فطرت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - '== معنی ==' به '== معناشناسی =='
(←منابع) |
جز (جایگزینی متن - '== معنی ==' به '== معناشناسی ==') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
[[امام خمینی]] با [[الهام]] گرفتن از سخنان [[محمد علی شاهآبادی]]، در آثار خود از [[حقیقت]] فطرت، نشانههای [[فطریات]]، [[احکام فطرت]] بحث کرده و از طریق [[برهان فطرت]] به [[اثبات]] [[توحید]] [[حق]] پرداخته و کوشیده [[جنود عقل]] را لازمه فطرت مخمور و [[جنود جهل]] را لازمه فطرت محجوبه، معرفی کند. ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و [[فضایل اخلاقی]] و رابطه [[دین]] و فطرت، نوآوریهایی در اینباره داشته است. [[امام]] برای فطرت، آثاری را برمیشمارد و معتقدند فطرت مخمور راه [[چراغ هدایت]] و [[نور]] راه رسیدن به مقصد است و تا زمانی که فطرت اصلی و مخمور انسان باقی است، از دست تصرفات [[شیطان]] در [[امان]] است.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | [[امام خمینی]] با [[الهام]] گرفتن از سخنان [[محمد علی شاهآبادی]]، در آثار خود از [[حقیقت]] فطرت، نشانههای [[فطریات]]، [[احکام فطرت]] بحث کرده و از طریق [[برهان فطرت]] به [[اثبات]] [[توحید]] [[حق]] پرداخته و کوشیده [[جنود عقل]] را لازمه فطرت مخمور و [[جنود جهل]] را لازمه فطرت محجوبه، معرفی کند. ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و [[فضایل اخلاقی]] و رابطه [[دین]] و فطرت، نوآوریهایی در اینباره داشته است. [[امام]] برای فطرت، آثاری را برمیشمارد و معتقدند فطرت مخمور راه [[چراغ هدایت]] و [[نور]] راه رسیدن به مقصد است و تا زمانی که فطرت اصلی و مخمور انسان باقی است، از دست تصرفات [[شیطان]] در [[امان]] است.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | ||
== | == معناشناسی == | ||
فطرت از ریشه «[[فطر]]» است که به معنای شکافتن، [[آفریدن]]<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۷/۴۱۸؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۴۳۸.</ref> اختراع و [[آفرینش]] ابتدایی و بدون پیشینه<ref>راغب، مفردات، ۶۴۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶.</ref> است و فطرت به معنای [[خلقت]] و سرشتی است که انسان بر آن خلق شده است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶–۵۸؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۵۰–۳۵۱.</ref> فطرت در اصطلاح [[دینی]]، اصل و ریشهای است که هر مولود [[انسانی]] در اول آفرینشِ خود بر آن قرار گرفته و ودیعهای است که [[خدا]] در نهاد همه [[انسانها]] نهاده است و انسان را به سوی [[سعادت]] میکشاند.<ref>صدوق، الاعتقادات، ۳۶–۳۷؛ فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸–۶۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۷۸–۱۲۷۹.</ref> بعضی [[عارفان]] فطرت را نور وجودی میدانند که اشیا با آن ظاهر و از هم متمایز شدهاند.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> بعضی معتقدند که [[فطرت]] کیفیت وجودی [[انسان]] است<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۴.</ref> و از لوازم موجوداتی است که از ویژگی [[ادراک]] برخوردارند.<ref>شاهآبادی، فطرت عشق، ۲۱.</ref> | فطرت از ریشه «[[فطر]]» است که به معنای شکافتن، [[آفریدن]]<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۷/۴۱۸؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۴۳۸.</ref> اختراع و [[آفرینش]] ابتدایی و بدون پیشینه<ref>راغب، مفردات، ۶۴۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶.</ref> است و فطرت به معنای [[خلقت]] و سرشتی است که انسان بر آن خلق شده است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶–۵۸؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۵۰–۳۵۱.</ref> فطرت در اصطلاح [[دینی]]، اصل و ریشهای است که هر مولود [[انسانی]] در اول آفرینشِ خود بر آن قرار گرفته و ودیعهای است که [[خدا]] در نهاد همه [[انسانها]] نهاده است و انسان را به سوی [[سعادت]] میکشاند.<ref>صدوق، الاعتقادات، ۳۶–۳۷؛ فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸–۶۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۷۸–۱۲۷۹.</ref> بعضی [[عارفان]] فطرت را نور وجودی میدانند که اشیا با آن ظاهر و از هم متمایز شدهاند.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> بعضی معتقدند که [[فطرت]] کیفیت وجودی [[انسان]] است<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۴.</ref> و از لوازم موجوداتی است که از ویژگی [[ادراک]] برخوردارند.<ref>شاهآبادی، فطرت عشق، ۲۱.</ref> | ||