مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۶۴
ویرایش
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
== زیاد و [[حکومت]] [[فارس]] == | == زیاد و [[حکومت]] [[فارس]] == | ||
در [[سال ۳۹ هجری]]، پس از [[فتنه]] [[عبدالله بن عمرو حضرمی]] در [[بصره]] و کشته شدن او، [[مردم]] [[فارس]] و کرمان برای کم کردن [[مالیات]] شورش کردند، [[اهل]] فارس، [[سهل بن حنیف]] را از آنجا بیرون کرده و [[مخالفت]] خود را آشکار کردند. [[امیرمؤمنان]] {{ع}} با [[یاران]] [[مشورت]] کرد چه کسی را به آنجا بفرستد. [[جاریة بن قدامه]] یا [[ابن عباس]] گفت: | در [[سال ۳۹ هجری]]، پس از [[فتنه]] [[عبدالله بن عمرو حضرمی]] در [[بصره]] و کشته شدن او، [[مردم]] [[فارس]] و کرمان برای کم کردن [[مالیات]] شورش کردند، [[اهل]] فارس، [[سهل بن حنیف]] را از آنجا بیرون کرده و [[مخالفت]] خود را آشکار کردند. [[امیرمؤمنان]] {{ع}} با [[یاران]] [[مشورت]] کرد چه کسی را به آنجا بفرستد. [[جاریة بن قدامه]] یا [[ابن عباس]] گفت: «اگر میخواهی کسی را بفرستی که [[ثابت قدم]]، [[سیاست]] مدار و [[با کفایت]] باشد، زیاد را روانه کن». [[امیر مؤمنان]] {{ع}} زیاد را به حکومت فارس و کرمان گماشت، او هم [[با تدبیر]] کامل و بدون آنکه [[جنگی]] کند و کسی کشته شود و با [[تهدید]] و [[وعده]] این [[سرزمین]] را آرام کرد و مالیات را چون گذشته از آنها گرفت. او در نزدیکی [[شهر]] [[اصطخر]] قلعهای ساخت که بعد به قلعه [[منصور]] یشکری معروف شد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۹.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۴۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۴؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 451- 453؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۸.</ref> | ||
== [[معاویه]] و جذب زیاد == | == [[معاویه]] و جذب زیاد == | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
== زیاد و پیوند او به [[ابوسفیان]] == | == زیاد و پیوند او به [[ابوسفیان]] == | ||
[[نقل]] شده معاویه برای اینکه پیوند زیاد به ابوسفیان را آشکار سازد، [[مردم]] را گرد آورد و زیاد را نیز به [[مسجد]] برد. پس [[ابو مریم سلولی]] به پاخاست و گفت: | [[نقل]] شده معاویه برای اینکه پیوند زیاد به ابوسفیان را آشکار سازد، [[مردم]] را گرد آورد و زیاد را نیز به [[مسجد]] برد. پس [[ابو مریم سلولی]] به پاخاست و گفت: «[[گواهی]] میدهم [[ابوسفیان]] در [[زمان جاهلیت]] به [[طائف]] آمد و من شراب فروش بودم. او به من گفت: « فاحشهای برای من بیاور». پیش او رفتم و گفتم:« جز [[سمیه]]، [[کنیز]] [[حارث بن کلده]] پیدا نکردم». او گفت: «با آنکه بد بو و کثیف است، او را بیاور ». در این هنگام زیاد گفت: «[[ابو مریم]]! آهسته، تو را برای گواهی دادن آوردهاند نه برای [[ناسزا]] گفتن». ابو مریم گفت: «اگر مرا معاف داشته بودید، بهتر بود، من آنچه دیدهام میگویم. به [[خدا]] [[سوگند]]، ابوسفیان آستین [[لباس]] او را گرفت به درون [[خانه]] رفت و من در را به روی آنها بستم و [[حیرت]] زده نشستم و طولی نکشید ابوسفیان از خانه بیرون آمد، در حالی که عرق پیشانی خود را [[پاک]] میکرد. به او گفتم: ابوسفیان، چطور بود؟ او گفت: «ای [[ابومریم]]، زنی مثل او ندیدهام؛ [[حیف]] که دهانش بو میدهد». | ||
در این هنگام زیاد برخاست و گفت: | در این هنگام زیاد برخاست و گفت: «ای [[مردم]]، آنچه را این [[شاهد]] گفت، شنیدید و من درست و [[نادرست]] آن را نمیدانم؛ [[عبید]] برای من [[سرپرست]] شایستهای بود و [[گواهان]] آنچه را میگویند بهتر میدانند». آنگاه [[یونس بن عبید]] که [[برادر]] [[صفیه]]، دختر [[عبید بن اسد بن علاج ثقفی]] بود و صفیه [[خواهر]] او از بستگان سمیه بود، به پاخاست و گفت: «ای [[معاویه]]، [[پیامبر خدا]] [[حکم]] کرده فرزند از آن بستر است و نصیب [[زنا]] کار، سنگ است و تو برخلاف [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر خدا]] به [[شهادت]] ابومریم درباره زنای ابوسفیان، میگویی که فرزند از آن زنا کار است و نصیب بستر، سنگ است؟» معاویه به او گفت: «ای یونس، به خدا اگر ادامه دهی، بلایی به سرت میآورم که در داستانها بنویسند». یونس گفت: «مگر نه اینکه آن وقت پیش خدا میروم». معاویه گفت: «چرا» یونس گفت: «از خدا [[آمرزش]] میخواهم»<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۷-۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۸۷.</ref>. | ||
پس از اینکه معاویه زیاد را [[برادر]] خود و پسر ابوسفیان خواند، عده زیادی اعتراض کردند<ref>این موضوع که به «استلحاق زیاد» معروف است، از بدعتهای معاویه است که خیلیها به او ایراد گرفتند</ref>. شعرای [[عرب]] نیز به نفع و یا به ضرر زیاد و [[معاویه]] اشعاری سرودهاند، از جمله [[یزید بن مفرغ]]، شعری در هجو [[معاویه]] سرود که مضمون آن چنین است: به [[معاویه]] بگویید: آیا اگر گویند پدرت [[پارسا]] بوده، [[خشمگین]] میشوی و اگر بگویند پدرت زناکار بود، خوشحال میگردی و یک [[بیت]] از دیگر اشعارش این است: [[شهادت]] میدهم خویشی تو با زیاد، مانند خویشی فیل با کره ماچه خر است.<ref>{{عربی|فأَشْهَدُ أَنّ رَحْمَكَ مِنْ زِيادٍ... كرَحْمِ الفِيلِ من ولد الأتان}}.</ref> | پس از اینکه معاویه زیاد را [[برادر]] خود و پسر ابوسفیان خواند، عده زیادی اعتراض کردند<ref>این موضوع که به «استلحاق زیاد» معروف است، از بدعتهای معاویه است که خیلیها به او ایراد گرفتند</ref>. شعرای [[عرب]] نیز به نفع و یا به ضرر زیاد و [[معاویه]] اشعاری سرودهاند، از جمله [[یزید بن مفرغ]]، شعری در هجو [[معاویه]] سرود که مضمون آن چنین است: به [[معاویه]] بگویید: آیا اگر گویند پدرت [[پارسا]] بوده، [[خشمگین]] میشوی و اگر بگویند پدرت زناکار بود، خوشحال میگردی و یک [[بیت]] از دیگر اشعارش این است: [[شهادت]] میدهم خویشی تو با زیاد، مانند خویشی فیل با کره ماچه خر است.<ref>{{عربی|فأَشْهَدُ أَنّ رَحْمَكَ مِنْ زِيادٍ... كرَحْمِ الفِيلِ من ولد الأتان}}.</ref> | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
امام که نامه زیاد را خواند، تبسمی فرمود و نامهای به [[معاویه]] نوشت و نامه زیاد را همراه آن قرار داد. این ماجرا زمانی بود که معاویه هنوز دست به [[خون]] [[شیعیان]] [[آلوده]] نکرده بود، چون تا زمانی که [[امام حسن]] {{ع}} زنده بود معاویه خیلی مسائل را رعایت میکرد و بیشتر [[کارها]] را از سال پنجاهم [[هجری]] به بعد صورت داد. | امام که نامه زیاد را خواند، تبسمی فرمود و نامهای به [[معاویه]] نوشت و نامه زیاد را همراه آن قرار داد. این ماجرا زمانی بود که معاویه هنوز دست به [[خون]] [[شیعیان]] [[آلوده]] نکرده بود، چون تا زمانی که [[امام حسن]] {{ع}} زنده بود معاویه خیلی مسائل را رعایت میکرد و بیشتر [[کارها]] را از سال پنجاهم [[هجری]] به بعد صورت داد. | ||
امام {{ع}} به نامه زیاد با این دو جمله جواب داد: از حسن [[فرزند فاطمه]] {{ع}} به زیاد پسر [[سمیه]]، | امام {{ع}} به نامه زیاد با این دو جمله جواب داد: از حسن [[فرزند فاطمه]] {{ع}} به زیاد پسر [[سمیه]]، »{{متن حدیث|قال رسول الله قال: اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ}}"؛ والسلام. فرزند از آن صاحب بستر است و سهم [[زنا]] کار، سنگ است<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۹.</ref> | ||
=== [[نامه]] [[معاویه]] به زیاد === | === [[نامه]] [[معاویه]] به زیاد === |