مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۴۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
«جندب بن عبدالله ازدی» یکی از [[یاران]] باوفای [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} بود<ref>رجال طوسی، ص۳۷، ش۲.</ref>. او از جمله شیعیانی است که در [[مدینه]] همان ابتدای [[خلافت]] با [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[بیعت]] کرد که تا پای [[جان]] از [[رهبری]] و [[امامت]] آن [[حضرت]] [[حمایت]] نماید<ref>الجمل، ص۱۰۹.</ref>. وی در هر سه [[جنگ]] زمان [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} شرکت نمود و در رکا آن [[حضرت]] [[مجاهدت]] کرد.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۳۰۸-۳۰۹.</ref> | |||
== [[دلسوزی]] جندب و [[تذکر]] [[امام]] {{ع}} پس از [[بیعت]] با [[عثمان]] == | == [[دلسوزی]] جندب و [[تذکر]] [[امام]] {{ع}} پس از [[بیعت]] با [[عثمان]] == | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
[[جندب بن عبدالله]] میگوید: من از پی [[مقداد]] رفتم و به او گفتم: ای [[بنده خدا]] من از [[یاران]] تو خواهم بود (باید [[مقاومت]] کرد و در ایفای [[حق علی]] تلاش نمود)؛ [[مقداد]] در پاسخم گفت: خدایت تو را [[رحمت]] کند! این کار ([[حمایت از امام]] [[علی]] {{ع}}) کاری است که برای آن، دو و سه [[مرد]] [[کفایت]] نمیکند؛ یعنی نیاز به جمعیت زیادی دارد تا بتوان از [[علی]] {{ع}} [[حمایت]] کرد و [[حق]] او را گرفت. | [[جندب بن عبدالله]] میگوید: من از پی [[مقداد]] رفتم و به او گفتم: ای [[بنده خدا]] من از [[یاران]] تو خواهم بود (باید [[مقاومت]] کرد و در ایفای [[حق علی]] تلاش نمود)؛ [[مقداد]] در پاسخم گفت: خدایت تو را [[رحمت]] کند! این کار ([[حمایت از امام]] [[علی]] {{ع}}) کاری است که برای آن، دو و سه [[مرد]] [[کفایت]] نمیکند؛ یعنی نیاز به جمعیت زیادی دارد تا بتوان از [[علی]] {{ع}} [[حمایت]] کرد و [[حق]] او را گرفت. | ||
* جندب میگوید: همان دم به [[خانه]] [[حضرت علی]] {{ع}} رفتم و چون کنارش نشستم، گفتم: یا [[ابا حسن]]! به [[خدا]] [[سوگند]] [[قوم]] تو کار صحیحی نکردند که [[خلافت]] را از تو دور کردند. | * جندب میگوید: همان دم به [[خانه]] [[حضرت علی]] {{ع}} رفتم و چون کنارش نشستم، گفتم: یا [[ابا حسن]]! به [[خدا]] [[سوگند]] [[قوم]] تو کار صحیحی نکردند که [[خلافت]] را از تو دور کردند. | ||
[[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث| صبر جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ}}؛ صبری پسنديده لازم است و از [[خداوند]] باید [[یاری]] جست. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]] که تو [[صبور]] و [[شکیبایی]]؛ یعنی باید [[دست]] به کار شد. [[حضرت]] فرمود: | [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث| صبر جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ}}؛ صبری پسنديده لازم است و از [[خداوند]] باید [[یاری]] جست. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]] که تو [[صبور]] و [[شکیبایی]]؛ یعنی باید [[دست]] به کار شد. [[حضرت]] فرمود: «اگر [[صبر]] نکنم، پس چه کنم؟»<ref>{{متن حدیث|فان لم أصبر فماذا أصنع؟}}</ref>. | ||
گفتم: من هم اکنون کنار [[مقداد]] و [[عبدالرحمان بن عوف]] نشسته بودم و چنین و چنان گفتند؛ [[مقداد]] برخاست و من او را تعقیب کردم و به او چنان گفتم و او آن پاسخ را به من داد که [[حق علی]] {{ع}} با دو و سه نفر گرفته نمیشود. | گفتم: من هم اکنون کنار [[مقداد]] و [[عبدالرحمان بن عوف]] نشسته بودم و چنین و چنان گفتند؛ [[مقداد]] برخاست و من او را تعقیب کردم و به او چنان گفتم و او آن پاسخ را به من داد که [[حق علی]] {{ع}} با دو و سه نفر گرفته نمیشود. | ||
[[امام علی]] {{ع}} فرمود: | [[امام علی]] {{ع}} فرمود: «[[مقداد]] راست میگوید، پس من چه کنم؟». | ||
گفتم: میان [[مردم]] برخیز و آنان را به [[حکومت]] خود فرا خوان و به آنان بگو که تو به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} سزاوارتری و از [[مردم]] بخواه که تو را بر این گروهی که به [[ستم]] بر تو [[پیروز]] شدهاند، [[یاری]] دهند و اگر ده تن، از [[صد]] تن سخن تو را پذیرفتند با آنان بر دیگران سخت بگیر، اگر [[تسلیم]] نظرت شدند چه بهتر وگرنه با آنان [[جنگ]] خواهی کرد و چه زنده بمانی بهتر و چه کشته شوی، [[شهید]] خواهی بود و عذر تو موجه و در پیشگاه [[خداوند]] [[حجت]] و [[دلیل]] تو روشن و واضح خواهد بود. | گفتم: میان [[مردم]] برخیز و آنان را به [[حکومت]] خود فرا خوان و به آنان بگو که تو به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} سزاوارتری و از [[مردم]] بخواه که تو را بر این گروهی که به [[ستم]] بر تو [[پیروز]] شدهاند، [[یاری]] دهند و اگر ده تن، از [[صد]] تن سخن تو را پذیرفتند با آنان بر دیگران سخت بگیر، اگر [[تسلیم]] نظرت شدند چه بهتر وگرنه با آنان [[جنگ]] خواهی کرد و چه زنده بمانی بهتر و چه کشته شوی، [[شهید]] خواهی بود و عذر تو موجه و در پیشگاه [[خداوند]] [[حجت]] و [[دلیل]] تو روشن و واضح خواهد بود. | ||
[[حضرت]] فرمود: | [[حضرت]] فرمود: «ای جندب، آیا [[گمان]] میکنی از هر ده تن، یک تن با من [[بیعت]] خواهند کرد؟»<ref>{{متن حدیث|أ ترجو يا جندب أن يبايعني من كل عشرة واحد؟}} در عبارت ارشاد چنین است: {{متن حدیث|أَ تَرَاهُ يَا جُنْدَبُ يُبَايِعُنِي عَشَرَةٌ مِنْ مِائَةٍ}}.</ref>؛ گفتم: آری، این [[امید]] را دارم. فرمود: «نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، من [[امیدوار]] نیستم که حتی از هر [[صد]] تن یک تن با من [[بیعت]] کند و به زودی به تو خبر میدهم، زیرا [[مردم]] به [[قریش]] مینگرند و میگویند [[خاندان محمد]] {{صل}} برای خود از این جهت که [[محمد]] {{صل}} از ایشان است فضیلتی نیز میبینند و چنین [[گمان]] دارند که آنان برای [[خلافت]] از [[قریش]] سزاوارترند و از دیگر [[مردم]] شایستهترند و اگر آنان [[حکومت]] را به [[دست]] گیرند، هرگز به [[دست]] کس دیگری غیر از ایشان نخواهد رسید و حال آنکه اگر [[حکومت]] در [[اختیار]] ما [[قریش]] قرار گیرد آن را [[دست]] به [[دست]] خواهیم داد. و [[حکومت]] به دیگران هم خواهد رسید. بنابراین به [[خدا]] [[سوگند]] هرگز [[مردم]] با میل ورغبت این [[حکومت]] را به ما واگذار نمیکنند و در [[دست]] [[قریش]] خواهد ماند»<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۵۶ و ر. ک: ارشد مفید، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. | ||
در [[الارشاد (کتاب)|الارشاد]] [[شیخ مفید]] در ادامه آمده که جندب عرضه داشت: آیا نروم میان [[مردم]]، این فرمایش شما را بازگو کنم؟ [[حضرت]] فرمود: | در [[الارشاد (کتاب)|الارشاد]] [[شیخ مفید]] در ادامه آمده که جندب عرضه داشت: آیا نروم میان [[مردم]]، این فرمایش شما را بازگو کنم؟ [[حضرت]] فرمود: «ای جندب حالا وقت این مطالب نیست» جندب میگوید: از آن پس به [[عراق]] رفتم و هر وقت [[فضایل]] [[حضرت على]] {{ع}} را بازگو میکردم [[مردم]] مرا [[نهی]] میکردند و از بیان حقایق مرا منع مینمودند، حتی این خبر به [[ولید بن عقبه]] [[والی عراق]] رسید مرا زندانی کرد و با وساطت دیگران [[آزاد]] شدم<ref>ارشاد مفید، ج۱، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۱.</ref> | ||
== جندب در [[صفین]] و [[نقل]] [[پیروزی]] بر [[فرات]] == | == جندب در [[صفین]] و [[نقل]] [[پیروزی]] بر [[فرات]] == | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
== جندب و [[نقل]] [[خبر غیبی]] قبل از [[جنگ نهروان]] == | == جندب و [[نقل]] [[خبر غیبی]] قبل از [[جنگ نهروان]] == | ||
جندب خود میگوید: در [[جنگ نهروان]]<ref>نهروان، شهری است بین بغداد و واسط (و در چهار فرسخی بغداد بوده است) و این شهر به واسطه جنگ بین امیرالمؤمنین على {{ع}} و خوارج شهرت یافت. (فرهنگ فارسی معین).</ref> برایم [[شک و تردید]] حاصل شد و با خود میگفتم: آیا میشود با [[قاریان]] [[قرآن]] و افراد ظاهر الصلاح جنگید؟ این امر عظیمی است، لذا صبحگاهی در حالی که ظرف آبی همراه داشتم از [[لشکر]] فاصله گرفتم در همین موقع دیدم امیرالمؤمنین علی {{ع}} بر من وارد شد، اما ساعتی نگذشت سوارهای آمد و عرض کرد: [[یا علی]]، نهروانیان و [[خوارج]] از نهر عبور کردهاند و به آن طرف نهر رفتهاند ولی [[امام]] {{ع}} فرمود: | جندب خود میگوید: در [[جنگ نهروان]]<ref>نهروان، شهری است بین بغداد و واسط (و در چهار فرسخی بغداد بوده است) و این شهر به واسطه جنگ بین امیرالمؤمنین على {{ع}} و خوارج شهرت یافت. (فرهنگ فارسی معین).</ref> برایم [[شک و تردید]] حاصل شد و با خود میگفتم: آیا میشود با [[قاریان]] [[قرآن]] و افراد ظاهر الصلاح جنگید؟ این امر عظیمی است، لذا صبحگاهی در حالی که ظرف آبی همراه داشتم از [[لشکر]] فاصله گرفتم در همین موقع دیدم امیرالمؤمنین علی {{ع}} بر من وارد شد، اما ساعتی نگذشت سوارهای آمد و عرض کرد: [[یا علی]]، نهروانیان و [[خوارج]] از نهر عبور کردهاند و به آن طرف نهر رفتهاند ولی [[امام]] {{ع}} فرمود: «نه، آنها از آب عبور نکردهاند و هرگز عبور نخواهند کرد، [[سوگند]] به [[خدا]] که [[قتلگاه]] آنان در این طرف آب است و [[خدا]] آنها را خواهد کشت و هر کس [[افترا]] ببندد، زیانکار است.» در این موقع، سوار دیگری آمد و همان سخنان را تکرار کرد و [[امام]] نیز همان جواب را داد. | ||
جندب میگوید: با خود گفتم: آیا سخن [[شاهدان]] [[عینی]] را بپذیرم یا [[خبر غیبی]] [[امام]] {{ع}} را؟ لذا [[حمد]] و [[سپاس]] خدای را به جای آوردم و با خود گفتم: اگر آنها از نهر عبور کردهاند به [[دشمن]] میپیوندم و [[حجت]] برایم تمام شده و نیزهام را در چشمان [[علی]] فرو میبرم! و اگر [[خوارج]] از نهر عبور نکرده باشند با [[سپاه علی]] {{ع}} خواهم بود و به [[جنگ]] با [[خوارج]] میپردازم. از اینرو از [[گوشه نشینی]] بیرون آمدم یا به آن [[سپاه]] طرف [[علی]] {{ع}} بازگشتم و به [[راه]] ادامه دادم تا ببینم نهروانیان این طرف آب هستند یا آن طرف آب. اما وقتی به اردوگاه [[خوارج]] رسیدیم، دیدم آنها این طرف نهر میباشند (در حالی که وقتی غلاف شمشیرهای خود را شکسته و اسبها را رها کردهاند) و آماده با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میباشند، و [[کلام]] [[علی]] {{ع}} درست بود و آن [[شاهدان]] [[اشتباه]] میگفتند. | جندب میگوید: با خود گفتم: آیا سخن [[شاهدان]] [[عینی]] را بپذیرم یا [[خبر غیبی]] [[امام]] {{ع}} را؟ لذا [[حمد]] و [[سپاس]] خدای را به جای آوردم و با خود گفتم: اگر آنها از نهر عبور کردهاند به [[دشمن]] میپیوندم و [[حجت]] برایم تمام شده و نیزهام را در چشمان [[علی]] فرو میبرم! و اگر [[خوارج]] از نهر عبور نکرده باشند با [[سپاه علی]] {{ع}} خواهم بود و به [[جنگ]] با [[خوارج]] میپردازم. از اینرو از [[گوشه نشینی]] بیرون آمدم یا به آن [[سپاه]] طرف [[علی]] {{ع}} بازگشتم و به [[راه]] ادامه دادم تا ببینم نهروانیان این طرف آب هستند یا آن طرف آب. اما وقتی به اردوگاه [[خوارج]] رسیدیم، دیدم آنها این طرف نهر میباشند (در حالی که وقتی غلاف شمشیرهای خود را شکسته و اسبها را رها کردهاند) و آماده با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میباشند، و [[کلام]] [[علی]] {{ع}} درست بود و آن [[شاهدان]] [[اشتباه]] میگفتند. | ||
جندب میگوید: در این موقع [[حضرت]] (که از ضمیر و [[فکر]] من باخبر بود) از پشت سر، شانه مرا گرفت و کوبید و فرمود: | جندب میگوید: در این موقع [[حضرت]] (که از ضمیر و [[فکر]] من باخبر بود) از پشت سر، شانه مرا گرفت و کوبید و فرمود: «ای [[برادر]] [[ازدی]]، [[حقیقت]] برایت روشن شد؟» گفتم: بله یا [[امیرالمؤمنین]]، و از [[نیت]] بد خود پشیمان شدم و [[طلب]] [[مغفرت]] و [[بخشش]] همه از دا نمودم و گفتم: آری. سپس [[امام]] {{ع}} مرا امر به [[توبه]] کرد و فرمود: «[[خداوند]] [[گناهان]] را میبخشد». | ||
جندب میگوید: از این پس با [[یقین]] به [[حقانیت]] [[راه]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در کنار [[حضرت]] وارد [[نبرد]] با [[خوارج]] شدم و دو نفر از آنها را به [[هلاکت]] رساندم و با یک نهروانی دیگری به زد و خورد پرداختم تا [[اصحاب]] و یارانم مرا [[حمایت]] کردند و [[نجات]] یافتم<ref>ر. ک: قاموس الرجال، ج۲، ص۷۴۲ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۱.</ref>. | جندب میگوید: از این پس با [[یقین]] به [[حقانیت]] [[راه]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در کنار [[حضرت]] وارد [[نبرد]] با [[خوارج]] شدم و دو نفر از آنها را به [[هلاکت]] رساندم و با یک نهروانی دیگری به زد و خورد پرداختم تا [[اصحاب]] و یارانم مرا [[حمایت]] کردند و [[نجات]] یافتم<ref>ر. ک: قاموس الرجال، ج۲، ص۷۴۲ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۱.</ref>. | ||
آری، [[انسان]] با تمام [[ایمان]] و اطمینانی که دارد گاهی در اثر وسوسههای [[شیطانی]] و [[نفسانی]] به تردید و دودلی میافتد مگر آنانی که [[خداوند]] قلبشان را [[صد]] در [[صد]] به [[نور ایمان]] منور کرده است نظیر [[ائمه معصومین]] {{عم}}، لذا جندب با همه [[ایمانی]] که به [[حضرت علی]] {{ع}} داشت در [[نبرد]] با نهروانیان دچار تردید شد و با [[خبر غیبی]] [[امام]] که بعد به [[اثبات]] رسید تردید او برطرف شد، و [[نورانیت]] [[ایمان]]، [[قلب]] او را منور ساخت و به [[راه]] [[حق]] که همان [[راه]] [[حضرت علی]] {{ع}} است ادامه داد. [[امید]] است [[خداوند]] همواره دلهای ما را از تردید و [[پریشانی]] باز دارد. آمین.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۴.</ref> | آری، [[انسان]] با تمام [[ایمان]] و اطمینانی که دارد گاهی در اثر وسوسههای [[شیطانی]] و [[نفسانی]] به تردید و دودلی میافتد مگر آنانی که [[خداوند]] قلبشان را [[صد]] در [[صد]] به [[نور ایمان]] منور کرده است نظیر [[ائمه معصومین]] {{عم}}، لذا جندب با همه [[ایمانی]] که به [[حضرت علی]] {{ع}} داشت در [[نبرد]] با نهروانیان دچار تردید شد و با [[خبر غیبی]] [[امام]] که بعد به [[اثبات]] رسید تردید او برطرف شد، و [[نورانیت]] [[ایمان]]، [[قلب]] او را منور ساخت و به [[راه]] [[حق]] که همان [[راه]] [[حضرت علی]] {{ع}} است ادامه داد. [[امید]] است [[خداوند]] همواره دلهای ما را از تردید و [[پریشانی]] باز دارد. آمین.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۴.</ref> |