مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۶۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
== شخصیت و جایگاه == | == شخصیت و جایگاه == | ||
=== عمار از دیدگاه قرآنی === | === عمار از دیدگاه قرآنی === | ||
[[مفسران]] و [[اصحاب]] تراجم بر این باورند که پنج [[آیه]] [[قرآن کریم]] درباره عمار نازل شده است. البته برخی از آنها مخصوص عمار است و به اصطلاح در [[شأن]] عمار نازل شده و به عبارتی شأن نزولش عمار است ولی برخی دیگر درباره عمار و دیگران نازل شده است. یکی از این آیات عبارت است از: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>. تمام [[مفسرین]] هم نظر هستند که این آیه درباره عمار نازل شده و او را از [[تظاهر]] به کفری که کرده، [[تبرئه]] میکند. داستان چنین است که [[مشرکین]] [[مکه]] عمار و پدرش [[یاسر]] و مادرش [[سمیه]] و برخی دیگر از [[مسلمانان]] [[ضعیف]] را [[شکنجه]] میدادند تا شاید از [[اسلام]] و [[پیروی]] پیامبر {{صل}} [[دست]] بردارند. سمیه را به دو شتر بسته، با حربهای او را دو شقه کردند؛ یاسر را نیز کشتند ولی عمار خواسته ایشان را بر [[زبان]] جاری کرد، در حالی که دلش بر ایمان محکم و [[استوار]] بود. به [[پیامبر]] خبر دادند که [[عمار]] [[کافر]] شد. پیامبر {{صل}} فرمود: چنین نیست؛ بلکه از سر تا قدم عمار پر از [[ایمان]] استو ایمان با گوشت و خونش آمیخته است <ref>{{متن حدیث|كَلاَّ إِنَّ عَمَّاراً مَلِيءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اِخْتَلَطَ اَلْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ }}</ref>. پس از این ماجرا عمار با دیده گریان به حضور پیامبر {{صل}} رفت. [[رسول خدا]] {{صل}} از او پرسید: چه خبر شده؟ عمار گفت: | [[مفسران]] و [[اصحاب]] تراجم بر این باورند که پنج [[آیه]] [[قرآن کریم]] درباره عمار نازل شده است. البته برخی از آنها مخصوص عمار است و به اصطلاح در [[شأن]] عمار نازل شده و به عبارتی شأن نزولش عمار است ولی برخی دیگر درباره عمار و دیگران نازل شده است. یکی از این آیات عبارت است از: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>. تمام [[مفسرین]] هم نظر هستند که این آیه درباره عمار نازل شده و او را از [[تظاهر]] به کفری که کرده، [[تبرئه]] میکند. داستان چنین است که [[مشرکین]] [[مکه]] عمار و پدرش [[یاسر]] و مادرش [[سمیه]] و برخی دیگر از [[مسلمانان]] [[ضعیف]] را [[شکنجه]] میدادند تا شاید از [[اسلام]] و [[پیروی]] پیامبر {{صل}} [[دست]] بردارند. سمیه را به دو شتر بسته، با حربهای او را دو شقه کردند؛ یاسر را نیز کشتند ولی عمار خواسته ایشان را بر [[زبان]] جاری کرد، در حالی که دلش بر ایمان محکم و [[استوار]] بود. به [[پیامبر]] خبر دادند که [[عمار]] [[کافر]] شد. پیامبر {{صل}} فرمود: چنین نیست؛ بلکه از سر تا قدم عمار پر از [[ایمان]] استو ایمان با گوشت و خونش آمیخته است <ref>{{متن حدیث|كَلاَّ إِنَّ عَمَّاراً مَلِيءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اِخْتَلَطَ اَلْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ }}</ref>. پس از این ماجرا عمار با دیده گریان به حضور پیامبر {{صل}} رفت. [[رسول خدا]] {{صل}} از او پرسید: چه خبر شده؟ عمار گفت: «هلاک شدم؛ زیرا از من دست نکشیدند تا آنکه به شما [[جسارت]] کرده، از خدایانشان به خوبی یاد کردم». پیامبر {{صل}} با دست [[مبارک]] [[اشک]] چشمان عمار را [[پاک]] کرد و فرمود: «اگر دوباره از تو خواستند که چنین کلمات کفرآمیزی را بگویی، باز هم بگو»؛ در این موقع [[آیه]] فوق نازل شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۸؛ الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۲۳.</ref>. | ||
=== [[عمار]] از دیدگاه [[پیامبر]] {{صل}} === | === [[عمار]] از دیدگاه [[پیامبر]] {{صل}} === | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
=== [[عمار یاسر]] از دیدگاه [[امام علی]] {{ع}} === | === [[عمار یاسر]] از دیدگاه [[امام علی]] {{ع}} === | ||
چون عمار به [[شهادت]] رسید و امام علی {{ع}} از آن مطلع شد، فرمود: | چون عمار به [[شهادت]] رسید و امام علی {{ع}} از آن مطلع شد، فرمود: «هر [[مسلمانی]] که از [[مرگ]] عمار متأثر و افسرده نشود و آن را بزرگ نشمارد و داغ او [[مصیبت]] دردناکی به او وارد نکند [[فرد]] [[رشید]] و کمال یافتهای نیست. [[خداوند]] عمار را [[رحمت]] کند در آن روزی که [[اسلام]] آورد و در روزی که به شهادت رسید و در روزی که برانگیخته میشود. من عمار را در هنگامی دیدم که اگر از [[اصحاب رسول خدا]] چهار نفر یاد میشد او چهارمی بود و اگر از پنج نفر یاد میشد او پنجمی بود». هیچ یک از [[اصحاب]] قدیمی [[پیامبر]] {{صل}} در اینکه [[بهشت]] بر [[عمار]] [[واجب]] بوده، [[تردید]] ندارد و این مسئله بارها درباره او [[نقل]] شده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۲۴-۲۲۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۵۸-۱۵۹.</ref>. همچنین نقل شده وقتی [[امام علی]] از [[شهادت]] عمار مطلع شد در رثای عمار [[گریه]] کرد و فرمود: «خدا [[رحمت]] کند عمار را به [[زندگی]] [[ارزشمندی]] رسید؛ چند نفر مثل عمار زندگی میکنند؟»<ref>الامامة و السیاسه، ابن قتیبه دینوری (ترجمه طباطبایی)، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۴۸-۴۵۳؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۸۷ ـ ۵۸۸.</ref> | ||
==سرگذشت زندگی== | ==سرگذشت زندگی== | ||
=== پذیرش اسلام === | === پذیرش اسلام === | ||
عمار پس از سی و چند نفر، در روزهایی که رسول خدا {{صل}} در [[خانه]] [[ارقم]] محصور بود، [[مسلمان]] شد. عمار در این باره میگوید: پس از آنکه خبر پیامبری رسول خدا {{صل}} را شنیدم، مایل بودم از [[آیین]] او خبردار شوم، از این رو به قصد [[ملاقات]] [[پیامبر]] {{صل}} به خانه ارقم<ref>خانه ارقم بن ابن ارقم به خانه اسلام معروف بوده؛ زیرا مشتاقان به اسلام در ابتدای امر در آن خانه مسلمان میشدند.</ref> رفتم. [[صهیب بن سنان]] رومی را جلو درب خانه [[منتظر]] دیدم، از او پرسیدم: اینجا چه میکنی؟ او گفت: | عمار پس از سی و چند نفر، در روزهایی که رسول خدا {{صل}} در [[خانه]] [[ارقم]] محصور بود، [[مسلمان]] شد. عمار در این باره میگوید: پس از آنکه خبر پیامبری رسول خدا {{صل}} را شنیدم، مایل بودم از [[آیین]] او خبردار شوم، از این رو به قصد [[ملاقات]] [[پیامبر]] {{صل}} به خانه ارقم<ref>خانه ارقم بن ابن ارقم به خانه اسلام معروف بوده؛ زیرا مشتاقان به اسلام در ابتدای امر در آن خانه مسلمان میشدند.</ref> رفتم. [[صهیب بن سنان]] رومی را جلو درب خانه [[منتظر]] دیدم، از او پرسیدم: اینجا چه میکنی؟ او گفت: «تو برای چه آمدهای؟» گفتم: آمدهام تا [[محمد]] را ببینم و سخنانش را بشنوم. [[صهیب]] گفت: «من نیز چنین قصدی دارم». پس با هم داخل [[خانه]] شدیم و در محضر [[رسول خدا]] {{صل}} قرار گرفتیم. تا پایان [[روز]] در محضر آن حضرت بودیم و چون [[شب]] فرا رسید، در [[تاریکی]] شب به خانههای خود برگشتیم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۲۸.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۰۷-۴۰۹؛ [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|مقاله «عمار»]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۰۳.</ref> | ||
=== هجرت و مجاهدت === | === هجرت و مجاهدت === | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
در اینکه [[عمار یاسر]] نیز به حبشه هجرت کرد یا نه، میان [[تاریخنگاران]] [[اختلاف]] است و در کتب [[سیره]] و [[تاریخ]] [[رأی]] واحدی در این باره وجود ندارد<ref>با توجه به مطلبی که در اسدالغابه درباره بناء مسجد قبا و نقش عمار نقل شده، میتوان گفت که وی به حبشه هجرت نکرده بود</ref>؛ اگرچه صاحب اعیان الشیعه او را دارای دو هجرت، به حبشه و به [[مدینه]] میداند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۷ و ۵۸۸.</ref>. | در اینکه [[عمار یاسر]] نیز به حبشه هجرت کرد یا نه، میان [[تاریخنگاران]] [[اختلاف]] است و در کتب [[سیره]] و [[تاریخ]] [[رأی]] واحدی در این باره وجود ندارد<ref>با توجه به مطلبی که در اسدالغابه درباره بناء مسجد قبا و نقش عمار نقل شده، میتوان گفت که وی به حبشه هجرت نکرده بود</ref>؛ اگرچه صاحب اعیان الشیعه او را دارای دو هجرت، به حبشه و به [[مدینه]] میداند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۷ و ۵۸۸.</ref>. | ||
====[[هجرت به مدینه]]==== | ====[[هجرت به مدینه]]==== | ||
سرانجام مسلمانان به [[دستور الهی]] و پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با رسول خدا {{صل}} به سوی مدینه [[مهاجرت]] کرده، در آنجا ساکن شدند. چون رسول خدا {{صل}} به هنگام ظهر وارد روستای [[قبا]] شد، عمار گفت: | سرانجام مسلمانان به [[دستور الهی]] و پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با رسول خدا {{صل}} به سوی مدینه [[مهاجرت]] کرده، در آنجا ساکن شدند. چون رسول خدا {{صل}} به هنگام ظهر وارد روستای [[قبا]] شد، عمار گفت: «باید برای رسول خدا {{صل}} جایی آماده کنیم که به هنگام [[نماز]] در آنجا [[جماعت]] برگزار شود و کارهای دیگرش را نیز زیر سایه انجام دهد». از این رو عمار در بنای [[مسجد قبا]] نقش اساسی داشته، بیشتر از همه تلاش میکرد و این اولین مسجدی بود که ساخته شد<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۳۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۱۰؛ [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|مقاله «عمار»]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۰۴.</ref> | ||
==== حضور در جنگها ==== | ==== حضور در جنگها ==== | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
== روزهای پایانی == | == روزهای پایانی == | ||
[[نقل]] شده هنگام [[جنگ صفین]] عمار یاسر از صف لشکر خارج شد و در مقابل صف [[دشمن]] قرار گرفت و چنین گفت: | [[نقل]] شده هنگام [[جنگ صفین]] عمار یاسر از صف لشکر خارج شد و در مقابل صف [[دشمن]] قرار گرفت و چنین گفت: «خدایا! تو میدانی که اگر بدانم رضای تو در این است که خود را به دریا بیفکنم چنین خواهم کرد؛ پروردگارا! اگر بدانم رضای تو در آن است که نوک [[شمشیر]] را بر شکم نهاده و خود را بر آن بیفکنم تا از قفا خارج شود، هر آینه انجام خواهم داد، ولی به [[خدا]] [[سوگند]] میدانم که رضای تو امروز در [[جنگیدن]] با این [[مردم]] [[فاسق]] و [[ستمگر]] است و اگر عملی که تو را بهتر [[خشنود]] سازد غیر از این کار سراغ میداشتم، آن را [[اختیار]] میکردم. خداوندا! اگر ما را [[یاری]] کنی بیسابقه نیست؛ زیرا بسیار شده که دوستانت را یاری فرمودهای، و اگر آنها را [[پیروز]] میگردانی، سپس در مقابل بدعتهایی که نهادهاند عذابی سخت برای ایشان آماده گردان». در این هنگام در حالی که [[رجز]] میخواند حمله به دشمن را آغاز کرد و فرمود: [[بهشت]] در سایه شمشیرها و [[مرگ]] گرد نیزههاست. امروز [[دوستان]] [[محمد]] {{صل}} و هواداران او را [[ملاقات]] میکنم<ref>{{عربی| اَلْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلاَلِ اَلسُّيُوفِ وَ اَلْمَوْتُ تَحْتَ أَطْرَافِ اَلْأَسَلِ وَاَلْيَوْمَ أَلْقَى اَلْأَحِبَّةَ مُحَمَّداً وَ حِزْبَهُ}}</ref>. | ||
[[راوی]] میگوید: به هر طرف که عمار حمله میکرد [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر]] به همان طرف حمله میکردند، مثل اینکه عمار [[پرچمدار]] و راهنمای ایشان است<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۳۴۱ و الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۴.</ref>. [[عمار]] به [[مردم]] خطاب میکرد: | [[راوی]] میگوید: به هر طرف که عمار حمله میکرد [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر]] به همان طرف حمله میکردند، مثل اینکه عمار [[پرچمدار]] و راهنمای ایشان است<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۳۴۱ و الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۴.</ref>. [[عمار]] به [[مردم]] خطاب میکرد: «ای مردم! باید شما چنان طالب [[بهشت]] باشید که یک [[تشنه]] به دنبال آب گواراست، بهشت زیر سایه تیرهای [[جنگ]] است. ای گروه [[مسلمانان]]، با [[خداوند]] [[صداقت]] به [[خرج]] دهید و با آنها مقابله کنید. به [[خدا]] قسم، آنها [[فرزندان]] احزابی هستند که چون زخم شمشیرها آنها را [[خوار]] ساخت، از روی [[اکراه]] [[اسلام]] را قبول کردند و هنگامی که [[فرصت]] به دست آوردند، با میل خود [[دین]] را رها کردند». | ||
عمار در آن [[روز]] نود سال داشت. هنگامی که چشمش به [[پرچم]] [[عمرو بن عاص]] افتاد؛ گفت: | عمار در آن [[روز]] نود سال داشت. هنگامی که چشمش به [[پرچم]] [[عمرو بن عاص]] افتاد؛ گفت: «ما در مقابل این پرچم سه بار جنگ کردهایم و این بار از آنها سختتر نیست». بعد از این عمار آب خواست و [[تشنگی]] بر او [[غلبه]] کرد؛ در این هنگام زنی نزد او آمد. [[راوی]] گوید: نمیدانم عسلی با خود آورده بود و یا ظرفی که در آن مقداری شیر بود؛ گفت: «بهشت زیر سنانها قرار گرفته، امروز [[دوستان]] خود را [[ملاقات]] خواهم کرد»<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۴-۵۱۵.</ref>. پس از این سخنان بر [[لشکر]] [[دشمن]] حمله کرد، در این هنگام ابن [[جوین]] سکسکی و ابوعادیه فزاری بر او حمله کردند. ابوالعادیه تیری به طرف او انداخت و او را بر [[زمین]] زد و بعد از آن ابن جوین فرود آمد و سرش را [[برید]]. خداوند همه آنها را [[لعنت]] کند که آن [[صحابی]] جلیلالقدر، [[شجاع]] و [[مجاهد]] را کشتند<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۴۲-۴۴۶.</ref> | ||
=== بازتاب شهادت او در لشک معاویه === | === بازتاب شهادت او در لشک معاویه === | ||
[[عبدالرحمان سلمی]] که از [[یاران امیرمؤمنان]] {{ع}} بود [[نقل]] میکند: پس از کشته شدن عمار نیمههای [[شب]] به طور ناشناس وارد لشکرگاه معاویه شدم تا ببینم شهادت عمار در آنها نیز اثری نهاده یا نه؟ اتفاقاً چهار نفر سوار را دیدم که با هم صحبت و از لشکر بازدید میکردند. من هم اسب خود را میان ایشان راندم که مبادا چیزی از گفتههایشان از دستم برود. آنها معاویه، [[عمرو عاص]]، [[عبدالله]] پسر عمرو عاص و [[ابوالاعور]] بودند. | [[عبدالرحمان سلمی]] که از [[یاران امیرمؤمنان]] {{ع}} بود [[نقل]] میکند: پس از کشته شدن عمار نیمههای [[شب]] به طور ناشناس وارد لشکرگاه معاویه شدم تا ببینم شهادت عمار در آنها نیز اثری نهاده یا نه؟ اتفاقاً چهار نفر سوار را دیدم که با هم صحبت و از لشکر بازدید میکردند. من هم اسب خود را میان ایشان راندم که مبادا چیزی از گفتههایشان از دستم برود. آنها معاویه، [[عمرو عاص]]، [[عبدالله]] پسر عمرو عاص و [[ابوالاعور]] بودند. | ||
عبدالله به پدرش عمرو عاص گفت: | عبدالله به پدرش عمرو عاص گفت: «آن مرد را امروز کشتید با آنکه [[پیامبر]] {{صل}} دربارهاش آنگونه فرموده بود؟!» [[عمروعاص]] گفت: «پیامبر دربارهاش چه گفته بود؟» عبدالله گفت: «مگر به یاد نداری که هنگام ساختن [[مسجد پیامبر]] {{صل}} [[مهاجران]] و [[انصار]] هنگام حمل سنگ و خشت هر کدام یک سنگ و یا یک خشت را حمل میکردند و عمار دو سنگ و دو خشت با خود حمل میکرد تا آنکه از شدت [[سختی]] کار [[غش]] کرد. پیامبر نزد او آمد و غبار از چهره عمار زدود و فرمود: ای پسر [[سمیه]]! همه [[مردم]] یکی یکی سنگ و خشت برمیدارند و تو به [[طمع]] [[اجر]] [[اخروی]] دو تا دو تا برمیداری! ولی افسوس که جمعیت [[ستمکاری]] تو را [[شهید]] میکنند». عمروعاص سر مرکبش را به سوی معاویه برگردانید و به او گفت: «میشنوی عبدالله چه میگوید؟» معاویه گفت: چه میگوید؟ عمروعاص سخنان عبدالله را برای معاویه بازگو کرد. معاویه گفت: «مثل اینکه پیر و خرفت شدهای! مگر ما عمار را کشتهایم؟! عمار را کسی کشت که او را با خود به میدان [[جنگ]] آورده است»<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۰. درباره اینکه این جمله را در ابتدا معاویه گفت و یا عمروعاص، اختلاف نظرست. و نیز ر. ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۶۳ - ۱۵۹.</ref>. | ||
سخن بیاساس [[معاویه]] در میان [[لشکر]] [[شام]] منتشر شد و [[مردم]] از خیمهها بیرون ریختند و فریاد میکشیدند [[عمار]] را آن کسی کشت که او را با خود به [[جنگ]] آورده است. چون گفتار معاویه به [[علی]] {{ع}} رسید، فرمود: | سخن بیاساس [[معاویه]] در میان [[لشکر]] [[شام]] منتشر شد و [[مردم]] از خیمهها بیرون ریختند و فریاد میکشیدند [[عمار]] را آن کسی کشت که او را با خود به [[جنگ]] آورده است. چون گفتار معاویه به [[علی]] {{ع}} رسید، فرمود: «بنابراین اگر چنین باشد، پس باید گفت [[حمزه]] را نیز [[پیامبر]] {{صل}} کشته است»<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴۲، ص۲۱۵؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۷، ص۱۱۲.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۴۷-۴۴۸.</ref> | ||
== مزار و بارگاه == | == مزار و بارگاه == | ||
سرانجام این [[صحابی]] [[مخلص]] و [[فداکار]] و [[حق]] محور و حق شناس و مدافع [[حقوق اهل بیت]] {{عم}} در [[جنگ]] با [[معاویه]] و [[لشکر]] [[شامیان]] که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} از آنها به | سرانجام این [[صحابی]] [[مخلص]] و [[فداکار]] و [[حق]] محور و حق شناس و مدافع [[حقوق اهل بیت]] {{عم}} در [[جنگ]] با [[معاویه]] و [[لشکر]] [[شامیان]] که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} از آنها به «فئه باغیه»؛ گروه [[ستمگر]] و [[سرکش]] تعبیر فرموده بود، در منطقه [[صفین]] به آرزوی دیرین خود رسید و به دست آنان به [[شهادت]] رسید. | ||
[[امیرالمؤمنین]] [[امام علی]] {{ع}} او را بدون [[غسل]] در همان میدان [[نبرد]] مدفون ساخت. امروزه بارگاه [[مقدس]] و ملکوتی این یار فداکار و دیرین [[پیامبر خدا]] و امام علی {{ع}} در کنار [[شهر]] | [[امیرالمؤمنین]] [[امام علی]] {{ع}} او را بدون [[غسل]] در همان میدان [[نبرد]] مدفون ساخت. امروزه بارگاه [[مقدس]] و ملکوتی این یار فداکار و دیرین [[پیامبر خدا]] و امام علی {{ع}} در کنار [[شهر]] «رَقّه» در منطقه صفین، یعنی در همان جایی که به دست آن گروه [[ستم]] پیشه و [[یاغی]] به شهادت رسید، مورد [[زیارت]] قرار میگیرد. این [[مقبره]] در سمت راست باب [[علی]] بوده است<ref>تاریخ و اماکن سیاحتی و زیارتی سوریه، اصغر قائدان، ص۲۸۷-۲۸۹.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۵۵-۴۵۶؛ [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|مقاله «عمار»]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۰۷ـ ۱۰۸.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |