فطرت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←معناشناسی
(←پانویس) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
'''فطرت''' به معنای [[خلقت]] بوده و اموری است که همه افراد [[بشر]] در آن مشترکند و مهمترین منبع معرفتشناسی شمرده میشود. فطرت دو نوع است؛ فطرت اصلی که در وجود همه به ودیعت گذاشته شده و فطرت تبعی. [[انسان]] کمال گراست، افزونطلبی و [[حریت]] از دیگر گرایشات [[فطری]] در انسانهاست. | '''فطرت''' به معنای [[خلقت]] بوده و اموری است که همه افراد [[بشر]] در آن مشترکند و مهمترین منبع معرفتشناسی شمرده میشود. فطرت دو نوع است؛ فطرت اصلی که در وجود همه به ودیعت گذاشته شده و فطرت تبعی. [[انسان]] کمال گراست، افزونطلبی و [[حریت]] از دیگر گرایشات [[فطری]] در انسانهاست. | ||
==مقدمه == | |||
بحث از [[فطرت]] از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزههای مختلف [[علوم انسانی]] دارد، بهگونهای که میتوان نظریه فطرت را از اصول [[معارف اسلامی]] خواند. | |||
در [[قرآن کریم]] بر این نکته تأکید شده است که [[انسان]] براساس [[فطرت الهی]] [[خلق]] شده است. [[اندیشمندان اسلامی]] نیز بر اساس بعضی [[احادیث]]، اموری چون: [[توحید]]، [[ولایت]] و [[اسلام]] را از [[امور فطری]] دانستهاند. | |||
[[امام خمینی]] با [[الهام]] گرفتن از سخنان [[محمد علی شاهآبادی]]، در آثار خود از [[حقیقت]] فطرت، نشانههای [[فطریات]]، [[احکام فطرت]] بحث کرده و از طریق [[برهان فطرت]] به [[اثبات]] [[توحید]] [[حق]] پرداخته و کوشیده [[جنود عقل]] را لازمه فطرت مخمور و [[جنود جهل]] را لازمه فطرت محجوبه، معرفی کند. ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و [[فضایل اخلاقی]] و رابطه [[دین]] و فطرت، نوآوریهایی در اینباره داشته است. [[امام]] برای فطرت، آثاری را برمیشمارد و معتقدند فطرت مخمور راه [[چراغ هدایت]] و [[نور]] راه رسیدن به مقصد است و تا زمانی که فطرت اصلی و مخمور انسان باقی است، از دست تصرفات [[شیطان]] در [[امان]] است.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== معنی == | |||
فطرت از ریشه «[[فطر]]» است که به معنای شکافتن، [[آفریدن]]<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۷/۴۱۸؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۴۳۸.</ref> اختراع و [[آفرینش]] ابتدایی و بدون پیشینه<ref>راغب، مفردات، ۶۴۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶.</ref> است و فطرت به معنای [[خلقت]] و سرشتی است که انسان بر آن خلق شده است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶–۵۸؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۵۰–۳۵۱.</ref> فطرت در اصطلاح [[دینی]]، اصل و ریشهای است که هر مولود [[انسانی]] در اول آفرینشِ خود بر آن قرار گرفته و ودیعهای است که [[خدا]] در نهاد همه [[انسانها]] نهاده است و انسان را به سوی [[سعادت]] میکشاند.<ref>صدوق، الاعتقادات، ۳۶–۳۷؛ فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸–۶۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۷۸–۱۲۷۹.</ref> بعضی [[عارفان]] فطرت را نور وجودی میدانند که اشیا با آن ظاهر و از هم متمایز شدهاند.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> بعضی معتقدند که [[فطرت]] کیفیت وجودی [[انسان]] است<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۴.</ref> و از لوازم موجوداتی است که از ویژگی [[ادراک]] برخوردارند.<ref>شاهآبادی، فطرت عشق، ۲۱.</ref> | |||
[[امام خمینی]] واژه فطرت را از دیدگاه اهل لغت، برگرفته از معنای لغوی [[خلقت]] میداند. ایشان احتمال برگرفتن این واژه از «[[فطر]]» به معنای شکافتن را نیز صحیح میداند؛ زیرا خلقت همچون پاره کردن پرده عدم و [[حجاب]] [[غیب]] است.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۷۹.</ref> ایشان مانند استاد خود محمدعلی شاهآبادی، فطرت را به حالت و هیئتی که [[خداوند]] [[خلق]] را بر آن قرار داده و لازمه وجود آنهاست، [[تفسیر]] میکند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> | |||
از واژگان مرتبط با فطرت [[غریزه]] و جِبِلَّت است. غریزه طبیعتی است که شامل [[خیر و شر]] میشود<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۴/۳۸۲؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۳۸۷.</ref> و اعم از انسان و [[حیوان]] است،<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۹۲ و ۱۳/۸۶.</ref> به خلاف فطرت که برخی آن را ویژه انسان میدانند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۶.</ref> این فطرت به سوی خیر [[دعوت]] میکند.<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹–۶۰.</ref> بعضی معتقدند که بُعد [[روحانی]] در انسان، «فطرت» و بعد [[حیوانی]] در او «غریزه» نامیده میشود.<ref>جوادی، ادب فنا، ۵/۴۰۱.</ref> جِبلّت هم به معنای فطرت بوده، همان خلقت، [[سرشت]]،<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۶/۱۳۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۹۷؛ مجلسی، مرآة العقول، ۷/۲۵.</ref> [[طبیعت]] و ذاتی هر شیء<ref>زبیدی، تاج العروس، ۱۴/۹۷.</ref> است.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== معناشناسی == | == معناشناسی == | ||
به [[اعتقاد]] [[اهل]] [[تفسیر]] و لغت چنانکه در صحاح جوهری نیز آمده است، «فطرت» به معنای [[خلقت]] است. مراد از [[فطریات]] أموری است که همه افراد [[بشر]] در آنها مشترک و متفق هستند و هیچ [[عادت]]، [[مذهب]]، محیط و [[اخلاقی]]، تأثیری در اصل وجود آنها نداشته، سبب [[تغییر]] در آنها نشود. اگر در این زمینه اختلافاتی نیز [[مشاهده]] میشود، مربوط به [[اختلاف]] در تعیین مصداق است نه اصل [[امور فطری]]. مراد از [[فطرت الهی]] نیز حالت و هیئتی است که [[خداوند متعال]] [[خلق]] را بر آن قرار داده و این حالت و هیئت از لوازم وجود آنهاست، به گونهای که خمیره آنها بر آن سرشته شده است<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸؛ شرح چهل حدیث، ص۱۸۰.</ref>. خداوند متعال [[انسان]] را دارای فطرتی [[الهی]] و [[توحیدی]] [[آفریده]] است. به گونهای که همه اصول و ارکان [[ایمان]] که عبارت است از [[معرفت]] و [[توحید]] و [[ولایت]] و [[ایمان به رسل]] و کتب الهی، [[معاد]] و [[ملائکه]] از فطریات انسان است. به همین دلیل انسان دارای [[سرشت]] و [[طبیعت]] [[پاک]] است. اگر در برخی از [[انسانها]] [[آلودگی]] یا فسادهایی دیده میشود، در نتیجه تأثیرات ناشی از [[تربیت]] غیرالهی است که مانع [[شکوفایی]] فطرت الهی در او میشود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۱۸۵ - ۱۸۷؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۳.</ref>. | به [[اعتقاد]] [[اهل]] [[تفسیر]] و لغت چنانکه در صحاح جوهری نیز آمده است، «فطرت» به معنای [[خلقت]] است. مراد از [[فطریات]] أموری است که همه افراد [[بشر]] در آنها مشترک و متفق هستند و هیچ [[عادت]]، [[مذهب]]، محیط و [[اخلاقی]]، تأثیری در اصل وجود آنها نداشته، سبب [[تغییر]] در آنها نشود. اگر در این زمینه اختلافاتی نیز [[مشاهده]] میشود، مربوط به [[اختلاف]] در تعیین مصداق است نه اصل [[امور فطری]]. مراد از [[فطرت الهی]] نیز حالت و هیئتی است که [[خداوند متعال]] [[خلق]] را بر آن قرار داده و این حالت و هیئت از لوازم وجود آنهاست، به گونهای که خمیره آنها بر آن سرشته شده است<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸؛ شرح چهل حدیث، ص۱۸۰.</ref>. خداوند متعال [[انسان]] را دارای فطرتی [[الهی]] و [[توحیدی]] [[آفریده]] است. به گونهای که همه اصول و ارکان [[ایمان]] که عبارت است از [[معرفت]] و [[توحید]] و [[ولایت]] و [[ایمان به رسل]] و کتب الهی، [[معاد]] و [[ملائکه]] از فطریات انسان است. به همین دلیل انسان دارای [[سرشت]] و [[طبیعت]] [[پاک]] است. اگر در برخی از [[انسانها]] [[آلودگی]] یا فسادهایی دیده میشود، در نتیجه تأثیرات ناشی از [[تربیت]] غیرالهی است که مانع [[شکوفایی]] فطرت الهی در او میشود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۱۸۵ - ۱۸۷؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۳.</ref>. | ||
== پیشینه == | |||
بحث فطرت از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزههای مختلف [[علوم انسانی]] دارد، به گونهای که میتوان نظریه فطرت را از اصول [[معارف اسلامی]] خواند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۵۱–۴۷۰ و ۱۳/۵۷۹–۵۸۵.</ref> در بعضی [[ادیان الهی]] فطرتهای پَست [[نکوهش]] شدهاند.<ref>کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۷، ۲ و ب۲۲، ۲۹.</ref> در [[قرآن کریم]] بر این نکته تأکید شده است که انسان بر اساس [[فطرت الهی]] خلق شده است {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> در [[کتابهای حدیثی]] نیز به این مسئله توجه شده و ابوابی به آن اختصاص یافته<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲؛ صدوق، التوحید، ۳۲۸–۳۳۱.</ref> و بر این نکته تأکید شده است که هر [[انسانی]] بر [[فطرت الهی]] یا [[توحید]] و [[معرفت به خداوند]]، [[خلق]] شده است.<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲–۱۳.</ref> [[اندیشمندان اسلامی]] نیز بر اساس بعضی [[احادیث]]، اموری چون توحید،<ref>صدوق، التوحید، ۳۲۸–۳۲۹؛ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۰–۶۱.</ref> [[ولایت]]<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۴۵.</ref> و [[اسلام]]<ref>فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸.</ref> را [[امور فطری]] دانستهاند. | |||
[[فیلسوفان]] از [[فطرت]] در بُعد [[ادراکات فطری]] [[سخن]] گفتهاند<ref>فارابی، المنطقیات، ۱/۱۵۹.</ref> و از [[معرفت]] فطریِ خداوندی با عنوان یکی از راههای [[شناخت حق]] بحث کردهاند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۲۶۴–۲۶۶؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۵۹.</ref> [[ملاصدرا]] [[فطرت انسان]] را از عالم [[قدس]] و [[طهارت]] دانسته<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۳۶.</ref> که حقیقت طلب،<ref>ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۳۰۲.</ref> طاعتگرا و معصیتستیز<ref>ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۱۸۱–۱۸۳؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۴۰۶–۴۰۷.</ref> است. | |||
در [[عرفان]] نیز از مسئله فطرت بحث شده است. [[ابنعربی]] را میتوان از نخستین کسانی دانست که فصل مستقلی را به چیستی فطرت اختصاص داده است.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> بعدها نیز شارحان کتابهای ابنعربی [[تفسیر عرفانی]] فطرت را دنبال کردند.<ref>قیصری، رسائل، ۶۵۱ و ۷۱۱.</ref> در دوران معاصر، [[محمد علی شاهآبادی]] در آثار خود به صورت مفصل و منسجم از فطرت بحث کرده است. ایشان با [[تمسک]] به اقتضائات [[فطرت انسانی]] به [[اثبات]] مبدأ، [[نبوت]]، [[امامت عامه]] و [[معاد]] پرداخته و استدلالهای بدیعی ارائه کرده است.<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۲۳۳.</ref> | |||
[[امام خمینی]] با [[الهام]] گرفتن از سخنان شاهآبادی، در آثار خود از [[حقیقت]] فطرت، نشانههای [[فطریات]]، [[احکام فطرت]] و ویژگیهای آن بحث کرده<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۷.</ref> و از طریق [[برهان فطرت]] به اثبات توحید [[حق]] پرداخته<ref>امام خمینی، مجموعة الرسائل، ۱۸۵.</ref> و کوشیده [[جنود عقل]] را لازمه «فطرت مخموره» و [[جنود جهل]] را لازمه «فطرت محجوبه» معرفی کند.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰، ۹۸ و ۱۶۴.</ref> ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و [[فضایل اخلاقی]] و رابطه [[دین]] و فطرت، نوآوریهایی دراینباره داشته است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰، ۵۳–۵۵ و ۳/۴۸۰–۴۸۱؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۳؛ ۱۸/۴۴۳ و ۲۰/۴۳۹–۴۴۰؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۸۵–۸۹؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۸ و ۹۱.</ref>.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== ماهیت و ویژگیهای [[فطرت]] == | |||
برخی از [[اندیشمندان]]، اصطلاح فطرت را دربارهٔ [[حیوان]] به کار بردهاند،<ref>آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ۲۲۷.</ref> بلکه بعضی آن را مشترک میان همه موجودات میدانند<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۴۵.</ref>؛ اما برخی با قراردادن فطرت در مقابل [[غریزه]] و [[طبیعت]]، آن را ویژه [[انسان]] دانستهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۳–۴۶۶.</ref> به [[باور]] برخی [[اندیشمندان اسلامی]]، فطرت نوری است که [[ظلمت]] ممکنات را از میان میبرد<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> و [[قوه]] و استعدادی است که سبب رسیدن انسان به [[درجات عالی]] و [[سعادت]] است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۴/۲۷۸.</ref> بعضی فطرت را در انسان، نوعی [[خلقت]] غیرقابل [[تغییر]] دانستهاند که موجب [[هدایت تکوینی]] [[انسان]] میشود.<ref>طباطبایی، المیزان، ۷/۲۴۸.</ref> | |||
[[امام خمینی]] بر این [[اعتقاد]] است که انسان در آغاز خلقت، خالی از هر گونه کمال و [[نور]] فعلی و عاری از هر گونه فعلیت در [[شقاوت]] و سعادت است و چیزی جز [[استعداد]] و قابلیت محض نیست. این استعداد و [[لیاقت]]، نوری ذاتی است که امکان دستیابی به هر مقامی را برای او فراهم میسازد و منظور از سرشته شدن انسان به [[فطرت الهی]]، چیزی جز همین استعداد محض نیست.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۲۷۲ و ۳۲۳.</ref> ایشان این استعداد ذاتی [[بشر]] را متمایل به خیر و [[نیکی]] میداند؛ اما انسان، خود گاهی این استعداد را [[منحرف]] میکند.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.</ref> | |||
بنابر نظر امام خمینی [[قلب]] مرکز فطرت است و این فطرت و استعداد دو وجهه دارد: یکی وجههای به [[عالم غیب]] و [[روحانیت]] و دیگری وجههای به [[عالم شهادت]] و طبیعت.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۸.</ref> طبق بعضی [[آیات]] {{متن قرآن|فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ}}<ref>«جای او، آتش است» سوره قارعة، آیه ۹.</ref> دلیل توجه به عالم شهادت و طبیعت این است که [[تولد]] [[انسان]] در عالم دنیاست و هرچه در [[عالم طبیعت]] [[رشد]] و نمو کند، [[احکام]] [[طبیعت]] بر آن بیشتر چیره میشود؛ در عین حال [[فطرت انسان]] متوجه [[عالم غیب]] و [[روحانیت]] نیز است؛ زیرا انسان با [[قدرت]] [[حقتعالی]] و به احسن تقویم سرشته شده است.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۸.</ref> این [[فطرت]] به همراه نوعی توجه به [[کمال مطلق]] است که به [[علم مطلق]]، قدرت مطلق، [[حیات]] مطلق و [[اراده]] مطلق منشعب میشود؛ ولی مشغول شدن به کثرت، حجابی میشود که انسان را از تشخیص آن بازمیدارد.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰.</ref> [[احکام فطرت]] نیز مطابق با [[احکام]] [[عقل]] است که انسان را به [[سعادت]] میرساند <ref>طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۷۷–۲۷۸.</ref>؛ اگرچه انسان در آغاز فطرت از [[ادراکات]] و [[علوم]] خالی است و با قوای خود بهتدریج به آن دست مییابد.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۴.</ref> | |||
ویژگی دیگر این است که [[معرفت]] و بینشِ [[فطری]]، همگانی و فراگیر است؛ چنانکه طبق بعضی [[آیات]] {{متن قرآن|وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا}}<ref>«و چون در دریا گزند به شما رسد آنان که (اکنون به پرستش) میخوانید ناپدید میشوند جز خداوند اما چون شما را تا خشکی رساند رو میگردانید و آدمی، ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۶۷.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ}}<ref>«و هر نعمتی دارید از خداوند است سپس هنگامی که گزندی به شما میرسد به (درگاه) او لابه میکنید» سوره نحل، آیه ۵۳.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ}}<ref>«و چون موجی سایهبانآسا آنان را فراگیرد خداوند را در حالی که دین (خود) را برای وی ناب داشتهاند میخوانند امّا همین که آنان را رهانید و به خشکی رسانید آنگاه (تنها) برخی از ایشان میانهرو هستند و نشانههای ما را جز هر فریبکار ناسپاس انکار نمیکند» سوره لقمان، آیه ۳۲.</ref> و [[روایات]]<ref>فیض کاشانی، الوافی، ۱/۴۷۷.</ref> [[کافران]] نیز هنگام گرفتاریهای سخت و تنگناها مانند [[غرق]] کشتی، [[امید]] به نجاتدهندهای پیدا میکنند که همان حقتعالی است. همچنین فطرت در انسان تحمیلی نیست و از امور [[بدیهی]] است، مانند [[حقیقتجویی]]، [[گرایش به خیر]]، [[فضیلت]]، [[جمال]]، [[زیبایی]]، [[عشق]] و [[پرستش]].<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۹۲–۵۰۲؛ جوادی، فطرت در قرآن، ۲۶.</ref> | |||
برخی دیگر بر این عقیدهاند که [[نفس انسان]] با وجود فطرتی که داراست، از آثار [[فرشتگان]]، [[شیاطین]]، چهارپایان و درندگان، به صورت مساوی اثر میپذیرد، اما وقتی بعضی از این آثار در آن [[قوی]] و [[راسخ]] شد، مانع از تأثیر آثار دیگر میشود؛ چنانکه اگر [[صفات]] [[شیطانی]] یا درندگان در آن قوی شد، این مانع آثار [[ملکوتی]] و رحمانی میگردد.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۳۰۹.</ref> | |||
[[امام خمینی]] نیز ویژگیهایی برای فطرت برمیشمارد؛ ازجمله: | |||
# احکام فطرت از لوازم وجود و اصل [[طینت]] و [[خلقت]] است که همه افراد از عالم و [[جاهل]]، [[بدوی]] و [[متمدن]] و [[اهل]] [[مذاهب]] گوناگون در آن [[اختلاف]] ندارند و به [[اختلاف]] [[سرزمینها]] و [[رسوم]] و آرا، در آن اختلافی پیدا نمیشود.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> به [[اعتقاد]] ایشان [[آیه]] {{متن قرآن|لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> اشاره به این نکته دارد که چیزی این [[فطرت]] را [[تغییر]] نمیدهد. | |||
# [[احکام فطرت]] از [[احکام]] [[بدیهی]] نیز بدیهیتر است؛ زیرا در بعضی احکام بدیهی نیز اختلاف میشود، بر خلاف احکام [[فطری]] که مورد اختلاف نیست.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۱.</ref> [[امام خمینی]] این ویژگی را یکی از راههای [[شناخت]] [[امور فطری]] میشمارد.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۱.</ref> | |||
# [[فطرت انسان]] گاهی محجوب واقع میشود؛ بعضی بر این عقیدهاند که فطرت حتی در صورتی که محجوب شود، [[شر]] نیست و [[دعوت]] به [[شر]] نمیکند و تنها [[گرایش]] آن، محجوب واقع میشود.<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.</ref> امام خمینی بر این [[عقیده]] است که فطرت اصلی فطرتی مخموره است که متصف به [[خیریت]] میشود<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۲–۳۳.</ref> و همه شروری که در این عالم از [[انسان]] صادر میشود، ناشی از محجوبشدن فطرت است که در نتیجه، فطرت، [[شرّ]] بالعرض پیدا کرده، شریر میشود.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۸۲.</ref> فطرت مخموره انسان امری [[نورانی]] است که مربوط به عالم [[نور]]، [[طهارت]] و [[قدس]] است و با آن مناسبت ذاتی دارد و در کسب [[معارف حقه]] نقش دارد. همچنین سرشتهشدن فطرت به دست [[قدرت]] [[جمال و جلال الهی]] و [[نزول]] آن از عالم طهارت و قدس، دلیل بر [[نورانیت]] فطرت است.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۴.</ref> | |||
# فطرت اصلی متوجه [[عالم غیب]] است؛ زیرا فطرت حقطلب و [[عاشق]] [[حق]] است، با [[حقایق]] مناسبت ذاتی دارد و با [[عقاید]] [[باطل]] بیتناسب است؛ پس انسان تا بر فطرت اصلیه خود باقی است، همچون آینهای است که نقشهای عالم غیب (معارف حقه) در آن نقش میبندد و امور [[باطل]] و [[کذب]] را که از عالم [[ظلمت]] است، نمیپذیرد.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۶.</ref> امام خمینی همانند استاد خود شاهآبادی<ref>شاهآبادی، فطرت عشق، ۹۵.</ref> بر این [[باور]] است که در [[انسان]] دو [[فطرت]] وجود دارد: [[فطرت عشق به کمال]] و فطرت [[تنفر]] از [[نقص]].<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۹.</ref>.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== اقسام فطرت == | |||
فطرت در انسان دارای حقیقتی واحد است<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.</ref>؛ ولی به جهت احوالی که بر آن عارض میشود، چند قِسم میشود. برخی فطرت را به فطرت ذکیه و فطرت مطموسه تقسیم کردهاند. فطرت ذکیه فطرتی است که از راه نظر در معقولات، بر [[حقایق]] اطلاع مییابد و فطرت مطموسه فطرتی است که تنها از راه [[وحی]] و [[غیب]] از حقایق [[آگاه]] میشود و از خود چیزی ندارد و [[نور]] خود را تنها از [[ایمان]] و غیب میگیرد.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۹۹.</ref> | |||
[[امام خمینی]] فطرت را به دو قسم مخموره و محجوبه و فطرت مخموره را به دو قسم اصلی و تبعی تقسیم میکند: | |||
# فطرت مخموره: کشش ذاتی انسان به سوی خیر است تا آنگاه که محکوم [[احکام]] [[طبیعت]] نشده باشد و وجهه [[روحانیت]] آن باقی باشد. فطرت مخموره اصلی فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و [[سعادت]] است و فطرت مخموره تبعی فطرت تنفر از نقص و [[انزجار]] از [[شر]] و [[شقاوت]] است.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۷.</ref> فطرت مخموره تبعی، بالعرض در انسان نهاده شده است. این دو فطرت مخموره وسیله [[سلوک]] و بُراق (مرکب [[معراج]]) [[سیر]] انسان و نردبان [[عروج]] او به سوی [[کمال مطلق]] است.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.</ref> | |||
# فطرت محجوبه: فطرتی است که متوجه به طبیعت شده، از عالم اصلی خود محجوب است که در این صورت با حجابهای [[دنیوی]] پنهان خواهد شد.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷.</ref> | |||
به [[اعتقاد]] امام خمینی فطرت مخموره و فطرت محجوبه دارای اقتضای متفاوت و متضادیاند. فطرت مخموره با [[نورانیت]] خود، [[آمادگی]] کسب [[معارف]] [[حق]] را دارد و مبدأ بروز [[خیرات]] و نیکیهاست؛ اما [[فطرت]] محجوبه که به سبب تأثیر از [[احکام]] [[طبیعت]]، ظلمانی شده، مبدأ همه [[شرور]] و بدبختیهاست.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۷ و ۸۳.</ref> این فطرت با [[عوالم]] [[نورانی]] تناسبی ندارد و [[حقایق]] و [[معارف الهیه]] در ذائقه او تلخ و بر گوش او سنگین و ناگوارست.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.</ref>.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== عوامل [[احتجاب]] فطرت == | |||
برخی از عرفا عوامل متعددی برای احتجاب فطرت ذکر کردهاند، ازجمله: | |||
# توجه به [[عالم طبیعت]]<ref>کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات، ۵۲۷؛ قیصری، رسائل، ۶۵۱ و ۷۱۱–۷۱۲.</ref>؛ | |||
# [[غلظت]] طبیعت و کدورت جوهره نطفه؛ | |||
# کیفیت ورود در صلب پدر و مادر که همراه با [[عصیان]] باشد؛ | |||
# محجوب بودن پدر و مادر؛ | |||
# نامناسب بودن کیفیت ورود به [[ارحام]]؛ | |||
# [[تغذیه]] از [[محرمات]] در رحم؛ | |||
# رضاع و شیرخوارگی از [[حرام]]؛ | |||
# محجوب بودن شخص شیردهنده؛ | |||
# [[تربیت]] و [[عادات]] به امور [[قبیح]]؛ | |||
# [[همنشینی]] با [[اهل]] [[حجاب]].<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۷۰–۷۱.</ref> | |||
[[امام خمینی]] نیز عواملی را برای احتجاب فطرت ذکر میکند: | |||
# عالم طبیعت: از آنجاکه [[انسان]] در نشئه [[دنیا]] [[رشد]] میکند، فطرت و [[روحانیت]] او در حجاب [[عالم دنیا]] وارد میشود و هر چه در عالم طبیعت[[رشد]] کند، [[احکام]] طبیعت بیشتر بر او چیره میشود و زمانی که به مرتبه [[طفولیت]] میرسد، با سه [[قوه شیطنت]]، [[غضب]] و [[شهوت]] همراه میشود و هرچه از جهت [[حیوانی]] رشد کند، این قوا در او کامل میشوند تا آنجاکه انسان از «احسن تقویم» به حد «[[اسفل]] سافلین» کشیده میشود<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۸.</ref>؛ | |||
# توجه به کثرات: با [[اشتغال]] و توجه به کثرات [[عالم ملک]]، وجهه [[باطن]] انسان از عالم روحانیت و [[ملکوت]] منصرف گشته، متوجه عالم [[ظلمات]] و اوهام [[دروغین]] میشود<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.</ref>؛ | |||
# علاقهمندی به دنیا: هرچه این علاقهمندی بیشتر گردد، پرده و حجاب [[قلب]] ضخیمتر میشود تا جایی که فطرت بهکلی خاموش میشود.<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۰۱–۲۰۲.</ref>.<ref>محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد، فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== [[امور فطری]] == | |||
در برخی [[روایات]] عناوینی همچون [[دین حنیف]]، [[دین اسلام]]،<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲.</ref> [[شناخت]] [[خالق]]<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۹.</ref> و [[شهادت به توحید]] و کلمه [[لا اله الا الله]]،<ref>حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ۸۹.</ref> امور فطری شمرده شدهاند. همچنین بعضی از [[احکام]]، مانند رعایت [[عدالت]]، [[نیکی به والدین]]، [[امانتداری]]<ref>مفضل، توحید المفضل، ۸۱.</ref> و رعایت [[نظافت]]<ref>صدوق، الخصال، ۱/۳۱۰.</ref> نیز ازجمله امور فطری معرفی شدهاند. [[عالمان]] [[اخلاق]] نیز اموری همچون [[تصدیق]] به وجود [[باریتعالی]]<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۲۱۱.</ref> و [[محبت]] به [[جمال]] و کمال و محبت به خویشتن <ref>نراقی، معراج السعاده، ۷۱۵.</ref> را از امور فطری میدانند. بسیاری از [[اندیشمندان اسلامی]] اموری چون [[اصل دین]] را از امور فطری برشمردهاند<ref>زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ۳/۴۷۹؛ طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ۳/۲۶۶؛ طباطبایی، المیزان، ۱۶/۱۸۷.</ref>؛ زیرا سنخ وجودِ [[انسان]] نشان میدهد نیاز به [[دین]]، نیاز [[فطری]] انسان است<ref>طباطبایی، المیزان، ۱/۳۸۹.</ref>؛ به همین دلیل در [[قرآن کریم]] واژه [[فطرت]] به معنای «دین» آمده است {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> و در روایات نیز دین اسلام که شامل [[اعتقادات]]، [[احکام]] و [[اخلاق]] میشود، امری فطری قلمداد شده است.<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲–۱۳.</ref> | |||
[[امام خمینی]] نیز به بخشی از [[فطریات]] اشاره کرده است؛ ازجمله: | |||
# [[دین]]: بسیاری از [[مفسران]]<ref>ابنعربی، تفسیر، ۲/۱۴۰–۱۴۱؛ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۷/۴۵۰–۴۵۱.</ref> «فطرة [[الله]]» را در [[قرآن]] {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> به معنای دین دانستهاند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> برخی روایات نیز فطرت را به [[توحید]] [[تفسیر]] کردهاند.<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲؛ صدوق، الاعتقادات، ۳۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۸.</ref> امام خمینی [[معتقد]] است میان این دو معنا تعارضی وجود ندارد و این تفسیر یا بیان مصداق یا تفسیر به اشرفِ اجزای دین است؛ زیرا فطرت اختصاص به توحید ندارد، بلکه جمیع [[معارف]] حقهای است که [[خداوند]] در فطرت [[بندگان]] قرار داده است.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> | |||
# [[عشق به کمال]] مطلق: فطرت (مخموره) [[انسان]] را بهطور جبلّی به سوی خداوند که کامل مطلق است، فرا میخواند. [[امام خمینی]] با استناد به بعضی [[آیات]]<ref>انعام، ۷۹.</ref> [[عشق]] به [[جمال]] مطلق، [[علم مطلق]]، [[قدرت]] مطلق و [[اراده]] مطلق را همگی از شعبهها و شاخههای همین [[عشق به کمال]] میداند.<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۸؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰–۸۲.</ref> | |||
# [[حب]] به [[عدل]] و [[خضوع]]: این دو حب از [[فطرت]] اصلی ناشی میشوند. در مقابل آن، [[بغض]] به [[ظلم]] و عدم [[پیروی]] از ظلم، از فطرت تبعی نشئت میگیرد.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۱۳.</ref> | |||
# [[فروتنی]] در برابر شخص بزرگ: [[انسان]] به حسب فطرت اصلی و غیر محجوبه، در برابر [[حقتعالی]] به صورت بالذات و در برابر مظاهر جلال و جمال او بالعرض، [[متواضع]] است.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۳۵۳–۳۵۴.</ref> | |||
# [[حقطلبی]] و [[حقجویی]]: همه [[انسانها]]، موجودات و ذرات [[کائنات]] از پایینترین مرتبه تا بالاترین مرتبه [[غیب]] اعیان ثابته، حقطلب و حقجویند.<ref>امام خمینی، سرّ الصلاة، ۹۱.</ref> | |||
# [[آزادیخواهی]]: [[فطرت آزادیخواهی]] از فطرتهای الهیه است که جمیع [[بشر]] بر آن مفطورند.<ref>امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۸.</ref> | |||
# وجود [[روز قیامت]]: انسان به حسب فطرت خود [[عاشق]] [[راحتی]]، بقای ابد، [[آزادی]]<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱.</ref> و [[نفوذ]] اراده<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۷.</ref> است که در [[زندگی دنیا]] به دست نمیآید و این دلیل فطریبودن وجود [[روز رستاخیز]] و [[ایمان]] به آن است؛ زیرا عشق فعلی و عاشق فعلی، [[معشوق]] فعلی میخواهد.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۶–۱۸۷؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱–۱۰۳.</ref> | |||
# [[خیر و شر]]: [[خیر]]، فطرت مخموره و [[شر]]، فطرت محجوبه است.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶.</ref> اگر فطرت محکوم به [[احکام]] [[طبیعت]] نشد، [[نورانیت]] و [[روحانیت]] آن باقی میماند و اگر متوجه طبیعت شد، منشأ همه [[شقاوتها]] و بدبختیهاست.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۷.</ref> | |||
# [[ایمان]]: اصول و ارکان ایمان که [[معرفت]]، [[توحید]] و [[ولایت]] است و [[ایمان به معاد]] و [[فرشتگان]] و کتابهای [[الهی]]، همه ازجمله [[فطریات]] به حساب میآیند که در این میان معرفت و [[توحید]] از فطریات اصلی محسوب میشوند.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۹۸.</ref> | |||
# [[احکام اسلام]]: [[آیات الهی]] و دستورهای [[انبیا]]{{ع}} و [[اولیا]]{{ع}} طبق [[فطرت انسانی]] بنا نهاده شدهاند<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۹.</ref> و انبیا{{ع}} آمدهاند تا [[فطرت]] را از [[اشتباه]] در تطبیق [[نجات]] دهند؛ زیرا اگرچه [[ادراک]] و حقجوییِ فطرت [[مطابق واقع]] است، اما ممکن است [[انسان]] در تطبیق آن کمال، [[خطا]] کند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۳۹.</ref>.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== [[اثبات]] [[معارف الهی]] از [[راه فطرت]] == | |||
[[اندیشمندان اسلامی]] [[معارف]] و [[حقایق]] مختلفی را از راه فطرت اثبات میکنند؛ ازجمله: | |||
=== اثبات [[کمال مطلق]] و مبدأ [[الهی]] === | |||
همانگونه که [[قرآن]] خاطرنشان کرده {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ}}<ref>«اوست که شما را در خشکی و دریا میگرداند تا چون در کشتیها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتیها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شدهاند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ}}<ref>«و چون آدمی را بلایی رسد پروردگارش را با بازگشت به سوی او میخواند سپس چون (خداوند) نعمتی از خویش بدو بخشد آنچه را پیشتر از درگاه او فرا میخواند، از یاد میبرد و برای خداوند همانندهایی برمیسازد تا (دیگران را هم) از راه او گمراه گرداند؛ بگو: چند روزی» سوره زمر، آیه ۸.</ref> [[انسان]] هنگام [[سختیها]] و حوادث ناگوار به حسب فطرت خود به نجاتدهندهای [[امید]] میبندد که توانای مطلق است. پس این امیددهنده در فطرت همه [[انسانها]] هست و باید چنین امیددهندهای وجود داشته باشد<ref>ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۲۲–۲۳.</ref>؛ همچنانکه [[محبت]] به کمال مطلق در همه انسانها موجود است؛ پس [[محبوب]] که کمال مطلق است باید وجود داشته باشد؛ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها بالقوه یا بالفعل موجود باشد، دیگری نیز باید موجود باشد.<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۲۹۰.</ref> | |||
[[امام خمینی]] با دو روش از طریق فطرت برای اثبات کمال مطلق، [[استدلال]] کرده است: | |||
# فطرت افتقار و نیاز: همه افراد [[بشر]] در این نکته اتفاق دارند که در اصل وجود و [[کمالات]] وجود، نیازمند موجودیاند که خود نیازمند نباشد، بلکه مستقل و تمام و کامل باشد، بلکه این [[حکم]] در تمام موجودات عالم از نبات، [[معدن]]، عناصر، [[جن]] و [[ملائکه]] جاری است<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۲۱۵–۲۱۶.</ref>؛ | |||
# [[عشق]] [[فطری]] انسانها به کمال مطلق: در این طریق، امام خمینی به تبع استاد خود شاهآبادی<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۱۴۰.</ref> تمام سعی و تلاش [[آحاد]] بشر را ناشی از این عشق فطری قلمداد میکند و میل و [[گرایش]] هر یک از آنان به امور مورد علاقهشان را به عشقشان به کمال مطلق برگشت میدهد و با [[تمسک]] به اینکه [[عشق]] فعلی، [[معشوق]] فعلی میخواهد ـ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها موجود باشد، دلیل بر این است که طرف دیگر نیز موجود است ـ وجود [[کمال مطلق]] را [[اثبات]] میکند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۵؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۰۵.</ref> ایشان واژه {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ}} در [[قرآن]] {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> را همان [[عشق به کمال]] مطلقی که [[نقص]]، [[عیب]]، [[جهل]] و عجز ندارد، میداند<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۴؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۹–۸۰.</ref>. | |||
[[امام خمینی]] در عین پذیرش اشتراک همه [[انسانها]] در [[فطرت]] [[شناخت]] کمال مطلق، آنان را در دو امر، مختلف میداند: نخست مدارج و مراتب عشق به کمال و دوم تشخیص مصداق [[واقعی]] کمال مطلق که این هم ناشی از [[احتجاب]] آنان به [[طبیعت]] و کثرت است. به [[اعتقاد]] ایشان [[اختلاف]] محیط و [[فرهنگ]] و [[مذهب]] و مانند آن نیز بر تشخیص متعلق عشق فطرت و مراتب آن تأثیرگذار است.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰–۸۲.</ref>.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
=== اثبات [[توحید]] === | |||
امام خمینی خاطرنشان میکند که با [[برهان]] [[ثابت]] شده است که [[ذات مقدس]] [[حق]]، بسیطالحقیقه است و بسیطالحقیقه باید کمال و [[جمال]] مطلق باشد. همچنین همه موجودات جلوهای از فعل و [[فیض]] اویند و همین معشوق [[حقیقی]] باید واحد [[علی الاطلاق]] نیز باشد، وگرنه از بساطت حقیقی خارج خواهد شد و کمال مطلق نخواهد بود<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۹۹.</ref>؛ بر همین اساس لازم است کمال مطلقی که متعلَّق عشق [[فطری]] است، همه [[صفات کمالیه]] را به نحو اطلاقی دارا باشد. ایشان از این راه وجود کمال مطلق، [[توحید]] او و دارابودن تمام صفات کمالیه را ثابت میکند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۱–۱۸۵.</ref>.<ref>محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد، فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
=== [[اثبات ولایت]] === | |||
امام خمینی [[ولایت]] را نیز بر اساس عشق فطری به کمال مطلق، امری فطری معرفی میکند؛ زیرا [[حقیقت]] [[ولایت]] نزد [[اهل معرفت]]، همان [[فیض منبسط]] است که از همه تعینات و حدود خارج است و در این اصطلاح، وجود مطلق، وجود ظلی است که منطبق بر [[مشیت]] مطلقه و [[حقیقت محمدیه]]{{صل}} و علویه{{ع}} است و از آنجاکه این مرتبه وجودی، ظل و [[سایه]] همان [[کمال مطلق]] است، [[فطرت]] به آن [[عشق]] میورزد.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۹۹–۱۰۰.</ref> ایشان در بیان خود روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} را [[گواه]] میگیرد که در آن، [[امام]]{{ع}} [[آیه فطرت]] {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> را بر [[شهادت]] بر [[وحدانیت خداوند]]، [[رسالت پیامبر]]{{صل}} و [[ولایت امیرمؤمنان]]{{ع}} تطبیق کرده است.<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۴۳–۳۴۴.</ref>.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
=== [[اثبات معاد]] === | |||
[[امام خمینی]] به تبع استاد خود شاهآبادی<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۳۷–۱۴۱.</ref> با [[تمسک]] به فطرتِ جاودانگی طلبی، عشق به [[راحتی]]، [[حریت]] و [[آزادی]]، به اثبات معاد میپردازد و از این راه، با آوردن سه [[برهان]]، [[عقیده]] به [[معاد]] را امری [[فطری]] معرفی میکند. به [[اعتقاد]] ایشان [[فطرت انسان]]، [[عاشق]] [[حیات]] [[جاودانه]] است و از فنا منزجر است و همچنین طالب راحتی و [[آسایش]] مطلق و حریت و آزادی کامل است؛ در حالیکه این امور در [[دنیا]] محقق نمیشوند و دنیا زوالپذیر است و راحتیهای آن همراه [[مشقت]] و [[سختی]] است. نیز آزادی مطلق در عالم امکان راه ندارد؛ علاوه بر اینکه این آزادی با آزادی دیگران [[تعارض]] دارد و دیگران ابا دارند که تحت [[سلطنت]] [[انسان]] واقع شوند. از طرف دیگر عشق فطری انسان به این امور، [[معشوق]] فعلی و [[واقعی]] [[طلب]] میکند؛ زیرا انسان عاشق امور واقعی و غیر محدود است و امور وهمی و خیالی، اموری محدودند؛ بنابراین باید این امور در عالمی غیر از این عالم، محقق باشند.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱–۱۰۳؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۶–۱۸۷.</ref>.<ref>محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد، فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== آثار فطرت == | |||
[[اندیشمندان اسلامی]] [[فطرت الهی]] را که در [[سرشت انسان]] نهادینه شده است؛ ازجمله عوامل درونی [[انسان]] میدانند که او را به سوی [[صلاح]] و [[سعادت]] میکشاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲/۶۰–۶۱ و ۲۳/۵۶۸–۵۶۹.</ref> | |||
[[امام خمینی]] نیز [[فطرت]] مخموره را [[چراغ هدایت]]<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۸.</ref> و نورِ راه رسیدن به مقصد و مقصود میداند که انسان را به جوار [[محبوب]] میرساند.<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.</ref> این متوجه [[روحانیت]] و [[مقام]] اصلی خود است و انسان را به [[کمال مطلق]] و [[نور]] و [[جمال]] و جلال مطلق سوق میدهد و لکن از آنجاکه افراد در بهرهبرداری از این فطرت [[ضعیف]] هستند، [[خداوند]] [[انبیا]]{{ع}} و کتابهای خود را به کمک این فطرت فرستاد تا او را در این مسیر [[یاری]] کنند<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۷–۷۹.</ref>؛ چنانکه تا زمانی که فطرت اصلی و مخموره انسان باقی باشد، [[انسان]] از دست تصرفات [[شیطان]] در [[امان]] است و اموری را که خلاف [[حق]] است، نمیپذیرد و آموزههای انبیا{{ع}} و [[اولیا]]{{ع}} و [[قرآن]] به همانگونه که از [[معدن]] [[وحی]] نازل شده، در [[قلب]] او جلوه میکند و تصرفات شیطان و تخیلات، [[حجاب]] آن نمیگردد.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.</ref> | |||
امام خمینی آثار چندی برای فطرت محجوبه برمیشمارد؛ ازجمله: | |||
# رویآوردن به [[طبیعت]] و محجوب ماندن از عالم روحانیت. این فطرت مبدأ جمیع [[شرور]] و منشأ جمیع [[شقاوت]] و بدبختیهاست<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۷۷.</ref>؛ | |||
# مشغول شدن به عالم ظلمانی و غالبشدن [[سلطان]] [[شهوت]]، [[غضب]] و [[شیطنت]] در انسان که او را از عالم [[روحانی]] منقطع کرده، [[وهم]] و [[خیال]] [[باطل]] را بر او [[حاکم]] میکند.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵–۱۱۶.</ref> در این صورت [[قساوت]] در انسان پیدا میشود<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۳۹۹.</ref> و [[درک]] [[حقایق]] و [[معارف]] بر او ناگوار میشود و نفس در حالت [[جحود]] و [[انکار]] قرار میگیرد؛ به گونهای که هیچ حق و حقیقتی حتی ضروریات را نمیپذیرد<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵–۱۱۶.</ref>؛ | |||
# محروم شدن از [[شفاعت]] شافعان؛ زیرا شفاعت شافعان در صورتی شامل انسان میشود که [[نور]] [[فطرت]] بهکلی خاموش نشود. اگر نور فطرت باقی باشد، با نور [[شفیع]] همراه میگردد و سبب [[نجات]] [[انسان]] میشود<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۶۰۸.</ref>؛ اما اگر فطرت [[توحید]] از دست برود و به جای آن [[شرک]] و [[کفر]] جایگزین گردد، دیگر [[شفاعت]] شافعان نصیب انسان نمیشود و انسان در [[عذاب الهی]] [[جاودانه]] خواهد شد.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹.</ref>.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== رابطه [[اختیار]] و [[آزادی]] با فطرت == | |||
[[اندیشمندان اسلامی]] اختیار در انسان را از اموری میدانند که [[فطرت انسان]] بر آن [[گواهی]] میدهد<ref> طباطبایی، المیزان، ۱۰/۳۷۰.</ref>؛ اما اِعمال این اختیار و آزادی مطلق نیست و اینچنین نیست که انسان در آنچه به [[حکم]] فطرت [[انتخاب]] کرده یا به آن [[معتقد]] شده [[آزاد]] باشد، بلکه آنچه در مسیر [[انسانیت]] است، مجاز و صحیح است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲۶/۳۵۳–۳۵۵.</ref> [[امام خمینی]] معتقد است فطرت انسان بر [[استقامت]] و [[نیکی]] است و [[حب]] به خیر [[سرشت انسانی]] است؛ اما خود انسان سبب [[انحراف]] این [[سرشت]] و گسترش حُجُب میشود.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.</ref> ایشان [[کمالات]] یا [[جنود عقل]] و [[رذایل]] یا [[جنود جهل]] را از فطریاتی میداند که انسان در به فعلیت رساندن آن مختار است؛ زیرا اگر این امور اختیاری نباشد، اتصاف انسان به این صفات [[صدق]] نمیکند؛ چنانکه اگر شخص [[عادل]] در [[عدالت]] خود مجبور باشد، عادل نخواهد بود.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۶۷–۶۸.</ref> ایشان با استناد به [[قرآن]] {{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ}}<ref>«همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید و او پیروز آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۲.</ref> [[اختیار انسان]] را برای بهفعلیت رساندن فطرت میداند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳–۳۲۴.</ref>.<ref>محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد، فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== رابطه فطرت با [[اخلاق]] == | |||
امام خمینی در کتابهای [[اخلاقی]] خود به تحلیل رابطه فطرت با مقولات اخلاقی پرداخته و نوآوریهای مهمی در این زمینه به دست داده است. ایشان در کتاب [[شرح حدیث جنود عقل و جهل]] کوشیده است با عبارات گوناگون، آنچه را در این [[حدیث]] [[جنود عقل]] نامیده شده، لازمه [[فطرت]] مخموره معرفی کند و اضداد و مقابلات آن را ناشی از فطرت محجوبه بداند؛ بر این اساس ایشان [[رضا]] به [[قضای الهی]]، [[رأفت]] و [[رحمت]]، [[شکر]]، [[توکل]]، [[علم]]، [[فهم]]، [[عفت]]، [[رفق]] و [[تواضع]]، [[صمت]]، [[زهد]]، [[تسلیم]] و [[استسلام]] و [[صبر]] را از لوازم فطرت مخموره و اضداد این امور را از لوازم فطرت محجوبه معرفی میکند. ایشان به تحلیل رابطه [[فضایل]] مذکور با [[فطرت انسانی]] میپردازد که از نوآوریهای ایشان در این زمینه بهشمار میرود؛ برای نمونه با سه بیان، عفت را مقتضای فطرت انسانی معرفی میکند: نخست اینکه عفت نقطه [[اعتدال]] میان دو حد [[افراط]] ([[شره]]) و [[تفریط]] ([[خمود]]) است. طبق این بیان، عفت به منزله نوع و «[[عدالت]] در قوا» به منزله جنس آن است. از آنجاکه عدالت در قوا امری [[فطری]] است، نوع تحت آن نیز مقتضای فطرت است. دوم اینکه [[خضوع]] و [[فرمانبری]] از کامل ([[عقل و دین]])، امری فطری است؛ از اینرو عفت که [[فرمانبرداری]] از [[حکم عقل]] در [[شهوات]] است، امری فطری است. سوم اینکه عفت و [[حیا]] از [[فطریات]] تمام انسانهاست؛ چنانکه تهتّک، [[بیحیایی]] و [[فحشا]] بر خلاف فطرت آنان است.<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ۲۷۷–۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | |||
== انواع فطرت == | == انواع فطرت == |