پرش به محتوا

ابومحذوره اوس بن معیر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'دست' به 'دست'
جز (جایگزینی متن - 'سال' به 'سال')
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست')
خط ۸: خط ۸:
برخلاف این، گروهی مانند [[ابوالیقظان]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن معین]]<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>، [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.</ref> و برخی دیگر <ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، نام [[ابو محذوره]] را سمرة بن معیر محفوظ دانسته‌اند. نسبش را نیز چنین برشمرده‌اند: [[اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.
برخلاف این، گروهی مانند [[ابوالیقظان]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن معین]]<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>، [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.</ref> و برخی دیگر <ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، نام [[ابو محذوره]] را سمرة بن معیر محفوظ دانسته‌اند. نسبش را نیز چنین برشمرده‌اند: [[اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.


[[برادر]] اوس به نام [[اویس]] یا انیس که در [[سپاه قریش]] بود، در [[بدر]] کشته شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. اوس نیز پس از [[فتح مکه]] [[مسلمان]] گردید. داستان [[اسلام آوردن]] ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کرده‌اند: پس از اینکه [[رسول خدا]] {{صل}} از [[حنین]] باز می‌گشت، من به همراه ده نفر از بچه‌ها در [[نقلی]] [[جوانان]] به دنبال آنان رفتیم و چون [[مؤذن]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[اذان]] گفت، ما نیز با [[تمسخر]] به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی [[پیامبر خدا]] {{صل}} صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا {{صل}} [[دست]] مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در [[حق]] من [[دعا]] کرد. می‌گویند [[ابو محذوره]] به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمی‌کرد، به طوری که وقتی می‌نشست، موهایش به [[زمین]] می‌رسید و چون به او می‌گفتند چرا آنها را کوتاه نمی‌کنی، می‌گفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمی‌خواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر [[عمر]] به همین‌گونه بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.</ref>.
[[برادر]] اوس به نام [[اویس]] یا انیس که در [[سپاه قریش]] بود، در [[بدر]] کشته شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. اوس نیز پس از [[فتح مکه]] [[مسلمان]] گردید. داستان [[اسلام آوردن]] ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کرده‌اند: پس از اینکه [[رسول خدا]] {{صل}} از [[حنین]] باز می‌گشت، من به همراه ده نفر از بچه‌ها در [[نقلی]] [[جوانان]] به دنبال آنان رفتیم و چون [[مؤذن]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[اذان]] گفت، ما نیز با [[تمسخر]] به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی [[پیامبر خدا]] {{صل}} صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا {{صل}} دست مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در [[حق]] من [[دعا]] کرد. می‌گویند [[ابو محذوره]] به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمی‌کرد، به طوری که وقتی می‌نشست، موهایش به [[زمین]] می‌رسید و چون به او می‌گفتند چرا آنها را کوتاه نمی‌کنی، می‌گفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمی‌خواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر [[عمر]] به همین‌گونه بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.</ref>.


در ادامه [[روایت]] ابو محذوره آمده است که رسول خدا {{صل}} به او فرمود: به نزد [[عتاب بن اسید]] - [[امیر]] [[مکه]] از طرف رسول خدا {{صل}} - برو و بگو از طرف رسول خدا {{صل}} مأمورم اذان [[مسجد الحرام]] را بگویم، من عرض کردم: چگونه اذان بگویم؟ آن [[حضرت]] کیفیت اذان و اقامه را به من آموخت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰-۱۷۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref>. از [[ابن جریج]] نقل شده که این داستان در جِعِرّانه بوده است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>.
در ادامه [[روایت]] ابو محذوره آمده است که رسول خدا {{صل}} به او فرمود: به نزد [[عتاب بن اسید]] - [[امیر]] [[مکه]] از طرف رسول خدا {{صل}} - برو و بگو از طرف رسول خدا {{صل}} مأمورم اذان [[مسجد الحرام]] را بگویم، من عرض کردم: چگونه اذان بگویم؟ آن [[حضرت]] کیفیت اذان و اقامه را به من آموخت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰-۱۷۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref>. از [[ابن جریج]] نقل شده که این داستان در جِعِرّانه بوده است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش