مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۴۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
[[کیسان]]<ref>شخص دیگری به نام کیسان با کنیه «ابو سعید مقبری» است که از راویان حدیث بوده و از [[علی]] {{ع}} و اسامه و ابی رافع و ابی سعید خدری نقل حدیث کرده و او به سال صد هجری در خلافت ولید بن عبدالملک از دنیا رفت. (تهذیب التهذیب، ج۶، ص۵۹۷).</ref>، [[غلام]] [[آزاد]] شدۀ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و از [[یاران]] باوفای آن [[حضرت]] بود که در [[صفین]] به [[شهادت]] رسید. | [[کیسان]]<ref>شخص دیگری به نام کیسان با کنیه «ابو سعید مقبری» است که از راویان حدیث بوده و از [[علی]] {{ع}} و اسامه و ابی رافع و ابی سعید خدری نقل حدیث کرده و او به سال صد هجری در خلافت ولید بن عبدالملک از دنیا رفت. (تهذیب التهذیب، ج۶، ص۵۹۷).</ref>، [[غلام]] [[آزاد]] شدۀ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و از [[یاران]] باوفای آن [[حضرت]] بود که در [[صفین]] به [[شهادت]] رسید. | ||
[[زید بن وهب جهنی]] [[نقل]] میکند (در یکی از روزهای [[جنگ]] بسیار شدید [[صفین]]) [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با فرزندانش به جانب [[میسره]] [[سپاه]] حرکت کرد و من خود میدیدم که تیرها از کنار گردن و شانههای [[حضرت علی]] {{ع}} میگذشت و فرزندانش میکوشیدند تا [[جان]] [[پدر]] را [[حفظ]] نمایند. در این موقع شخصی به نام احمر که [[غلام]] [[آزاده]] شده بعضی از [[بنیامیه]] بود به او نزدیک میشد، [[حضرت]] خطاب به او فرمود: | [[زید بن وهب جهنی]] [[نقل]] میکند (در یکی از روزهای [[جنگ]] بسیار شدید [[صفین]]) [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با فرزندانش به جانب [[میسره]] [[سپاه]] حرکت کرد و من خود میدیدم که تیرها از کنار گردن و شانههای [[حضرت علی]] {{ع}} میگذشت و فرزندانش میکوشیدند تا [[جان]] [[پدر]] را [[حفظ]] نمایند. در این موقع شخصی به نام احمر که [[غلام]] [[آزاده]] شده بعضی از [[بنیامیه]] بود به او نزدیک میشد، [[حضرت]] خطاب به او فرمود: «به خدای [[کعبه]] [[سوگند]]، [[خدا]] مرا بکشد اگر تو را نکشم یا تو مرا نکشی» این را گفت و به سوی احمر جلو رفت، در این موقع [[کیسان]] ([[غلام]] [[آزاد]] شده [[امام]] {{ع}}) زودتر از [[امام]] به طرف احمر رفت، هر دو [[شمشیر]] کشیدند ولی [[کیسان]] به دست احمر به [[شهادت]] رسید، [[حضرت]] در این موقع به سرعت به احمر حمله کرد و دست در [[زره]] او انداخت چنان احمر را کشید که سر او پایین آمد و پاهای او بالا رفت، گویا پاهای او به گردن [[امام]] {{ع}} خورد، سپس [[حضرت]]، او را محکم به [[زمین]] کوبید به طوری که دو شانه و بازوی او [[درهم]] [[شکست]] بلافاصله [[حضرت حسین]] و [[محمد حنفیه]] دو [[فرزند]] [[امام]] {{ع}} به او نزدیک شدند و او را به [[هلاکت]] رساندند، و سپس به نزد [[پدر]] بازگشتند، در این موقع [[امام حسن]] [[فرزند]] دیگر [[امام]] {{ع}} [[ایستاده]] بود و نظاره میکرد، [[پدر]] به او فرمود: «چرا تو مثل دو برادرت به [[دشمن]] حمله نکردی؟» عرض کرد: «ای [[امیرالمؤمنین]]، زیرا دو برادرم [[حسین]] و [[محمد]] کافی بودند و نیازی به من در این کار نبود»<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹؛ وقعة صفین، ص۲۴۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۱۷۷-۱۱۷۸.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |