خداشناسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
خداشناسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۴ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۰۲:۰۴
، ۱۴ مارس ۲۰۲۳←دوم: براهین جهانشناسی
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
# '''[[برهان وجوب و امکان]]:''' این [[برهان]] بر پایه تقسیم وجود واجب و ممکن، به [[اثبات وجود]] [[خدای متعال]] میپردازد<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۸؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۰؛ حلی، باب الحادیعشر، ۵.</ref>؛ به این بیان که هر شیء در صورت مقایسه با وجود خارجی، اگر اتصافاش به وجود جایز نباشد، ممتنع خواهد بود و اگر جایز باشد، چنانکه اتصافاش به وجود، ضروری باشد، واجب وگرنه ممکن است. وجودهای ممکن نیازمند علتاند<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۵۴–۲۶۱؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۰/۱۵۸–۱۵۹؛ اسحاقنیا، برهان امکان و وجوب، ۵/۵۱۷؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۱۷۶–۱۸۲.</ref>؛ دور و [[تسلسل]] نیز [[باطل]] است؛ از اینرو همه حوادث و موجودات ممکن به موجودی [[غنی]] بالذات و [[قائم]] به خویش منتهی میشوند و آن [[واجبالوجود]] است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۱۹؛ اسحاقنیا، برهان امکان و وجوب، ۵/۵۱۸.</ref> [[امام خمینی]] نیز یکی از راههای [[اثبات]] واجبتعالی را [[برهان امکان]] میداند. ایشان با [[ابطال]] تسلسل قائل است ممکنات به وجود قیومی مقوماند که آن همان واجب تعالی است<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۴.</ref>؛ از اینرو در این [[برهان]] با بهره گرفتن از ابطال تسلسل مستقیماً بر اثبات واجبتعالی [[استدلال]] میشود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۷.</ref> از آنجا که [[اختلاف]] روش [[متکلمان]] و [[حکمای الهی]] در اثبات [[صانع]]، مبتنی بر اختلاف آنان دربارهٔ سبب احتیاج شیء به علت است که به [[عقیده]] متکلمان حدوث و به [[اعتقاد]] [[حکما]] امکان ماهوی آن است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۴۱، ۴۶ و ۲/۵۵، ۵۷.</ref> امام خمینی [[معتقد]] است امکان ماهوی تنها میتواند در اثبات واسطه باشد، اما در ثبوت واسطه نیست؛ زیرا اگر در ثبوت واسطه باشد، محذور «تحقق و لاتحقق» و «سلب شیء عن نفسه» لازم میآید.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۰–۱۴.</ref> اگر سبب احتیاج وجود چیزی به علت، امکان ماهوی آن باشد، امکان ماهوی باید بر [[حاجت]] و نیاز مقدم باشد<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۴۱–۴۶ و ۵۵–۵۷.</ref>؛ در حالیکه بنابر اصالت وجود، وجود مقدم بر ماهیت و ماهیت تابع آن است<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۴.</ref> و امکان ماهوی که از سلب [[ضرورت]] وجود و عدم برای ماهیت به دست میآید،<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳.</ref> وصف و لازم ماهیت و مؤخر از آن است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱ و ۳۸.</ref> چنانچه ایجاب و [[وجوب]] نیز که در تحلیل [[ذهنی]] بر ایجاد و وجود مقدماند، لحاظ شوند، مراتب افزون خواهد شد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۴۹–۵۰.</ref> پس اگر حدوث به دلیل اینکه وصف وجود و مؤخر از آن است، نمیتواند سبب احتیاج وجود به علت باشد،<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۹–۵۱.</ref> امکان ماهوی نیز ـ با همین [[قیاس]] ـ نمیتواند سبب احتیاج باشد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳–۱۴.</ref> [[امام خمینی]] با بیان معنای دیگری از امکان (فقری) نیاز و احتیاج را به واقع و [[هویت]] معلول انتقال میدهد و بر این [[باور]] است که امکان در باب وجودات به معنای امکان ماهوی نیست؛ زیرا دربارهٔ خود وجود نمیتوان گفت نسبت آن به عدم و وجود یکسان است؛ بلکه آنچه تحقق دارد، تحقق برای آن ضروری است؛ بنابراین امکان در باب وجودات به معنای ربط و [[فقر]] است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳–۱۴.</ref>.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | # '''[[برهان وجوب و امکان]]:''' این [[برهان]] بر پایه تقسیم وجود واجب و ممکن، به [[اثبات وجود]] [[خدای متعال]] میپردازد<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۸؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۰؛ حلی، باب الحادیعشر، ۵.</ref>؛ به این بیان که هر شیء در صورت مقایسه با وجود خارجی، اگر اتصافاش به وجود جایز نباشد، ممتنع خواهد بود و اگر جایز باشد، چنانکه اتصافاش به وجود، ضروری باشد، واجب وگرنه ممکن است. وجودهای ممکن نیازمند علتاند<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۵۴–۲۶۱؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۰/۱۵۸–۱۵۹؛ اسحاقنیا، برهان امکان و وجوب، ۵/۵۱۷؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۱۷۶–۱۸۲.</ref>؛ دور و [[تسلسل]] نیز [[باطل]] است؛ از اینرو همه حوادث و موجودات ممکن به موجودی [[غنی]] بالذات و [[قائم]] به خویش منتهی میشوند و آن [[واجبالوجود]] است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۱۹؛ اسحاقنیا، برهان امکان و وجوب، ۵/۵۱۸.</ref> [[امام خمینی]] نیز یکی از راههای [[اثبات]] واجبتعالی را [[برهان امکان]] میداند. ایشان با [[ابطال]] تسلسل قائل است ممکنات به وجود قیومی مقوماند که آن همان واجب تعالی است<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۴.</ref>؛ از اینرو در این [[برهان]] با بهره گرفتن از ابطال تسلسل مستقیماً بر اثبات واجبتعالی [[استدلال]] میشود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۷.</ref> از آنجا که [[اختلاف]] روش [[متکلمان]] و [[حکمای الهی]] در اثبات [[صانع]]، مبتنی بر اختلاف آنان دربارهٔ سبب احتیاج شیء به علت است که به [[عقیده]] متکلمان حدوث و به [[اعتقاد]] [[حکما]] امکان ماهوی آن است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۴۱، ۴۶ و ۲/۵۵، ۵۷.</ref> امام خمینی [[معتقد]] است امکان ماهوی تنها میتواند در اثبات واسطه باشد، اما در ثبوت واسطه نیست؛ زیرا اگر در ثبوت واسطه باشد، محذور «تحقق و لاتحقق» و «سلب شیء عن نفسه» لازم میآید.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۰–۱۴.</ref> اگر سبب احتیاج وجود چیزی به علت، امکان ماهوی آن باشد، امکان ماهوی باید بر [[حاجت]] و نیاز مقدم باشد<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۴۱–۴۶ و ۵۵–۵۷.</ref>؛ در حالیکه بنابر اصالت وجود، وجود مقدم بر ماهیت و ماهیت تابع آن است<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۴.</ref> و امکان ماهوی که از سلب [[ضرورت]] وجود و عدم برای ماهیت به دست میآید،<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳.</ref> وصف و لازم ماهیت و مؤخر از آن است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱ و ۳۸.</ref> چنانچه ایجاب و [[وجوب]] نیز که در تحلیل [[ذهنی]] بر ایجاد و وجود مقدماند، لحاظ شوند، مراتب افزون خواهد شد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۴۹–۵۰.</ref> پس اگر حدوث به دلیل اینکه وصف وجود و مؤخر از آن است، نمیتواند سبب احتیاج وجود به علت باشد،<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۹–۵۱.</ref> امکان ماهوی نیز ـ با همین [[قیاس]] ـ نمیتواند سبب احتیاج باشد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳–۱۴.</ref> [[امام خمینی]] با بیان معنای دیگری از امکان (فقری) نیاز و احتیاج را به واقع و [[هویت]] معلول انتقال میدهد و بر این [[باور]] است که امکان در باب وجودات به معنای امکان ماهوی نیست؛ زیرا دربارهٔ خود وجود نمیتوان گفت نسبت آن به عدم و وجود یکسان است؛ بلکه آنچه تحقق دارد، تحقق برای آن ضروری است؛ بنابراین امکان در باب وجودات به معنای ربط و [[فقر]] است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳–۱۴.</ref>.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | ||
# '''[[برهان حرکت]]:''' این [[برهان]] مورد توجه [[فیلسوفان]] بودهاست و از آن با عنوان روش فیلسوفان طبیعی یاد میشود.<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیه، ۲/۴۵۱؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۶۶.</ref> [[ملاصدرا]] با [[استشهاد]] به برخی [[آیات الهی]]<ref>انعام، ۷۵–۷۹.</ref> این برهان را تقریر کردهاست<ref>الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳–۴۴.</ref>؛ به این بیان که حرکتهای موجود در [[جهان هستی]] به فاعلی برای پیدایش نیاز دارند و این نیاز تا هنگامی که حرکتی وجود دارد، برقرار است و فاعل حرکت اگر خود نیز متحرک باشد، باز نیازمند محرکی خواهد بود تا آنکه سرانجام براساس [[امتناع]] دور و [[تسلسل]]، باید به محرکی غیر متحرک رسید که از آن به محرک اول یاد میشود.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۶۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳؛ مطهری، مجموعه آثار، ۸/۳۷۴–۳۷۵؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۱.</ref> مشکل اساسی این برهان آن است که حرکت از نظر [[مشاء]] تنها در عوارض اجسام پذیرفته میشود؛ در عین حال ذات اجسام ثابت و غیر متحرک تلقی میگردد؛ از اینرو برهان حرکت بنابر نظر قدمای [[فلاسفه]] محرک مجرد را نمیتواند ثابت کند.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین، ۱۷۱–۱۷۶؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۷۱؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۱–۵۳۲.</ref> این اشکال اساسی در نظریه حرکت جوهری پاسخ یافته است؛ زیرا حرکت جوهری موجودات طبیعی از ذات آنها برمیخیزد؛ بنابراین اجسام در ذات خود نیازمند محرکی هستند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۲.</ref> این [[برهان]] بنابر حرکت جوهری، هرچند فاعل محرک مجرد را ثابت میکند، اما اینکه آن محرک ثابت، جوهر مجرد مثل [[عقل]] است یا [[واجبالوجود]] را [[اثبات]] نمیکند و ادامه [[استدلال]] را باید از سایر [[براهین]] مانند [[برهان امکان]] و [[وجوب]] مدد گرفت.<ref>قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۷۱؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۲.</ref> [[امام خمینی]] نیز در تقریر این برهان [[معتقد]] است حرکت، خروج از [[قوه]] به فعل است و از آنجا که حرکت یکی از حوادث است، باید به محرک غیر متحرک استناد داده شود؛ زیرا معنای خروج از قوه به فعل، واجدبودن شیء به چیزی پس از فقدان است. پس باید محرکی باشد که این اشیا را به حرکت درآورد؛ حال اگر آن محرک خودش غیر متحرک است، پس واجبتعالی ثابت میشود و اگر آن محرک به محرک دیگری پیش از خود احتیاج دارد و همینطور ادامه یابد، [[تسلسل]] لازم میآید. پس باید برای حرکت مبدئی تام و تمام وجود داشته باشد و آن، همان واجبتعالی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۹–۵۰.</ref>.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | # '''[[برهان حرکت]]:''' این [[برهان]] مورد توجه [[فیلسوفان]] بودهاست و از آن با عنوان روش فیلسوفان طبیعی یاد میشود.<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیه، ۲/۴۵۱؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۶۶.</ref> [[ملاصدرا]] با [[استشهاد]] به برخی [[آیات الهی]]<ref>انعام، ۷۵–۷۹.</ref> این برهان را تقریر کردهاست<ref>الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳–۴۴.</ref>؛ به این بیان که حرکتهای موجود در [[جهان هستی]] به فاعلی برای پیدایش نیاز دارند و این نیاز تا هنگامی که حرکتی وجود دارد، برقرار است و فاعل حرکت اگر خود نیز متحرک باشد، باز نیازمند محرکی خواهد بود تا آنکه سرانجام براساس [[امتناع]] دور و [[تسلسل]]، باید به محرکی غیر متحرک رسید که از آن به محرک اول یاد میشود.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۶۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳؛ مطهری، مجموعه آثار، ۸/۳۷۴–۳۷۵؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۱.</ref> مشکل اساسی این برهان آن است که حرکت از نظر [[مشاء]] تنها در عوارض اجسام پذیرفته میشود؛ در عین حال ذات اجسام ثابت و غیر متحرک تلقی میگردد؛ از اینرو برهان حرکت بنابر نظر قدمای [[فلاسفه]] محرک مجرد را نمیتواند ثابت کند.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین، ۱۷۱–۱۷۶؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۷۱؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۱–۵۳۲.</ref> این اشکال اساسی در نظریه حرکت جوهری پاسخ یافته است؛ زیرا حرکت جوهری موجودات طبیعی از ذات آنها برمیخیزد؛ بنابراین اجسام در ذات خود نیازمند محرکی هستند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۲.</ref> این [[برهان]] بنابر حرکت جوهری، هرچند فاعل محرک مجرد را ثابت میکند، اما اینکه آن محرک ثابت، جوهر مجرد مثل [[عقل]] است یا [[واجبالوجود]] را [[اثبات]] نمیکند و ادامه [[استدلال]] را باید از سایر [[براهین]] مانند [[برهان امکان]] و [[وجوب]] مدد گرفت.<ref>قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۷۱؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۲.</ref> [[امام خمینی]] نیز در تقریر این برهان [[معتقد]] است حرکت، خروج از [[قوه]] به فعل است و از آنجا که حرکت یکی از حوادث است، باید به محرک غیر متحرک استناد داده شود؛ زیرا معنای خروج از قوه به فعل، واجدبودن شیء به چیزی پس از فقدان است. پس باید محرکی باشد که این اشیا را به حرکت درآورد؛ حال اگر آن محرک خودش غیر متحرک است، پس واجبتعالی ثابت میشود و اگر آن محرک به محرک دیگری پیش از خود احتیاج دارد و همینطور ادامه یابد، [[تسلسل]] لازم میآید. پس باید برای حرکت مبدئی تام و تمام وجود داشته باشد و آن، همان واجبتعالی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۹–۵۰.</ref>.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | ||
# '''[[برهان نظم]]:''' این برهان مورد توجه حکمای یونان بودهاست<ref> کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۲۸۱.</ref> و برخی [[اندیشمندان اسلامی]] از آن با عنوان برهانی برای اثبات [[حقتعالی]] بهره گرفتهاند<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱/۵۳۷؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۱/۳۳.</ref>؛ به این بیان که [[جهان طبیعت]] دارای [[نظم]] معینی است و هر نظمی به [[حکم عقل]]، نیازمند نظمدهندهای [[آگاه]] و تواناست که آن را پدیدآورده است. پس جهان طبیعت ناظمی آگاه و توانا دارد و آن [[خدای متعال]] است.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین، ۲۷–۲۸؛ سعیدیمهر، آموزش کلام اسلامی، ۴۴؛ بیاتی، برهان نظم، ۵/۵۴۲.</ref> برهان نظم برخلاف سایر [[براهین]] بر مدار یک موجود سامان نیافتهاست، بلکه با تکیه بر وجود نظمی هدفمند و پویا در [[جهان]] به [[اثبات وجود]] مبدئی یگانه، توانا و [[حکیم]] میپردازد؛ از اینرو [[نظم]] مورد نظر در این [[برهان]]، تنها نظم ناشی از علت فاعلی نیست، بلکه مراد نظمی است که افزون بر ابتنای بر فاعل، ناشی از علت غایی است و برای [[هدف]] و [[غایت]] معینی پدید آمدهاست؛ زیرا صرف وجود فاعل نمیتواند نظم شگفتانگیز هستی را [[تفسیر]] کند، بلکه باید این فاعل دارای [[علم]]، [[شعور]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] باشد و فعل او هدف مشخصی را دنبال کند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۴/۸۶–۸۸؛ بیاتی، برهان نظم، ۵/۵۴۲.</ref> [[امام خمینی]] نیز برای اثبات وجود [[حقتعالی]] از [[برهان نظم]] بهره گرفته، [[معتقد]] است هر کسی از [[نظام]] [[بدیع]] و [[صنعت]] دقیق به [[منظم]] و صنعتگر و در جستجوی پدیدآورنده آن بر میآید و هیچ شکی در [[دل]] او خطور نمیکند که این صنعت عجیب، صنعتگر میخواهد، و قانع نمیشود که نظمی بدون ناظم و صنعتی بدون [[صانع]] باشد<ref> امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۶ و ۱۲۱–۱۲۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۹۶–۱۹۷.</ref>؛ چنانکه از [[اتقان]] [[خلقت]] [[کائنات]] و حسن ترتیب و نظم آنها پی به موجودی منظم که علمش محیط به دقایق و لطایف است، برده میشود.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | # '''[[برهان نظم]]:''' این برهان مورد توجه حکمای یونان بودهاست<ref> کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۲۸۱.</ref> و برخی [[اندیشمندان اسلامی]] از آن با عنوان برهانی برای اثبات [[حقتعالی]] بهره گرفتهاند<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱/۵۳۷؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۱/۳۳.</ref>؛ به این بیان که [[جهان طبیعت]] دارای [[نظم]] معینی است و هر نظمی به [[حکم عقل]]، نیازمند نظمدهندهای [[آگاه]] و تواناست که آن را پدیدآورده است. پس جهان طبیعت ناظمی آگاه و توانا دارد و آن [[خدای متعال]] است.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین، ۲۷–۲۸؛ سعیدیمهر، آموزش کلام اسلامی، ۴۴؛ بیاتی، برهان نظم، ۵/۵۴۲.</ref> برهان نظم برخلاف سایر [[براهین]] بر مدار یک موجود سامان نیافتهاست، بلکه با تکیه بر وجود نظمی هدفمند و پویا در [[جهان]] به [[اثبات وجود]] مبدئی یگانه، توانا و [[حکیم]] میپردازد؛ از اینرو [[نظم]] مورد نظر در این [[برهان]]، تنها نظم ناشی از علت فاعلی نیست، بلکه مراد نظمی است که افزون بر ابتنای بر فاعل، ناشی از علت غایی است و برای [[هدف]] و [[غایت]] معینی پدید آمدهاست؛ زیرا صرف وجود فاعل نمیتواند نظم شگفتانگیز هستی را [[تفسیر]] کند، بلکه باید این فاعل دارای [[علم]]، [[شعور]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] باشد و فعل او هدف مشخصی را دنبال کند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۴/۸۶–۸۸؛ بیاتی، برهان نظم، ۵/۵۴۲.</ref> [[امام خمینی]] نیز برای اثبات وجود [[حقتعالی]] از [[برهان نظم]] بهره گرفته، [[معتقد]] است هر کسی از [[نظام]] [[بدیع]] و [[صنعت]] دقیق به [[منظم]] و صنعتگر و در جستجوی پدیدآورنده آن بر میآید و هیچ شکی در [[دل]] او خطور نمیکند که این صنعت عجیب، صنعتگر میخواهد، و قانع نمیشود که نظمی بدون ناظم و صنعتی بدون [[صانع]] باشد<ref> امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۶ و ۱۲۱–۱۲۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۹۶–۱۹۷.</ref>؛ چنانکه از [[اتقان]] [[خلقت]] [[کائنات]] و حسن ترتیب و نظم آنها پی به موجودی منظم که علمش محیط به دقایق و لطایف است، برده میشود.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | ||