مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۴۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
[[زید]]، [[پدر]] [[اسامه]] و [[کنیه]] او ابو [[اسامه]] بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۲۹.</ref>. او در [[دوران کودکی]] هنگامی که همراه [[مادر]] برای [[دیدار]] بستگانش به [[قبیله]] [[بنیمعن]] رفته بود، با [[شبیخون]] [[طایفه]] قین مواجه شد و آنها [[زید]] را [[اسیر]] کرده و برای فروش به بازار عُکاظ آوردند. [[حکیم بن حزام]] [[برادر]]زاده [[حضرت خدیجه]] او را برای [[خدیجه]] خریداری کرد و [[خدیجه]] هم [[زید]] را به [[پیامبر]] {{صل}} بخشید لذا زید به مولى [[رسول الله]] معروف گردید. [[زید]] از همان اوایل [[بعثت]]، به [[اسلام]] روی آورد و جزو [[سابقین در اسلام]] قرار گرفت و سرانجام در [[جنگ موته]] [[سال هشتم هجری]]<ref>به نقل از تاریخ طبری، ج۳ و کامل ابن اثیر، ج۲، جنگ موته قبل از فتح مکه و به نقل تاریخ یعقوبی، ج۲ بعد از فتح مکه ذکر شده است. ولی قول اصة همان قول اول است که قبل از فتح مکه بوده است.</ref>، قبل از [[فتح مکه]] به [[شهادت]] رسید. | [[زید]]، [[پدر]] [[اسامه]] و [[کنیه]] او ابو [[اسامه]] بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۲۹.</ref>. او در [[دوران کودکی]] هنگامی که همراه [[مادر]] برای [[دیدار]] بستگانش به [[قبیله]] [[بنیمعن]] رفته بود، با [[شبیخون]] [[طایفه]] قین مواجه شد و آنها [[زید]] را [[اسیر]] کرده و برای فروش به بازار عُکاظ آوردند. [[حکیم بن حزام]] [[برادر]]زاده [[حضرت خدیجه]] او را برای [[خدیجه]] خریداری کرد و [[خدیجه]] هم [[زید]] را به [[پیامبر]] {{صل}} بخشید لذا زید به مولى [[رسول الله]] معروف گردید. [[زید]] از همان اوایل [[بعثت]]، به [[اسلام]] روی آورد و جزو [[سابقین در اسلام]] قرار گرفت و سرانجام در [[جنگ موته]] [[سال هشتم هجری]]<ref>به نقل از تاریخ طبری، ج۳ و کامل ابن اثیر، ج۲، جنگ موته قبل از فتح مکه و به نقل تاریخ یعقوبی، ج۲ بعد از فتح مکه ذکر شده است. ولی قول اصة همان قول اول است که قبل از فتح مکه بوده است.</ref>، قبل از [[فتح مکه]] به [[شهادت]] رسید. | ||
نام [[مادر]] [[اسامه]] ([[ام ایمن]]) برکه بود و او [[کنیز]] [[عبدالله بن عبدالمطلب]]، [[پدر]] [[پیامبر]] {{صل}} بود که از او و یا از [[آمنه]] به [[پیامبر]] {{صل}} به [[ارث]] رسید<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۹۳؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۳.</ref>. [[امایمن]]، پرستار [[پیامبر]] {{صل}} بود. [[پیامبر]] {{صل}} در این باره میفرمود: | نام [[مادر]] [[اسامه]] ([[ام ایمن]]) برکه بود و او [[کنیز]] [[عبدالله بن عبدالمطلب]]، [[پدر]] [[پیامبر]] {{صل}} بود که از او و یا از [[آمنه]] به [[پیامبر]] {{صل}} به [[ارث]] رسید<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۹۳؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۳.</ref>. [[امایمن]]، پرستار [[پیامبر]] {{صل}} بود. [[پیامبر]] {{صل}} در این باره میفرمود: «بعد از [[آمنه]] [[امایمن]] [[مادر]] من است». زمانی که [[پیامبر]] {{صل}} به [[دنیا]] آمد [[امایمن]] از آن [[حضرت]] [[پرستاری]] کرد تا [[پیامبر]] بزرگ شد و او را [[آزاد]] کرد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} او را به همسری [[زید]] (پسر خوانده خود) درآورد و [[اسامه]] از این [[ازدواج]] متولد شد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۳-۳۰۴.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۵.</ref> | ||
== [[اسامه]] و شرکت در [[جنگها]] == | == [[اسامه]] و شرکت در [[جنگها]] == | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
{{اصلی| لشکر اسامه}} | {{اصلی| لشکر اسامه}} | ||
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[محرم]] [[سال یازدهم هجری]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۷.</ref>، [[فرمان]] آماده شدن سریع [[مردم]] برای [[جنگ]] با [[روم]] را صادر فرمود. آن [[حضرت]]، [[اسامه]] پسر [[زید]] را به [[فرماندهی]] این [[لشکر]] برگزید و [[دستور]] داد [[لشکر]] را تا مرز بلقاء<ref>بلقاء، جایی بود که جعفر بن ابیطالب و پدرش در آن به شهادت رسیدند. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۵.</ref> و ارزوم در [[فلسطین]] ببرد و با [[دشمنان خدا]] بجنگد. [[حضرت]] به [[اسامه]] فرمود با [[لشکر]] خود از [[مدینه]] بیرون رفته، در | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[محرم]] [[سال یازدهم هجری]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۷.</ref>، [[فرمان]] آماده شدن سریع [[مردم]] برای [[جنگ]] با [[روم]] را صادر فرمود. آن [[حضرت]]، [[اسامه]] پسر [[زید]] را به [[فرماندهی]] این [[لشکر]] برگزید و [[دستور]] داد [[لشکر]] را تا مرز بلقاء<ref>بلقاء، جایی بود که جعفر بن ابیطالب و پدرش در آن به شهادت رسیدند. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۵.</ref> و ارزوم در [[فلسطین]] ببرد و با [[دشمنان خدا]] بجنگد. [[حضرت]] به [[اسامه]] فرمود با [[لشکر]] خود از [[مدینه]] بیرون رفته، در «[[جرف]]» (در یک فرسخی [[مدینه]]) اردو بزند و به [[مردم]] نیز [[دستور]] فرمود همراه [[اسامه]] بروند و از ماندن در [[مدینه]] خودداری کنند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ۱۱۱۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۱.</ref>. [[حضرت]] قصد داشت سران [[مهاجر]] و [[انصار]] به غیر از [[بنی هاشم]] را همراه او بفرستد تا هنگام وفاتش در [[زمامداری]] و [[پیشوایی]] [[مسلمانان]] [[طمع]] نکنند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۷.</ref>. اما [[مخالفان]] به بهانههای مختلف مانند [[بیماری]] [[حضرت]] و کم سن و سالی [[اسامه]] (که هفده یا هیجده سال داشته است) از انجام این [[مأموریت]] شانه خالی میکردند. [[لشکریان]] آنقدر در این امر [[سستی]] کردند و از [[دستور]] [[حضرت]] سرباز زدند تا اینکه [[پیامبر]] {{صل}} [[رحلت]] کرد و [[لشکریان]] نیز به [[مدینه]] برگشتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰-۱۱۲۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۴۰-۳۴۲.</ref> | ||
گرچه [[سپاه]] اُسامه پیش از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به علت کوتاهی و عدم حرکت [[اصحاب]] از هم گسیخت اما اُسامه پس از مدتی که از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} [[گذشت]] در زمان [[خلافت ابوبکر]] با همان [[لشکر]] روانه [[موته]] شد و عده زیادی از [[قاتلان]] پدرش را کشت و نیز جمعیتی را [[اسیر]] کرد و پس از چهل روز با [[پیروزی]] به [[مدینه]] مراجعت کرد و مورد استقبال [[ابوبکر]] و اهالی [[مدینه]] قرار گرفت<ref>. اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۵۰.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۶۶-۱۶۸.</ref> | گرچه [[سپاه]] اُسامه پیش از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به علت کوتاهی و عدم حرکت [[اصحاب]] از هم گسیخت اما اُسامه پس از مدتی که از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} [[گذشت]] در زمان [[خلافت ابوبکر]] با همان [[لشکر]] روانه [[موته]] شد و عده زیادی از [[قاتلان]] پدرش را کشت و نیز جمعیتی را [[اسیر]] کرد و پس از چهل روز با [[پیروزی]] به [[مدینه]] مراجعت کرد و مورد استقبال [[ابوبکر]] و اهالی [[مدینه]] قرار گرفت<ref>. اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۵۰.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۶۶-۱۶۸.</ref> | ||
موضوع | موضوع «تخلّف از جیش اسامه» مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. [[سرپیچی]] از [[دستور]] [[پیامبر]]، پس از آن همه [[اصرار]] برای پیوستن افراد به [[سپاه اسامه]]، خطایی نابخشودنی است و نشان [[برنامهریزی]] قدرتطلبان برای به دست گرفتن [[حکومت]] و کنار زدن [[امام علی|علی]] {{ع}} به شمار میرود<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۶۶-۱۶۸؛ [[محمد باغستانی کوزهگر|باغستانی کوزهگر، محمد]]، [[اسامة بن زید (مقاله)|اسامة بن زید]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱؛ [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۴۰-۳۴۲؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۹۳.</ref>. | ||
== [[اسامه]] و [[بیعت]] با [[ابوبکر]] == | == [[اسامه]] و [[بیعت]] با [[ابوبکر]] == | ||
از [[امام باقر]] {{ع}} [[نقل]] شده [[عمر بن خطاب]] به [[ابوبکر]] گفت: نامهای به [[اسامة بن زید]] بفرست تا نزد تو بیاید، زیرا حضور او نزد تو موجب قطع [[منازعه]] [[قوم]] خواهد بود. [[ابوبکر]] نیز نامهای بدین مضمون به او نوشت: از [[ابوبکر]] [[خلیفه رسول خدا]] به [[اسامة بن زید]]، امّا بعد؛ چون [[نامه]] من به دستت رسید با همه اطرافیانت به سوی من حرکت کن، زیرا همه [[مسلمانان]] اطراف من [[اجتماع]] نموده و مرا [[امیر]] و پیشوای خود قرار دادهاند، پس شما نیز [[مخالفت]] نکنید که کارتان به [[سرکشی]] و [[عصیان]] کشد در این صورت از من به تو آن رسد که انتظارش را نداری، والسّلام. [[اسامه]] نیز در جواب؛ این [[نامه]] را نوشت: از [[اسامة بن زید]] [[کارگزار]] و عامل [[رسول خدا]] در [[غزوه]] [[شام]]، نامهات به من رسید ولی اول آن با آخرش متناقض است؛ در آغاز [[نامه]] نوشتهای من [[خلیفه رسول خدا]] {{صل}} هستم و سپس ادعای تو چنین است که [[مسلمین]] اطراف تو [[اجتماع]] کرده و تو را [[امیر]] نمودهاند، ولی از این نکته [[غفلت]] ورزیدی من و کسانی که همراه من هستند از [[مسلمین]] هستیم و به [[خدا]] قسم، هرگز به [[ولایت]] تو [[رضایت]] ندهیم؛ پس متوجه باش و [[حق]] را به صاحب [[حق]] واگذار و آنان را از [[حق]] خودشان [[محروم]] مکن. آیا [[عهد]] و [[پیمان]] [[رسول خدا]] {{صل}} را در [[روز غدیر]] فراموش کردهای؟ مگر [[رسول اکرم]] {{صل}} [[اطاعت]] مرا بر تو و دوستانت [[واجب]] نکرد، پس چگونه [[مخالفت]] [[امر]] نمودید و از حوزه [[فرماندهی]] من خارج شده و به [[شهر مدینه]] مراجعت کردید؟ مگر نه آنکه [[پیامبر]] {{صل}} تا آخرین [[ساعت]] مرا بر کنار نکرد، پس چرا بدون اجازه من در [[مدینه]] اقامت نمودهاید؟ | از [[امام باقر]] {{ع}} [[نقل]] شده [[عمر بن خطاب]] به [[ابوبکر]] گفت: نامهای به [[اسامة بن زید]] بفرست تا نزد تو بیاید، زیرا حضور او نزد تو موجب قطع [[منازعه]] [[قوم]] خواهد بود. [[ابوبکر]] نیز نامهای بدین مضمون به او نوشت: از [[ابوبکر]] [[خلیفه رسول خدا]] به [[اسامة بن زید]]، امّا بعد؛ چون [[نامه]] من به دستت رسید با همه اطرافیانت به سوی من حرکت کن، زیرا همه [[مسلمانان]] اطراف من [[اجتماع]] نموده و مرا [[امیر]] و پیشوای خود قرار دادهاند، پس شما نیز [[مخالفت]] نکنید که کارتان به [[سرکشی]] و [[عصیان]] کشد در این صورت از من به تو آن رسد که انتظارش را نداری، والسّلام. [[اسامه]] نیز در جواب؛ این [[نامه]] را نوشت: از [[اسامة بن زید]] [[کارگزار]] و عامل [[رسول خدا]] در [[غزوه]] [[شام]]، نامهات به من رسید ولی اول آن با آخرش متناقض است؛ در آغاز [[نامه]] نوشتهای من [[خلیفه رسول خدا]] {{صل}} هستم و سپس ادعای تو چنین است که [[مسلمین]] اطراف تو [[اجتماع]] کرده و تو را [[امیر]] نمودهاند، ولی از این نکته [[غفلت]] ورزیدی من و کسانی که همراه من هستند از [[مسلمین]] هستیم و به [[خدا]] قسم، هرگز به [[ولایت]] تو [[رضایت]] ندهیم؛ پس متوجه باش و [[حق]] را به صاحب [[حق]] واگذار و آنان را از [[حق]] خودشان [[محروم]] مکن. آیا [[عهد]] و [[پیمان]] [[رسول خدا]] {{صل}} را در [[روز غدیر]] فراموش کردهای؟ مگر [[رسول اکرم]] {{صل}} [[اطاعت]] مرا بر تو و دوستانت [[واجب]] نکرد، پس چگونه [[مخالفت]] [[امر]] نمودید و از حوزه [[فرماندهی]] من خارج شده و به [[شهر مدینه]] مراجعت کردید؟ مگر نه آنکه [[پیامبر]] {{صل}} تا آخرین [[ساعت]] مرا بر کنار نکرد، پس چرا بدون اجازه من در [[مدینه]] اقامت نمودهاید؟ | ||
وقتی [[ابوبکر]] [[نامه]] [[اسامه]] را خواند، سخت تکان خورد و خواست کنار برود اما [[عمر بن خطاب]] به او گفت: | وقتی [[ابوبکر]] [[نامه]] [[اسامه]] را خواند، سخت تکان خورد و خواست کنار برود اما [[عمر بن خطاب]] به او گفت: «پیراهنی را که [[خدا]] بر قامت تو آراسته از تن بیرون مکن وگرنه پشیمان خواهی شد و نمیتوانی چارهای برای آن داشته باشی لازم است به وسیله نامههای متعدد و پیامهای پی در پی در این باره [[اصرار]] کنی و بلکه دیگران را وادار کن که به وی [[نامه]] بنویسند تا [[اختلاف]] به وجود نیاید». [[ابوبکر]] و جمعی دیگر نامههایی به همین مضمون به [[اسامه]] نوشته و یادآور شدند که از [[برانگیختن]] [[فتنه]] و [[اختلاف]] دوری کند و حال افرادی را که تازه [[مسلمان]] هستند رعایت کرده و با نظر سران [[قوم]] [[مخالفت]] نکند. | ||
زمانی که این [[نامهها]] به [[اسامه]] رسید با همراهان خود به [[شهر مدینه]] بازگشت و به سوی [[خانه]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} رفت و به ایشان گفت: | زمانی که این [[نامهها]] به [[اسامه]] رسید با همراهان خود به [[شهر مدینه]] بازگشت و به سوی [[خانه]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} رفت و به ایشان گفت: «جریان چیست؟ » [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} فرمود: «چنان است که میبینی». | ||
[[اسامه]] پرسید: آیا شما هم [[بیعت]] کردهاید؟ [[امام]] {{ع}} فرمود: | [[اسامه]] پرسید: آیا شما هم [[بیعت]] کردهاید؟ [[امام]] {{ع}} فرمود: «آری، من [[بیعت]] کردهام». [[اسامه]] گفت: «آیا [[بیعت]] شما از روی [[اختیار]] بود یا [[اجبار]] و [[کراهت]]؟ » [[امام]] {{ع}} فرمود: «مجبور شدم». سپس [[اسامه]] به [[خانه]] [[ابوبکر]] آمد و به او به عنوان [[خلیفه مسلمین]] [[سلام]] گفت. [[ابوبکر]] در جواب گفت: «سلام بر تو ای امیر»<ref>الاحتجاج علی اهل اللجاج، طبرسی، ج۱، ص۸۷-۸۸.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۹۵؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۶۸-۱۷۰.</ref> | ||
== [[اسامه]] و [[بیعت با امام علی]] {{ع}} == | == [[اسامه]] و [[بیعت با امام علی]] {{ع}} == | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
== سرانجام [[اسامه]] == | == سرانجام [[اسامه]] == | ||
[[اسامه]] در زمان [[خلافت]] [[معاویه]] در سال ۵۸ یا ۵۹ و به [[نقلی]] در سال ۵۴ [[هجری]] از [[دنیا]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۷.</ref>. به [[نقل]] دیگری بعد از [[مرگ]] [[عثمان]] در | [[اسامه]] در زمان [[خلافت]] [[معاویه]] در سال ۵۸ یا ۵۹ و به [[نقلی]] در سال ۵۴ [[هجری]] از [[دنیا]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۷.</ref>. به [[نقل]] دیگری بعد از [[مرگ]] [[عثمان]] در «جرف» درگذشت و پیکر [[پاک]] او در [[قبرستان بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۸۱.</ref>. از [[امام محمد باقر]] {{ع}} [[روایت]] شده [[اسامه]] را [[امام حسن]] {{ع}} [[کفن]] کردند<ref>اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، ج۱، ص۱۹۲؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۴۷؛ منتقی الجمان، شیخ حسن صاحب معالم، ج۱، ص۲۵۹.</ref> و سه [[فرزند]] به نامهای [[محمد]]، [[حسن]] و [[زید]] از او به یادگار ماند<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۰۰؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳؛ [[محمد باغستانی کوزهگر|باغستانی کوزهگر، محمد]]، [[اسامة بن زید (مقاله)|اسامة بن زید]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱.</ref>. | ||
== استادان == | == استادان == | ||
خط ۲۱۹: | خط ۲۱۹: | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده:اصحاب پیامبر]] | |||
[[رده:اصحاب امام علی]] | [[رده:اصحاب امام علی]] | ||
[[رده:بنی کلب بن وبره]] | [[رده:بنی کلب بن وبره]] |