عقیل بن ابی طالب: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'سپاهیان اسلام' به 'سپاهیان اسلام') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
ابویزید، [[عقیل]]، [[فرزند]] ارشد [[ابوطالب بن عبدالمطلب]] و [[فاطمه بنت اسد]] بود و برادرانش [[جعفر]] و [[علی]] {{ع}} بودند. [[اختلاف]] سن او با [[امام]] بیست سال و با [[جعفر]] ده سال است. [[ابوطالب]] [[عقیل]] را از دیگر پسران خویش بیشتر [[دوست]] میداشت، از اینرو [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: | ابویزید، [[عقیل]]، [[فرزند]] ارشد [[ابوطالب بن عبدالمطلب]] و [[فاطمه بنت اسد]] بود و برادرانش [[جعفر]] و [[علی]] {{ع}} بودند. [[اختلاف]] سن او با [[امام]] بیست سال و با [[جعفر]] ده سال است. [[ابوطالب]] [[عقیل]] را از دیگر پسران خویش بیشتر [[دوست]] میداشت، از اینرو [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: «ای ابایزید من تو را به دو جهت [[دوست]] میدارم و [[دوستی]] من برای تو دو برابر است: یک [[دوستی]] برای [[خویشاوندی]] با تو و دیگر اینکه میدانم عمویم [[ابوطالب]] تو را [[دوست]] میداشت.» طبق [[نقل]] منابع، [[عقیل]] تا هنگام [[جنگ بدر]] در [[مکه]] باقی ماند و هنگام [[خروج]] [[مشرکان]] از [[مکه]] برای [[جنگ]]، به [[زور]] و با [[کراهت]] به همراه چند نفر دیگر از [[بنیهاشم]] از جمله [[عباس بن عبدالمطلب]]، روانه [[جنگ]] شد. در این [[جنگ]] [[پنج تن]] از [[بنیهاشم]]، از جمله [[عقیل]] به [[اسارت]] [[مسلمانان]] درآمدند. [[عقیل]] بنا به [[دستور پیامبر]] {{صل}} با پرداخت فدیه بهدست [[عباس]]، [[آزاد]] شد. برخی منابع معتقدند پس از [[آزادی]] به [[دین اسلام]] مشرف شد. منابع دیگر، [[اسلام]] وی را قبل از [[صلح حدیبیه]]، بعد از [[حدیبیه]]، قبل از [[فتح مکه]]، عام الفتح (سال [[فتح مکه]]) و سال [[حجة الوداع]] ذکر کردهاند<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۶۹-۵۷۱.</ref>. | ||
== اسلام آوردن عقیل == | == اسلام آوردن عقیل == | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
== عقیل و معاویه == | == عقیل و معاویه == | ||
در مورد رفتن یا نرفتن [[عقیل]] نزد [[معاویه]] در زمان [[خلافت]] [[علی]] {{ع}}، میان مورخان [[اختلاف]] نظر است. برخی معتقدند [[عقیل]] از [[حجاز]] به [[کوفه]] رفت تا بهخاطر بدهیهای زیاد خویش از [[علی]] {{ع}} کمک بگیرد، ولی چون کمک ایشان نتوانست او را [[بینیاز]] کند، نزد [[معاویه]] رفت. اما برخی دیگر معتقدند وی تا قبل از [[شهادت امام]] {{ع}} نزد [[معاویه]] نرفته و بعد از جریان [[صلح امام حسن]] {{ع}} نزد او رفته است. [[عقیل]] در واپسین روزهای [[خلافت]] و پس از جریان [[حکمیت]]، نامهای به [[امام علی]] {{ع}} نوشت و در آن [[نامه]]، که پس از جریان غارتهای [[ضحاک بن قیس]] در [[حجاز]] نوشته شده، [[عقیل]] از گروهی یاد میکند که بر سر [[راه]] برگشت او از [[حجاز]] به [[مدینه]] قرار گرفتند و از برخورد آنها متوجه [[آمادگی]] نبردشان با [[امام]] {{ع}} شده بود. در این [[نامه]] خطاب به [[امام]] {{ع}} مینویسد: | در مورد رفتن یا نرفتن [[عقیل]] نزد [[معاویه]] در زمان [[خلافت]] [[علی]] {{ع}}، میان مورخان [[اختلاف]] نظر است. برخی معتقدند [[عقیل]] از [[حجاز]] به [[کوفه]] رفت تا بهخاطر بدهیهای زیاد خویش از [[علی]] {{ع}} کمک بگیرد، ولی چون کمک ایشان نتوانست او را [[بینیاز]] کند، نزد [[معاویه]] رفت. اما برخی دیگر معتقدند وی تا قبل از [[شهادت امام]] {{ع}} نزد [[معاویه]] نرفته و بعد از جریان [[صلح امام حسن]] {{ع}} نزد او رفته است. [[عقیل]] در واپسین روزهای [[خلافت]] و پس از جریان [[حکمیت]]، نامهای به [[امام علی]] {{ع}} نوشت و در آن [[نامه]]، که پس از جریان غارتهای [[ضحاک بن قیس]] در [[حجاز]] نوشته شده، [[عقیل]] از گروهی یاد میکند که بر سر [[راه]] برگشت او از [[حجاز]] به [[مدینه]] قرار گرفتند و از برخورد آنها متوجه [[آمادگی]] نبردشان با [[امام]] {{ع}} شده بود. در این [[نامه]] خطاب به [[امام]] {{ع}} مینویسد: «چون این خبر به من رسید چنین پنداشتم که گویا [[یاران]] و [[شیعیان]] تو از [[یاری]] تو خودداری کردهاند. اکنون ای پسر مادرم [[تصمیم]] خود را برای من بنویس، اگر آهنگ [[مرگ]] و کشته شدن داری برادرزادگان و [[فرزندان]] پدرت را پیش تو آورم و تا هنگامی که تو زنده هستی ما هم با تو زنده باشیم و چون بمیری ما هم با تو بمیریم. بهخدا [[سوگند]] [[دوست]] ندارم پس از تو به اندازه فاصله میان دو بار دوشیدن شیر ماده شتری زنده بمانم. [[سوگند]] به [[خدای عزوجل]] که [[زندگی]] پس از تو [[زندگی]] گوارا و خوش و [[سازگاری]] نیست و [[سلام]] و [[رحمت]] خدای بر تو باد». [[امام]] {{ع}} در پاسخ، [[دستور]] به ماندن او در [[مدینه]] میدهد: «اما اینکه پیشنهاد کردهای با پسران خود و پسران پدرت پیش من آیی، مرا به این کار نیازی نیست و تو بر جای خود باش، [[پسندیده]] و [[راه]] یافته. به [[خدا]] [[سوگند]] [[دوست]] ندارم اگر من هلاک شوم شما هم با من هلاک شوید و پسر مادرت را هرگز چنین مپندار که اگر [[مردم]] هم او را رها کنند [[زاری]] کننده و پذیرای [[ستم]] باشد». | ||
بنابراین [[عقیل]] در دوران [[حکومت امام علی]] {{ع}} از [[مدینه]] خارج نشد، تا بتوان [[مسافرت]] به [[شام]] و رفتن به نزد [[معاویه]] را برای وی فرض کرد. تنها یکبار وی بههمراه فرزندانش برای دریافت [[وجوهات]] بیشتر از [[امام]] {{ع}} به [[کوفه]] میآیند که با [[برخورد امام]] {{ع}} روبهرو میشود و با فرزندانش به [[مدینه]] بازمیگردند. بعدها وی دراینباره و در جواب [[معاویه]] که از او درخواست کرده بود تا جریان [[آهن گداخته]] را برای او بازگوید، چنین میگوید: | بنابراین [[عقیل]] در دوران [[حکومت امام علی]] {{ع}} از [[مدینه]] خارج نشد، تا بتوان [[مسافرت]] به [[شام]] و رفتن به نزد [[معاویه]] را برای وی فرض کرد. تنها یکبار وی بههمراه فرزندانش برای دریافت [[وجوهات]] بیشتر از [[امام]] {{ع}} به [[کوفه]] میآیند که با [[برخورد امام]] {{ع}} روبهرو میشود و با فرزندانش به [[مدینه]] بازمیگردند. بعدها وی دراینباره و در جواب [[معاویه]] که از او درخواست کرده بود تا جریان [[آهن گداخته]] را برای او بازگوید، چنین میگوید: «سخت درمانده شدم و [[گرفتاری]] و [[گرسنگی]] مرا فراگرفت. چیزی از او خواستم توجهی نکرد و تغییری در او پدید نیامد. من [[کودکان]] خویش را جمع کردم و آنان را که [[بینوایی]] و [[درماندگی]] بر چهرهشان آشکار بود پیش او آوردم. فرمود: «شامگاه پیش من آی تا چیزی به تو بدهم، شامگاه در حالیکه یکی از پسرانم دستم را گرفته بود، نزد او رفتم. به فرزندم [[فرمان]] داد دور شود، آنگاه به من گفت: «بگیر.» درحالی که [[طمع]] بر من چیره شده بود و میپنداشتم کیسه پولی است، [[دست]] دراز کردم و دست خود را بر قطعه آهنی نهادم که چون [[آتش]] بود. آن را نگرفته رها کردم و چنان بانگی برآوردم که گاو نر زیر دست قصاب میکشد. [[علی]] {{ع}} به من گفت: «مادرت در سوگت بگرید! این آهن است که [[آتش]] این [[جهان]] آن را برافروخته، چگونه خواهد بود حال من و تو فردای [[قیامت]] اگر ما را با زنجیرهای [[جهنم]] فروبندند.» سپس این [[آیه]] را [[تلاوت]] فرمود: «هنگامی که غلها بر گردنهای ایشان است و زنجیرها را میکشند.» آنگاه به من گفت: «برای تو پیش من افزون از حقی که [[خداوند]] برای تو [[واجب]] کرده است جز همین که دیدی نیست، نزد خانوادهات برگرد»<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۶۹-۵۷۱.</ref>. | ||
== نسب شناس بودن عقیل == | == نسب شناس بودن عقیل == |