پرش به محتوا

محمد بن ابی‌بکر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۶۲۹: خط ۶۲۹:


[[عبدالله بن عباس]] نیز برای عرض [[تسلیت]] از [[بصره]] به [[کوفه]] آمد و حضرت را به [[مرگ]] محمد بن ابی بکر تسلیت گفت<ref>ثقفی، الغارات، ص۱۹۷-۱۹۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 279 - 281.</ref>
[[عبدالله بن عباس]] نیز برای عرض [[تسلیت]] از [[بصره]] به [[کوفه]] آمد و حضرت را به [[مرگ]] محمد بن ابی بکر تسلیت گفت<ref>ثقفی، الغارات، ص۱۹۷-۱۹۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 279 - 281.</ref>
==[[اسماء]] در سوگ فرزند==
[[اسماء دختر عمیس خثعمیه]] مادر [[محمد بن ابی بکر]] بود. وی پس از [[آگاهی]] از [[شهادت]] محمد به شدت ناراحت شد، [[ناراحتی]] خود را پنهان داشت و به [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} [[پناه]] برد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۸۹.</ref>.
[[اسماء دختر عمیس]] زنی بزرگوار بود که همراه همسرش [[جعفر بن ابی طالب]] از [[مکه]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد و در حبشه دارای سه فرزند به نام‌های «محمد»، «عبدالله» و «عون» گردید. وی همراه با جعفر (در [[سال هفتم هجرت]]) از حبشه<ref>ر.ک: بحار الأنوار، ج۲۱، ص۶۳. بنابراین اسماء در هنگام عروسی فاطمه زهراء در مدینه نبوده است که برخی حکایتی را به وی نسبت می‌دهند (بحار الأنوار، ج۴۳، ص۱۲۲، ۱۳۲، ۱۳۳) و برابر نقل علامه مجلسی اسماء دختر یزید بن سکن انصاری در عروسی فاطمه حضور داشته (بحار الأنوار، ج۴۳، ص۱۳۴)، در این صورت داستان وصیت خدیجه به اسماء دختر عمیس صحیح نخواهد بود؛ ولی بنابر نقل ابن اثیر (اسد الغابه، ج۸، ص۱۸) دختر یزید از انصار بوده و امکان ملاقات وی با خدیجه بعید است.</ref> به [[مدینه]] آمد. بعد از شهادت جعفر در [[جنگ مؤته]]، با [[ابوبکر]] [[ازدواج]] کرد و [[خداوند]] محمد بن ابی بکر را به او داد. پس از [[مرگ ابوبکر]]، [[حضرت علی]]{{ع}} با اسماء ازدواج کرد و ثمره این ازدواج [[یحیی بن علی]]<ref>قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۶۶۳.</ref> بود.
بنابراین محمد بن ابی بکر در [[مکتب]] علی{{ع}} پرورش یافته و در [[خانه]] وی [[تربیت]] و بزرگ شده است. از این روست که علی{{ع}} در سخنانی که درباره محمد بن ابی بکر دارد گاهی از وی به عنوان فرزند [[برادر]] و زمانی فرزند [[همسر]] و در موردی از وی به منزله فرزند خود یاد می‌کند و ضمن [[تجلیل]] از او، بر شهادتش [[تأسف]] می‌خورد.
درباره [[مقام]] و موقعیت اسماء همین اندازه کافی است که [[امام باقر]]{{ع}} او را جزو [[زنان]] [[بهشتی]] معرفی کرده است<ref>موسی بن جعفر{{ع}} می‌فرماید: [[ام سلمه]] به [[پیامبر]]{{صل}} عرض کرد؛ پدر و مادرم فدایت گردد، زنی است که دارای دو شوهر بوده. همه میمیرند و داخل [[بهشت]] می‌گردند، این [[زن]] [[همسر]] کدام یک از آنهاست؟ حضرت فرمود: [[زن]] خوش اخلاق‌ترین آنها را [[انتخاب]] می‌کند و آن را که نسبت به خانواده‌اش [[نیکی]] کرده، ای [[ام سلمه]]، [[حسن خلق]] [[خیر]] [[دنیا]] و [[آخرت]] به همراه دارد. ([[بحار الأنوار]]، ج۸، ص۱۱۹).
[[راوی]] از [[امام صادق]]{{ع}} سؤال می‌کند: فدایت شوم مرا خبر ده از مرد مؤمنی که همسر مؤمنه‌ای دارد و هر دو وارد بهشت می‌شوند. آیا در آنجا می‌‌توانند با یکدیگر [[ازدواج]] کنند؟ حضرت فرمود: ای [[ابو محمد]]! [[حکم خدا]] همیشه عادلانه است اگر آن مرد با فضیلت‌تر باشد، [[حق]] انتخاب دارد؛ اگر همسرش را انتخاب کرد، او جزو زنانش خواهد بود و اگر آن زن با فضیلت‌تر باشد وی [[حق]] انتخاب دارد؛ و اگر شوهرش را انتخاب کرد او شوهرش خواهد بود. (مهم این است که هر دو به بهشت بروند). بحار الأنوار، ج۸، ص۱۰۵.</ref>.
[[ابوبصیر]] می‌گوید: از [[امام باقر]]{{ع}} شنیدم که فرمود: [[خداوند]] [[رحمت]] کند [[خواهران]] [[بهشتی]] را.
سپس آنها را چنین معرفی کرد:
#[[اسماء دختر عمیس خثعمیه]]، همسر [[جعفر بن ابی طالب]].
#[[سلمی دختر عمیس خثعمیه]] همسر حمزه - این دو [[خواهر]] بودند- و [[پنج تن]] دیگر از [[بنی هلال]] هستند آنها عبارتند از
##[[میمونه دختر حارث]] [[همسر پیامبر اکرم]]{{صل}}.
##[[ام الفضل]] [[همسر عباس]] که نامش «هند» بود.
##«عُمَیصاء»، مادر [[خالد بن ولید]].
##«عِزّه» که در ثقیف و همسر حجاج بود.
##«حمیده» که [[فرزندی]] نداشت<ref>صدوق، خصال، ص۳۶۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 281 - 282.</ref>
==سخنی دیگر از علی{{ع}} درباره محمدبن ابی بکر==
چون علی{{ع}} در [[مرگ]] محمد بسیار [[بی‌تابی]] می‌کرد، به وی گفتند: ای [[امیرالمؤمنین]] سخت بر محمد بی‌تابی می‌کنی؟ فرمود: چرا نکنم؟ او دست پرورده من بود، [[برادر]] پسرانم بود، من پدر او بودم و او را آماده کردم که برایم پسری باشد و فرمود:
[[خدا]] [[رحمت]] کند محمد را، [[جوانی]] نورس بود. به خدا [[سوگند]] که میخواستم مرقال [[هاشم بن عتبة بن ابی وقاص]]<ref>هاشم مردی کاردان و با تجربه بود و از خواص یاران آن حضرت، که در صفین به شهادت رسید.</ref> را [[والی مصر]] کنم. به خدا اگر او والی مصر بود، میدان را برای [[عمرو عاص]] و یارانش باز نمی‌گذاشت و کشته نمی‌شد جز این که شمشیرش در دستش بود، بدون [[نکوهش]] [[محمد بن ابی بکر]]؛ زیرا وی [[کوشش]] خود را کرد و به سرانجام خود رسید<ref>{{متن حدیث|رَحِمَ اللَّهُ مُحَمَّداً كَانَ غُلَاماً حَدَثاً أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَرَدْتُ أَنْ أُوَلِّيَ الْمِرْقَالَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ مِصْرَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّهُ وَلِيَهَا لَمَا خَلَّى لَعَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَ أَعْوَانِهِ الْعَرْصَةَ وَ لَمَا قُتِلَ إِلَّا وَ سَيْفُهُ فِي يَدِهِ بِلَا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ» فَلَقَدْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ قَضَى مَا عَلَيْهِ}}ثقفی، الغارات، ص۱۹۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۹۳؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۶۶؛ نهج البلاغه، خطبه ۶۷، فیض الاسلام، ص۱۶۲.</ref>.
محمد بن ابی بکر با این که جوانی انقلابی و [[متدین]] و [[معتقد]] به [[ولایت علی]]{{ع}} بود، نسبت به [[جنگ]] و امور نظامی [[تجربه]] کافی نداشت، زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} او را به [[مصر]] فرستاد در آنجا [[جنگی]] نبود، بلکه جنگاوران برای [[نبرد]] با [[معاویه]] از سراسر [[کشور اسلامی]] به [[صفین]] فراخوانده شده بودند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 282 - 283.</ref>
==[[فتنه]] ایجاد [[تفرقه]] توسط معاویه و [[نامه]] حضرت==
بعد از [[پیروزی]] معاویه در مصر و حضور [[عبدالله بن عباس]] در [[کوفه]] برای عرض [[تسلیت]] به علی{{ع}}، وی نقشه ریخت که [[بصره]] را نیز مانند مصر [[تصرف]] کند. از این روی [[عبدالله بن عامر حضرمی]] را به بصره اعزام کرد. وی با این که در آغاز موفقیت‌هایی داشت، با اعزام نیروی کمکی اندکی از کوفه مغلوب و کشته شد و [[عبد الله بن عباس]] به بصره برگشت<ref>ر.ک: الغارات، ص۲۵۵؛ سیمای کارگزاران، ج۲، کارگزاران بصره.</ref>. بعد از [[شهادت]] محمد و کوتاهی [[مردم]] در [[حمایت]] از علی{{ع}} [[معاویه]] حملات خود را علیه مرزهای [[حکومت]] حضرت آغاز کرد و در میان [[مردم]] این تردید را به وجود آوردند که علی{{ع}} نسبت به خلفای سابق نظر موافقی ندارد. از این روی از آن حضرت در این باره سؤال کردند و حضرت با این که از طرح سؤال ناراحت بود، نامه‌ای در این باره نوشت. در این [[نامه]] که در گذشته مدارک آن را در شرح حال [[مالک اشتر]] ذکر کردیم، حضرت به اوضاع [[سیاسی]] مردم [[حجاز]] [[قبل از بعثت]] تا [[زمان]] خویش پرداخته است. [[ابن ابی الحدید]] این نامه را به عنوان [[سخنرانی]] ذکر کرده است.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در آغاز این نامه که خطاب به [[یاران]] خود نوشته است به بررسی دوران قبل از بعثت و وضعیت ناگوار [[اجتماعی]] - [[اقتصادی]] مردم حجاز پرداخته است سپس وارد دوران [[بعثت]] [[رسول گرامی اسلام]] شده و بخشی از دستورهای آن حضرت را برمیشمارد. پس از آن به اختلافی که بعد از [[پیامبر]] درباره [[جانشینی]] حضرت به وجود آمد، اشاره می‌کند و می‌فرماید: «من برای [[حفظ اسلام]] [[حق]] خویش را که [[خلافت]] بود، رها کردم». سپس به [[سیره]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] اشاره دارد و ادامه می‌دهد که «من [[تصور]] نمی‌کردم عمر مرا از حقم [[محروم]] کند، به سبب اینکه در قبل با ابوبکر درباره خلافت [[احتجاج]] کردم، ولی وی مرا ششمین نفر [[شورا]] قرار داد، [[قریش]] نیز [[منزلت]] مرا کوچک شمردند و دیگری را بر گزیدند، تا این که مردم [[عثمان]] را کشتند و از من خواستند که خلافت را بپذیرم. ولی [[امتناع]] کردم و با [[هجوم]] [[جمعیت]] ناچار به [[پذیرش خلافت]] شدم. همه مردم [[بیعت]] کردند. [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز جزو [[بیعت کنندگان]] بودند، ولی بعد از مدتی کوتاه به [[مکه]] و از آنجا به [[بصره]] رفتند و به [[فساد]] پرداختند و عده‌ای از یاران و [[پاسداران]] [[بیت المال]] بصره را به [[شهادت]] رساندند. به [[اهل شام]] نگریستم، آنان [[اهل]] [[طمع]] و [[طغیان]] بودند. در هنگامه [[نبرد]] قرآنها را بر نیزه کردند و دو نفر که برای احیای [[قرآن]] [[انتخاب]] شدند، دستور قرآن را زیر پاگذاشتند. گروهی از ما [[کناره‌گیری]] کردند و ما به ناچار با آنها [[جنگ]] کردیم. آنگاه از [[مردم]] خواستیم که برای جنگ با [[معاویه]] آماده شوند ولی آنان کوتاهی کردند. اکنون نیز معاویه شهرهای شما را به [[تصرف]] درمیآورد و به مناطق شما [[یورش]] می‌برد. به من خبر رسید که فرزند [[نابغه]] ([[عمرو عاص]]) در مقابل [[همکاری]] با معاویه، [[مصر]] را [[طلب]] کرده بود (آنان مصر را تصرف کردند). آنان [[دشمن خدا]]، قرآن، سنت‌اند و [[اهل بدعت]]؛ و [[تأسف]] و [[اندوه]] من بر این است که [[سفیهان]] و [[فاجران]] امور [[امت]] را به دست بگیرند و [[بندگان خدا]] را [[ذلیل]] و [[فاسقان]] را با خود همراه سازند و بر مردم [[حکومت]] کنند» <ref> الغارات، ص۲۱۲-۲۰۰ و دو جلدی، ج۱، ص۳۰۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۹۴ به نقل از الغارات؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ۵۶۷.</ref>.
این بود گزارش کوتاهی از نامه‌ای که [[حضرت علی]]{{ع}} به [[اصحاب]] و [[شیعیان]] خود نوشت. این [[نامه]] دو نقل مختلف دارد: یکی آنچه در الرسائل [[شیخ کلینی]] آمده که [[کشف المحجه]] نقل کرده است و دیگری آنچه در [[الغارات]] و الامامة و السیاسه<ref>ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۱۵۴.</ref> [[ابن قتیبه]] آمده است. نقل کشف المحجه<ref>ابن طاووس، کشف المحجه، ص۲۳۵؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۱۵۹-۲۵۷؛ کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۱۵۰.</ref> مفصل‌تر و طولانی‌تر است و نکاتی در آن آمده که در نقل دوم نیست و آنچه در [[نهج البلاغه]]<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۲، صبحی صالح، ص۴۵۱؛ فیض الاسلام، ص۱۰۴۸.</ref> آمده، گزیده‌ای از نقل الغارات است. قسمتی از این نامه نیز جزو [[خطبه‌های نهج البلاغه]]<ref>نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه‌های ۱۷۲، ۸۰، ۲۱۷، ۲۱۹، ۲۲۹ و....</ref> ذکر شده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 283 - 285.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش