پرش به محتوا

بیت المال در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


== برخورد با [[حیف و میل بیت المال]] ==
== برخورد با حیف و میل بیت المال ==
مِدعَمْ از خدمتگزاران [[پیامبر اعظم]] {{صل}} بود که در یکی از [[جنگ‌ها]] همراه [[پیامبر]] به [[جبهه]] رفت و به [[شهادت]] رسید. [[مسلمانان]] کنار پیکر به [[خون]] تپیده او آمدند و با [[احساسات]] [[پاک]] به او می‌گفتند: [[بهشت]] بر تو گوارا باد. در این میان، پیامبر نه تنها سخنی نفرمود، بلکه خشمناک به نظر می‌رسید. حاضران علت [[خشم پیامبر]] را نمی‌دانستند. ناگهان پیامبر فرمود:
مِدعَمْ از خدمتگزاران [[پیامبر اعظم]] {{صل}} بود که در یکی از [[جنگ‌ها]] همراه [[پیامبر]] به جبهه رفت و به [[شهادت]] رسید. [[مسلمانان]] کنار پیکر به [[خون]] تپیده او آمدند و با [[احساسات]] [[پاک]] به او می‌گفتند: [[بهشت]] بر تو گوارا باد. در این میان، پیامبر نه تنها سخنی نفرمود، بلکه خشمناک به نظر می‌رسید. حاضران علت [[خشم پیامبر]] را نمی‌دانستند. ناگهان پیامبر فرمود: نه هرگز، [[سوگند]] به خداوندی که [[جان]] محمد در دست اوست، روپوش وی هم‌اکنون او را در میان [[آتش]] شعله‌ور خود می‌سوزد؛ چون او آن روپوش را از [[بیت المال]] مسلمانان (بدون مقررات و اجازه [[موازین]] نظامی و [[رهبری]]) از روی [[خیانت]] برداشته و آن [[لباس]] را هم‌اکنون پوشیده است.
نه هرگز، [[سوگند]] به خداوندی که [[جان]] محمد در دست اوست، روپوش وی هم‌اکنون او را در میان [[آتش]] شعله‌ور خود می‌سوزد؛ چون او آن روپوش را از [[بیت المال]] مسلمانان (بدون مقررات و اجازه [[موازین]] نظامی و [[رهبری]]) از روی [[خیانت]] برداشته و آن [[لباس]] را هم‌اکنون پوشیده است.


یکی از مسلمانان، هنگامی که این سخن را شنید و فهمید که [[خیانت به بیت المال]]، [[کیفر]] [[سختی]] دارد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و به [[رسول خدا]] {{صل}} عرض کرد: من دو عدد بند [[کفش]] را از بیت المال برداشته‌ام، آیا همین مقدار نیز بازخواست و کیفر دارد؟ پیامبر در پاسخ فرمود: آری، به اندازه همین مقدار برای تو [[آتش دوزخ]] فراهم شده است<ref>سیرة ابن هشام، ج۳، ص۳۵۴.</ref>.
یکی از مسلمانان، هنگامی که این سخن را شنید و فهمید که خیانت به بیت المال، [[کیفر]] [[سختی]] دارد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و به [[رسول خدا]] {{صل}} عرض کرد: من دو عدد بند کفش را از بیت المال برداشته‌ام، آیا همین مقدار نیز بازخواست و کیفر دارد؟ پیامبر در پاسخ فرمود: آری، به اندازه همین مقدار برای تو [[آتش دوزخ]] فراهم شده است<ref>سیرة ابن هشام، ج۳، ص۳۵۴.</ref>.


حادثه عجیب بالا که [[کشف]] گوشه‌ای از [[عالم برزخ]] در برابر چشم پیامبر اعظم {{صل}} است، نشان می‌دهد هرگونه حیف و میل بیت المال و استفاده نابه‌جا از آن، [[گناه بزرگ]] به شمار می‌آید و کیفر سختی دارد.
حادثه عجیب بالا که [[کشف]] گوشه‌ای از [[عالم برزخ]] در برابر چشم پیامبر اعظم {{صل}} است، نشان می‌دهد هرگونه حیف و میل بیت المال و استفاده نابه‌جا از آن، [[گناه بزرگ]] به شمار می‌آید و کیفر سختی دارد. بنابراین، می‌توان گفت استفاده شخصی از امکانات دولتی و [[اداری]] و آنچه بر خلاف مقررات قانونی باشد، خیانت به بیت المال است. این [[روایت]]، هشداری کوبنده در مورد افرادی است که در [[حفظ]] بیت المال دقت نمی‌کنند.
بنابراین، می‌توان گفت استفاده شخصی از امکانات دولتی و [[اداری]] و آنچه بر خلاف مقررات قانونی باشد، خیانت به بیت المال است. این [[روایت]]، هشداری کوبنده در مورد افرادی است که در [[حفظ]] بیت المال دقت نمی‌کنند.


پس از [[جنگ حنین]]، رسول خدا {{صل}} سوار بر مرکب خود شد و به راه افتاد، ولی بعضی از تازه‌مسلمانان به دنبال آن [[حضرت]] رفتند و خواستند هرچه زودتر [[غنایم]] تقسیم شود، به گونه‌ای که عبای آن حضرت را می‌گرفتند. [[رسول اکرم]] {{صل}} به آنها فرمود: [[سوگند]] به آن کسی که جانم در دست [[قدرت]] اوست، اگر نزد من متاع بی‌حساب بود، آن را بین شما تقسیم می‌کردم. پس مرا به عنوان [[بخیل]] یا [[ترسو]] [[ملاقات]] نمی‌کردید.
پس از [[جنگ حنین]]، رسول خدا {{صل}} سوار بر مرکب خود شد و به راه افتاد، ولی بعضی از تازه‌مسلمانان به دنبال آن حضرت رفتند و خواستند هرچه زودتر [[غنایم]] تقسیم شود، به گونه‌ای که عبای آن حضرت را می‌گرفتند. [[رسول اکرم]] {{صل}} به آنها فرمود: [[سوگند]] به آن کسی که جانم در دست [[قدرت]] اوست، اگر نزد من متاع بی‌حساب بود، آن را بین شما تقسیم می‌کردم. پس مرا به عنوان [[بخیل]] یا ترسو [[ملاقات]] نمی‌کردید. پس برخاست و کنار شتری رفت و از کوهان آن اندکی پشم گرفت و بین دو انگشتانش قرار داد و فرمود: ای [[مردم]]! سوگند به [[خدا]] که از سهمیه شما چیزی، جز [[خمس]] آن، برای من به اندازه این «پشم» [[ارزش]] ندارد. خمس آن را نیز به شما برگرداندم. بنابراین، هرکس از [[غنایم]] هرچند به اندازه نخ و سوزن باشد، از روی [[خیانت]] برداشته است، برگرداند؛ زیرا در [[قیامت]]، [[خیانت‌کار]] به [[بیت المال]] در ننگ و [[آتش]] و [[زشتی]] است.


پس برخاست و کنار شتری رفت و از کوهان آن اندکی پشم گرفت و بین دو انگشتانش قرار داد و فرمود: ای [[مردم]]! سوگند به [[خدا]] که از سهمیه شما چیزی، جز [[خمس]] آن، برای من به اندازه این «پشم» [[ارزش]] ندارد. خمس آن را نیز به شما برگرداندم. بنابراین، هرکس از [[غنایم]] هرچند به اندازه نخ و سوزن باشد، از روی [[خیانت]] برداشته است، برگرداند؛ زیرا در [[قیامت]]، [[خیانت‌کار]] به [[بیت المال]] در [[ننگ]] و [[آتش]] و [[زشتی]] است.
مردی از [[انصار]] تحت تأثیر قرار گرفت. مقدار ناچیزی از نخ مویی به حضور آن حضرت آورد و عرض کرد: این مقدار نخ مو را از غنایم بدون اجازه برداشتم تا جهاز شترم را با آن بدوزم. [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمود: من به مقدار حقم از آن را به تو بخشیدم. آن شخص گفت: حال که کار به اینجا رسیده و حساب بیت المال دقیق است، من به همین مقدار هم نیاز ندارم و آن را دور انداخت<ref>اعلام الوری، ص۱۷۴.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|مروارید نبوت]] ص ۸۵.</ref>
 
مردی از [[انصار]] تحت تأثیر قرار گرفت. مقدار ناچیزی از نخ مویی به حضور آن [[حضرت]] آورد و عرض کرد: این مقدار نخ مو را از غنایم بدون اجازه برداشتم تا جهاز شترم را با آن بدوزم. [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمود: من به مقدار حقم از آن را به تو بخشیدم. آن شخص گفت: حال که کار به اینجا رسیده و حساب بیت المال دقیق است، من به همین مقدار هم نیاز ندارم و آن را دور انداخت<ref>اعلام الوری، ص۱۷۴.</ref><ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|مروارید نبوت]] ص ۸۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۱٬۹۹۱

ویرایش