پرش به محتوا

شرک در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۵٬۹۹۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۶۸: خط ۶۸:


نامگذاری به امثال عبدالحسین و عبدالمهدی به معنی عبودیت و [[بندگی]] نیست بلکه به معنی [[اطاعت]] و [[تبعیت]] است؛ بنابراین چنین نام‌هایی به معنای [[اعتقاد]] به [[ربوبیت غیر خدا]] نیست بلکه این مقولات تنها از وسواس‌های بیجای عده‌ای ناشی شده است که دایره [[شرک]] و [[توحید]] را به قدری تنگ نموده‌اند که کمترین چیز را به شرک گره می‌زنند.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۱۱۳.</ref>
نامگذاری به امثال عبدالحسین و عبدالمهدی به معنی عبودیت و [[بندگی]] نیست بلکه به معنی [[اطاعت]] و [[تبعیت]] است؛ بنابراین چنین نام‌هایی به معنای [[اعتقاد]] به [[ربوبیت غیر خدا]] نیست بلکه این مقولات تنها از وسواس‌های بیجای عده‌ای ناشی شده است که دایره [[شرک]] و [[توحید]] را به قدری تنگ نموده‌اند که کمترین چیز را به شرک گره می‌زنند.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۱۱۳.</ref>
==درخواست حاجت از اموات==
وهابیان ادعا می‌کنند: [[شیعیان]]، اموات را صدا می‌زنند و از آنان درخواست [[دعا]] می‌کنند، درحالی‌که بر اساس [[نصّ صریح]] [[قرآن]] کسی نمی‌تواند صدایش را به [[مردگان]] برساند. قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ}}<ref>«بی‌گمان تو مردگان را نمی‌شنوانی و به ناشنوایان هنگامی که پشت‌کنان رو بگردانند فرا خوان (خود) را نمی‌شنوانی» سوره نمل، آیه ۸۰.</ref>.
[[ابن تیمیه]] می‌نویسد:
{{عربی|من يأتي إلي قبرني أو صالح.... أن يسأله حاجته أن يزيل مرضه أو مرض دوابه أو يقضي دينه أو.... نحو ذلك مما لا يقدر عليه إلا الله عز و جل، فهذا شرك صريح يجب أن يستتاب صاحبه فإن تاب وإلا قتل}}؛ اگر کسی سر [[قبر پیامبر]] یا فرد صالحی بیاید و از او [[حاجت]] بخواهد، مثل اینکه از او بخواهد [[بیماری]] او را [[شفا]] بخشد و [[قرض]] او را ادا کند و مانند اینها، که جز [[خدا]] کسی بر انجام آن [[قادر]] نیست، [[شرک]] است. [[واجب]] است چنین کسی [[توبه]] کند، اگر توبه کرد چه بهتر، والّا کشته می‌شود»<ref>زیارة القبور والاستنجاد بالقبور، ج۱، ص۱۷.</ref>.
[[محمد بن عبدالوهاب]] درباره [[طلب]] [[دعا]] از انسان‌های [[شایسته]] می‌نویسد:
{{عربی|و هذا جائز في الدنيا و الآخرة و ذلك أن تأتي عند رجل صالح حي يجالسك و يسمع كلامك فتقول له: ادع الله لي كما كان أصحاب رسول الله{{صل}} يسألونه ذلك في حياته. وأما بعد [[موته]]، فحاشا و كلا أنهم سألوه ذلك عند قبره}}؛ در [[دنیا]] و [[زندگی اخروی]] مانعی ندارد [[انسان]] نزد فرد صالحی برود و از او تقاضا کند برای وی دعا کند. همچنان که [[یاران رسول خدا]]{{صل}} در حال حیات‌شان چنین می‌کردند؛ ولی پس از [[مرگ]] او کنار قبرش هرگز چنین عملی را انجام ندادند»<ref>کشف الشبهات، ص۴۱؛ کشف الارتیاب، ص۲۳۱.</ref>.
چند نکته درباره این [[شبهه]] قابل طرح است:
'''نکته نخست''': هیچ کاری را نمی‌توان «شرک» دانست مگر آن‌که ملاک شرک در آن باشد. ملاک شرک، براساس [[آیات قرآن]] و [[حکم عقل]]، [[اعتقاد]] به [[استقلال]] واسطه‌ها است؛ یعنی اگر کسی از فرد صالحی تقاضایی کند، با این اعتقاد که آن [[فرد صالح]] خود مستقلاً [[توانایی]] انجام آن کار را دارد، چنین [[اعتقادی]] مستلزم «شرک» است؛ ولی اگر چنین باوری نداشته باشد، ارتباطی با شرک ندارد.
سؤال این است اگر کسی با حضور کنار قبر پیامبر{{صل}}، از آن حضرت تقاضای دعا کند یا حاجتی را از ایشان بخواهد بدون آن‌که آن حضرت را مستقل در انجام آن کار بداند، چه ربطی به «[[شرک]]» دارد؟!
بنابراین آنچه [[وهابیان]] تصور می‌کنند تقاضای [[دعا]] و [[حاجت]] از [[پیامبر]]{{صل}} پس از رحلتش، «شرک» است، هیچ دلیلی بر آن نیست؛ زیرا نه ملاک شرک در آن است و نه هیچ [[آیه]] و روایتی چنین عملی را شرک دانسته است.
'''نکته دوم''': اگر منظور وهابیان از «شرک» دانستن چنین عملی، به این دلیل باشد که چون پیامبر{{صل}} پس از رحلتش صدای کسی را نمی‌شنود یا اگر بشنود [[قادر]] به انجام کاری نیست، پاسخ‌شان این است که در آن صورت [[درخواست کمک]] از پیامبر{{صل}}، یک عمل [[لغو]] و بیهوده‌ای خواهد بود، نه آن‌که مستلزم شرک باشد.
به عبارت روشن‌تر، درخواست کمک از کسی که نمی‌شنود یا نمی‌تواند کاری انجام دهد، ملاک [[عقلانی]] بودن یا غیرعقلانی بودن است نه ملاک شرک و [[توحید]]. از باب مثال اگر کسی که در قعر [[چاه]] گرفتار شده است، از خاک و سنگ دیواره چاه درخواست کمک کند، [[عقل]] می‌گوید چنین کاری [[بیهوده]] و لغو است؛ زیرا از سنگ و خاک، کاری ساخته نیست. نه این که بگوید چنین کاری «شرک» است؛ بنابراین، به فرض که پیامبر{{صل}} پس از رحلتش هیچ [[کلامی]] را نشنود یا [[توانایی]] انجام هیچ کاری را نداشته باشد، در این فرض تقاضا کردن از آن حضرت، لغو و بیهوده است نه آن‌که شرک باشد.
'''نکته سوم''': در [[جهان بینی]] [[قرآن]]، «[[مرگ]]» پایان [[زندگی]] [[دنیایی]] است نه پایان [[حیات]] بشری. مرگ، تنها پلی است برای عبور به [[جهان]] بزرگ‌تر، برابر دانستن مرگ با فنا و عدم، [[بینش]] [[مادی‌گرایان]] است که تنها [[انسان]] را مادی دانسته و حیات او را در حصار همین [[مادیات]] خلاصه کرده‌اند؛ ولی تمام [[ادیان الهی]] علاوه بر عنصر [[جسمانی]] برای انسان، گوهر اصیلی به نام «[[روح]]» می‌شناسند که مدتی با عنصر جسمی انسان در این [[دنیا]] [[همراهی]] می‌کند، سپس با مرگ از او جدا و به [[عالم برزخ]] منتقل می‌شود. آنچه [[درک]] می‌کند، می‌شنود و می‌بیند و در واقع [[حقیقت انسان]] را تشکیل می‌دهد، همان «روحِ» [[انسان]] است. [[اصرار]] [[وهابیان]] بر اینکه اموات، نمی‌شنوند خلاف [[نصّ قرآن]] است. [[باور]] داشتن به [[حیات برزخی]] از [[اصول مشترک ادیان]] ابراهیمی است. [[قرآن]] در ارتباط با درک و [[شعور]] [[مردگان]] حتی در مورد تکلم، روزی خوردن، [[شادی‌ها]] و غم‌های آنان سخن به میان آورده است. چگونه است وهابیان به اینجا که می‌رسند به یکباره همه این [[نصوص]] را ندیده می‌گیرند!
قرآن درباره [[شهدا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ}}<ref>«و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.</ref>.
سپس می‌افزاید: {{متن قرآن|فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«به آنچه خداوند با بخشش خویش به آنان داده است شادمانند و برای کسانی که از پس آنها هنوز به آنان نپیوسته‌اند شاد می‌شوند که آنها نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۰.</ref>.
آنگاه در ادامه می‌فرماید: {{متن قرآن|يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«به نعمتی از خداوند و بخششی (از وی) شاد می‌شوند و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی‌گرداند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۱.</ref>.
چنان‌که ملاحظه می‌شود در این [[آیات]]، درباره شهیدانی که در [[عالم برزخ]] قرار گرفته‌اند، از روزی خوردن و [[شادمانی]] از [[فضل خدا]] نسبت به خودشان و دوستان‌شان، که هنوز به آنان ملحق نشده‌اند، سخن می‌گوید که به روشنی حکایت از این دارد که آنان بر [[اهل]] [[دنیا]] اشراف دارند.
قرآن درباره [[مؤمن]] [[آل یاسین]] می‌گوید: وقتی وی به [[شهادت]] رسید: {{متن قرآن|قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ}}<ref>«گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) می‌دانستند * که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامی‌داشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.
البته روشن است که مراد از [[بهشت]] در این [[آیه]]، همان [[بهشت برزخی]] است نه بهشت فردای [[قیامت]] که هنوز وقت آن نرسیده است.
در [[قرآن]] [[آیات]] دیگری نیز وجود دارد که حکایت از [[حیات برزخی]] می‌کند. سؤال این است: اگر [[شهدا]] می‌توانند چنین [[ادراک]] و اشرافی در [[عالم برزخ]] داشته باشند، چگونه [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، که [[اشرف]] مخلوق عالم است و در [[قرب]]، به نهایت قرب [[باری تعالی]] رسیده است، از چنین منزلتی برخوردار نیست؟!
'''نکته چهارم''': از [[آیات قرآن]] به خوبی استفاده می‌شود که ارتباط با عالم [[ارواح]] امری ممکن و قابل تحقق است. قرآن در ارتباط با [[قوم صالح]]{{ع}} که با [[عذاب الهی]] به [[هلاکت]] رسیدند می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ}}<ref>«پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند: ای صالح اگر از پیامبرانی عذابی را که به ما وعده می‌دهی بر (سر) ما بیاور! * آنگاه زمین‌لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه‌شان از پا در آمدند * (صالح) از آنان روی گردانید و گفت: ای قوم من! بی‌گمان پیام پروردگارم را به شما رسانده‌ام و برای شما خیرخواهی کرده‌ام امّا شما خیرخواهان را دوست نمی‌دارید» سوره اعراف، آیه ۷۷-۷۹.</ref>.
چنان‌که ملاحظه می‌شود، [[صالح]]{{ع}} با این سخنان قومش را در زمانی اه مخاطب قرار داده بود که آنان به هلاکت رسیده و به عالم برزخ منتقل شده بودند. اگر چنانچه قومش این سخنان را نمی‌شنیدند و نسبت به آن هیچ ادراکی نداشتند، پس صالح{{ع}} با چه کسی سخن می‌گفت؟!
شبیه همین سخنان را قرآن از قول [[شعیب]]{{ع}} نقل می‌کند که پس از هلاکت قومش به آنان خطاب کرد {{متن قرآن|يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ}}<ref>«آنگاه (شعیب) از آنان رو گرداند و گفت: ای قوم من! به راستی پیام‌های پروردگارم را به شما رسانده‌ام و برای شما خیرخواهی کرده‌ام؛ اکنون چگونه برای قومی کافر اندوهگین شوم؟» سوره اعراف، آیه ۹۳.</ref>.
از ظاهر این [[آیات]] استفاده می‌شود که ارتباط با عالم [[ارواح]] نه تنها امری ممکن است، بلکه اتفاق افتاده است.
برابر [[اسناد]] [[تاریخی]] و [[روایی]] نیز، وقتی [[جنگ بدر]] به پایان رسید و به [[دستور پیامبر]]{{صل}} اجساد سران [[کفر]] و [[شرک]] در [[چاه]] [[بدر]] ریخته شد، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بر دهانه چاه رفت و یکایک آنان را مورد خطاب قرار داده، فرمود «ای [[اهل]] چاه، ای [[عتبة بن ربیعه]]، ای ابا [[جهل]]! آیا آنچه [[پروردگار]] شما [[وعده]] داده بود، آن را یافتید؟ البته من آنچه خدایم وعده داده بود، یافتم».
در آن هنگام یکی از [[یاران پیامبر]]{{صل}} پرسید: یا [[رسول الله]]! با قومی که از [[دنیا]] رفته‌اند سخن می‌گویید؟ پیامبر اکرم{{صل}} در پاسخ فرمودند: {{عربی|ما أنتم بأسمع لما أقول منهم غير أنهم لا يستطيعون أن يردوا على شيئا}}؛ شما از آنها شنواتر به آنچه می‌گویم نیستید؛ ولی آنان نمی‌توانند پاسخ مرا بدهند»<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱؛ مسند ابو یعلی، ج۱، ص۱۳۰؛ المعجم الصغیر، ج۲، ص۱۱۳.</ref>.
'''نکته پنجم''': اما [[آیه]] {{متن قرآن|لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى}}<ref>«بی‌گمان تو مردگان را نمی‌شنوانی و به ناشنوایان هنگامی که پشت‌کنان رو بگردانند فرا خوان (خود) را نمی‌شنوانی» سوره نمل، آیه ۸۰.</ref> هیچ ربطی به موضوع [[حیات برزخی]] ندارد، بلکه مراد از {{متن قرآن|الْمَوْتَى}} در این آیه، شخص مرده [[دل]] است، نه [[مرده]] [[جسمانی]]. دلیلش هم آن است که در پایان همین آیه آمده است: {{متن قرآن|إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ}}<ref>«بی‌گمان تو مردگان را نمی‌شنوانی و به ناشنوایان هنگامی که پشت‌کنان رو بگردانند فرا خوان (خود) را نمی‌شنوانی» سوره نمل، آیه ۸۰.</ref>؛ یعنی هنگامی که روی برگردانند. روشن است اگر مراد همان مرده جسمانی باشد، دیگر روی برگرداندن چه معنی می‌دهد؟ آیا [[آدم]] مرده می‌تواند رو برگرداند؟!
گذشته از آن‌که در [[آیه]] بعد که ادامه همین آیه است، سخن از [[هدایت]] و [[ضلالت]] به میان آمده است، از این قرینه استفاده می‌شود که منظور از موتی در این جا کسی است که [[راه هدایت]] را نمی‌پیماید. در آیه بعد آمده است: «تو می‌توانی سخنانت را به [[گوش]] [[مؤمنان]] برسانی»، [[بدیهی]] است اگر مراد از موتی، [[مرده]] [[جسمانی]] بود، دیگر [[مؤمن]] و غیرمؤمن معنی نداشت. در این آیه می‌خوانیم: {{متن قرآن|وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«و تو رهنمون کوردلان از گمراهیشان نیستی؛ (تو پیام خود را) جز به کسانی که به آیات ما ایمان آورده‌اند و (به فرمان ما) گردن نهاده‌اند، نمی‌شنوانی» سوره نمل، آیه ۸۱.</ref>.
از این قرائن استفاده می‌شود که آیه {{متن قرآن|إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى}}<ref>«بی‌گمان تو مردگان را نمی‌شنوانی و به ناشنوایان هنگامی که پشت‌کنان رو بگردانند فرا خوان (خود) را نمی‌شنوانی» سوره نمل، آیه ۸۰.</ref> هیچ ارتباطی با اموات و [[مردگان]] ندارد. پس ادعای آنان بر دلالت آیه بر عدم [[ادراک]] اموات، بی‌اساس است.
'''نکته ششم''': [[وهابیان]] مدعی‌اند که پیامبرانی چون [[عیسی]]، [[موسی]]{{ع}} و [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} فقط در حال حیاتشان [[قادر]] به انجام [[کارهای خارق‌العاده]] و [[معجزه‌آسا]] هستند؛ ولی پس از رحلت‌شان دیگر قادر به انجام هیچ کاری نیستند.
به [[اعتقاد]] ما اگر در همین سخن وهابیان دقت شود، بوی [[شرک]] از آن به مشام می‌رسد؛ زیرا این سخن نشان می‌دهد آنان در [[باطن]] خویش، [[پیامبران]] را در حال حیات‌شان مستقل در این امور می‌دانند و حالا که مردند دیگر نمی‌توانند کاری انجام دهند، درحالی‌که پیامبران در حال حیات‌شان هم هیچ استقلالی در این امور نداشتند، بلکه همه [[کارها]] - چه در [[زمان]] حیات‌شان و چه بعد از آن - توسط [[خدا]] انجام می‌گیرد.
گویا آنان فراموش کرده‌اند که همین پیامبران در حال حیات‌شان هم اگر مرده‌ای را زنده می‌کردند یا با عصای خود کوهی را می‌شکافتند و [[رود نیل]] را از [[خروش]] می‌انداختند، همه این [[کارها]] به [[اراده]] مستقیم [[خداوند]] انجام می‌شد. [[موسی]]{{ع}} حتی آن [[زمان]] که [[عصا]] را به [[دستور خدا]] پرتاب می‌کرد یا آن را به سنگ یا دریا می‌زد، خودش هم خبر نداشت چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد، او عصا را به [[امر خدا]] به حرکت درمی‌آورد، ولی کارها با [[اراده خدا]] انجام می‌شد.
[[عیسی]]{{ع}} دم مسیحایی خود را به کار می‌گرفت؛ ولی [[زنده شدن مردگان]] با [[خدا]] بود؛ بنابراین، فاعل در این امور خداوند است. وقتی فاعل خداوند است، دیگر [[حیات]] و ممات [[پیامبران]] دخلی در این امور ندارد. آنان در حال حیات‌شان هم اگر کارهایی از این قبیل انجام می‌دادند در آنها [[استقلال]] نداشتند بلکه این خدا بود که این کارها را انجام می‌داد.
البته خدا این کارها را مقارن با اراده آنها انجام می‌داد تا سندی برای [[راستگویی]] آنان باشد و [[مردم]] [[رسالت]] آنان را [[باور]] کنند. حال اگر خدا بخواهد همین [[اجازه]] را پس از [[حیات دنیوی]] ایشان به آنان بدهد و گاه برای نشان دادن [[منزلت]] آنان، [[فیض]] رحمتش را با دعای آنان در [[عالم برزخ]] به بندگانش برساند چه منافاتی با [[توحید]] دارد؟ در داستان بقره [[بنی‌اسرائیل]] می‌خوانیم که خداوند ابتدا دستور داد گاو را [[ذبح]] کنند و پس از زهاق [[روح]] گاو، گوشت او را به بدن مقتول بزنند. وقتی بنی‌اسرائیل چنین کردند آن مقتول زنده شد و [[قاتل]] خود را معرفی کرد<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ * وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}} «گفت: او می‌فرماید که آن، گاوی است نه رام، که زمین را شیار می‌زند و نه به کشت آب می‌دهد، تندرست است بی‌هیچ خالی در آن، گفتند: اکنون حقّ (جستار) را (بجای) آوردی و آن را سر بریدند و نزدیک بود که این کار را انجام ندهند * و (یاد کنید) آنگاه را که انسانی را کشتید و در آن (با هم) به ستیزه برخاستید و خداوند چیزی را که پنهان می‌کردید آشکار کرد» سوره بقره، آیه ۷۱-۷۲.</ref>.
سؤال اینجاست اگر [[خدا]] در گوشت گاوی، پس از [[ذبح]] شدن آن چنین اثری قرار می‌دهد، چه اشکال دارد که به برخی از انسان‌های برجسته و کامل، پس از [[عروج]] روح‌شان به [[عالم ملکوت]]، آثار و برکاتی [[عنایت]] فرماید؟!
آیا اگر خدا چنین کرد، مستلزم [[شرک]] است؟!
[[قرآن]] خبر می‌دهد در صندوقچه‌ای که بقایایی از ماترک [[آل موسی]] و [[آل هارون]]{{ع}} پس از ارتحال‌شان وجود داشت مایه سکونت و [[طمأنینه]] برای [[بنی‌اسرائیل]] بود. قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ}}<ref>«و پیامبرشان به آنان گفت: نشانه پادشاهی او این است که تابوت (عهد) نزدتان خواهد آمد که در آن آرامشی از سوی پروردگارتان (نهفته) است و (نیز) بازمانده‌ای از آنچه از خاندان موسی و هارون بر جای نهاده‌اند و فرشتگان آن را حمل می‌کنند، بی‌گمان در آن برای شما اگر» سوره بقره، آیه ۲۴۸.</ref>.
روشن است تعبیر «ماترک» هنگامی به کار می‌آید که طرف از دار [[دنیا]] [[رحلت]] کرده باشد؛ بنابراین سخن خدا در باب طمأنینه و [[آرام‌بخشی]] صندوقچه حاوی اشیا و متعلقات باقی‌مانده از آل موسی و آل هارون پس از رحلت آنان است.
سؤال ما از [[وهابیان]] این است که چگونه یادگارهایی از [[خاندان]] [[موسی]] و [[هارون]]{{ع}} به عنوان ماترک آنها می‌تواند پس از رحلت‌شان، مایه [[آرامش]] و طمأنینه باشد، ولی [[ماترک پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} و [[آل]] او به هیچ کاری نمی‌آید؟ آیا از نظر وهابیان [[مقام پیامبر]] اعظم اسلام از [[مقام]] آل هارون کمتر است؟!
سؤال دیگر آن‌که اگر خدا می‌تواند پس از رحلت موسی و هارون{{ع}}، به ماترک آنها چنین خواصی را عطا کند، چه ایرادی دارد که همین نوع از [[خواص]] را در پیکر [[موسی]] و [[هارون]]{{ع}} پس از رحلت‌شان قرار دهد؟!
صدا زدن اموات [[صالح]] یا درخواست [[دعا]] از آنان، هیچ منع [[شرعی]] یا [[عقلی]] ندارد و [[دلایل]] زیادی بر [[صحت]] و جواز آن دلالت می‌کند.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۱۳۵-۱۴۳</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش