عصمت پیامبران از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخهها
←منشأ و سرچشمه
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
==پیشینه و تاریخ== | ==پیشینه و تاریخ== | ||
==منشأ و سرچشمه== | ==منشأ و سرچشمه== | ||
{{اصلی|منشأ عصمت}} | |||
منشأ [[اعتقادات]] [[اهلسنت]] پیرامون عصمت انبیا، بر پایه احادیثی شکل گرفته که به وفور در منابع و متون [[تاریخی]]، [[روایی]]، تفسیر و [[کلامی]] [[اهل سنت]] نقل شده و متضمن صدور [[گناه]]، خطا و حتی [[کفر]] و [[شرک]] از پیامبران [[الهی]] و از جمله [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هستند. این [[روایات]] یا جعلی و ساختگی هستند و یا در شمار [[اسرائیلیات]] قرار دارند<ref>«اسرائیلیات» جمع «اسرائیلیّه» و اسرائیلیّه منسوب به [[اسرائیل]] است. ر.ک: لغتنامه دهخدا، ج۲، ص۱۹۲۴ (کلمه «اسرائیلیّه»). «اسرائیل» [[لقب]] [[حضرت یعقوب]] فرزند [[حضرت اسحاق]] است. طوسی در [[تفسیر آیه]] ۹۳ [[آل عمران]] که کلمه «اسرائیل» را دربر دارد، گفته است: {{عربی|و کان اسرائیل و هو یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم نذر...}} (التبیان فی [[تفسیر القرآن]]، ج۲، ص۵۳۲) در تفسیر آیه ۴۰ [[سوره بقره]] در توضیح کلمه اسرائیل گفته است: به [[زبان عربی]] «[[اسرا]]» بهمعنای [[عبد]] و «ئیل» بهمعنای [[الله]] است، پس [کلمه اسرائیل] مانند عبد الله [مضاف و مضاف الیه] میباشد (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۸۰). در لغتنامۀ دهخدا در کلمۀ «[[بنی اسرائیل]]» آمده است. از آنجا که [[قرآن کریم]] کتاب [[حکمت]] و [[هدایت]] است و در بیان مطالب به مقداری که برای هدایت و پندگیری [[انسان]] ضروری باشد، اکتفا میکند، بسیاری از داستانهای [[پیامبران]] و [[امتهای پیشین]] را موجز و سربسته یادآور شده است. کنجکاوی [[مسلمانان]] برای پی بردن به تفصیل و جزئیات آن داستانها از یکسو و ایجاد موانع برای آشنایی و ارتباط مسلمانان با [[اهل بیت]] خاص [[پیامبر]]{{صل}} که [[مفسران]] برگزیدۀ [[خدا]] بودهاند، از سوی دیگر و [[گمان]] برخی [[صحابه]] و [[تابعین]] به اینکه کتابها و [[دانشمندان یهودی]] و [[مسیحی]] منبعی برای [[شناخت]] جزئیات و تفصیل آن داستانها است، از سوی سوم، موجب شد که برخی مسلمانان برای پی بردن به تفصیل و جزئیات آن داستانها به دانشمندان یهودی و مسیحی و کتابهای آنان روی آورند و از این راه، [[اسرائیلیات]] به کتابهای مسلمانان وارد شود. در [[عصر رسالت]] به واسطۀ حضور پیامبر{{صل}} در بین مسلمانان و [[نهی]] آن حضرت از [[رجوع]] به [[اهل کتاب]]، [[تفسیر قرآن]] از آمیخته شدن به اسرائیلیات مصون ماند، ولی پس از [[رحلت]] آن حضرت با فاصله گرفتن مسلمانان از عصر رسالت و فراموش شدن نهی آن حضرت و [[اسلام آوردن]] برخی [[دانشمندان]] اهل کتاب و حضور آنان در بین مسلمانان، زمینه برای ورود اسرائیلیات به حوزۀ [[تفسیر]] فراهم شد. در آغاز به وسیلۀ برخی صحابه باب [[رجوع به دانشمندان]] اهل کتاب گشوده شد و سپس در عصر تابعین، استفادۀ از آنان گسترش یافت و بهتدریج بخش زیادی از اسرائیلیات به [[روایات]] و [[کتابهای تفسیری]] راه یافت و این را نیز یکی از تحوّلات [[تفسیر در عصر تابعین]] که برههای از حضور [[امامان معصوم]]{{عم}} است، میتوان به شمار آورد. اینک برخی روایات و شواهد [[تاریخی]] را که بر مطالب یادشده دلالت دارد، ذیل چند عنوان یادآور میشویم جای دارند.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص۴۳۱-۴۳۲.</ref> | |||
=== [[اتهام]] [[کذب]] و درخواست [[شفاعت]] [[کافر]] به [[حضرت ابراهیم]] === | |||
در منابع معتبر [[اهل سنت]] روایتی از [[ابوهریره]] نقل شده که از قول [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چنین میگوید: «[[ابراهیم]]{{ع}} پدرش [[آزر]] را در [[روز قیامت]] [[ملاقات]] میکند، در حالی که چهره او گرفته و غبارآلود است. ابراهیم{{ع}} به او میگوید: آیا به تو نگفتم از من [[سرپیچی]] نکن؟ پدرش میگوید: امروز از تو سرپیچی نمیکنم. ابراهیم خطاب به [[خداوند]] عرضه میدارد: پروردگارا، به من [[وعده]] کردی که مرا در [[روز رستاخیز]] [[خوار]] نسازی و کدام [[خواری]] بالاتر از اینکه پدرم هلاک شده است. [[خدای تعالی]] میفرماید: «من [[بهشت]] را بر [[کافران]] [[حرام]] کردهام»<ref>{{عربی|يَلْقَى إِبْرَاهِيمُ أَبَاهُ آزَرَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَعَلَى وَجْهِ آزَرَ قَتَرَةٌ وَغَبَرَةٌ، فَيَقُولُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ: أَلَمْ أَقُلْ لَكَ لاَ تَعْصِنِى؟ فَيَقُولُ أَبُوهُ: فَالْيَوْمَ لاَ أَعْصِيكَ. فَيَقُولُ إِبْرَاهِيمُ: يَا رَبِّ، إِنَّكَ وَعَدْتَنِى أَنْ لاَ تُخْزِيَنِى يَوْمَ يُبْعَثُونَ، فَأَيُّ خِزْيٍ أَخْزَى مِنْ أَبِي الأَبْعَدِ؛ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّى حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَى الْكَافِرِينَ}}، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۳۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۸۵، ش۳۲۲۹۲؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۳؛ تفسیر البغوی، ج۲، ص۳۲۲؛ تفسیر القرطبی، ج۱۳، ص۱۱۴؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۳۵۱؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۹۰؛ فتح القدیر، ج۴، ص۱۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۶، ص۱۶۶؛ البدایة والنهایة، ج۱، ص۱۶۳.</ref>. | |||
در این [[حدیث]] دو امر [[باطل]] وجود دارد: | |||
نخست اینکه پدر حضرت ابراهیم{{ع}} کافر و اهل جهنم شمرده شده است! و دوم اینکه حضرت ابراهیم{{ع}} برای کافر درخواست شفاعت کرده است، با اینکه میدانسته [[خداوند متعال]] کافر را وارد بهشت نمیکند. روشن است که درخواست امری مخالف با [[اراده خداوند]]، با [[عصمت]] ناسازگار است؛ به همین روی برخی از [[عالمان]] [[اهلسنّت]] حدیث را مردود دانسته و برخی کوشیدهاند به گونهای آن را توجیه کنند<ref>[[ابن حجر عسقلانی]] پس از [[نقل حدیث]] و بحث پیرامون آن مینویسد: {{عربی|وَقَدِ اسْتَشْكَلَ الْإِسْمَاعِيلِيُّ هَذَا الْحَدِيثَ مِنْ أَصْلِهِ وَطَعَنَ فِي صِحَّتِهِ فَقَالَ بَعْدَ أَنْ أَخْرَجَهُ: هَذَا خَبَرٌ فِي صِحَّتِهِ نَظَرٌ، مِنْ جِهَةِ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ فَكَيْفَ يَجْعَلُ مَا صَارَ لِأَبِيهِ خِزْيًا مَعَ عِلْمِهِ بِذَلِكَ. وَقَالَ غَيْرُهُ: هَذَا الْحَدِيثُ مُخَالِفٌ لِظَاهِرِ قَوْلِهِ تَعَالَى {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ}}«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعدهای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.انْتَهَى.}} ترجمه: «[[اسماعیلی]] به اصل این حدیث اشکال و در [[صحت]] آن تردید کرده است و پس از نقل آن میگوید: این خبر، خبری است که در صحت آن تردید وجود دارد، از آن رو که [[ابراهیم]]{{ع}} میداند که [[خدای تعالی]] [[خلف وعده]] نمیکند؛ پس چگونه آن چه را بر پدرش میگذرد [[خواری]] تلقی کرده است؟ دیگری گفته است این [[حدیث]] با ظاهر آیهای از [[قرآن]] مخالف است که میفرماید: «[[استغفار]] ابراهیم برای پدرش نبود مگر به خاطر عهدی که با او کرده بود؛ ولی چون بر او روشن شد که او [[دشمن]] خداست، از او [[بیزاری]] جست». عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۳۸۴-۳۸۵.</ref>. | |||
[[ابوهریره]] به همین مقدار بسنده نکرده و پا را فراتر گذاشته و به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نسبت [[دروغگویی]] نیز میدهد. وی [[حدیثی]] را به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نسبت میدهد که فرمود: ابراهیم [[نبی]]{{ع}} [[دروغ]] نگفت مگر در سه مورد؛ دو مورد از آن در کتاب خدای عزّ و جل است. یکی آیهای است که [از قول ابراهیم] میفرماید: «من مریض هستم» و دیگری آیهای که [از قول او] میفرماید: «بلکه شکستن بتها کار این [[بت]] بزرگ است». [داستان سوم نیز از این قرار است که] ابراهیم روزی با [[ساره]] به [[شهر]] یکی از [[ستمگران]] وارد شدند. به آن [[ستمگر]] گفته شد در اینجا مردی است که یکی از [[زیباترین]] [[زنان]] همراه اوست. وی به دنبال [[حضرت ابراهیم]] فرستاد تا در این باره از او سؤال کند. وی پرسید: این [[زن]] کیست؟ حضرت ابراهیم فرمود: [[خواهر]] من است. سپس نزد [[ساره]] آمد و به او فرمود: ای ساره، در روی [[زمین]] هیچ مؤمنی غیر از من و تو نیست و این مرد از من درباره تو پرسید و من به او گفتم که تو خواهر من هستی؛ پس تو مرا [[تکذیب]] نکن!<ref>{{عربی|لَمْ يَكْذِبْ إِبْرَاهِيمُ{{ع}} إِلَّا ثَلاَثَ كَذَبَاتٍ، ثِنْتَيْنِ مِنْهُنَّ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، قَوْلُهُ {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}«و ابراهیم گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹. وَقَوْلُهُ: {{متن قرآن|بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا}}«گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است» سوره انبیاء، آیه ۶۳. وَقَالَ: بَيْنَا هُوَ ذَاتَ يَوْمٍ وَسَارَةُ، إِذْ أَتَى عَلَى جَبَّارٍ مِنَ الجَبَابِرَةِ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ هَا هُنَا رَجُلًا مَعَهُ امْرَأَةٌ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنْهَا، فَقَالَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَ: أُخْتِي، فَأَتَى سَارَةَ قَالَ: يَا سَارَةُ: لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَيْرِي وَغَيْرَكِ، وَإِنَّ هَذَا سَأَلَنِي فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّكِ أُخْتِي، فَلاَ تُكَذِّبِينِي}}، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۹۸؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۳۶۶؛ تفسیر السمرقندی، ج۳، ص۱۳۸؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۲۶۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۳۲۳؛ عمدة القاری، ج۱۵، ص۲۴۷.</ref>. | |||
در این [[حدیث]] به روشنی به حضرت ابراهیم خلیلالله نسبت [[دروغگویی]] داده شده است<ref>این حدیث به قدری بیاساس است که [[فخر رازی]] نیز چارهای جز اعتراف به [[دروغ]] بودن آن ندارد، هر چند که [[بخاری]] و مسلم در صحیح خود آن را نقل کردهاند!فخر رازی درباره این حدیث مینویسد: {{عربی|هَذَا الْحَدِيثُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُقْبَلَ، لِأَنَّ نِسْبَةَ الْكَذِبِ إِلَى إِبْرَاهِيمَ لَا تَجُوزُ، فَقَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ فَكَيْفَ يُحْكَمُ بِكَذِبِ الرُّوَاةِ الْعُدُولِ؟ فَقُلْتُ لَمَّا وَقَعَ التَّعَارُضُ بَيْنَ نِسْبَةِ الْكَذِبِ إِلَى الرَّاوِي وَبَيْنَ نِسْبَتِهِ إِلَى الْخَلِيلِ{{ع}}، كَانَ مِنَ الْمَعْلُومِ بِالضَّرُورَةِ أَنَّ نِسْبَتَهُ إِلَى الرَّاوِي أَوْلَى}}، «این حدیث [[شایسته]] پذیرش نیست؛ زیرا نسبت دروغ به ابراهیم جایز نمیباشد. اما اگر کسی بگوید: چگونه به دروغگویی [[راویان]] [[عادل]] [[حکم]] میکنی؟ در پاسخ میگوییم: وقتی بین نسبت دروغگویی به [[راوی]] و به [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} [[تعارض]] باشد، به [[ضرورت]] روشن است که نسبت دروغگویی به راوی سزاوارتر است». تفسیر الرازی، ج۲۶، ص۱۴۸. به جز [[فخر رازی]]، [[عالمان]] دیگری نیز به دروغ بودن این [[حدیث]] تصریح کردهاند. [[عمر بن علی]] در [[اللباب فی علوم الکتاب (کتاب)|اللباب فی علوم الکتاب]] مینویسد: {{عربی|إِنْ قَبِلْنَاهُ لَزِمَنَا الْحُكْمُ بِتَكْذِيبِ إِبْرَاهِيمَ{{ع}}، وَإِنْ رَدَدْنَاهُ لَزِمَنَا الْحُكْمُ بِتَكْذِيبِ الرُّوَاةِ، وَلَا شَكَّ أَنَّ صَوْنَ إِبْرَاهِيمَ{{ع}} عَنِ الْكَذِبِ أَوْلَى مِنْ صَوْنِ طَائِفَةٍ مِنَ الْمَجَاهِيلِ عَنِ الْكَذِبِ}} «اگر آن خبر را قبول کنیم، آن وقت باید [[ابراهیم]]{{ع}} را [[تکذیب]] نماییم و اگر خبر را ردّ کنیم، تکذیب راویان آن را در پی خواهد داشت و شکی نیست که [[حفظ]] [[مقام ابراهیم]]{{ع}} از دروغ، سزاوارتر از حفظ [[مقام]] برخی از راویان ناشناخته است.اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۱، ص۶۶. همچنین ر.ک: تفسیر الرازی، ج۱۸، ص۹۶.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۲۵.</ref> | |||
=== [[اتهام]] [[فحشا]] به [[حضرت سلیمان]] === | |||
[[ابوهریره]] در روایتی به نقل از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با بیشرمی تمام از ورود حضرت سلیمان بر صد یا نود و نه [[زن]] در یک شب سخن به میان آورده است. بر اساس این حدیث، حضرت سلیمان نه تنها به نقش [[مشیت خداوند]] در امور توجه نداشته، بلکه [[تذکر]] یکی از [[اصحاب]] نیز در او کارساز نشده است و آن حضرت با بیاعتنایی از گفتن {{متن قرآن|إِنْ شَاءَ اللَّه}} خودداری کرده است! پناه میبریم به [[خدا]] از چنین نسبتهای ناپسند به [[انبیاء]] [[الهی]]<ref>این روایت در بسیاری از کتب معتبر اهل سنت از جمله صحاح آمده است. {{متن حدیث|عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} قَالَ: قَالَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ{{عم}}: لَأَطُوفَنَّ اللَّيْلَةَ عَلَى مِائَةِ امْرَأَةٍ، أَوْ تِسْعٍ وَتِسْعِينَ... فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَقُلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَحْمِلْ مِنْهُنَّ إِلَّا امْرَأَةٌ وَاحِدَةٌ}}، صحیح البخاری، ج۳، ص۲۰۹؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۸۷ - ۸۸؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۴۴ - ۴۵، ح۱۵۷۱؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۵؛ عمدة القاری، ج۱۴، ص۱۱۵؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۱، ص۱۷۳؛ تغلیق التعلیق، ج۳، ص۴۳۳؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۴۹، ح۶۰۸۵؛ کنز العمّال، ج۳، ص۵۵، ح۵۴۶۹؛ کشف الخفاء، ج۲، ص۱۰۴، ح۱۹۱۰ و منابع دیگر.</ref>. | |||
=== [[اتهام]] درگیری [[حضرت موسی]] با [[ملک الموت]]! === | |||
[[احمد بن حنبل]] در مسند خود مینویسد: [[ابوهریره]] از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل میکند که فرمود: «ملک الموت به سوی [[موسی]] آمد و به ایشان گفت: [[دعوت]] پروردگارت را پاسخ ده. آنگاه موسی ضربهای به چشم ملک الموت زد که چشم او آسیب دید. ملک الموت به سوی [[خدای عزوجل]] بازگشت و عرضه داشت: تو مرا به سوی بندهای فرستادی که [[مرگ]] را نمیخواهد و به چشم من آسیب رساند!» <ref>{{عربی|قَالَ رَسُولُ اللهِ{{صل}}: جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى مُوسَى{{ع}}، فَقَالَ لَهُ: أَجِبْ رَبَّكَ. قَالَ: فَلَطَمَ مُوسَى عَيْنَ مَلَكِ الْمَوْتِ فَفَقَأَهَا، قَالَ: فَرَجَعَ الْمَلَكُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَالَ: إِنَّكَ أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لَكَ لَا يُرِيدُ الْمَوْتَ، وَقَدْ فَقَأَ عَيْنِي}} مسند احمد، ج۲، ص۳۱۵.</ref>. | |||
این [[حدیث]] در شروح [[صحیح مسلم]] و [[صحیح بخاری]] و برخی دیگر از منابع معتبر [[اهل تسنّن]] آمده است و به روشنی نشان دهنده چگونگی [[اعتقاد]] آنان درباره [[عصمت پیامبران]] [[الهی]] است<ref>ر.ک: شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۲۸؛ فتح الباری، ج۶، ص۳۱۵-۳۱۶؛ عمدة القاری، ج۸، ص۱۴۸؛ ج۱۵، ص۳۰۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۱۱۶؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۱۰ - ۵۱۱، ح۳۲۳۸۴؛ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۴۵ - ۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۶، ص۱۷۸؛ البدایة و النهایة، ج۱، ص۳۷۰.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۳۱.</ref> | |||
=== اتهام صدور اقسام [[گناه]]، [[خطا]] و [[اشتباه]] از [[پیامبر خاتم]] === | |||
اینگونه امور ناشایست در منابع [[اهلسنّت]]، دامان [[پاک]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را نیز گرفته است به طوری که به [[پیامبر]] حتی نسبت [[بتپرستی]] نیز دادهاند!<ref>در روایتی ساختگی آمده است: {{عربی|أَخْبَرَنِي سَالِمٌ، أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ، يُحَدِّثُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}: أَنَّهُ لَقِيَ زَيْدَ بْنَ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ بِأَسْفَلِ بَلْدَحٍ، وَذَاكَ قَبْلَ أَنْ يُنْزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} الوَحْيُ، فَقَدَّمَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} سُفْرَةً فِيهَا لَحْمٌ، فَأَبَى أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي لاَ آكُلُ مِمَّا تَذْبَحُونَ عَلَى أَنْصَابِكُمْ، وَلاَ آكُلُ إِلَّا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ}}، «[[عبدالله بن عمر]] از [[رسول خدا]]{{صل}} چنین نقل میکند: پیش از آنکه [[وحی بر پیامبر]] [[خدا]] نازل شود، با [[یزید بن عمرو بن نفیل]] [[ملاقات]] و او را [[دعوت]] کرد و سفرهای از برای وی مهیا ساخت. زید از خوردن آن خودداری کرد و گفت: من از آن چه شما برای بتهایتان [[ذبح]] میکنید و غیر از آن چه [[اسم خدا]] بر آن ذکر شده است نمیخورم» مسند احمد، ج۲، ص۱۲۷؛ صحیح البخاری، ج۶، ص۲۲۵؛ فضائل الصحابه (نسایی)، ص۲۷، السنن الکبری (بیهقی)، ج۹، ص۲۵۰؛ عمدة القاری، ج۲۱، ص۱۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۳۰؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۹، ص۵۰۸. بر اساس این [[حدیث]] که در [[صحیح بخاری]] و [[مسند احمد]] نقل شده است، پیامبر پیش از [[نبوت]] [[بتپرست]] بوده و در پای [[بتها]] [[قربانی]] میکرده است. ایشان از گوشت آن میخورده و به میهمانان میخورانده است. این در حالی است که حدیث مذکور [[زید بن عمرو]] را - که [[مسیحی]] بوده - [[خداپرست]] و [[افضل]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} معرفی کرده است! [[متکلمان]] [[سنّی]] نیز بر پایه همین [[احادیث]]، به [[کفر]] پیامبر اکرم{{صل}} [[پیش از بعثت]] قائل شدهاند و براساس همین [[روایات]] است که چنین [[اعتقادی]] [[استوار]] میگردد. [[ابن ابی الحدید]] - از بزرگان [[معتزله]] - ضمن نقل گفتار برخی فِرَق درباره [[عصمت پیامبران]] مینویسد: {{عربی|و قال قوم من الحشوية: قد كان محمد كافرا قبل البعثة}}؛ گروهی از [[حشویه]] میگویند: [[محمّد]] [[پیش از بعثت]] [[کافر]] بوده است. حشویه گروهی هستند که به [[ظواهر]] [[احادیث]] پایبند بوده و بدون هیچ [[تأمل]] و درنگی به آن چه در روایات آمده است عمل میکنند. این [[اعتقاد]] علاوه بر حشویه، در میان گروههای [[کلامی]] دیگر نیز [[مشاهده]] میشود. ابن ابی الحدید در ادامه میافزاید: {{عربی|قال برغوث المتكلم، و هو أحد النجارية: لم يكن النبي{{صل}} مؤمناً بالله قبل أن يبعثه}}؛ برغوث [[متکلم]] که از [[فرقه]] نجاری است میگوید: [[پیامبر]] پیش از [[مبعوث]] شدن، به [[خدا]] [[ایمان]] نداشت! وی در ادامه مینویسد: سدّی - یکی از [[مفسران]] معروف [[اهلسنّت]] - پیرامون [[آیه]] {{متن قرآن|وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ}} «و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟» سوره انشراح، آیه ۲ میگوید: {{عربی|وزره الشرك، فإنه كان على دين قومه أربعين سنة}} شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۷، ص۹.</ref>. | |||
راویان مجامع [[حدیثی]] [[اهل تسنّن]] در پایین آوردن مقام رسول خدا{{صل}} پا را از این هم فراتر گذاشته و ـ العیاذ بالله ـ فهم و [[آگاهی]] ایشان را در امور عادی و [[عرفی]] نیز کمتر از [[مردم]] عادی معرفی کردهاند. [[موسی بن طلحه]] از پدرش [[طلحه بن عبید الله]] نقل میکند که گفت: «با [[رسول خدا]]{{صل}} از کنار قومی که بالای درختان خرما بودند میگذشتیم. حضرت پرسید: «این گروه چه میکنند»؟ گفتند: مشغول تلقیح [درختان] هستند و [گرده درختان] نر را بر درختان ماده قرار میدهند. رسول خدا{{صل}} فرمود: «[[گمان]] نمیکنم به این کار نیازی باشد». [[طلحه]] گفت: این خبر را به مردم رساندند و مردم کار تلقیح درختان را رها ساختند». بر اساس این [[روایت]]، مردم با [[اعتماد]] به [[سخن پیامبر]] دست از تلقیح کشیدند و آن سال تمام محصولات از بین رفت و ـ به اصطلاح [[عرب]] ـ خرماهای [[مدینه]] «شیص» و غیرقابل استفاده شدند. در ادامه روایت آمده است: خبر از بین رفتن محصولات را به رسول خدا رساندند. پیامبر فرمود: «چنانچه تلقیح درختان به آنها نفع میبخشد، آن را انجام دهند. من بر اساس [[گمان]] سخن گفتم. مرا به خاطر [[سخن گفتن]] بر اساس] [[ظن]] مؤاخذه نکنید»!<ref>{{عربی|مَرَرْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} بِقَوْمٍ عَلَى رُءُوسِ النَّخْلِ فَقَالَ مَا يَصْنَعُ هَؤُلَاءِ فَقَالُوا يُلَقِّحُونَهُ يَجْعَلُونَ الذَّكَرَ فِي الْأُنْثَى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَا أَظُنُّ يُغْنِي ذَلِكَ شَيْئاً قَالَ فَأُخْبِرُوا بِذَلِكَ فَتَرَكُوهُ... فَأُخْبِرَ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} بِذَلِكَ فَقَالَ: إِنْ كَانَ يَنْفَعُهُمْ ذَلِكَ فَلْيَصْنَعُوهُ فَإِنِّي إِنَّمَا ظَنَنْتُ ظَنّاً فَلَا تُؤَاخِذُونِي بِالظَّنِ}}، صحیح مسلم، ج۷، ص۹۵، ح۶۲۷۵؛ مسند أحمد، ج۱، ص۱۶۲، ح۱۳۹۵، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۲۵، ح۲۴۷۰؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۱۲، ح۶۳۹؛ فتح الباری، ج۴، ص۳۳۵؛ مسند أبی داود، ص۳۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۶۴، ح۳۲۱۷۹؛ تفسیر الآلوسی، ج۱۳، ص۷۲.</ref>. | |||
این [[حدیث]] از یک منظر [[اشتباه]] و [[خطا]] از سوی [[پیامبر]] را جایز میداند و [[علم]] ایشان را حتی در امور [[عرفی]] نیز [[نفی]] میکند؛ اما از منظری دیگر، بیانگر [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] صدر اسلام به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است، تا آنجا که به گمان و ظن پیامبر نیز اعتماد و بر اساس آن عمل میکردهاند. پس حدیث فوق از یک نگاه نافی [[عصمت]] و از نگاهی دیگر مُثْبِت عصمت است، با این وجود [[دروغ]] بودن این حدیث بسیار روشن است؛ چراکه [[شأن]] و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بسیار بالاتر و ساحت ایشان پاکیزهتر از این نسبتهاست که بر اساس ظن خود دستوری به [[ضرر]] مسلمانان صادر فرمایند و پس از [[تحمیل]] خسارات فراوان به [[مردم]]، از [[رأی]] خود منصرف شوند ـ از این نسبتهای ناروا به [[خدا]] [[پناه]] میبریم. اما علیرغم بطلان آشکار این حدیث، عالمان اهل سنّت آن را مبنای [[استنباط احکام]] قرار داده و بر مبنای آن قواعدی اصولی را پایهگذاری کردهاند. به عنوان مثال «[[نووی]]» ضمن شرح این حدیث، در [[حجیّت]] یا عدم حجیّت [[اجتهاد]] [[نبی]] و اجتهاد بر اساس ظن و گمان به بحث میپردازد<ref>ر.ک: شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۱۶.</ref>. | |||
البته [[جعل حدیث]] جهت پایین آوردن شأن رسول خدا{{صل}} به همین جا ختم نمیشود. در منابع حدیثی [[اهل تسنّن]]، احادیثی از برخی [[صحابه]] مانند [[ابوهریره]]، [[عبدالله بن عمر]]، [[طلحه]]، [[عایشه]]، [[انس بن مالک]] و افرادی از این قبیل نقل شده که بر اساس آنها، [[پیامبر]] بیجهت [[مؤمنان]] را [[سبّ]] میکرده و مورد [[آزار]] قرار میداده است! البته همه این [[احادیث]] از سوی [[راویان]] آنها [[جعل]] نشده است و ممکن است برخی از احادیث در دورههای مختلف و از سوی دشمنان پیامبر جعل و به این افراد منتسب شده باشد، چنانکه شواهدی بر جعل اینگونه احادیث در زمان معاویه وجود دارد<ref>برای اطلاع بیشتر از اینگونه روایات ر.ک: شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۴. در [[صحیح بخاری]] بابی است با عنوان {{عربی|باب قول النبي من آذيته فاجعله له زكاة و رحمة}}؛ باب [[گفتار پیامبر]]، در مورد اینکه [خدایا من] هر کس را [[اذیت]] کردهام، آن را برای وی [[زکات]] و رحمتی قرار ده. در این باب احادیثی با همین مضمون نقل شده است. عایشه نیز در [[حدیثی]] به نقل از پیامبر میگوید: {{متن حدیث|أللهم إنما أنا بشر فلا تعاقبني بشتم رجل من المسلمين}} مسند احمد، ج۶، ص۱۶۰؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۷۸، ح۴۶۰۶؛ الأدب المفرد، ج۱، ص۱۳۴، ح۶۲۵، با اندکی اختلاف در دو منبع اخیر. «خداوندا، همانا من بشر هستم، پس مرا به واسطه [[ناسزاگویی]] به مردی از [[مسلمانان]] [[عقاب]] نکن». ابنحجر عسقلانی این دسته از احادیث را مطرح و به آنها اشکال میکند. فتح الباری، ج۱۱، ص۱۴۷.</ref>. | |||
==قلمرو و گستره== | ==قلمرو و گستره== | ||
{{اصلی|گستره عصمت پیامبران}} | {{اصلی|گستره عصمت پیامبران}} |