]]! ای فرو مایه! پائین بیا! زمانی که نمی‌توانی حجت‌های [[قریش]] را اقامه کنی چرا خودت را در این جایگاه قرار داده‌ای؟" عمر در ادامه می‌گوید: به [[خدا]] قسم قصد داشتم تو را از خلافت برکنار و آن را به سالم [[مولی]] ([[غلام]]) [[ابن حذیفه]] واگذار کنم.
[[امام صادق]] {{ع}} درباره [[غصب خلافت]] می‌فرماید: «ابوبکر در مسجد بالای [[منبر]] رفت اما نتوانست هیچ جوابی (درباره غصب خلافت) بدهد، سپس گفت: من [[خلیفه]] شما شده‌ام ولی [[بهترین]] شما نیستم؛ مرا رها کنید! مرا رها کنید!» عمر به او گفت:« ای انسان [[پست]]! ای فرو مایه! پائین بیا! زمانی که نمی‌توانی حجت‌های [[قریش]] را اقامه کنی چرا خودت را در این جایگاه قرار داده‌ای؟» عمر در ادامه می‌گوید: به [[خدا]] قسم قصد داشتم تو را از خلافت برکنار و آن را به سالم [[مولی]] ([[غلام]]) [[ابن حذیفه]] واگذار کنم.


[[راوی]] می‌گوید: پس ابوبکر از منبر پائین آمد. عمر دست او را گرفت و به [[منزل]] برد. آنان سه [[روز]] [[صبر]] کردند و به [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} نمی‌آمدند؛ روز چهارم [[خالد بن ولید]] به همراه هزار نفر آمد و به آنان گفت: " چرا نشسته‌اید و هیچ کاری نمی‌کنید! به خدا [[قسم]] [[بنی هاشم]] [[طمع]] خلافت دارند سالم مولی (غلام) ابی حذیفه نیز با هزار مرد آمد، معاذ بن جبل نیز با هزار مرد آمد؛ آنان کم کم جمع شدند تا تعدادشان به چهار هزار نفر رسید. سپس با شمشیرهای بیرون کشیده در حالی که [[عمر]] در جلوی آنان بود، از [[خانه]] خارج شدند تا اینکه به جلوی [[مسجد پیامبر]] {{صل}} رسیدند. عمر گفت: " ای [[اصحاب علی]]، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر یکی از شما حرف‌هایی را که در قبل (درباره [[حقانیت]] [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[نامشروع]] بودن [[خلافت ابوبکر]]) می‌زدید، به زبان بیاورد با او به شدت برخورد می‌کنیم و چشمان او را در می‌آوریم."
[[راوی]] می‌گوید: پس ابوبکر از منبر پائین آمد. عمر دست او را گرفت و به [[منزل]] برد. آنان سه [[روز]] [[صبر]] کردند و به [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} نمی‌آمدند؛ روز چهارم [[خالد بن ولید]] به همراه هزار نفر آمد و به آنان گفت: «چرا نشسته‌اید و هیچ کاری نمی‌کنید! به خدا [[قسم]] [[بنی هاشم]] [[طمع]] خلافت دارند سالم مولی (غلام) ابی حذیفه نیز با هزار مرد آمد، معاذ بن جبل نیز با هزار مرد آمد؛ آنان کم کم جمع شدند تا تعدادشان به چهار هزار نفر رسید. سپس با شمشیرهای بیرون کشیده در حالی که [[عمر]] در جلوی آنان بود، از [[خانه]] خارج شدند تا اینکه به جلوی [[مسجد پیامبر]] {{صل}} رسیدند. عمر گفت: « ای [[اصحاب علی]]، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر یکی از شما حرف‌هایی را که در قبل (درباره [[حقانیت]] [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[نامشروع]] بودن [[خلافت ابوبکر]]) می‌زدید، به زبان بیاورد با او به شدت برخورد می‌کنیم و چشمان او را در می‌آوریم.»


در این هنگام [[خالد بن سعید بن عاص]] بلند شد و گفت: "ای پسر صهاک [[حبشی]]!<ref>صهاک، جده عمر بود که کنیزی حبشی بود.</ref> آیا ما را با شمشیرهای‌تان و یا افراد‌تان می‌ترسانید؟ به خدا قسم شمشیرهای ما نیز یکی از شمشیرهای شماست (ما هم مرد جنگیم) اگر چه تعدادمان کمتر است ولی [[قدرت]] ما از شما بیشتر است، زیرا [[حجت خدا]] در بین ماست. به خدا سوگند، اگر [[اطاعت از خدا]] و رسولش و [[امام]] زمانم نبود، [[شمشیر]] می‌کشیدم و در [[راه خدا]] باشما می‌‌جنگیدم تا اینکه عذری نداشته باشم. در این هنگام [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به او فرمودند: "[[خالد]]، بنشین! [[خداوند]] جایگاه تو را دانست و تلاش تو پذیرفته باد..."<ref>الفوائد الرجالیه، سید بحرالعلوم، ج۲، ص۳۳۳-۳۳۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۴-۳۲۵.</ref>
در این هنگام [[خالد بن سعید بن عاص]] بلند شد و گفت: «ای پسر صهاک [[حبشی]]!<ref>صهاک، جده عمر بود که کنیزی حبشی بود.</ref> آیا ما را با شمشیرهای‌تان و یا افراد‌تان می‌ترسانید؟ به خدا قسم شمشیرهای ما نیز یکی از شمشیرهای شماست (ما هم مرد جنگیم) اگر چه تعدادمان کمتر است ولی [[قدرت]] ما از شما بیشتر است، زیرا [[حجت خدا]] در بین ماست. به خدا سوگند، اگر [[اطاعت از خدا]] و رسولش و [[امام]] زمانم نبود، [[شمشیر]] می‌کشیدم و در [[راه خدا]] باشما می‌‌جنگیدم تا اینکه عذری نداشته باشم. در این هنگام [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به او فرمودند: «[[خالد]]، بنشین! [[خداوند]] جایگاه تو را دانست و تلاش تو پذیرفته باد...»<ref>الفوائد الرجالیه، سید بحرالعلوم، ج۲، ص۳۳۳-۳۳۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۴-۳۲۵.</ref>


=== اعتراف معاذ بن جبل به شرکت در [[سقیفه]] ===
=== اعتراف معاذ بن جبل به شرکت در [[سقیفه]] ===
ابان می‌گوید: از [[سلیم بن قیس]] شنیدم که می‌گفت: از [[عبدالرحمن بن غنم ازدی ثمالی]] ـ [[پدر]] [[زن]] معاذ بن جبل ـ شنیدم که گفت، معاذ بن جبل با [[بیماری]] [[طاعون]] از [[دنیا]] رفت. روزی که مُرد نزد او حاضر بودم، در حالی که [[مردم]] به طاعون گرفتار بودند. وقتی به حال [[احتضار]] افتاد، در خانه کسی جز من نزد او نبود و این در [[زمان]] [[حکومت]] [[عمر بن خطاب]] بود. از او شنیدم که می‌گفت: وای بر من! وای بر من! وای بر من! وای بر من!
ابان می‌گوید: از [[سلیم بن قیس]] شنیدم که می‌گفت: از [[عبدالرحمن بن غنم ازدی ثمالی]] ـ [[پدر]] [[زن]] معاذ بن جبل ـ شنیدم که گفت، معاذ بن جبل با [[بیماری]] [[طاعون]] از [[دنیا]] رفت. روزی که مُرد نزد او حاضر بودم، در حالی که [[مردم]] به طاعون گرفتار بودند. وقتی به حال [[احتضار]] افتاد، در خانه کسی جز من نزد او نبود و این در [[زمان]] [[حکومت]] [[عمر بن خطاب]] بود. از او شنیدم که می‌گفت: وای بر من! وای بر من! وای بر من! وای بر من!


با خود گفتم: [[گرفتاران]] به [[مرض]] طاعون [[هذیان]] و سخنان عجیب می‌گویند! لذا به او گفتم: خدا تو را [[رحمت]] کند، هذیان می‌گویی؟ او گفت: "نه!" گفتم: پس چرا صدای وای بر من، بلند کرده‌ای؟ گفت: "به سبب قبول [[ولایت]] [[دشمن خدا]] علیه [[ولی خدا]]!" گفتم: چه کسی؟ گفت: "قبول ولایت دشمن خدا [[عتیق]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]] بر ضد [[خلیفه]] و [[وصی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}".
با خود گفتم: [[گرفتاران]] به [[مرض]] طاعون [[هذیان]] و سخنان عجیب می‌گویند! لذا به او گفتم: خدا تو را [[رحمت]] کند، هذیان می‌گویی؟ او گفت: «نه!» گفتم: پس چرا صدای وای بر من، بلند کرده‌ای؟ گفت: «به سبب قبول [[ولایت]] [[دشمن خدا]] علیه [[ولی خدا]]!» گفتم: چه کسی؟ گفت: «قبول ولایت دشمن خدا [[عتیق]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]] بر ضد [[خلیفه]] و [[وصی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}».


گفتم: [[هذیان]] می‌گویی؟! گفت: "ای پسر غنم، به [[خدا]] قسم، هذیان نمی‌گویم. اینها [[پیامبر]] و علی بن ابی طالب هستند که می‌گویند: ای معاذ بن جبل، [[بشارت]] باد بر تو و اصحابت به [[آتش]] که گفتید: اگر پیامبر از [[دنیا]] رفت یا کشته شد، [[خلافت]] را از [[علی]] می‌‌گیریم که هرگز به آن نرسد. تو و عتیق و عمر و [[ابوعبیده]] و سالم". گفتم: ای معاذ بن جبل، این چه زمانی بود؟
گفتم: [[هذیان]] می‌گویی؟! گفت: «ای پسر غنم، به [[خدا]] قسم، هذیان نمی‌گویم. اینها [[پیامبر]] و علی بن ابی طالب هستند که می‌گویند: ای معاذ بن جبل، [[بشارت]] باد بر تو و اصحابت به [[آتش]] که گفتید: اگر پیامبر از [[دنیا]] رفت یا کشته شد، [[خلافت]] را از [[علی]] می‌‌گیریم که هرگز به آن نرسد. تو و عتیق و عمر و [[ابوعبیده]] و سالم». گفتم: ای معاذ بن جبل، این چه زمانی بود؟


گفت: "در [[حجة الوداع]] که گفتیم: بر ضد علی یکدیگر را کمک می‌کنیم که تا ما زنده‌ایم علی به خلافت [[دست]] نیابد. وقتی پیامبر اکرم {{صل}} از دنیا رفت به آنان گفتم: من از [[قوم]] خود، [[یاران]] شما را تأمین می‌کنم، شما هم مرا از دست [[قریش]] [[حفظ]] کنید. سپس در [[زمان رسول خدا]] {{صل}} [[بشیر بن سعید]] و [[اسید بن حضیر]] را به آنچه [[پیمان]] بسته بودیم، [[دعوت]] کردم و آن دو با من [[بیعت]] کردند".
گفت: «در [[حجة الوداع]] که گفتیم: بر ضد علی یکدیگر را کمک می‌کنیم که تا ما زنده‌ایم علی به خلافت [[دست]] نیابد. وقتی پیامبر اکرم {{صل}} از دنیا رفت به آنان گفتم: من از [[قوم]] خود، [[یاران]] شما را تأمین می‌کنم، شما هم مرا از دست [[قریش]] [[حفظ]] کنید. سپس در [[زمان رسول خدا]] {{صل}} [[بشیر بن سعید]] و [[اسید بن حضیر]] را به آنچه [[پیمان]] بسته بودیم، [[دعوت]] کردم و آن دو با من [[بیعت]] کردند».


گفتم: ای [[معاد]]، گویا هذیان می‌گویی؟ گفت: "صورتم را بر [[زمین]] بگذار". و همچنان صدای وای بر من او بلند بود که از دنیا رفت<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۵-۳۲۶.</ref>
گفتم: ای [[معاد]]، گویا هذیان می‌گویی؟ گفت: «صورتم را بر [[زمین]] بگذار». و همچنان صدای وای بر من او بلند بود که از دنیا رفت<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۵-۳۲۶.</ref>


== رابطه صمیمی معاذ با کارگزاران [[سقیفه]] ==
== رابطه صمیمی معاذ با کارگزاران [[سقیفه]] ==
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:


=== معاذ و [[جانشینی]] [[عمر]] ===
=== معاذ و [[جانشینی]] [[عمر]] ===
[[شهر بن حوشب]] می‌گوید: [[عمر بن خطاب]] گفت:... "اگر معاذ بن جبل (زنده بود) را [[جانشین]] خود می‌کردم و [[خداوند]] از من می‌پرسید که چه چیزی تو را وادار به این کار کرد، می‌گفتم: از پیامبرت شنیدم که فرمود: زمانی که [[علما]] [[روز قیامت]] در محضر [[پروردگار]] حاضر می‌شوند، معاذ بن جبل جلوتر از آنها، به اندازه پرتاب یک تیر، حرکت می‌کند"<ref>فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج۲، ص۷۴۲، ح۱۲۷۸؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج۱، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۷.</ref>
[[شهر بن حوشب]] می‌گوید: [[عمر بن خطاب]] گفت:... «اگر معاذ بن جبل (زنده بود) را [[جانشین]] خود می‌کردم و [[خداوند]] از من می‌پرسید که چه چیزی تو را وادار به این کار کرد، می‌گفتم: از پیامبرت شنیدم که فرمود: زمانی که [[علما]] [[روز قیامت]] در محضر [[پروردگار]] حاضر می‌شوند، معاذ بن جبل جلوتر از آنها، به اندازه پرتاب یک تیر، حرکت می‌کند»<ref>فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج۲، ص۷۴۲، ح۱۲۷۸؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج۱، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۷.</ref>


== معاذ بن جبل و [[فضائل]] جعلی ==
== معاذ بن جبل و [[فضائل]] جعلی ==
نمونه‌ای از فضائلی که درباره معاذ بن جبل [[جعل]] شده:
نمونه‌ای از فضائلی که درباره معاذ بن جبل [[جعل]] شده:
# [[زنان]] عاجزند که مثل معاذ را به [[دنیا]] بیاورند؛ اگر معاذ نبود، عمر هلاک می‌شد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref> و این در حالی است که نقل شده، عمر بیش از هفتاد بار درباره [[امیر المؤمنین]] {{ع}} گفت: {{متن حدیث|لَوْ لاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ}}<ref>تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، باقلانی، ج۱، ص۵۴۷.</ref>؛ اگر [[علی]] نبود، عمر هلاک می‌شد و یا می‌گفت: [[پناه]] می‌برم به [[خدا]] از مشکلی که [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} برای حل آن نباشد<ref>أبوبکر البیهقی، احمد بن الحسین بن علی، ج۱، ص۱۳۰.</ref>.
# [[زنان]] عاجزند که مثل معاذ را به [[دنیا]] بیاورند؛ اگر معاذ نبود، عمر هلاک می‌شد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref> و این در حالی است که نقل شده، عمر بیش از هفتاد بار درباره [[امیر المؤمنین]] {{ع}} گفت: {{متن حدیث|لَوْ لاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ}}<ref>تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، باقلانی، ج۱، ص۵۴۷.</ref>؛ اگر [[علی]] نبود، عمر هلاک می‌شد و یا می‌گفت: [[پناه]] می‌برم به [[خدا]] از مشکلی که [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} برای حل آن نباشد<ref>أبوبکر البیهقی، احمد بن الحسین بن علی، ج۱، ص۱۳۰.</ref>.
# معاذ به [[حضرت ابراهیم]] [[تشبیه]] شده است: [[فروه]] اشجعی می‌گوید: کنار [[ابن مسعود]] نشسته بودیم که گفت: به [[راستی]] معاذ [[پیشوایی]] [[مطیع خدا]] و حق‌گرا بود و از [[مشرکان]] نبود". گفتم: ای اباعبدالرحمن، خداوند این جمله را درباره حضرت ابراهیم {{ع}} فرموده است (این جمله اختصاص به ایشان دارد)! ابن مسعود دوباره حرفش را تکرار کرد؛ وقتی دیدم او عمد این جمله را تکرار می‌کند، [[سکوت]] کردم. ابن مسعود گفت: "آیا می‌دانی منظور از "[[امت]]" و "[[قانت]]" در این [[آیه]] چیست؟" گفتم: [[خدا]] بهتر می‌داند؛ گفت: "منظور از "[[امت]]" کسی است که خیر را می‌داند و پیشوای خیر می‌شود و به او [[اقتدا]] می‌شود و "[[قانت]]" کسی است که [[مطیع]] [[خداوند]] باشد و معاذ بن جبل نیز چنین بود. او [[تعلیم]] دهنده [[خیر و خوبی]] و مطیع خداوند و رسولش بود"<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۷.</ref>.
# معاذ به [[حضرت ابراهیم]] [[تشبیه]] شده است: [[فروه]] اشجعی می‌گوید: کنار [[ابن مسعود]] نشسته بودیم که گفت: «به [[راستی]] معاذ [[پیشوایی]] [[مطیع خدا]] و حق‌گرا بود و از [[مشرکان]] نبود». گفتم: ای اباعبدالرحمن، خداوند این جمله را درباره حضرت ابراهیم {{ع}} فرموده است (این جمله اختصاص به ایشان دارد)! ابن مسعود دوباره حرفش را تکرار کرد؛ وقتی دیدم او عمد این جمله را تکرار می‌کند، [[سکوت]] کردم. ابن مسعود گفت: «آیا می‌دانی منظور از «[[امت]]» و «[[قانت]]» در این [[آیه]] چیست؟» گفتم: [[خدا]] بهتر می‌داند؛ گفت: «منظور از «[[امت]]» کسی است که خیر را می‌داند و پیشوای خیر می‌شود و به او [[اقتدا]] می‌شود و «[[قانت]]» کسی است که [[مطیع]] [[خداوند]] باشد و معاذ بن جبل نیز چنین بود. او [[تعلیم]] دهنده [[خیر و خوبی]] و مطیع خداوند و رسولش بود»<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۷.</ref>.


در نقل دیگری چنین آمده؛ [[مسروق]] می‌گوید: نزد [[ابن مسعود]] بودیم. او [[آیه قرآن]] را این گونه قرائت کرد: {{عربی|"إن معاذا كان أمه فانتالله"}}؛ به [[راستی]] [[معاد]] [[پیشوایی]] مطیع و حق‌گرا بود. [[فروة بن نوفل]] گفت: "فراموش کرده‌ای؟! (آیه این گونه نیست)". ابن مسعود گفت: "نه فراموش نکرده‌ام؛ ما معاذ بن جبل را به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[تشبیه]] می‌کنیم<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۷-۳۳۰.</ref>
در نقل دیگری چنین آمده؛ [[مسروق]] می‌گوید: نزد [[ابن مسعود]] بودیم. او [[آیه قرآن]] را این گونه قرائت کرد: {{عربی|«إن معاذا كان أمه فانتالله»}}؛ به [[راستی]] [[معاد]] [[پیشوایی]] مطیع و حق‌گرا بود. [[فروة بن نوفل]] گفت: «فراموش کرده‌ای؟! (آیه این گونه نیست)». ابن مسعود گفت: «نه فراموش نکرده‌ام؛ ما معاذ بن جبل را به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[تشبیه]] می‌کنیم»<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۷-۳۳۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۲۴٬۴۶۴

ویرایش