مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۶۴
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[رده:قبیله ' به '[[رده:') برچسب: واگردانی دستی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
[[مرزبانی]] [[نقل]] میکند: [[شریک بن اعور]]، از [[اصحاب علی]] {{ع}} بود و هنگامی که به نزد [[معاویه]] رفت، [[معاویه]] از وی پرسید: نام تو چیست؟ گفت: [[شریک]]. پرسید: نام پدرت چیست؟ گفت: [[اعور]]، [[معاویه]] در [[مقام]] توهین به او گفت: تو [[شریک]] هستی، [[ولی خدا]] [[شریک]] ندارد و تو پسر اعوری در حالی که سالم بهتر از [[اعور]] (یک چشم بودن) است و نیز تو بد [[خلق]] هستی، پس چگونه [[سرور]] و آقای [[قوم]] خود شدهای؟ | [[مرزبانی]] [[نقل]] میکند: [[شریک بن اعور]]، از [[اصحاب علی]] {{ع}} بود و هنگامی که به نزد [[معاویه]] رفت، [[معاویه]] از وی پرسید: نام تو چیست؟ گفت: [[شریک]]. پرسید: نام پدرت چیست؟ گفت: [[اعور]]، [[معاویه]] در [[مقام]] توهین به او گفت: تو [[شریک]] هستی، [[ولی خدا]] [[شریک]] ندارد و تو پسر اعوری در حالی که سالم بهتر از [[اعور]] (یک چشم بودن) است و نیز تو بد [[خلق]] هستی، پس چگونه [[سرور]] و آقای [[قوم]] خود شدهای؟ | ||
[[شریک]] که مردی سخنور و [[شاعری]] توانا بود و در [[مکتب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} درس [[حریت]] و [[آزادگی]] آموخته بود، گفت: به [[خدا]] قسم، تو معاویهای و [[معاویه]] نیست مگر سگی که | [[شریک]] که مردی سخنور و [[شاعری]] توانا بود و در [[مکتب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} درس [[حریت]] و [[آزادگی]] آموخته بود، گفت: به [[خدا]] قسم، تو معاویهای و [[معاویه]] نیست مگر سگی که «عوعو» میکند، و تو پسر صخری، و سهل و [[راحتی]] بهتر از صخر و [[سختی]] است، و نیز تو پسر [[حرب]] ([[جنگ]]) میباشی، در حالی که [[صلح]] بهتر از [[حرب]] است و نیز تو پسر [[امیه]] میباشی و [[امیه]] کنیزی [[پست]] بود و تو [[پستی]] و رذالت را از او به [[ارث]] بردی، پس چگونه [[امیر]] بر [[مؤمنان]] شدی؟ | ||
[[معاویه]] در برابر این سخنان صریح و تند [[شریک]]، بسیار [[خوار]] و خفیف شد و گفت: بس است در برابر هر کدام از [[اهانت]] من یک جواب گفتی، اگر بیشتر بگویی، [[ظلم]] است. | [[معاویه]] در برابر این سخنان صریح و تند [[شریک]]، بسیار [[خوار]] و خفیف شد و گفت: بس است در برابر هر کدام از [[اهانت]] من یک جواب گفتی، اگر بیشتر بگویی، [[ظلم]] است. | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
پس از تقاضای مکرر آب، باز هم [[مسلم]] بیرون نیامد، عبیدالله چون نمیدانست که [[شریک]] چه قصدی دارد، گفت: مگر [[شریک]] [[هذیان]] میگوید؟ [[هانی بن عروه]] گفت: آری از صبح حالش بد است و [[هذیان]] میگوید. [[ابن زیاد]] ظاهراً [[احساس]] خطر کرد و برخاست و رفت. در برخی از نقلها آمده است که [[غلام]] [[ابن زیاد]] به نام مهران متوجه خطر شد و از او خواست برخیزد و برود، و در بیرون [[خانه]] به عبیدالله گفت: به [[خدا]] قسم [[شریک]] و صاحبخانه میخواستند تو را بکشند. | پس از تقاضای مکرر آب، باز هم [[مسلم]] بیرون نیامد، عبیدالله چون نمیدانست که [[شریک]] چه قصدی دارد، گفت: مگر [[شریک]] [[هذیان]] میگوید؟ [[هانی بن عروه]] گفت: آری از صبح حالش بد است و [[هذیان]] میگوید. [[ابن زیاد]] ظاهراً [[احساس]] خطر کرد و برخاست و رفت. در برخی از نقلها آمده است که [[غلام]] [[ابن زیاد]] به نام مهران متوجه خطر شد و از او خواست برخیزد و برود، و در بیرون [[خانه]] به عبیدالله گفت: به [[خدا]] قسم [[شریک]] و صاحبخانه میخواستند تو را بکشند. | ||
بعد از آنکه [[ابن زیاد]] رفت، [[مسلم]] از محل مخفیگاه بیرون آمد و [[شریک]] از وی بازخواست کرد که چرا او را نکشتی؟ وی جواب داد: به دو [[دلیل]]: اولاً صاحبخانه یعنی [[هانی بن عروه]] میل نداشت که [[عبیدالله بن زیاد]] در منزلش به [[قتل]] برسد و ثانیاً [[حدیثی]] را که [[حضرت علی]] {{ع}} از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل کرده بود، به یادم آمد که فرمود: | بعد از آنکه [[ابن زیاد]] رفت، [[مسلم]] از محل مخفیگاه بیرون آمد و [[شریک]] از وی بازخواست کرد که چرا او را نکشتی؟ وی جواب داد: به دو [[دلیل]]: اولاً صاحبخانه یعنی [[هانی بن عروه]] میل نداشت که [[عبیدالله بن زیاد]] در منزلش به [[قتل]] برسد و ثانیاً [[حدیثی]] را که [[حضرت علی]] {{ع}} از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل کرده بود، به یادم آمد که فرمود: «همانا [[اسلام]] برای [[ترور]] و کشتن مخفی، قید و بند است، و [[مؤمن]] [[دست]] به [[ترور]] [[مؤمن]] نمیزند» | ||
[[شریک]] گفت: اگر او را کشته بودی، مردی [[فاسق]] [[فاجر]] و کافری مکار به [[قتل]] رسیده بود<ref>ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۲؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۷؛ مقاتل الطالبین، ص۶۵؛ اعیان الشیعه، ج۷، ۲۴۶ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۴۴.</ref>. | [[شریک]] گفت: اگر او را کشته بودی، مردی [[فاسق]] [[فاجر]] و کافری مکار به [[قتل]] رسیده بود<ref>ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۲؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۷؛ مقاتل الطالبین، ص۶۵؛ اعیان الشیعه، ج۷، ۲۴۶ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۴۴.</ref>. |