پرش به محتوا

حجت الهی بودن امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = حجت الهی بودن امام
| موضوع مرتبط = حجت الهی بودن امام
| عنوان مدخل  = [[حجت الهی بودن امام]]
| عنوان مدخل  = حجت الهی بودن امام
| مداخل مرتبط =[[حجت الهی بودن امام در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[حجت الهی بودن امام در کلام اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =
| پرسش مرتبط  =
}}
}}
== معناشناسی [[حجت الهی]] ==
 
== [[شبهه]] رابطه [[حجت]] الهی‌انگاری [[امامان]] و [[خاتمیت]] ==
== [[شبهه]] رابطه [[حجت]] الهی‌انگاری [[امامان]] و [[خاتمیت]] ==
برخی مدعی‌اند که [[خاتمیت]]، پایان و [[خاتمیت]] حجیّت، قداست و پذیرش بدون مطالبه دلیل است؛ چراکه آنها جزء مختصات [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بودند و با [[رحلت]] آن حضرتَ، دیگر ما به [[انسان|انسانی]] قائل نیستیم که قول و فعلش برای ما [[حجت]] و شخصیّت حقوقی داشته باشد که دارای قداست و موجوب تعبد و التزام به آن بدون مطالبه دلیل واجب می‌باشد، برای این‌که [[حجیت]] ذاتی شخصیّت‌های دینی به [[پیامبران]] اختصاص داشته و در آیین [[اسلام]] تنها [[حضرت محمد]] {{صل}} از آن بهره‌مند بود. براین اساس، [[جایگاه]] خاصی که [[شیعه]] بر امامان {{ع}} می-دهد و آنان را دارای [[مقام]] قدسی و [[حجت الهی]] وصف می‌کند، با اصل [[خاتمیت]] تعارض دارد، یک روشنفکر به اصطلاح مسلمان در این وادی در جاهای متعدد حکم‌فرمایی کرده و نظریه فوق را نوعی "غلو" شمرده است: آنچه ذاتی [[اسلام]] استَ، شخصیّت [[پیامبر]] و تجربه باطنی و اوامر و نواهی ناشی از آن تجارب است که با [[رحلت]] ایشان خاتمه می‌پذیرد و هرچه پس از آن می‌آید باید چنان [[تفسیر]] شود که با این اصل اصیل و رکن رکین منافات پیدا نکند. [[غالیان]] بسیار بوده‌اند چه آنان که اولیا [[خدا]] را رتبه‌ای خدایی داده‌اند و چه آنان که آنان را در مرتبه [[پیامبر]] نشانده‌اند<ref>بسط تجربه نبوی، ص ۱۴۴.</ref>. البتّه پیش از این روشنفکر برخی دگراندیشان [[شیعی]] اشکال فوق را مطرح کرده بودند<ref>ابوالفضل برقعی سه دهه پیش با اشاره به دعای عدیله «اقوالهم حجة» نوشته است: «آیا [[جعل]] [[حجت]] به دست شما دعاسازان است یا [[حجت]] الهی را [[خدا]] باید [[حجت]] قرار دهد - [[خدا]] کجا گفته اقوال [[ائمه]] [[حجت]] است تا شما هر خرافاتی به نام [[ائمه]] و قول ایشان [[جعل]] کنید!»، (تضاد با مفاتیح، صص ۲۴و۲۵) - وی آنگاه به ظاهر یک آیه و فرازی ار [[نهج البلاغه]] استناد می‌کند که شرح آن در صفحات آینده خواهد آمد.</ref>.
برخی مدعی‌اند که [[خاتمیت]]، پایان و [[خاتمیت]] حجیّت، قداست و پذیرش بدون مطالبه دلیل است؛ چراکه آنها جزء مختصات [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بودند و با [[رحلت]] آن حضرتَ، دیگر ما به [[انسان|انسانی]] قائل نیستیم که قول و فعلش برای ما [[حجت]] و شخصیّت حقوقی داشته باشد که دارای قداست و موجوب تعبد و التزام به آن بدون مطالبه دلیل واجب می‌باشد، برای این‌که [[حجیت]] ذاتی شخصیّت‌های دینی به [[پیامبران]] اختصاص داشته و در آیین [[اسلام]] تنها [[حضرت محمد]] {{صل}} از آن بهره‌مند بود. براین اساس، [[جایگاه]] خاصی که [[شیعه]] بر امامان {{ع}} می-دهد و آنان را دارای [[مقام]] قدسی و [[حجت الهی]] وصف می‌کند، با اصل [[خاتمیت]] تعارض دارد، یک روشنفکر به اصطلاح مسلمان در این وادی در جاهای متعدد حکم‌فرمایی کرده و نظریه فوق را نوعی "غلو" شمرده است: آنچه ذاتی [[اسلام]] استَ، شخصیّت [[پیامبر]] و تجربه باطنی و اوامر و نواهی ناشی از آن تجارب است که با [[رحلت]] ایشان خاتمه می‌پذیرد و هرچه پس از آن می‌آید باید چنان [[تفسیر]] شود که با این اصل اصیل و رکن رکین منافات پیدا نکند. [[غالیان]] بسیار بوده‌اند چه آنان که اولیا [[خدا]] را رتبه‌ای خدایی داده‌اند و چه آنان که آنان را در مرتبه [[پیامبر]] نشانده‌اند<ref>بسط تجربه نبوی، ص ۱۴۴.</ref>. البتّه پیش از این روشنفکر برخی دگراندیشان [[شیعی]] اشکال فوق را مطرح کرده بودند<ref>ابوالفضل برقعی سه دهه پیش با اشاره به دعای عدیله «اقوالهم حجة» نوشته است: «آیا [[جعل]] [[حجت]] به دست شما دعاسازان است یا [[حجت]] الهی را [[خدا]] باید [[حجت]] قرار دهد - [[خدا]] کجا گفته اقوال [[ائمه]] [[حجت]] است تا شما هر خرافاتی به نام [[ائمه]] و قول ایشان [[جعل]] کنید!»، (تضاد با مفاتیح، صص ۲۴و۲۵) - وی آنگاه به ظاهر یک آیه و فرازی ار [[نهج البلاغه]] استناد می‌کند که شرح آن در صفحات آینده خواهد آمد.</ref>.
۱۱۴٬۱۱۴

ویرایش